| امروز شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

سیدکاظم سیدباقری در کرسی کارکردهای عدالت در حکمرانی اخلاقی:


عدالت، رفتارها را اخلاقمند، متعادل و اعتدال­‌جو می­‌کند

ورود اخلاق به عرصۀ سیاسی ـ اجتماعی، پیامدهای گوناگونی به همراه دارد؛ عدالت رفتارها را اخلاقمند، متعادل و اعتدال­‌جو می­ کند، آن سان که اگر فرمانروایی به استبداد روی آورد یا ستم و ناداوری را در رفتار خویش حاکم سازد، از دایرۀ عدالت، بیرون رفته است.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، به همت گروه سیاست پژوهشکده نظام های اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی کرسی ترویجی کارکردهای عدالت در حکمرانی اخلاقی از منظر اندیشه سیاسی اسلام با ارائه حجت الاسلام والمسلمین سیدکاظم سیدباقری روز گذشته ۱۵ اسفندماه در این پژوهشگاه برگزار شد.

در ادامه گزارشی کوتاه از این نشست را با هم می خوانیم:

عدالت یکی از مباحث دیرپا در اندیشه ­ورزی­های انسانی بوده است، خاستگاه آن نیز از روابط فردی انسانی بوده و سپس وارد عرصۀ اجتماعی ـ سیاسی شده است. «عدالت، دربردارندۀ همۀ نیکی­ ها و محسنات، از جمله احقاق حق، اجرای قانون، درستکاری، عمل به آموزه­ های دین، راستگویی، عدم استبداد، حق شناسی و انصاف است. با توجه به آن که حکمرانی و حاکمیت همیشه با قدرت همراه بوده، پس بحث از عدالت، معیارهای آن و راهکارهای دستیابی به آن نیز از برجستگی خاص برخوردار گردیده است. از آن جا که انسان هماره بهانه و راهی برای فرار از قانون و بهرۀ ناشایست از قدرت داشته است، فیلسوفان سیاست و اخلاق، بر نقش تاثیرگذار عدالت در مسیر اعمال حاکمیت تاکید داشته ­اند. با عدالت است که می­توان تا اندازه­ای باور داشت انسان از خودخواهی­ها و خودکامگی ­های خویش می­کاهد و رفتار و گفتار قدرتمند، سامان می­ یابد. این امر هرگز به معنای آن نیست که با عدالت می­ توان همۀ خودمحوری­ ها را پایان داد که انسان همواره در آستانۀ لغزش است، حال، زمانی آگاهانه و گاهی ناآگاهانه. پس مهاری بیرونی باید بر او نظارتی مستقیم و سخت­گیرانه داشته باشد.

با عدالتی که در جان و نهان صاحبان قدرت، نقش بسته باشد، تک تک رفتارها و کلمات، قبل از اقدام، از صافی سنجیده ­ای می ­گذرد، لذا ستم در فرایند آگاهانه رخ نمی ­دهد، آن سان که برای جلوگیری از ستمِ ناآگاهانه نیز هر نظامی به قانون، تصمیم گیری شورایی، برنامه ­ریزی­ های دقیق و پیچیده و حساب شده نیاز دارد. از دیگر سو، می دانیم که هدف بعثت انبیاء، در قرآن کریم، اجرای قسط و عدل معرفی می ­شود: لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ(حدید،۲۵) و رسول اکرم (ص)، هدف از برانگیخته شدن خود را کامل کردن اخلاق معرفی می­کند: انّما بعثتُ لاتمّم مکارمَ الاخلاق چنین است که اخلاق و عدالت، شانه به شانۀ هم در هدف رسالت و مسیر پویش انسان به سوی سعادت، نقش بازی می­کنند.

