| امروز شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

یک محقق در گفتگو با طلیعه:


فقدان روحیه‌ علمی از موانع فرهنگی تولید علوم انسانی اسلامی

عضو هیئت علمی پژوهشکده سیاست پژوهی و مطالعات راهبردی حکمت بیان کرد: بزرگ‌ترین موانع اجتماعی و فرهنگی در راه تولید علوم انسانی اسلامی، عدم وجود روحیه‌ علمی، اشتغالات فکری و نبود امنیت فکری ا‌ست.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، بومی سازی علوم انسانی در ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد و در این راستا گام های مثبتی برداشته است. با وجود اینکه ضرورت بومی سازی علوم انسانی تقریباً مورد توافق اکثریت مسولان و اندیشمندان است اما روش و راهکار مناسبی که مورد وفاق همه باشد، اتخاذ نشده است. علوم انسانی اسلامی طی سال های گذشته فراز و نشیب های بسیاری را طی کرده است و گاهی در دوره ای به اوج رسیده اما در دوره ای دیگر از دوران اوج خود فاصله گرفته است. با طی این مراحل اکنون تلاش می شود تا علوم انسانی اسلامی به طور جدی به دانشگاه ها راه پیدا کند و بتواند در این عرصه حرف های جدی و اساسی را بیان کند.علوم انسانی اسلامی و تحول در این عرصه از مباحث بسیار مهمی است که ما هم به آن پرداخته ایم. به همین منظور گفتگویی با سجاد هجری عضو هیات علمی پژوهشکده سیاست پژوهی و مطالعات راهبردی حکمت انجام داده ایم که در  ادامه از نظر می گذرد.

*آقای هجری! از نظر شما فلسفه‌ علوم انسانی اسلامی چیست؟

این سوال را بسیار پرسیدند و بدان بارها پاسخ دادند. من چند سالی‌است به جای فلسفه‌ علم اسلامی، از عنوان «فلسفه‌ اسلامی علم» بهره می‌برم. در پرسش شما نخست باید دید که علوم انسانی چیست؟ «تعریف ایجابی» علوم انسانی و سخن از چیستیش، اگر بشود (ممکن باشد!)، بسیار دشوار است و من در درس‌هایم، بجای پرسش از چیستی آن، از «چینستی» (چی نیستی)اش می پرسم و «تعریفی سلبی» از آن بنمایش می‌گذارم که ساده‌اش می شود: علومی که طبیعی و ریاضی نیست! سخن در این‌باره فراوان‌ست. بسیاری از آن‌چه را در پاسخ این پرسش می‌توان گفت، دیگران گفته‌اند و کوتاه، می‌گویم: شاید بهتر باشد بگوییم صرف نظر از آن‌که می‌توان از فلسفه‌ علوم انسانی- اسلامی بشرط وجود چنین عنوان عامی، سخن گفت، باید از فلسفه‌ مضاف بهر یک از این دست علوم بحث کرد؛ مانند فلسفه‌ علم تاریخ، فلسفه‌ علم فقه، فلسفه‌ علم ادبیات (!؟) و … فلسفه‌ مضاف نیز چیزی جز بیان به تعبیر قدما، «رئوس ثمانیه» آن علم و بررسی دست‌کم، «مبادی تصدیقی» آن دانش، نیست و مطلب در این‌باره بسیار است.

نخست این را بگویم که به نظرم، کسی در ضرورت تولید علوم انسانی در هر فرهنگی، مناسب آن فرهنگ، بشرط امکان ذاتی، شک نکرده و نمی‌کند

*چرا نظریه‌های متقن و محکمی در حوزه‌ علوم انسانی اسلامی کمتر ارائه می‌شود؟

چون دشوار و زمان‌برست و «گاو نر می خواهد و مرد کهن» (گاهی می گویم: نابغه!) که نداریم و شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نیز باید برایش مهیا و مناسب باشد که نیست. من معتقدم ما نیازمند آدم‌هایی هستیم که راسخ در حکمت (در عام‌ترین معنا) اسلامی باشند و از سوی دیگر، بتوانند با دنیا و دانش امروز، «مواجهه» کنند. آقایان ما یا این را ندارند و یا آن …

 من همیشه می‌گویم اگر فضای یک جامعه واقعا، اسلامی باشد تا جایی که «قوه‌ حدس» (عقل بسیط) اسلامی را در افراد ایجاد کند، خود به خود، تراوش‌های دانشی آن افراد، علم اسلامی خواهد بود.

*مزیت‌های علوم انسانی اسلامی نسبت به علوم انسانی سکولار چیست؟

نخست این را بگویم که به نظرم، کسی در ضرورت تولید علوم انسانی در هر فرهنگی، مناسب آن فرهنگ، به شرط امکان ذاتی، شک نکرده و نمی‌کند. سکولار از آن دست واژه‌هایی‌ است که این‌ سو و آن‌ سو به کار می‌رود و کمتر کسی معنا و کاربردهایش را می‌داند. شاید در این‌ جا سکولار در معنی «لابشرط از ارزش‌ها» یا «بی‌طرف» و مانند آن به کار رفته است. اگر چنین باشد، در پاسخ می‌گویم که به نظر من و بسیاری از دانشمندان و پژوهشگران در سراسر جهان، دانش (انسانی!؟) سکولار بدین معنا، امکان ندارد تا بخواهیم از مزیت دانش «ارزش‌مدار» نسبت بدانش «ارزش‌جدا و رها» (لابشرط از ارزش‌ها) سخن بگوییم و اگر چنین دانشی امکان داشته باشد، دیگر دانش‌ها می‌شوند «شبه دانش» که ارزشی ندارند.

