| امروز شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:


فلسفه علوم انسانی اسلامی

ما در اسلامی‌سازی می‌خواهیم علومی را که ریشه غربی دارند، غربالگری و تصفیه کنیم و اشکالات و ایرادهای معرفتی را که به‌صورت پیش‌زمینه در آن علوم وجود داشته و با اسلام نیز منافات دارد، از این علوم جدا، و تنها این قسمت‌ها را بازسازی کنیم، نه همه ساختمان علم را.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از شماره ۲۱ فصلنامه صدرا، متن گفتگو با حجت‌الاسلام دکتر ابراهیم البدوی از علمای منطقه بقاع لبنان در حوزه علوم انسانی اسلامی به شرح زیر است:

اشاره:

حجت‌الاسلام دکتر ابراهیم البدوی از علمای منطقه بقاع لبنان هستند که سال‌هاست در این منطقه به تبلیغ و ارشاد مردم می‌پردازند. ایشان از اساتید عالی حوزه علمیه امام المنتظرعجل الله تعالی فرجه در شهر بعلبک هستند و همچنین از هیئت‌امنا و مدرسین دانشگاه معارف اسلامی لبنان می‌باشند. ابراهیم البدوی در حوزه علوم اسلامی بسیار فعال و دارای تألیفاتی در این زمینه است. در گفتگوی پیش رو در مورد تحولات علم و فلسفه علوم انسانی اسلامی با ایشان به گفتگو پرداختیم.

تحولات علم و علوم انسانی در جهان اسلام و به‌ویژه در لبنان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

پاسخ این سؤال نیاز به بررسی دقیق دارد، ولی اجمالاً عرض کنم که لبنان تفاوت خاصی با دیگر کشورها در منطقه ندارد؛ توسعه علم در آن، متأثر از توسعه علم در جهان است؛ با این ویژگی که قابلیت بیشتری برای دریافت و پذیرش تفکر مدرن دارد و آسیب‌پذیرتر است. شاید این ویژگی به دلیل تنوع زیاد در این کشور است.

همچنین لبنان با تمام عالم در ارتباط است و مردم لبنان در نقاط مختلف زمین پراکنده‌اند؛ چنان‌که دانشگاه یا حوزه‌ای در جهان یافت نمی‌شود که خالی از حضور لبنانی‌ها باشد. طبیعی است که آنها وقتی به میهن خود بازمی‌گردند، آنچه را که دیده و دریافته‌اند، انتقال می‌دهند و می‌کوشند که آنها را عملی سازند. این موضوع، تأثیرپذیری لبنان از فضای امروز جهانی را سریع‌تر می‌کند.

پیشگامی لبنان نسبت به دیگر کشورها در تأثیرپذیری از انقلاب اسلامی ایران و پس از آن، از انقلاب فرهنگی -اعم از چاپ کتاب و تولید علم و شکوفایی حوزه علمیه و دانشگاه- نیز انکارناپذیر است. ازسوی‌دیگر، در لبنان دانشگاه‌های مختلف وجود دارد که به آمریکا و اروپا بسیار توجه دارند و از پیشرفت‌های علمی آنها در سطوح مختلف تأثیر زیادی می‌پذیرند. این تأثیرها ابتدا در دانشجویان، و سپس در جامعه منعکس می‌شود.

رابطه فلسفه اسلامی و علوم انسانی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

فلسفه، چشم‌اندازی کلی از خدا و جهان و انسان را به انسان ارائه می‌دهد. رئوس مطالب علوم انسانی نیز بر اساس اطلاعاتی است که فلسفه عرضه می‌کند و از آن چشم‌انداز و چارچوب خارج نمی‌شود. فلسفه نوعی از قضایای مسلم یا مبادی تصدیقیه را مطرح می‌سازد که علوم دیگر، آن را به‌عنوان مسلمات می‌پذیرند و مطالب خود را بر مبنای آن بنا می‌کنند. پس فلسفه پایه‌ای را شکل می‌دهد که همه علوم، و به‌طور خاص علوم انسانی، بر آن تکیه می‌کنند. فلسفه، در نگاه انسان و ماهیت و هویت وی، و به‌تبع در ماهیت علوم انسانی تأثیر می‌گذارد.

