| امروز شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

معرفی کتاب؛


مروری بر کتاب «درباره نظام دانش»

کتاب «درباره نظام دانش» به قلم ابراهیم توفیق و به همت انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی منتشر شد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، کتاب «درباره نظام دانش» به قلم ابراهیم توفیق و به همت انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی منتشر شد.

فهرست این کتاب عبارت است از:

دیباچه پژوهشکده
مقدمه
جامعه دوران گذار و گفتمان پسااستعماری – تأملی در بحران علوم اجتماعی در ایران
چیستی جامعه شناسی «شرقی»
تاملی معرفت شناختی بر جامعه شناسی آکادمیک در ایران تأملی در گسست میان تاریخ و جامعه شناسی در ایران
مدرنیته ایرانی جدی گرفته نشده است
جامعه شناسی ما ضد تاریخی است
تاملی در شرایط امکان یک جامعه شناسی تاریخی انتقادی
تعلیق زمان حال: موانع اندیشیدن به دولت در ایران
«نظریه آزمایی» یا گفتگو با نظریه؟
پرسش «علل عقب ماندگی ما» و فکر تاریخی نخبه گرا
نمایه نام‌ها
نمایه موضوعی

دیباچه پژوهشکده

دانشگاه امروزی در اثر چرخش های فرهنگی، اجتماعی و فناوری در عصر حاضر دستخوش تغییراتی شده و این تغییرات موجب ظهور مفاهیم تازه ای در مطالعات آموزش عالی، علم و فناوری گردیده است.
در این بستر جهانی، در سال های اخیر مطالعات فرهنگی و اجتماعی آموزش عالی، علم و فناوری نه تنها مورد توجه واقع شده بلکه در نظام شناخت و آینده نگری آموزش عالی اهمیت محوری پیدا کرده است.
فهم چالش های پیش روی آموزش عالی و انتظارات از آن با تکیه بر مولفه های درونی و بیرونی نظام علم، تحلیل وضعیت فعلی و آینده نگری تعاملات میان دانشگاه و محیط پیرامون را به مدد مطالعات فرهنگی و اجتماعی ممکن می نماید و از این طریق می‌توان راهبردهایی تعادل بخش میان کارویژه های دانشگاه با نیازهای اجتماعی و بازار کار ارائه داد.
براین اساس مطالعات آموزش عالی و علم برای شناخت وضعیت موجود، ارزیابی تعاملات آن با جامعه و فرهنگ و ایفای نقش موثرتر آموزش عالی در ترسیم آینده کشور نیازمند بهره گیری از ظرفیت علوم اجتماعی و علوم انسانی و کاربست راهبردهای آن در عرصه سیاست گذاری و تصمیم گیری است.
برای دستیابی به این اهداف، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری از سال۱۳۸۲ با هدف پژوهش در زمینه های فرهنگی و عالی و توسعه علمی، ایفای نقش نهاد واسط میان دانشگاه و جامعه و به عنوان نهاد مولد اندیشه و اتاق فکر وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در حوزه های مورد اشاره تاسیس شده و در پی انجام پژوهش ها و مطالعاتی در محورهای زیر است:


 پژوهش در زمینه مطالعات فرهنگی و اجتماعی آموزش عالی، توسعه علمی و فناوری

مطالعه در حوزه سیاست گذاری فرهنگی و اجتماعی آموزش عالی

توسعه کانون‌های تفکر در حوزه مطالعات  فرهنگی و اجتماعی آموزش عالی و توسعه علمی

آینده نگری دانشگاه ها و شناخت نیازهای جدید آموزش عالی در زمینه های اجتماعی و فرهنگی

شناخت و بسط مطالعات میان رشته ای و روش های گسترش آن.


با توجه به اهداف فوق، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در کنار برنامه ها و فعالیت های پژوهشی، اقدام به تالیف و ترجمه آثار علمی در زمینه های فوق برای توسعه و رشد این حوزه مطالعاتی و همچنین تامین منابع فکری و علمی لازم برای سیاست گذاری فرهنگی و اجتماعی در آموزش عالی نموده است.
امیدواریم کتاب های منتشر شده توسط این پژوهشکده، به بهترین شکل در دسترس استادان، مدیران، کارشناسان، علاقه مندان مطالعات فرهنگی و اجتماعی آموزش عالی قرار گیرد و ارتقای کیفی کارویژه های آموزش عالی و علم در جامعه ایران به سهم خود نقشی فعال داشته باشد.

