| امروز جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

مقاله/بخش چهارم؛


مبانی نظام تربیتی علی صفائی حائری(عین صاد)

تربيت در اجراء و عمل بر فلسفه و عرفان و علم مقدم است، گرچه در طرح پس از شناسايى وجود مطلق و وجود انسان و استعدادها، آفت‏‌ها و مشكلات و موانع مشخص مى‏ شود.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، حجت الاسلام والمسلمین دکتر امیر غنوی دانشیار و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، از شاگردان استاد علی صفائی حائری و مدیر اندیشکده فرهنگ و تربیت مؤسسه لیله‌القدر (مؤسسه تنظیم و نشر آثار علی صفائی حائری) مقاله مبانی نظام تربیتی استاد علی صفائی حائری ملقب به عین صاد را به نگارش درآورده است.

۵٫ مراتب شناخت دینی

دریافت­های دینی هماهنگ با سلوک انسان و متناسب با موقف و منظر او از ویژگی­ های خاصی برخوردار می‌شوند. در آغاز سلوک انسان از دریافت­ های فکر و عقل خویش برخوردار است، اما با فکر، شناخت‏ها سبز مى‏ شوند و حرکت‏ها شروع مى ‏شوند، ولى باید توجه داشت که فکر همچون بذرى است که در زمینه‏ ذهن ما مى ‏روید.

این بذر به آبیارى و پاسدارى نیاز دارد. این است که فکر، ذکر مى ‏خواهد و یادآورى و فکر و ذکر، عهد مى‌‌خواهد و پیمان. فکر به تنهایى مى‏ میرد و در تنهایى جوانه نمى ‏زند؛ اما همراه پاسدارى و ذکرها و همراه آبیارى‏ ها، سر مى‏ کشد و جان مى‏ گیرد و به پیمان و عهد مى‏ رسد؛ و به عشق و طلب مى‏ رسد؛ و به تمرین و ورزش مى‏ رسد؛ و در نتیجه به عمل مى ‏رسد و در عمل، تولد مى‏ یابد.

با عمل و حرکت، همان شناخت‏ ها و عشق‏ ها نیرومندتر مى ‏شوند و به یقین مى‏ رسند. با حرکت و عمل و با عبادت، یقین ریشه مى‏ دواند.۱ با یقین هم، به شهود و دیدار و به لقاء مى ‏رسند و با یقین پرده ‏ها مى ‏روند و بدون واسطه، مسائل درک مى‏ شوند۲ و این پیداست که به دنبال شهود، حرکت است؛ و پس از تشهد، تسلیم. این گونه مسائل به دنبال مى ‏آیند: فکر، ذکر، عهد، عمل، یقین، شهود و تسلیم.

در برشی دیگر به موضوع استاد هدایت­های دینی را به دو دسته تقسیم می کند هدایتی براى همۀ مردم، هدایتى است که هنوز همراه ریب و خلط و شک و شرک است و هدایتی خاص یا بینات هدایت، که از مرحله‏ى تقوا آغاز مى‏ شود و بدون ریب و خلط است و این بینات به فرقان و تفکیک مى ‏رسد که اهداف و روش‏ ها و اعمال متشابه و درهم را مشخص و جدا مى‏ سازد و به فرقان راه مى ‏یابد که: «ان تتقوا الله، یجعل لکم فرقاناً»3 این فرقان، سرتاسر اهداف و روش‏ها و اعمال آدمى را زیر پوشش مى‏ گیرد.

 هدایت به نقش آدمى به جاى شغل او، و هدایت به وضعیت و موضع‏ گیرى، به جاى شرایط و موقعیت‏ ها، و هدایت به مسؤولیت‏ ها، به جاى افتخار به نعمت‏ ها و تظاهرها و خودنمایى‏ ها، هدایت‏ هایى است که آدمى را با ظرفیت و با ظرافت همراه مى ‏سازد و به جاى کثرت نعمت و حرص و بخل و حسد و حزن و خوف بر نعمت‏ها، او را به کوثر وبهره بردارى زیاد و خیر کثیر مى‏ رساند و همین است که نقش هدایت دینى و هدایت قرآن، با نقش تربیتى و شفاء دل‏ها و سینه‏ ها همراه است و آدمى از حسد و حرص و بخل و ریاء و تظاهر نجات مى ‏یابد.