 برای مثال انسان غربی، بشر را در جایگاه خدا می‌بیند و نقش خدا را در جهان به او می‌دهد. لذا علوم انسانی که با این الگو عمل انسان را تجزیه و تحلیل می‌کنند، متفاوت با علوم انسانی است که انسان را بنده خدا می‌بینند.

با توجه به اینکه یکی از ابزارهای اجرای این الگو، علوم انسانی اسلامی است، لبنان چه قابلیت‌هایی برای اسلامی‌سازی علوم انسانی دارد؟ چه اقداماتی شده است؟ اقدام‌های دانشمندان اسلامی در بومی‌سازی علوم انسانی چه بوده است؟ دانشمندان لبنان چه اقداماتی کرده‌اند؟

تعبیر «اسلامی شدن علوم انسانی» دقیق به نظر نمی‌رسد؛ زیرا فرض بر این است که ما می‌خواهیم علومی را که امروز شایع است، درمان کنیم و به آنها شخصیت اسلامی دهیم. این کار امکان‌پذیر است، اما مفید نیست. بومی‌سازی نیز امری پذیرفتنی نیست؛ زیرا علم، وطن ندارد و سزاوار نیست که تحت تأثیر سرزمین پدیدآورندگانش قرار گیرد. البته مانعی ندارد که برخی از کشورها به اینکه فرزندان آنها امتیاز توسعه دادن برخی از علوم را دارند، افتخار کنند.

درست این است که ما می‌خواهیم نظر اسلام را در مورد مباحثی که مورد اهتمام علوم انسانی است، عرضه کنیم. لذا فقط متعهد به موضوعات هستیم، سپس احکام را مطابق با نگاه اسلامی به آن موضوعات عرضه می‌کنیم. این کار دشواری است و به تلاش فوق‌العاده و وقت کافی نیاز دارد.

دانشمندان لبنانی قادرند در این زمینه کمک فکری کنند؛ اما پیشرفت چنین پروژه‌ای بدون کمک همه کسانی که با این موضوع مرتبط هستند، امکان‌پذیر نیست و با توجه به اهمیت پروژه، پتانسیل عظیمی هم نیاز است که در لبنان وجود ندارد.

در این زمینه تا به امروز اقدامی علمی نشده است. ایده‌هایی در انجمن‌ها و مجلات تخصصی منتشر می‌شود، اما هیچ تلاش جدی برای هماهنگ کردن آنها که به تشکیل علم انسانی بینجامد، نشده است؛ اما در آینده ممکن است با استفاده از این نوشته‌ها و ایده‌ها پروژه تدوین علوم انسانی اسلامی شروع شود.

برخی از علوم در شبه‌جزیره عربستان به وجود آمده‌اند و بعضی از علوم در غرب. طبیعی است که هر علمی به این معنا منشأ و مکان ولادتی دارد و از شرایط محیطی‌اش تأثیر می‌پذیرد. اما آیا بومی‌سازی علم به این معناست که علم را در یک وطن قرار دهیم؟ مثلاً علم روان‌شناسی امروز به این معنا که در جهان رواج دارد، نزد ما وجود نداشته و علمی غربی است. سؤال این است که من چگونه می‌توانم این علم غربی را لبنانی و متناسب با وطن خود سازم. ما برای اینکه از علوم غربی استفاده کنیم، باید علمی را که بر ریشه‌های الحادی بنا شده، دوباره بنا کنیم؛ یعنی آن علم و قواعدش را بررسی کنیم و با توجه به ریشه‌ها و پایه‌های مشخص اسلامی که در اختیار داریم، آن را بازسازی کنیم.