اگر اخلاق را واشکافیم، یکی از عناصر اصلی و بنیادین، آن عدالت است، به نحوی که نمی­توان از اخلاق بدون عدالت، صحبت کرد. در مفهوم جامع اخلاق، عدالت و تقوی حضوری پر رنگ دارند. عدالت، امری اخلاقی است، بنیادین و جهانشمول. اگر برخی از امور اخلاقی مانند سخاوت و صداقت، در فردی نباشد، آن فرد دارای کمالی به نام بخشندگی یا راستگویی نیست و بخشی از فضایل اخلاقی را ندارد، اما اگر کسی عدالت را نداشته باشد، هستۀ سخت اخلاق را از دست داده است. عدالت رفتارهای حاکمان را اخلاقمند، متعادل و اعتدال­جو می­کند، آن سان که اگر فرمانروایی به استبداد روی آورد یا ستم و ناداوری و نابرابری را در رفتار خویش حاکم سازد، از دایرۀ عدالت، بیرون رفته است.

بحث حکمرانی اخلاقی و مهار حاکم، در اندیشۀ دینی – قرآنی، دارای اهمیت بوده و لذا شرط اصلی و اولی حاکم اسلامی، عصمت معرفی شده است، زیرا معصوم، از آن جا که به همۀ مفاسد گناه و ستم، آگاهی دارد، ستم نمی­کند و از قدرت خویش بهرۀ ناشایست نمی ­برد. به تعبیر دیگر، در این اندیشه، به صورت پیشینی جلوی فساد قدرت گرفته شده است. با این همه، در نگاهی واقع گرا و از آن جا که در دوران غیبت، جامعۀ مسلمانان به حال خود واگذار نشده است و با در نظر گرفتن این نکته که حاکم، ممکن خطا کند، سازکارها و راهکارهای متفاوتی برای اعمال محدودیت و مهار قدرت حاکم پیش بینی شده که یکی از بنیادی­ ترین آنها، عدالت است که نقشی کلیدی در حکمرانی اخلاقی و جلوگیری از تاخت قدرت دارد و با مهاری که بر او می­ زند، در کنار دیگر سازکارها، جریان قدرت را به سوی حق و اخلاق، هدایت می­ کند.

این نوشته نیز در جستجوی آن است تا نقش و کارکرد عدالت در حکمرانی اخلاقی را بررسی کند. با حضور عدالت چه مقدار می­توان به حکمرانی اخلاقی رسید که در آن رفتارها، اندیشه­ها و گفتارها، اخلاق­مند گردد. در پاسخ به این پرسش، بر این فرضیه تاکید شده است که با توجه به پیوند تکمیلی و تعاملی میان اخلاق، عدالت و سیاست و بایستگی نهادینه شدن عدل در جان حاکمان، بر اساس اندیشۀ سیاسی اسلام، عدالت در حکمرانی اخلاقی دارای کارکردهایی چون احقاق حقوق شهروندان،  دوری از استبداد، احتیاط در رفتار سیاسی و رفتار اعتدالی می­ باشد، اموری که فراگرد اعمال حاکمیت در جامعه و پویش آن را به سوی سعادت و کمال راهبری می­ کند.

معنای مفهومی عدل به معناى ملازمت با راه میانه و دوری از زیاده­روی و تفریط در کارهاست و حقیقت عدل، داشتن هماهنگى در امور است. غالبا عدالت فردی در دانش فقه، این گونه تعریف می­ شود: العداله عباره عن ملکه راسخه باعثه علی ملازمه التقوی من ترک المحرمات و فعل الواجبات (امام خمینی۱۳۷۱: ۱۰) عدالت، ملکه­ای پایدار در جان آدمی است که باعث می ­شود تا رفتار او با پرهیزکاری، همراه گردد که عبارت است از ترک حرام و انجام امور واجب.