۶٫ تربیت و اثر آن بر انواع شناخت ­ها

از نگاه استاد تربیت بر فلسفه و عرفان و علم مقدم است؛ زیرا تربیت مادر فلسفه و فلسفه مادر علم و عرفان است. درست است که مباحث از وجود و مراتب آن آغاز می­ شود ولی شناخت وجود عام، در ذهن انسان شکل مى‏ گیرد و تجرید و تعمیم مى ‏یابد، ولى شناخت انسان و شناخت بلاواسطه‏ انسان از وجود خودش و از جهان بیرون و از وجود مطلق و زایاندن این شناخت‏ ها مربى مى‏ خواهد و روش مى‏ خواهد و این روش را در مبحث تربیت باید ارزیابى کرد و به دست آورد. آن هم تربیتى که بتواند در بلبشوى درون و بیرون انسان دست به کار شود؛ و منتظر فرصت‏ هاى بلامزاحم نماند که انسان از آغاز تا فرجام با شیطان و نفس و دنیا همراه و همگام است. حتى در بهشت با این­ها بوده است.

 تربیت در اجراء و عمل بر فلسفه و عرفان و علم مقدم است، گرچه در طرح پس از شناسایى وجود مطلق و وجود انسان و استعدادها، آفت‏ها و مشکلات و موانع مشخص مى ‏شود. تربیت روش است و به همین جهت بر این همه تقدم دارد و بنیاد و اصل آنهاست. و همین است که انبیاء پیش از آن که از فلسفه و عرفان و هنر و علم حرف بزنند، همین روش را به کار گرفته ‏اند و از ادراکات حضورى انسان، قدر انسان و استمرار انسان و ترکیب انسان را به دست او داده‏ اند و همین نکته باعث شده که ما تربیت را اصل بینش دینى و بینش دینى را اصل فلسفه و عرفان و علم معرفى کنیم که دین آمده تا به عقل و قلب و تجربه‏ى انسان بدهد و بیاموزد و نیامده که از اینها عصا و ردا و دستار بگیرد.

در همین‏ جا مناسب است که به یک سؤال دیگر توجه بشود چرا ما مسائل تربیت را اصل قرار داده ‏ایم و سایر مسائل را فراموش کرده‏ ایم؟ این درست است که فلسفه مادر عرفان و علم است؛ ولى تربیت، مادر فلسفه است؛ که منطق فلسفه در منطق صورى خلاصه نمى‏ شود و روش شناخت بر شناخت مقدم است و در این روش به مواد فکر و شکل فکر و شرایط فکر باید توجه داشت.

پکی از مهم­ترین ویژگی­ های تفکر مرحوم صفایی را در نوع نگاه او به وحی می ­توان یافت. از نگاه او وحی در اخلاقیات و یا احکام و یا حتی اعتقادات و اخلاقیات و احکام خلاصه نمی ­شود

 گرچه مباحث از وجود و مراتب آن آغاز مى‏ شود، ولى شناخت وجود عام، در ذهن انسان شکل مى‏ گیرد و تجرید و تعمیم مى ‏یابد، ولى شناخت انسان و شناخت بلاواسطه‏ى انسان از وجود خودش و از جهان بیرون و از وجود مطلق، و رساندن فرد به این شناخت‏ ها مربى و روش مى ‏خواهد و این روش را در مبحث تربیت باید ارزیابى کرد و به دست آورد. آن هم تربیتى که بتواند در بلبشوى درون و بیرون انسان دست به کار شود؛ و منتظر فرصت‏ هاى بلامزاحم نماند که انسان از آغاز تا فرجام با شیطان و نفس و دنیا همراه و همگام است. حتى در بهشت با این­ها بوده است.

 تربیت در اجراء و عمل بر فلسفه و عرفان و علم مقدم است، گرچه در طرح پس از شناسایى وجود مطلق و وجود انسان و استعدادها، آفت‏ها و مشکلات و موانع مشخص مى ‏شود و سپس با شکر و کفر و معرفت و عبرت تغذیه مى ‏کند و به شهود مى ‏رسد و با علم و تجربه ‏ها داد و ستد مى ‏نماید؛ ولى خود به حکم این که روش است بر این همه تقدم دارد و بنیاد و اصل آنهاست. و همین است که انبیاء پیش از آن که از فلسفه و عرفان و هنر و علم حرف بزنند، همین روش را به کار گرفته‏ اند واز ادراکات حضورى انسان، قدر انسان و استمرار انسان و ترکیب انسان را به دست او داده ‏اند؛ و با این کلیدها جهان بیرون حق و اجل و نظم و جمال آن را رقم زده ‏اند و رب العالمین و مبدأ و منتهاى هستى را نشان داده ‏اند و به حکومت او دعوت کرده ‏اند و کمر هم بسته ‏اند.