بنابراین علوم را باید بر اساس ریشه‌ها و مبانی انسانی و مبتنی بر نظریه تکاملی اسلام و فلسفه اسلامی، بازسازی و اسلامی‌سازی کرد. درواقع سزاوار است که هر علمی را، اعم از جامعه‌شناسی یا علوم سیاسی یا روان‌شناسی، بر اساس مبانی انسانی بنا کنیم؛ انسان با انسان تفاوتی ندارد؛ منظور از بنا کردن بر اساس انسانیت، بنا کردن بر اساس امور جامعی است که بین همه انسان‌ها وجود دارد؛ مانند فطریات و وجدانیات. برای تأسیس ریشه‌های انسانی، باید به مشترکات انسان‌ها توجه کرد، نه به اختصاصات هر انسان.

لذا اگر علم انسانی، بر پایه انسان با این مشخصات بنا شود، در هیچ وطنی و دینی با وطن و دین دیگر تفاوتی ندارد. مشکل اینجاست که غربی‌ها علوم انسانی را بر اساس مشترکات بین انسان‌ها بنا نکرده‌اند؛ بلکه معلومات و معرفت‌های گذشته خود را در علوم داخل کردند و پیشینه فرهنگی و معرفت‌شناسی‌شان در علوم آنها تأثیر گذاشته است.

 ما در اسلامی‌سازی می‌خواهیم علومی را که ریشه غربی دارند، غربالگری و تصفیه کنیم و اشکالات و ایرادهای معرفتی را که به‌صورت پیش‌زمینه در آن علوم وجود داشته و با اسلام نیز منافات دارد، از این علوم جدا، و تنها این قسمت‌ها را بازسازی کنیم، نه همه ساختمان علم را. بعضی از مسائلی که غربی‌ها به آن رسیده‌اند، اموری صحیح و متناسب با همه ادیان است. لذا قواعد صحیح بسیاری در آنها وجود دارد؛ فقط لازم است شائبه‌ها و ابهام‌ها و انحراف‌ها را از این علوم پاک کنیم؛ مانند بحث ماده و صورت در فلسفه که گاهی اوقات ماده خطاست، اما صورت صحیح است.

برای مثال در روان‌شناسی فلسفی، غربی‌ها ابتدا به مرحله‌ای رسیدند که بین همه انسان‌ها مشترک است؛ اما پس از آن مرحله، علم روان‌شناسی تحول و تکامل پیدا کرد و به مرحله تحلیل افعال انسان رسید؛ یعنی به این مرحله رسید که مثلاً چه جرایمی برای خطاهای انسانی باید در نظر گرفته شود. طبیعی است که جواب این سؤال در هر جامعه با جامعه دیگر متفاوت است و در بعضی جوامع، امری صحیح انگاشته می‌شود و در جامعه‌ای دیگر ناصحیح. لذا غربی‌ها هنگام انتزاع قواعد کلی تحلیل افعال از مصادیق جزئی، به جامعه خودشان مراجعه کردند بدون اینکه آن قسمت‌های اختصاصی را کنار بگذارند و به جنبه‌های مشترک توجه بیشتر داشته باشند؛ اما ما به دنبال آن هستیم که به سمت اشتراکات برویم و جنبه‌های خاص را کنار بگذاریم.

در فقه ما نیز این مسئله وجود دارد؛ در بحث عرف عام و عرف خاص، ما نمی‌توانیم احکام فقهی را بر اساس عرف خاص مربوط به یک شهر یا مکان خاص صادر کنیم. به همین دلیل ما می‌خواهیم قواعد کلی را بازخوانی کنیم که بر پایه استقرا و نمونه‌های جزئی بنا شده و از آن نتایج کلی به دست آمده و چه‌بسا این نمونه‌های جزئی و استقرا در محلی دیگر نتیجه عکس داشته باشد. لذا راه‌ رسیدن به علوم انسانی، حذف مختصات و توجه به مشترکات است. براین‌اساس «اعاده علوم انسانی» شاید صحیح‌تر از «اسلامی‌سازی علوم انسانی» باشد.