مقدمه

انگیزه گردآوری پیشارو درخواست «پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری» بود و قرار است در چارچوب پروژه «تاملات صاحب نظران ایرانی در باب علم و آموزش عالی در ایران» منتشر شود.
جز دو متن بقیه پیش از این در دسترس عموم بوده اند. مشخصات هر نوشتار (مقاله، یادداشت، گفتگو) در ابتدا آورده شده است.

حلقه اتصال همه متن های پیشارو تامل در دو پرسش است:
۱. چرا نظام دانش تاریخی – اجتماعی ما نمی تواند ایران اکنون را در «فردیت تاریخی»ش به مسئله تبدیل کند، و ۲. شرایط امکان برون رفت از این وضعیت چیست.
ادعای من این است که نظام تولید دانش اجتماعی – تاریخی ما لحظه حال را بر اساس دریافتی خاص از مفهوم گذار، که در گفتمان «جامعه گذار میان سنت و تجدد» تبلور خاص می یابد، به گونه ای ترسیم و مفهوم پردازی می کند که نه تنها تبارشناسی تاریخی و انتقادی آن، بلکه هر گونه تلاش در جهت فهم، تحلیل و تبیین آن ناممکن می گردد.
یا به بیان دیگر، این نظام، تفکر مفهومی درباره لحظه حال را از طریق به تعلیق در آوردن آن، ممتنع می سازد.
از این رو، تبارشناسی لحظه حال مجزا از تبارشناسی نظام تولید دانش اجتماعی – تاریخی نیست، این دو شرایط امکان یکدیگر هستند.

نقد علوم اجتماعی از درون جدید نیست. آنگاه که بسیاری از منتقدین بر سر این توافق دارند که علوم اجتماعی ما مسئله محور نیست، اشاره ایی به تن زدن این علوم از مواجهه و بررسی لحظه حال دارند.
آنگاه که علوم اجتماعی ما با گسلی پر ناشدنی میان واقعیتش و تعریفی که از خود دارد، یعنی شناخت امر اجتماعی – خواه به معنایی نظم محور و پوزیتیویستی و به منظور دستبرد مهندسانه در واقعیت، خواه به معنایی تاریخی ـ انتقادی – رویاروی می شود، تامل بازاندیشانه و انتقادی در وضعیت کنونی علوم اجتماعی گریزناپذیر می گردد.
شکل گیری «جامعه شناسی جامعه شناسی ایران» در نزدیک به سه دهه گذشته، حکایت از همین اضطرار دارد. در نقد و فراروی از جامعه شناسی ای که حتی پوزیتیویستی هم نیست کوشش ها و فرایندهای بسیاری را می توان برشمرد: شکل گیری میان رشته ای هایی مثل مطالعات زنان و مطالعات فرهنگی و میدان های کنشی که گشوده اند، گرایش روزافزون به مطالعه و پژوهش زندگی روزمره، نقد کمی گرایی غالب در آکادمی علوم اجتماعی و روی آوری به مطالعات کیفی، روی آوری روزافزون به جامعه شناسی تاریخی، «جنبش ترجمه» و به کارگیری چارچوب ها و مکاتب انتقادی: مکتب فرانکفورت، مطالعات فرهنگی بیرمنگام، رویکردهای مرتبط و برآمده از چرخش پسامدرن-پساساختارگرا همچون مطالعات فمینیستی، مطالعات فرودستان، مطالعات پسااستعماری ….

بی شک این‌ها همه نقشی بسزا هم در بحرانی کردن و هم در روئیت پذیر کردن شکاف های نظام تولید دانش اجتماعی – تاریخی ما داشته اند.
با این حال می توان پرسید: آیا این نقدها خود بخشی از همان کلیت یا میدانی که نقد می شود نیست؟
آیا خود این نقدها در این میدان به شکلی نقش آفرینی نمی کنند که نتیجه اش «لحظه حال علوم اجتماعی در ایران» است؟ آیا این ادبیات انتقادی که تولید می شود خود بخشی از شکل تولید دانشی که به نقد کشیده می شود نیست؟