همین نکته باعث شده که ما تربیت را اصل بینش دینى و بینش دینى را اصل فلسفه و عرفان و علم معرفى کنیم که دین آمده تا به عقل و قلب و تجربه‏ انسان بدهد و بیاموزد و نیامده که از اینها عصا و ردا و دستار بگیرد.

 آن جا که انسان مى ‏ماند، دین او را پیش مى‏ برد و بینش دینى او را تأمین مى ‏نماید. این درست است که با علم نکته‏ هاى دین و نهفته ‏هاى آن آشکار مى‏ شود و با مسائل و معارف حکمت خلاصه‏ ها توضیح مى ‏یابد و با شهود و کشف بزرگان متون روایات آشکار مى‏ گردد و در این رابطه‏ى متقابل مبانى دینى و احکام و آثار، بازیابى مى ‏شود، ولى بینش دینى در هیچ مرحله از مراحل کار خویش بر غیر مبانى خودش تکیه ندارد، و از روش و جریان فکرى و قلبى و علمى دیگرى بهره نمى‏ برد؛ که اینها محتاج آن روش و آن بینش هستند. مبانى و اهداف و مراحل و مسائل اینها از مذهب و از بینش دینى دگرگون مى ‏شود و بارور مى‏ گردد. در واقع بینش دینى در کار ساختن انسانى است که مى‏تواند موضوع علم وعرفان و فلسفه و هنر باشد. و همین است که هدف دین یقین و شهود نیست که عبودیت است. مى‏ بینیم شهود و یقین شیطان را خریدار نیستند که راه به جایى نمى‏ برد.۴

۷٫ نوع نگاه به وحی

پکی از مهم­ترین ویژگی­ های تفکر مرحوم صفایی را در نوع نگاه او به وحی می ­توان یافت. از نگاه او وحی در اخلاقیات و یا احکام و یا حتی اعتقادات و اخلاقیات و احکام خلاصه نمی ­شود.

زیرا که آدمى در یک مقطع با حواس و با احساس و با توهم و تخیل و در نهایت با تفکر و استنتاج از معلومات خویش، همراه است. در این مقطع رشد علمى هم دارد و مى ‏تواند تجربه‏هاى خود را بارور کند و بزایاند؛ ولى از هنگامى که نیروى تعقل و سنجش در او فعال مى‏شود و او بر وجود خود و اهداف خود و روش‏هاى خود نظارت مى‏کند، تولد انسانى او آغاز مى‏شود. انسان در این مرحله از وقوف و بینش، بودن، براى چه بودن و چگونه ‏بودن خود را زیر سؤال مى ‏برد و از طبیعى ‏ترین حالت‏هاى خود مى‏ پرسد و بر آن‏ها نظارت مى‏ کند.

 این وقوف و بینش، بر هر نوع بحث علمى، فلسفى، عرفانى و روانى و اجتماعى مقدم است. در واقع همراه این بینش، انسان به طرح جامع علم و عمل و آرزوهایش مى‏ رسد و هر گونه حرکت علمى و عملى در این طرح مى‏ گنجد و براى تأمین این بینش است که به ادراکات حضورى و تجربه ‏هاى حضورى روى مى‏ آوریم و با تعمیم و تجرید و انتزاع و استدلال، این تجربه ‏هاى حضورى به طرح و بینش و چارچوب علم و عمل خویش مى‏رسیم.

 با توجه به اندازه و قدر انسان و استمرار او و با توجه به ارتباط هاى محتمل و مظنون با دنیاها و عوالم دیگر، گرایش به غیب و به روز دیگر و به الله و به وحى در آدمى شکل مى‏ گیرد و همین گرایش او را متعهد مى ‏سازد و به عبودیت مى ‏رساند و به تسلیم و تفویض راه مى ‏دهد.