برخی دیگر، عدالت را به عنوان یک فضیلت، پایداری در راه حق و درستی و دوری از امور ناروا و برتری دادن عقل بر هوس می‌دانند. این صفت در جنبۀ فردی، دلالت بر صفتی پایدار در روان انسان دارد که اعمال شایسته و حق از آن نشأت می‌گیرد.(صلیبا۱۳۷۰ : ۱۳۷۰) در دانش فقه و اخلاق، غالبا که از عدالت سخن به میان می ­آید، معنای فردی و حصول ملکۀ تقوا و پرهیزکاری مورد نظر است، هر چند که به برخی ساحت­های اجتماعی آن نیز توجه می­ شود؛ به تعبیر علامه طباطبایی، عدالت فقهی، هیئتی نفسانی است که انسان را از انجام گناهان بازمی­ دارد و در دانش اخلاق، ملکه­ا­ی است که به حقیقت در وجود انسان، راسخ و استوار است که انسان را از گناه باز می ­دارد.( طباطبایی۱۴۱۷، ج۶  :206 ) در عدل اعتقادی نیز این بحث مطرح است که فرد به آن چه که حق است، باور داشته باشد. ( طباطبایی۱۴۱۷، ج ۱۲ :۳۳۱ ) پس عدالت در عرصۀ فردی، رسیدن به ملکه­ای است که شخص را در گام اول از ناعدالتی در حق خویش و سپس تجاوز به حقوق دیگران بازمی ­دارد. در همین راستا، عدالت اجتماعی، ارزشی است که با فراگیر شدن آن، جامعه، دارای زمینه ­هایی می ­گردد که افراد به حق خود می­رسند و امور جامعه، به تناسب و تعادل در جای بایسته خویش، قرار می­ گیرد.

کارکردهای عدالت در حکمرانی اخلاقی

با در نظر گرفتن رویکرد استکمالی انسان به سوی سعادت که در دانش اخلاق مطرح می­ شود و نقشی کلیدی که عدالت در این امر بازی می­ک ند، می­توان نقش­ها و کارکردهای گوناگونی را برای آن در حکمرانی اخلاقی در نظر گرفت و در ادامه تنها برخی از کارکردهای عمده آن که نقشی تأثیرگذار در حکمرانی اخلاقی دارند، بررسی خواهد شد.

رعایت حقوق شهروندان

احقاق حقوق شهروندان در هستۀ مرکزی عدالت وجود دارد، بنابراین یکی از کارکردهای عمدۀ عدالت آن است که شهروندان و حق­داران به تناسب، به حقوق خویش برسند. آن گاه که بر جان، نهان و رفتار حاکمان، عدالت حاکم شود، راه رسیدن به حکمرانی اخلاقی و احقاق حقوق شهروندان، گشاده می­گردد. آیات قرآن کریم، دلالت بر ایفای حقوق و داوری به حق دارد، دو امری که با حاکمیت اخلاق در جامعه فراهم می­شود؛ خداوند می­فرماید:  إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّه( نساء، ۱۰۵) ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم، تا میان مردم به [موجب‏] آنچه خدا به تو آموخته داورى کنى، در آیه­ای دیگر نیز آمده است که خداوند همراه با رسولان الهی کتاب به حق نازل فرمود: أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیه‏. (بقره، ۲۱۳) با آنان، کتاب [خود] را بحق فرو فرستاد، تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى کند.

مردم سرزمینی که با اجرای عدالت به حقوق اجتماعی، خویش می­رسند، در پرتو حکمرانی اخلاقی از بهره­هایی چون پیشرفت مطلوب، امنیت و آزادی، برخوردار می‏شوند و به جامعه‏ای سالم و معتدل، دست می­یابند، این اعتدال که بر آمده از نیازهای فطری انسان است، بندهای ستم اجتماعی را می­ گشاید. ویژگی بنیادین چنین جامعه ­ای، به رسمیت شناختن حقوق شهروندی و احقاق حق می ­باشد، وصفی که آن را پویا و سالم می­ سازد و حاکمان و مردم، پیوندی اخلاقی با یکدیگر می­یابند.

این در حالی است که در نظامهای ستم، نه تنها هیچ اقدامی برای احقاق حقوق شهروندان انجام نمی­شود، بلکه هر گونه حق آنان را انکار می­کند و در صورتی که مردم در مسیر خواست قدرتمداران حرکت نکنند، مستبدین حق خود می ­انگارند تا آنان را شکنجه ­کنند. قرآن کریم در جریان حضرت موسی(ع)، روایت می­کند که مردم به ترس از آزار فرعونیان، ایمان نیاوردند: فَما آمَنَ لِمُوسى‏ إِلاَّ ذُرِّیَّهٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلى‏ خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ .(یونس، ۸۳) سرانجام، کسى به موسى ایمان نیاورد مگر فرزندانى از قوم وى، در حالى که بیم داشتند از آن که مبادا فرعون و سران آنها ایشان را آزار رسانند.