در میان منتقدین توافقی عام بر سر این وجود دارد که علوم اجتماعی ما کپی ناقصی است از «اصلی» که جهانی و جهان شمول فهمیده می شود، «اصلی» که همچون آئینه‌ای «آینده» گریزناپذیر را به تصویر می کشد و ما در مقایسه خود با آن به تشخیص آسیب شناسانه «نواقص» خود می رسیم.
گفته می شود که با وجود دهه های بسیاری که از شکل گیری علوم اجتماعی گذشته است، ما «هنوز» در وضعیت تاسیس و حتی پیشاتاسیس قرار داریم.
دخالت گری و تعیین تکلیف های حوزه سیاست برای حوزه علم، بوروکراتیسم حاکم بر آکادمی، عدم شکل گیری اجتماعات و پارادایم های علمی، فقدان مکاتب فکری و برنامه های پژوهشی، درجازدن در معرفت شناسی دوران سنت و چیرگی رئالیسم خام و …، همگی نشانه های این عدم تاسیس هستند.

به این ترتیب در اینجا نیز ما با همان گفتمان گذار و مکانیسم تعلیق روبه رو هستیم. علوم اجتماعی خود را همان گونه می خواند که جامعه مورد بررسی اش را. گویا در مورد هر دو چیزی بیش از این نمی توان گفت که در حال گذارند.

اما ایده گذار به خودی خود به تعلیق زمان حال نمی انجامد. آنگاه که از گذار سخن می رود، مراد دگردیسی های کند یا شتابانی است که تمامی جوامع دوران جدید یا مدرن با آن دست به گریبانند.
اگر ویژگی دوران مدرن را با مارکس این بدانیم که «هر آنچه سخت و استوار است، دود می‌شود و به هوا می رود»، کجا و چه چیز است که در حال گذار نباشد؟ مفهوم گذار اشاره به گسست هایی دارد که در سطوح مختلف هستی اجتماعی و به صورتی ناهمزمان و گاه به صورتی  ناهم‌زمان و گاه به صورتی تراکم بافته و همزمان بروز می کنند.
گسست‌ها خود ناظر بر پدیدار شدن یک تفاوت هستند آنچه تا کنون یا نبوده یا صورت نویی پیدا کرده است و نظم موجود را مختل می سازد و امکان شکل گیری وضعیتی دگرگون نسبت به وضعیت موجود (پیشین) را به وجود می آورد.
علوم اجتماعی/جامعه شناسی در مواجهه با این تفاوت ها شکل گرفته است و تمامی تلاش و ادعایش از آغاز تا کنون یافتن راهکارهایی بوده است برای صورت بندی مفهومی آن‌ها.
جامعه شناسی در مواجهه با «تفاوت» همواره چهره‌ای ژانوسی از خود به نمایش گذاشته است.
در یکسو کوشش‌هایی عظیم قرار دارند برای توضیح موثر و درون ماندگار تفاوت و فهم و تبیین تکینگی و فردیت تاریخی وضعیت های برآمده از تفاوت؛ در سوی دیگر جامعه شناسی متعارف قرار دارد که تفاوت را سلبی و با ارجاع به چیزی بیرون از خود تفاوت توضیح می دهد: مثلا رشد نیروهای مولده، افزایش عقلانیت/تمایزیافتگی، به طور کلی ایده پیشرفت.
بنابراین گذارها/گسست های برآمده از بروز تفاوت، در نسبت با معیاری بیرون از خود آن‌ها سنجیده می شوند که در مفاهیمی ناظر بر قواعد عام حاکم بر دگرگونی صورت بندی می شوند.
گسست‌ها/گذارها، یا اشکال خاص بروز آن قواعد عام ارزیابی می شوند، یا آسیبی را نشان می دهند، انحرافی از مسیر که اما بر اساس همان قاعده عام قابل توضیح و رفع هستند.
در این رویکرد گسست‌ها/گذارها ایستگاه هایی هستند در یک خط زمانی پیشرونده مفروض که نقطه آغاز و انجامی دارند. آنها تجلی تحقق ظرفیت هایی هستند که در همان نقطه آغاز به صورتی نامنکشف حضور دارند.
روشن است که در نسبت با اینکه تاکید بر گذارها یا وضعیت‌های نسبتا باثبات میان گذارها گذاشته شود، تمرکزهای متفاوتی امکان پذیر می شوند؛ تمرکز بر نظم های تکرار شونده در میان گذارها و استخراج منطق حاکم بر این تکرارشوندگی و با تمرکز بر تفاوت هایی که به تغییر و شکل گیری یک نظم جدید می انجامند.
اما در هر دو حالت این منطق این همانی است که غلبه دارد، یعنی تطبیق تکرارها و «تفاوت»ها، نظم‌ها و تغییرها با قاعده عامی که مسیر تحول را پیشاپیش و به صورتی غایت شناختی تعیین کرده است.
به این ترتیب دوره بندی ای امکان پذیر می گردد که در آن گذارها نقاط انفصال و اتصال دوره هایی هستند که همچون زمان-فضاهای همگن فهمیده می شوند، زیرا از جزء قاعده‌هایی مندرج در قاعده عمومی پیروی می کنند.
در این رویکرد، گذارها نشانی از بروز امر ناهمان نیستند، بلکه شرایط امکان این همانی هستند، این همانی با قاعده عام حاکم بر «شدن».