 و همین نقش هدایتى و همین نقش تربیتى، براى رسول و دین، زمینه را براى تمامى نظام‏ ها و احکام دینى فراهم مى‏ سازد و مذهب حداقل را کنار مى‏ زند، که حداقل مذهب، تمامى حوزه‏ مستمر و مرتبط آدمى است؛ که حتى احتمال ارتباط با غیب و با الله و یا روز دیگر، در تقدیر و تدبیر و تشکل و تربیت او تأثیر مى ‏گذارد و او را به وحى گره مى ‏زند.

و اگر با این توجه به سوى منابع بیایى، دیگر نمى‏ توانى زبان دین را زبان استعاره و تمثیل قلمداد کنى که زبان دین زبان قوم است. گر چه در همه جا علمى نیست؛ ولى تمثیلى هم نیست، که عرفى است و زبان محاوره است. و تو در زبان عرفى نمى‏توانى به رأى و انتظار خودت روى بیاورى، که باید قراردادها را دنبال کنى و قصد و اراده‏ى متکلم را در نظر بگیرى و براى هر کلمه از مجموعه کلام، شاهد بخواهى و کمک بگیرى و بر فرض که اصول لفظى و قواعد کلامى به تو کمک نکرد، به اصول عملى روى بیاورى و از اصولى که در متن منابع ریشه دارد و در متن روابط عرفى جریان دارد، بهره ‏بردارى.

با پیش فرض اضطرار آدمى و محدودیت امکانات و وسعت روابط انسانى، هدایت وحى مطرح مى ‏شود، اساس گرایش به دین، نه حیرت که این بن‏ بست و محدودیت و این غربت و تنهایى است و هیچ گاه در دنیاى ارتباطات و در دهکده ‏ى جهانى این نیاز فراموش نمى‏ شود و در هنگام رازگشایى علم بر باد نمى‏ رود. با این علم، آدمى زودتر بن‏بست و محدودیت را احساس مى‏ کند و دیوار را تجربه مى ‏کند و به تولدى دیگر مى‏ رسد و از عصیان و طغیان جدا مى ‏شود.

گذشته از تفسیر در قرآن هدایت و بهره­ های دیگری را نیز می ­توان جست؛ روح قرآن و نور آن بهره ­های بالاتری هستند که برای رسیدن به آن گذشته از تلاش­ های علمی به سلوک و تلاش عملی نیز نیازمند خواهیم بود

مى‏بینى که دین با رسول و با روش برخورد او و با تربیت و هدایت او آغاز مى‏ شود، و درست همین نکته است که عقل هم محتاج آن است. و باید عقل و فلسفه از همین تربیت و از همین روش و بینش و گرایش بهره ‏مند شود و همان دین با این هدایت و بینات و میزان و کتاب آغاز مى‏شود و معارف و عقاید شکل مى‏ گیرد. معارف، مبانى و عقاید، و مقاصد و آرمان ‏هاى آدمى را م ى‏سازند و همین مبانى و مقاصد، نظام ‏ها را پایه مى‏ گذارند و سیستم‏ها را مى‏سازند. در واقع مبانى و مقاصد در هر شرایطى و در هر فرضى، به روش عمل و شکل عمل و دستور عمل – باید و نباید – راه گشایى دارد و همین مبانى و مقاصد و همین نظام سازى است که نظام تربیتى، اخلاقى، اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و حقوقى را به دنبال مى ‏آورد. … برغم نظریه آسیب شناسان دین و دین ‏شناسان معاصر، این گونه فقه، فقرى ندارد و مشکلى ندارد و دنباله رو و »ما هم همین را داریم» نیست.

آن‏چه از صلح کلى و وسعت مشرب مطرح مى‏ شود و کثرت‏گرایى را با گرایش عرفانى و تسامح گره مى‏ زند، با این غفلت همراه است که معناى چشم پوشى و کفر و جحد و انکار آگاهى را در نظر نگرفته و مى‏ خواهد زمینه آزادى بیشتر را فراهم کند. در حالى که هر آرمانى، چه الهى و چه انسانى، حتى آرمانى مثل خود آزادى، مرزبندى مى ‏آورد؛ که به گفته‏ ژولین فروند دو دسته در راه آزادى گرفتار شده ‏اند؛ هم آزاده‏ها و هم مخالفان آزادى. دموکراسى به دشمنان دموکراسى امان نمى ‏دهد.

استاد گذشته از ارائه این تحلیل و متفاوت و کارگشا از وحی نگاهی عمیق به ویژگی­ های خاص قرآن و سنت دارد که نوع برخورد او را با این متون وحیانی کاملاً متفاوت می­ کند.