 شاید علوم انسانی سکولار در این پرسش، دانش‌هایی با ارزش‌های «غیر اسلامی» (مثلا غربی) است. جدا از آن‌که این ارزش‌ها نزد ما مردود و باطل‌ست و آن دانش‌ها نیز بطور مبنایی باطل (زیرا مبناشان گزاره‌های ارزشی باطل‌ست). باید گفت آن‌ علوم در این فرهنگ و با این ارزش، کارا و کارآمد نیستند؛ به تعبیر عامیانه، علوم انسانی سکولار، برای ما و در فرهنگ ما جواب نمی دهد…. ضمن اینکه شناخت دانش‌های اعتباری که بیش‌تر علوم انسانی چنین‌ست و گونه‌های اعتبار و امکان تفاوت در برخی از آن گونه‌ها، ضروری‌ است.

 در جامعه‌ ما، «خود در چارچوب‌ بینی» نیز بسیار است. برای تولید دانش و اندیشه‌ورزی، چاره‌ای نیست جز آن‌که از چارچوب‌ها دست‌کم، به شکل «دستوری« (قیاس شود با شک دستوری دکارت) گذشت و کمی در ساحت اندیشه، آزاد و رها شد و این نیازمند امنیت‌ است ولی تقبیح‌ها نمی‌گذارد

*موانع اجتماعی و فرهنگی در حوزه‌ علوم انسانی اسلامی چیست؟

بزرگ‌ترین مانع‌ها، عدم وجود روحیه‌ علمی، اشتغالات فکری و نبود امنیت فکری ا‌ست. روحیه‌ علمی را گوناگون تعریف کرده‌اند. من دو ویژگی را در روحیه‌ علمی پررنگ، می‌بینم؛ یکی «واقع- حقیقت‌یابی» و دیگری «ارزش ذاتی»  علم. این هر دو در جامعه‌ ما کم‌رنگ شده است. دانش در جامعه‌ ما سوداگرانه شده و کمتر کسی دانش را برای دانش می‌آموزد و برای دانشمندی، بدون درنظر گرفتن‌ جهات دیگر، ارزش قائل ا‌ست. این را به سادگی، از مدرک‌گرایی مفرط و ملاک‌های انتخاب رشته در میان دانش‌آموزان و دانش‌جویان، می‌توان فهمید. اگر این روحیه‌ علمی نداشتن با مدیریت نادرست علمی همراه شود، می‌شود آن‌چه اکنون در جامعه‌ ما پیداست.

 در جامعه‌ ما، «خود در چارچوب‌ بینی» نیز بسیار است. برای تولید دانش و اندیشه‌ورزی، چاره‌ای نیست جز آن‌که از چارچوب‌ها دست‌کم، به شکل «دستوری» (قیاس شود با شک دستوری دکارت) گذشت و کمی در ساحت اندیشه، آزاد و رها شد و این نیازمند امنیت‌ است ولی تقبیح‌ها نمی‌گذارد. «اشتغالات فکری» مانع تمرکز که شرط خلاقیت و تولیدست، می شود.

*راهکارهای رفع موانع در راستای تحقق علوم انسانی اسلامی چه هستند؟

بهتر است پیش از راهکار، از خط‌مشی و راهبرد در این‌باره سخن گفت. این موانع، تاریخی‌ است و از بین بردن آنها دشوار و من راهی محصل و معین به ذهنم نمی‌رسد؛ چنان‌ که فکر نمی کنم به ذهن کسی دیگر برسد. ولی در کل، «قیود» (به ویژه سخت‌افزارانه‌) «اندیشیدن» را تا حد امکان باید برداشت و کم کرد. برخی در «تقدم لیبرالیسم بر فلسفه» سخن گفته اند اما آن‌چه در کلام آنها قبول‌پذیر است و در تمدن ما نیز در برخی ادوار، سابقه‌دار بوده، «امکان تفکر» است. نمی‌توان این مقوله را اینجا به سادگی و راحتی، شرح داد ولی این را می‌گویم که شرط رویش گل زیبای خوشبو در باغ، کود و آب دادن‌ است که از لوازم گریزناپذیرش، رویش علف‌های هرز است و نمی‌توان به بهانه‌ نروئیدن این علف‌ها، باغ را کود و آب نداد؛ زیرا دیگر گلی زیبا و خوشبو نمی‌روید. در آیه‌ مبارک «ولقد ذرءنا لجهنم کثیرا من الجن والإنس» بیندیشید.

*به نظر شما علوم انسانی اسلامی طی سال‌های اخیر روند رو به رشدی داشته و یا رو به افول بوده‌ است؟

از نظر من، رشدی نداشته و رشد نداشتن در این مقولات، مساوی، ملازم و مساوق افول‌ است. سال‌ها، بسیاری، وقت خود و مردم را در اثبات امکان «علم دینی» تلف کردند و سخنان‌شان نیز «تکرار در تکرار»ست.  به جای آن کار  باید در یکی از دانش‌های انسانی «مجتهد» می‌شدند و «نظریات» می‌دادند که «أدل دلیل علی إمکان شیء وقوعه». افسوس که فلسفه‌ اسلامی نیمه‌جان‌ است و کم کم، بی‌جان می‌شود. اگر استادان بنام فلسفه‌ اسلامی که سالورند، درگذرند، با خود سنتی سترگ را برده‌اند که چندان میراث‌داری ندارد.

انتهای پیام/

کد خبر : 47031
تاريخ ثبت خبر : 17 خرداد 1396
ساعت بارگزاری خبر : 11:12
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)