بی شک نسبتی وجود دارد میان این مفهوم گذار و فهم نظام تولید دانش اجتماعی – تاریخی ما از گذار.
هر دو بر نوعی هستی شناسی استوارند که می توان آن را عامیانه خواند و به شناخت شناسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای عام گرا، غایت شناختی، تجربه باور و سوژه محور می انجامد.
هر دو بر منطق این همانی استوارند و تشخیص و نام گذاری تفاوت را در ناهمانیش، در تکینگی و فردیت تاریخیش، ناممکن می سازند.
اما مفهوم گذار در جامعه شناسی متعارف و پوزیتیویستی هرگز به تعلیق زمان حال نمی انجامد. هر لحظه حالی نقطه پیوند آینده ایی محتوم و گذشته ایی حامله آن آینده است و از این رو قابل شناخت و متر کردن.

حتی ترجمه و نهادین کردن نظریه های برآمده از این مفهوم گذار در آنچه ادوارد سعید «مطالعات تطبیقی» می خواند (نظریه های مدرنیزاسیون و جامعه شناسی های توسعه) و گزاره مرکزی و بر سازنده آن‌ها، یعنی گزاره «جوامع در حال گذار از سنت به تجدد»، در جامعه شناسی های «شرقی»، ضرورتا به مکانیسم تعلیق زمان حال نمی انجامد، گرچه این گزاره شرایط امکان این مکانیسم است.

در این مطالعات تطبیقی و در رویارویی با کشورهای نوتاسیس پسااستعماری، ابژه‌ای «شرقی» ترسیم می شود که گذشته اش، در مقایسه و برخلاف «غرب»، بر بنیاد سکون و ایستایی رقم خورده و امکانی برای گذار درون بود و «طبیعی» به مدرنیته را به وجود نمی آورده است.
این صورت بندی شرق شناسانه در همان مفهوم گذار بالا و در منطق این همانی ریشه دارد.
همانطور که جامعه شناسی متعارف و پوزیتیویستی و حتی به معنایی فراخ تر، کلیت ژانر علوم اجتماعی چیزی جز صورت بندی عقلایی و جامعه شناختی دانش و تصور شرق شناسی آکادمیک از «شرق» بر اساس ایده پیشرفت و فلسفه های تاریخ متناظر با آن نیست، مطالعات تطبیقی نیز چیزی جز بسط جغرافیایی علوم اجتماعی به «شرق» نیست.
ایده پیشرفت و صورت بندی جامعه شناختی آن، از همان آغاز مبتنی بوده است بر ایده و تصور سکون و ایستایی اجتماعی که در «شرق» بروزی تمام و کمال می یابد.
«سنت» و « تجدد»، «ترادیشن» و «مدرنیته»، تنها در این مرزگذاری متقابل بر اساس منطق این همانی و توضیح سلبی تفاوت معنادار می شود.
در تمامی اشکال شرق شناسی (شرق شناسی آکادمیک، مطالعات تطبیقی و نظریه های مدرنیزاسیون پس از جنگ جهانی دوم)، «شرق» تعین منفی «غرب» است و شرایط امکان بازنویسی تاریخ «ایجابی» غرب بر اساس ایده پیشرفت.
اما روی دیگر این سکه، نگارش تاریخ «شرق» بر اساس ایده غیاب است: غیاب همه آن چیزهایی که در گذشته غرب وجود داشته اند و گذار آن به مدرنیته را امکان پذیر کرده اند.
بر اساس آن تاریخ ایجابی غرب که «تاریخ جهانی» و مسیر معیار تلقی می شود، این «غیاب نگاری»، در «جوامع در حال گذار از سنت به تجدد»، لحظه حالی به تصویر کشیده می شود که در کشاکش میان گذشته و آینده ای ناهمجنس قرار دارد، میان گذشته ای شرق شناختی و آینده ای جامعه شناختی.