در نگاه استاد قرآن اگر چه در کنار حادثه ­ها نازل شده و با همین وِیژگی توانسته دل رسول را با ثبات و آرامش همراه کند اما ترتیب و تنظیم کلمات و جملات و آیات همگی بر اساس دستور رسول شکل گرفته و گزینش هر کلمه یا ترکیب و هر شروع و ختم و فراز و فرودی بر اساس امر وحی بوده است. احاطه خدا بر زمان و زبان و مخاطب بودن همۀ ما تا روز قیامت در کلام او نوع برخورد با این کلام را متفاوت می­ کند.

ما در کلام وحیانی برای گزینش هر کلمه یا ترکیب یا ترتیبی به دنبال دلیل می­ گردیم و امکان وجود پیامی را در این گزینش می ­دهیم. همین است که در کتب لغت و در کتب اعراب و بلاغت و در کتب تفسیر به دنبال مزایای بیان وحیانی بوده و از هیچ نکته ­ای به راحتی نمی­ گذریم.

گذشته از تفسیر در قرآن هدایت و بهره­ های دیگری را نیز می ­توان جست؛ روح قرآن و نور آن بهره ­های بالاتری هستند که برای رسیدن به آن گذشته از تلاش­ های علمی به سلوک و تلاش عملی نیز نیازمند خواهیم بود.۵

روایات نیز پاره دیگر وحی هستند اما بهره­ مندی از پیام آن شروطی دیگر را ایجاب می­ کند. در استفاده از سنت باید شیوه برخورد با متشابهات واقع شده در سنت – آنچه باید واقع بشود – و در تاریخ نقل شده از معصومین – آنچه واقع شده – را دانست.۶

متشابهات روایى مثل، روایات برائت و تقیه و خروج و مشورت با زن‏ها و متشابهات تاریخی مانند سکوت یک ولی و اعتراض دیگری و قیام سومی.

در رابطه با متشابهات روایی باید در هنگام تحلیل، احتیاج به احاطه و شاهد جمع و توجه به مقاصد و سبک خطاب و لحن قول و موازین و معیارها در هر مسأله در نظر داشت. اگر احتمال تعارض و ترجیح در متشابهات روایى بود، ولى در متشابهات تاریخى دیگر جایى براى احتمال تعارض نیست؛ چون صحبت از این نیست که چه بکنیم، بلکه صحبت از آن چیزى است که واقع شده و به طور قطع تحقق یافته.  این متشابهات با مباحث ظهورها و دلالت‏ ها و یا مباحث تعادل و تراجیح از ابهام بیرون نمى‏ آید. بل توجهات و موازینى مى‏ خواهد،

 1 – با توجه به مقاصد واهداف،

 2 – با توجه به مراحل،

 3 – با توجه به شرایط و زمینه‏ ها

 4 – و با توجه اصول و قواعد کلى،

 5 – باید به دنبال موازینى بود که در تمامى مراحل و شرایط، کارگشا باشد.

 در متشابهات تاریخى، دیگر هیچ تعارض و تساقطى راه ندارد، چه صحبت از چیزى است که واقع شده و تحقق یافته، این متشابهات هم، چه در مرحله تحلیل و چه در مرحله تبعیت، محتاج راهنمایى هستند و مشکل با مسأله‏ ظهورات و تعادل وتراجیح حل نمى‏ شود.

 توجه به مقاصد، به مراحل، به شرایط، به اصول، به موازین، راهنماى مناسبى است چه در مورد حکومت و چه در مورد مبارزه، که هر کدام مقاصد و مراحل و شرایط و اصول و موازینى دارند و تاریخ پیشوایان با همین اصول تحلیل مى‏ شوند.

از نگاه استاد آغاز تفکر با سؤال است نه شک و این سؤال است که تفکر را به راه انداخته و زمینه برای شکل گیری فلسفه هر فرد فراهم می­ کند

۸٫ فوائد آغاز از ادراکات حضوری

در بحث ­های گذشته روشن شد که از نگاه استاد آغاز تفکر با سؤال است نه شک و این سؤال است که تفکر را به راه انداخته و زمینه برای شکل گیری فلسفه هر فرد فراهم می­ کند. اما تفکر نیازمند مواد است موادی که با کاوش در آن­ بتوان به شناخت خود، هستی و نقش خود در هستی واقف شد. این مواد می ­توانند از ادراکات با واسطه و یا ادراکات بی­واسطه باشند؛ مراد از ادراکات بی­واسطه همان است که در فلسفه با نام علم حضوری از آن یاد می ­شود.