فرومایگان، براى به دست آوردن قدرت‏ و مال اندوزى، هر کار غیراخلاقی انجام می­دهند، یک­سره اندیشه و قواى خود را به کار می ­اندازند و با هر کس به کشمکش و کینه‏توزى برمی ­خیزند. نگرانى و کینه ‏توزى هر چه بیشتر ریشه کند، صفا و اطمینان و محبّت و خوش‏بینى، بیشتر از میان می­‌رود و محیط را جهنمى می­ سازد. در جهت دیگر سرخوردگى از خوشی­ هاى ناپایدار و ریشه گرفتن کینه‏ جوئی­‌ها و بداندیشى ‏ها، این گونه نفوس را تا آن حد دچار بیمارى طغیان نفسانى و طغیان بر حدود و حقوق دیگران می­ گرداند که یگانه لذت براى آنها، گشودن این عقده ‏ها و تسکین آلام نفسانى، با آزار و شکنجه دیگران می ­شود. (ر.ک.طالقانی۱۳۶۲،ج۳ : ۶۲ )

احتیاط در رفتار سیاسی

ویژگی عدالت، حاکمیت تقوا و احتیاط در رفتار و گفتار است، به گونه­ ای که فرد تک تک اعمال خویش را می­ سنجد و موشکافی می­ کند. حکمرانی که عادل باشد، به تعادلی در رفتار می­رسد که همۀ رفتارهایش را مهار می­زند. برای نمونه کسی که باورمند به معاد باشد، دارای صافی رفتاری می­ گردد، به تعبیر علی(ع)، یقین و باور به رستاخیز، ترس از رسوایی را در دل می­ افزاید و دغدغه حساب و کتاب را به وجود می ­آورد: من أیقن بأن البعث حق فخاف الفضیحه … من أیقن بأن الحساب حق فحاسب نفسه ( حرانی۱۴۰۴ : ۱۸)

حاکمی عادل که به حساب و سنجش تک تک رفتارها، گفتارها و اندیشه­هایش باور داشته باشد، در روابط اجتماعی خود، رفتاری کاملا موشکافانه خواهد داشت. بسیاری از بی­مبالاتی­ها و ستم­هایی که در جوامع رخ می­دهد از آن جا است که فرد به آخرت و بازبینی رفتارهای خود باور ندارد، پنداشته می ­شود که پروندۀ همۀ امور او با مرگ بسته می­شود، اما فرد مومن و باورمند به آخرت، مرگ را آغازی برای زندگی جاودان می ­داند. طبیعی است که چنین شخصی، لحظه لحظۀ زندگی خویش را نظارت و کنترل می­ کند و در نظر دارد که علاوۀ بر زندگی فردی، در زندگی اجتماعی خویش نیز حقی از دیگران را لگدمال نکند.

رهبری که به معنی دقیق کلمه، عادل، اخلاقی و معادباور باشد، حقوق سیاسی شهروندان را رعایت می­کند، ستم نمی­کند، بلکه همۀ زندگی سیاسی ـ اجتماعی و تعامل خویش را بر اساس شریعت و عدالت هماهنگ می ­سازد، فردی که باور دارد خداوند در روز قیامت ذره­ای از نیکی­ها یا بدی­ها را وانمی نهد؛ از دادن حقوق شهروندان دریغ نمی­ کند و در این مسیر، رفتارهای خویش را هماره رصد می­ کند: وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمینَ مُشْفِقینَ مِمَّا فیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَهً وَ لا کَبیرَهً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً. (کهف، ۴۹) و کتاب (که نامه اعمال همه انسانهاست‏) در آن جا گذارده مى‏شود، پس گنهکاران را مى‏بینى که از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند و مى‏گویند: «اى واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فرونگذاشته مگر این که آن را به شمار آورده است؟! و (این در حالى است که) همه اعمال خود را حاضر مى‏ بینند.