لذا اگر بتوانیم علم عالمی (فراوطنی) را -با توجه به شرایطی که عرض شد -به وجود آوریم، حتی غرب نیز در این افکار از ما پیروی خواهد کرد؛ چراکه این احکام انسانی است و مختص یک جامعه خاص و متأثر از آن نیست. به نظر می‌رسد که توجه به اصل و ایجاد علمی کلی، قابلیت حل مشکلات همه جوامع را دارد؛ زیرا چنین علمی با هر محل و مکانی تطبیق‌پذیر است. به تعبیر دیگر، ما می‌توانیم علوم انسانی را بازسازی کنیم به‌گونه‌ای که مانند علوم ریاضی و فیزیک و طبیعی باشد که اختلافی در آنها وجود ندارد؛ زیرا این علوم بر بدیهیات پایه‌گذاری شده‌اند. حتی علوم طبیعی نیز این‌گونه است.

 فلسفه قدیم، مشکلات بسیط و محدود روان‌شناسی و علم نفس را که در آن ایام مطرح بود، حل کرده است. امروزه هم مسائل زیادی وجود دارد که باید حل شود؛ اما برای حل آنها به همان قواعد قدیمی مراجعه نمی‌کنیم؛ بلکه به آن روش عام کلی می‌توان مراجعه کرد. همه اینها که گفته شد، یکسری افکار و خیال علمی است. همان‌طور که در سینما، یک کارگردان نظریه‌ای خیالی می‌دهد و طبق آن فیلم می‌سازند، ما نیز فعلاً سناریوی رسیدن به نتایج را عرضه می‌کنیم.

آیا برای انتشار تفقه در جامعه، به علوم انسانی نیاز است؟

علوم انسانی ارتباط نزدیکی با فقه دارد؛ زیرا وظیفه علوم انسانی، تجزیه و تحلیل پدیده‌های انسانی است و وظیفه فقه مشخص کردن حکم افعال مکلف؛ و این دو از یک وادی هستند. لذا هنگامی که علوم انسانی، اعمال انسانی را به‌درستی تجزیه و تحلیل می‌کنند، درواقع به فقیه در وضع احکام مناسب، یا استنباط مناسب با توجه به موضوعات متفاوت، کمک می‌کنند.

اگر روان‌شناسی، پدیده ترس یا شرم را درست تجزیه و تحلیل کند و آن را به سبب‌های واقعی انسانی بازگرداند، می‌تواند فقها را در تعیین معنای حرج یا خوف از بیماری، برای وضع احکام مبنی بر آنها یاری کند. این یک نمونه است و شما می‌توانید نمونه‌های بسیاری در همین سبک تصور کنید.

به نظر بنده برای انتشار فقه در جامعه، به علوم انسانی و بازسازی این علوم نیاز داریم. این کار به ما کمک مؤثری می‌کند و بسیاری از مشکلات را حل می‌کند. بسیاری از امور فقهی، با عصر و زمان ما تناسب ندارد؛ درحالی‌که اگر انسان را یک کل ببینیم، طبیعت احکام فقهی منافات و تغایری با حالات عام انسانی نخواهد داشت. امام خمینی می‌فرمایند اسلام تناسب با زمان و مکان دارد. فقه نیز با امور عام و مشترک و قواعد کلی انسان در هر زمان تناسب دارد. لذا اسلام نیز مانند فقه، با هر زمان و مکانی تناسب دارد. این مسئله باید روشن گردد و بسط داده شود؛ درحالی‌که امروزه در حد تطبیق و مجرد ادعا باقی مانده است.

 مباحث مهم فقهی مانند اجرای حدود و قطع دست و غیره یا موضوع ازدواج یا حقوق زنان که در جامعه مطرح است، مانند محکی برای ما و اندیشه دینی است و باید پاسخی برای آنها به زبان معاصر داشته باشیم. اگر بتوانیم پاسخ مناسب دهیم، اسلام ثابت می‌شود و بسیاری از افراد که با شک، به اسلام تمسک می‌جویند، به اسلام ایمان واقعی می‌آورند. بنابراین وظیفه ماست که در جامعه به این امور نیز بپردازیم.