شکل گیری یک نظام دانش «شرقی» بر بنیاد چنین تصوری از گذار، نباید ضرورتا به تعلیق زمان حال بیانجامد. هیچ مانع منطقی ای وجود ندارد که بر اساس تعاریف و مفاهیم عام و «جهان شمول» جامعه شناسی، یعنی علم ترسیم آینده محتوم، به تدوین مدل‌های نظری مفهومی «بومی»ای دست زد که از منظری مدرنیستی توسعه گرا، بررسی آسیب شناختی وضعیت گذار، شناخت و متر دقیق فاصله با مسیر معیار و برنامه ریزی رفع مهندسانه نواقص» – غایب هایی که باید بر ساخته شوند، تا گذار کامیاب شود – را امکان پذیر کنند. پس اینکه جامعه شناسی ما حتی پوزیتیویستی هم نیست، مسئله ای است که باید پروبلماتیک گردد و نیاز به تبیین تبارشناختی دارد. .

در نظام تولید دانش اجتماعی -تاریخی ما نیز در بر همان پاشنه غیاب نگاری می چرخد. در تقسیم کاری که میان دو مهم ترین رشته این نظام، یعنی تاریخ و جامعه شناسی، در عدم گفتگو شکل گرفته است، «تاریخ» هیچ نیست مگر انجماد شرق شناسانه گذشته و «جامعه شناسی» پیام آور آینده متحقق شده در «غربی» که یکپارچه و همگون تصور می شود.
عدم گفتگوی میان تاریخ و جامعه شناسی، خود یکی از اشکال بروز و توامان شرایط امکان به تعلیق در آوردن زمان حال است. آن گذشته و این آینده در زمان حال به هم وصل نمی شوند.
در فهم ما از گفتمان «گذار از سنت به تجدد»، لحظه حال، لحظه دو پاره‌گی و نه اتصال گذشته و آینده است، لحظه ای آنومیک، غیر قابل تعیین و تعین ناپذیر و در نتیجه معلق.
رویکرد آسیب شناسانه غالب در علوم اجتماعی ما نیز، برخلاف آنچه «آسیب شناسی» فهمیده می شود، خود مقوم مکانیسم تعلیق زمان حال است.
کاربرد بی میانجی تعاریف، مفاهیم و نظریه های علوم اجتماعی، که ما نیز عام و جهان شمول تصورشان می کنیم، به جای برساختن مدل هایی برای ترسیم و تبیین ایجابی لحظه حال بر اساس رابطه عام و خاص، به شابلون سازی هایی عامیانه و ساده لوحانه می انجامد که چیزی بیش از یک غیاب نگاری در لحظه حال را ممکن نمی سازد، و نه هرگز شناخت دقیق فواصل از «مسیر معیار» را.
هر چه موضوعات مورد بررسی کلان تر و هر چه بازه‌های زمانی مورد گزینش بلندتر باشند، این غیاب نگاری بروز بیشتری پیدا می کند.