توجه به عواقب اعمال، موجب می ­شود که انسان به عدالت و احتیاط رفتار کند و آزادی منطبق بر فرمان الهی را در نظر گیرد، در محدودۀ حکم خداوند رفتار خود را انتخاب کند و بی مبالاتی و بی بندوباری که در آخرت، موجب عذاب می­ شود، نداشته باشد، با توجه به گستردگی قلمرو رفتارها و گفتارها در عرصۀ سیاسی ـ اجتماعی، حساسیت این امر در فرد مومن دوچندان می­ شود.

اعتقاد به بازگشت رفتارها، تجسم اعمال و ملکات در روز رستاخیز، ترمزی قوی و محکم برای سیاستمدار است تا عادلانه و اخلاقی رفتار کند، آن گونه که به رهروان این مسیر و جامعۀ اسلامی نیز انرژی، نشاط و حرکت می­ بخشد. این نگرش، در حوزۀ سیاسی، بستر مساعد اخلاقی برای فرد فراهم می کند تا همۀ امور را در دنیا، قدرت، جاه و جایگاه سیاسی و منافع زودگذر آن خلاصه نکند و از قدرت خویش برای احقاق حقوق جامعه بهره گیرد.

با عدالت، انسان از گناهان کناره می­گیرد و آراستۀ فضایل می­شود، در روایت آمده است که امام صادق (ع)، در پاسخ راویی که پرسید، با چه معیارهایی، عدالت فرد در بین مسلمین شناخته می­شود تا شهادت او پذیرش گردد، امام (ع)، فرمود، عدل او را با پوشش، عفاف، خویشتن داری در شکم، شهوت و در دست و زبان بشناسید؛ سپس ایشان، معیاری بیان می­ کند که این امور با دوری از گناهان بزرگ که خداوند برای انجام آنها، وعدۀ آتش داده است، مانند می­ گساری، زنا، ربا، عاق والدین و فرار از میدان جنگ و غیره، شناخته می­ شود. ( شیخ صدوق ۱۴۱۳،ج۳ : ۲۴، حر عاملی۱۴۲۱، ج۲۷: ۳۹۱) با وجود ملکۀ عدالت، رفتار حکمران، سامان یافته و مهار می­شود، آزادی لجام گسیختۀ او که دلخواه عمل کند، حد می ­خورد و رفتار بی قید و شرط او مقید می­ شود. عدالت است که گفتار ناشایست حاکم را شایسته می­ سازد و موجب می­ گردد تا حاکم، رفتاری منصفانه و مهربانانه با شهروندان خود داشته باشد.

رفتار اعتدالی

ویژگی عدالت آن است که میان قوای نفس، نوعی اعتدال و همخوانی به وجود می ­آورد، با حاکمیت آن، از غلبه قوای افراط ­گر و تفریط کننده جلوگیری می ­شود. «نفس آدمی، همواره جایگاه کشمکش و تدافع این قواست تا این که یکی غلبه کند. در این حال، نیروی خشم به ستم و آزار و دشمنی و کینه می‌خواند و خوی و صفت بهیمی به کارهای زشت و حرص بر خوردنی‌ها و آمیزش‌ها دعوت می‌کند و نیروی شیطانی، خشم درنده­خو و شهوت و بهیمّیت را بر می‌انگیزد و بر کار آن دو می‌افزاید. اما کار و شأن عقل این است که نیروی شهوت را بر خشم درنده ­خو مسلّط می‌کند و حدّت و شدّت شهوت را می‌ شکند و مکر و کید شیطان را با بصیرت نافذ و نورانیّت روشن بین خود، کشف و رد می‌کند. بدین گونه اگر عقل بر همۀ آنها چیره شود و آنها را چنان تحت سیاست خود درآورد که در هیچ کاری جز به اشاره‌ او اقدام نکنند و همگی به راه وسط و اعتدال کشانده شوند، عدالت در کشور تن پدیدار و آشکار می‌شود …. و در نتیجه از هر یک، همان صادر می‌شود که برای آن آفریده شده و سزاوار آن است و به این ترتیب، نفس و قوای آن به شایستگی و صلاح خواهند بود، اگر سلطه و غلبه برای عقل قهرمان، حاصل شود احکام و آثار او درکشور جان آشکار می‌شود و حالات نفس، به انتظام در می‌آید». (ر.ک. نراقی ۱۳۷۷: ۱۹۸)