حوزه علمیه لبنان نقش مهمی در شکل‌گیری میراث فقه شیعه و ایجاد تحولات در تفقه و اجتهاد داشته است. شاید بتوان گفت اولین بار شهید اول فقه‌الحکومه را بنا بر مذهب اهل‌بیت (ع) تدوین کرد و سخنان این فقها روح نظریه ولایت فقیه را تشکیل داده است. با توجه به این ظرفیت‌ها، در حال حاضر حوزه‌های علمیه لبنان چه وظیفه‌ای دارند؟ چه ظرفیت‌ها و تهدیدهایی در پیش روی آنها قرار دارد؟ آیا باید با توجه به مزیت‌های نسبی، اعم از موقعیت‌های اجتماعی، سیاسی و جغرافیایی، بین حوزه‌های علمیه‌ مختلف در کشورهای مختلف تقسیم کار کرد؟

لبنان در یک دوره از زمان، شاهد اوج رونق علمی در خود بود؛ ازجمله در دورانی که شهید اول و دوم (رضوان الله علیهما) در لبنان زندگی می‌کردند. این شرایط همچنان تا به امروز استمرار دارد و بسیاری از شخصیت‌های علمی برجسته با فاصله‌های زمانی کم در این کشور پدیدار شده‌اند که شمار زیادی از آنها در دوره معاصر زندگی می‌کنند. اما حضور پیوسته علما در لبنان، برای ظهور این کشور به‌عنوان یکی از کشورهای مهم در نشر علوم اهل‌بیت (ع) کافی نیست. این علما به استعداد بالا و توانایی در همگامی با توسعه علم در جهان، معروف هستند.

آنها توانایی ترکیب علم مدرن و علوم دینی را دارند و می‌توان از توانایی‌ها و تجارب و ظرفیت علمی آنها برای توسعه علوم انسانی اسلامی استفاده کرد؛ ولی اجرای چنین پروژه‌ای از توان یک کشور خاص خارج است، بلکه توان کل جهان اسلام را می‌طلبد. لذا می‌توان گفت که علمای لبنان به‌تنهایی قادر به پیشبرد این پروژه نیستند؛ اما می‌توانند در آن مشارکت داشته باشند تا به نتیجه برسد.

این پروژه به امکانات بسیار و تمرکز شمار زیادی از علمای توانا و محققان نیاز دارد؛ همچنین هماهنگ‌کننده‌ای لازم است که تلاش‌های مختلف را یکپارچه و هماهنگ کند تا خروجی متناسب و مفیدی به دست آید؛ حتی می‌توان گفت زمانی نسبتاً طولانی برای بلوغ ایده‌ها نیاز است تا به کارشناسان عرضه شوند، نقد و کالبدشکافی شوند، و پس از آن اصلاح دوباره و تألیف مجدد.

این امر، مشرب‌های معرفتی متنوع و دیدگاه‌های فکری متعددی را نیز می‌طلبد تا تضارب افکار انجام شود و در نهایت، بدون هیچ‌گونه عجله‌ای، تصویری یکپارچه به دست آید که بتوان آن را مطرح کرد و به اسلام نسبت داد.

من فکر نمی‌کنم که حوزه‌های علمیه، چه در لبنان یا غیر لبنان، به‌تنهایی قادر به پیشبرد این کار مهم باشند. باید حوزه‌های علمیه با همراهی دانشگاه و به‌کارگیری تمام ظرفیت‌های لازم دیگر، وارد این کار شوند تا نتیجه کامل و رضایت‌بخش حاصل گردد.

انتهای پیام/

کد خبر : 62469
تاريخ ثبت خبر : 28 بهمن 1396
ساعت بارگزاری خبر : 10:37
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)