تصور لحظه حال به مثابه «هاویه»، به مثابه وضعیتی آنومیک که ظاهرا بیرون از هر نظمی قرار دارد و هیچ نظمی را بر نمی تابد، نه نظم «سنت» را و نه نظم «مدرنیته» را، موجد نوع خاصی از عام گرایی در نظام تولید دانش اجتماعی – تاریخی ماست که در پیوند با یک تاسیس گرایی افراطی، اراده گرایانه و فرد یا فرقه گرایانه معنادار می شود.
ارزیابی وضعیت اکنون جامعه و علوم اجتماعی ناظر بر آن به عنوان «کلنگی»، به عنوان وضعیتی که تکرار و انباشت دانش را به وجود نمی آورد، موجد تصوری تکرارشونده از حضور در برهوت و در نقطه صفر است؛ تصور قرار داشتن در یک تهی که گویا می توان آن را با استفاده از این یا آن «بسته» نظری – مفهومی برگرفته از انبان علوم اجتماعی دلبخواهانه پر کرد و معطوف به «آینده» نظم بخشید.
از این رو ما با موج‌های مختلف «جنبش ترجمه» و «تاسیس»های متناظر با این موج‌ها رویاروی هستیم: تاسیس پارسونزی، تاسیس مکتب فرانکفورتی، تاسیس بیرمنگامی، تاسیس فوکویی، تاسیس پسااستعماری و … تصور غیر تاریخی تام و جهان‌شمول بودن «بسته» های نظری- مفهومی گزینش شده، تنها به کارگیری شابلون سازانه و غیاب نگارانه را ممکن می سازد و نه هرگز مواجهه حتی پوزیتیویستی با لحظه

حال را، چه رسد به پرسش انتقادی و تبارشناسانه از «فردیت تاریخی» و «علل بدین گونه بودن و به گونه دیگر نبودن» (وبر) آن.

مولفه هایی همچون جهان شمول گرایی و عام گرایی، تطبیق گرایی، غیاب نگاری، تجربه باوری و سوژه محوری ضروری هر مفهوم تکامل گرایانه و غایت شناختی گذار است، که بر اساس منطق این همانی به قرائتی شرق شناسانه از فرایندهای «شدن»، از «تاریخ» می انجامد، چه تاریخ «شرق» و چه تاریخ «غرب».
پس مسئله نمی تواند تنها نشان دادن آنها در نظام تولید دانش اجتماعی – تاریخی ما باشد.
مسئله نام گذاری آن نوع از همنشینی این مولفه ها ذیل گفتمان «گذار از سنت به تجدد» است که به امتناع تفکر درباره «تاریخ اکنون» و به «تعلیق زمان حال» می انجامد.
مکانیسم تعلیق زمان حال آن «ویژگی برشده»ای است که معنایی خاص به گفتمان گذار از سنت به تجدد و از این رو به نظام تولید دانش اجتماعی – تاریخی ما فردیت تاریخی می بخشد.

بنابراین می توان گفت که بر بنیاد مکانیسم «تعلیق زمان حال» است که گفتمان «گذار از سنت به تجدد» به آن گزاره کمیاب و تکرار شونده‌ای تبدیل می شود که انتظام بخش «بایگانی»، با «شکل بندی گفتمانی» ناظر بر نظام تولید دانش اجتماعی – تاریخی و شرق شناسی مفرد و متفاوت ماست.
این شرق شناسی بر اساس آنچه امکان پذیر می سازد، از جمله نقدهاپاسخ هایی که بالاتر اشاره کردم، تقریر انتقادی و موثر «تاریخ اکنون» را ناممکن می سازد.
پس تقریر چنین تاریخی، جز از طریق پروبلماتیک کردن تبارشناسانه خود نظام دانش اجتماعی ممکن نیست.
اینکه آغاز(های) این نظام دانش مثلا تا طرح پرسش عباس میرزایی «علل عقب ماندگی ما» قابل ردیابی است، اینکه این نظام دانش در ما شدنش چه نقاط گسست و زایشی را پشت سر گذاشته است، اینکه نظام (های) آموزش و پژوهشی، چه تقسیمات و تقسیم کارهای (عیان و پنهان) رشته ای و چه مکانیسم های نهادی – سازمانی و چه نوع درهم تنیدگی هایی با نظام های قدرت – و نه فقط قدرت سیاسی – چگونه در مکانیسم تعلیق زمان حال تراکم می یابند، پرسش هایی گشوده هستند که تنها بر اساس پژوهش های تاریخی تجربی پاسخ می یابند. متون پیش رو تنها کوشش هایی اولیه در چنین مسیری هستند.

کتاب «درباره نظام دانش» در ۲۳۶ صفحه و به قیمت ۱۲هزار تومان روانه بازار شد.

انتهای پیام/

کد خبر : 67740
تاريخ ثبت خبر : 24 اردیبهشت 1397
ساعت بارگزاری خبر : 10:08
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)