چنین است که اخلاق نیک، اعتدال و عدالت در کنار هم معنادار می ­شوند: «…. خُلق حَسَن، چنانچه در علم اخلاق مقرّر است، خروج از حد افراط و تفریط است و هر یک از دو طرف افراط و تفریط مذموم، و عدالت که حد وسط و «تعدیل» بین آنهاست، مستحسن است. مثلاً «شجاعت» که یکی از اصول و ارکان اخلاق حسنه و ملکۀ فاضله است، عبارت است از حالت متوسّطه و معتدله بین افراط که از آن تعبیر شود به «تهوّر» – نترسیدن در مواردی که ترس سزاوار است ـ و بین تفریط، که از آن تعبیر شود به «جُبن» ـ ترسیدن در مواردی که سزاوار ترس نیست ـ ؛ و «حکمت» که یکی از ارکان است، متوسّط بین رذیلۀ «سَفه»ـ استعمال فکر در مواردی که سزاوار نیست ـ و رذیلۀ «بَلَه» است ـ تعطیل قوۀ فکریه در مواردی که سزاوار است به کار اندازد. ( موسوی خمینی۱۳۷۱: ۳۹۱ ) پس با حاکمیت عدالت است که میان قوای نفس، میانه ­روی و اعتدال حاکم می­ شود و از آن مرحله، به حوزۀ عمل از جمله عمل اجتماعی- سیاسی ریزش می­ کند.

افعال انسان در عدالت، به میانه روی و اعتدال انجام می‌شود و این از شریف‌ترین و برترین فضیلت­ها است، زیرا جامع همه فضایل و ملازم آنهاست، عدالت اخلاق، در حقیقت شامل تعادل و عدالت میان قوای درونی انسان و انعکاس آن بر رفتار ظاهری است و مصداق آن انبیاء -علیهم السلام- می‌باشند.(صدر حاج‌ سیدجوادی۱۳۸۲ ج۱۱: ۱۷۱) پس در عدالت، میانه ­رویی است که زیاده­روی و کوتاهی در آن نیست، حال، عدالت یا در رای و اندیشه است، به این که فرد، مصون باشد از انحراف، ضعف و شدت؛ این عدالت، مطابق حق و درستی است، یا عدالت در صفات نفسانی است، به این که فرد، دارای اخلاقی درونی و باطنی گردد که در آن زیاده ­روی و کوتاهی نباشد و یا در اعمال و کارها است که در گفتار و وظایف فرد و در اعمال اجتماعی خود را نشان می ­دهد، پس باید دانست که عدالت، از مهم­ترین موضوعات است و هر عمل نیکی، اخلاق مطلوب و رای و نظر درست به آن باز می­ گردد. (ر.ک. مصطفوی ۱۳۷۵،ج۸ :۵۹-۵۵ )در یک جمع بندی م ی­توان دریافت که در واژه و اصل لغت عدالت، مفهوم محوری «اعتدال» نقشی کلیدی بازی می­ کند که با «حق» و حکم به آن ارتباط مستقیم دارد.

«عادل به منظور برقرار کردن تساوی و تعادل، افراط و تفریط را به اعتدال و وسط برمی‌گرداند. و شک نیست که این کار مشروط است به علم به ماهیت و طبیعت حدّ وسط، تا این که برگرداندن دو طرف به آن ممکن باشد و این علم در نهایتِ دشواری است و جز با رجوع به میزان و معیاری که حدّ وسط را در همه چیز باز شناسد میسر نیست، و این میزان فقط شریعت الهی است که از منبع وحدت حقّۀ حقیقی صادر شده است. بنابراین، عادل حقیقی باید به قوانین الهی که از جانب خدای سبحان برای حفظ مساوات صادر شده است حکیمی عادل باشد».

انتهای پیام/

کد خبر : 64152
تاريخ ثبت خبر : 16 اسفند 1396
ساعت بارگزاری خبر : 09:50

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)