استاد در نوشته­ های مختلف خویش و با استفاده از آیاتی مانند «اولم یتفکروا فی انفسهم» در سوره روم مناسب­ ترین مواد را برای آغاز تفکر عقلانی انسان، اندوخته­ های حضوری او می ­داند، اندوخته­ هایی که در دسترس همگان قرار دارد و به نوعی منبعی مشترک تلقی می ­شود.

در این شیوه نقطه آغاز تأملات وجود ما و دریافتهایی است که بی ­واسطه از خود داریم. این دریافت­ های بی ­واسطه اگر چه بسیار ساده و همه فهم هستند ولی مربی می­ تواند با بهره گیری از همین ادراکات متربی را به عمقی برساند که در پرتوی همین ادراکات ساده، دنیای پیچیده درون خویش را بشناسد و با بررسی و کنترل حالت­ ها و حرکت‌‌های خود به عوامل حاکم بر خود دست یابد و همچنین با کمک همین ادراکات و تامل در استعدادهای خود به خدا و به ادامه و استمرار انسان و به نقش خویش در هستی نائل گردد.

این آغاز پر ثمر چون بر منبعی مشترک تکیه دارد عوام و خواص می ­توانند از آن بهره ببرند و این تفکر عقلانی نیاز به تحصیلات و کتاب خوانی و سطح خاص سواد ندارد و حتی پیرمردهای بی­سواد روستایی نیز می ­توانند از آن بهره بجویند و به نگاهی تازه نسبت به خود و زندگی برسد و به اهداف تازه و برنامه­ریزی متفاوت بیندیشد.

 این منبع به قدری غنی است که می ­تواند خوراک کافی برای وصول به شناخت خود و خدا و جهان خارج و آخرت و نقش خویش در دنیا و وحی و نبوت و امامت به ما بدهد و حتی ما را به درک جایگاه انسان در جامعه و تاریخ و چگونگی حرکت در هستی پیچیدۀ فراروی برساند.

شروع از حضوریات سالک را از عبور از دره های عمیق سفسطه و ایده آلیسم معاف می­ دارد؛ زیرا این آگاهی از همۀ آن شبهات عاری است و این معلوم بدون هیچ واسطه درک شده و حتی امکان تردید در آن وجود ندارد.   

شروع از حضوریات یعنی شروع از آگاهی­ هایی که دائماً با آن­ها سر و کار داریم و رسیدن به عمقی در آن­. آمیختگی زندگی ما با این ادراکات موجب می­ شود تا با یافته­ های خود کاملاً درگیر باشیم و میان فکر و احساس و عمل ما فاصله ­ای نیفتد و با یافته­ های اعتقادی خود زندگی کنیم و بمیریم.

پی نوشتها:

۱٫اعْبُدْ رَبَّکَ حَتىَّ یَاْتِیکَ الْیَقین حجر؛ ۹۹ عبادت کن تا به یقین برسى. 

 

۲٫کلاّ لَوْ تَعْلَموُنَ عِلْمَ الْیَقینَ لَتَرَوُنَّ الْجَحیم تکاثر؛ ۵ – 6 و  اَسْئَلُکَ مِنَ الْیَقینِ ما تَهُونَ بِه عَلى مُصیباتِ الدُّنْیا وَ تَجْلُو بِهِ عَنْ بَصیرَتى عَشَواتِ الْعِمى  مناجات خمسه عشر صحیفه سجادیه

 

۳٫انفال؛ ۲۹

 

۴٫بر گرفته از کتاب انسان در دو فصل. برای دیدن تأثیر تفصیلی تربیت اسلامی بر شکل گیری فلسفه و عرفان اسلامی و همچنین تأثیر تربیت دینی بر علوم به فصل آخر کتاب مزبور مراجعه شود.

 

۵٫تفصیل این بحث را در کتاب روش برداشت از قرآن بجویید.

 

۶٫رجوع کنید به کتاب تقیه از مجموعه درس­ه ایی از انقلاب

بخش قبلی این یادداشت را اینجا بخوانید!

انتهای پیام/

 

 

کد خبر : 64223
تاريخ ثبت خبر : 19 اسفند 1396
ساعت بارگزاری خبر : 09:40
برچسب‌ها:, ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)