| امروز جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

یادداشت؛


روش تربیتی اسلام

تقلید و رقابت و ترس و مجازات و قهر و وعده و وعید و محبت و تشویق و توجه و پاداش، چوب کاری و طعنه و توبیخ، همه و همه از عواملی بود که می شد از آن استفاده برد و به تربیت کودک دست یافت.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین علی صفائی حائری معروف به عین صاد از اساتید برجسته ای بود که در زمینه تعلیم و تربیت فعالیت می کرد.

وی در بخش های قبلی این یادداشت به نقش های تربیتی داستان، تقلید و رقابت، ترس و مجازات، قهر و تهدید و وعده و وعید پرداخت. در ادامه مطلبی با عنوان روش تربیتی اسلام را به قلم او می خوانید.

۷ محبت و احسان:

انسان اسیر محبت است. محبت ها در روح کودک شکست و یک نوع زبونی ایجاد می کند و او میخواهد با پاسخ دادن به محبت، جبران آن شکست ها و خواری ها را بنماید و از قید اسارت ها نجات پیدا کند. ناچار این جوابگویی مطابق با خواسته و میل احسان کننده می شود.

اگر در این حالت، مربی میل و خواست خود را تشریح نماید و آشکار کند، کودک به طور طبیعی به سوی خواسته ها و میل او و حتی گاهی بدون گفتگو و تشریح و فقط با توجه و با نگاه مربی، کودک را به سوی کار مورد توجه می برد و همین او را به آن سمت می کشاند و انجام می دهد، لذا از این عامل می توان برای تربیت کودک استفاده کرد.

با محبت ها او شرمنده و اسیر می شود. محبت ها و احسان ها، گذشته از این حالت اسارت و شکست، یک نوع عشق و علاقه در کودک به وجود می آورند که خود این علاقه و عشق، برای تربیت پذیری او بی نهایت مؤثر هستند.

عشق نیرویی است که کارها را آسان می کند و مشکلات را حل می نماید و راه ها را نزدیک می سازد. با این وصف، وقتی که این عامل به طور مداوم و همیشگی مورد استفاده قرار بگیرد، از تأثیرش کاسته می شود و یک امر عادی تلقی میگردد و حتی یک نوع وظیفه فرض می شود و دیگر اثر نمی گذارد و نتیجه ای به بار نمی آورد؛ چون در برابر انجام وظیفه، دیگر نه شکست و اسارتی هست و نه تشکر و سپاسی و نه علاقه و محبتی و چه بسا زیاده روی در احسان و محبت باعث خراب شدن روحیهٔ کودک و لوس و ننر شدن شخصیت او و سطحی و خام ماندن فکر او میگردد و فسادهای دیگری هم به بار می آورد.

محبت مانند آبی است که به گیاه می رسد، اگر نباشد گیاه می خشکد و اگر بیش از حد شود ریشهٔ گیاه می گندد و خراب می شود و گیاه می خشکد.

۸ ـ تشویق و توجه و پاداش:

یکی از نیازهایی که در انسان وجود دارد، همان نیاز مقبولیت و مورد توجه واقع شدن و جالب بودن است. پاداش ها و جایزه ها در سطح بالایی این نیاز را اشباع و برآورده می کنند؛ چون جایزه و پاداش گذشته از توجه، مسائل زیادتری را در بردارد، در نتیجه انسان را که نیاز مقبولیت در او شعله می کشد، با این وسیله می توان رام کرد و به بند کشید و جلو آورد و از این نقطه ضعف می توان به صورت یک عامل تربیتی استفاده کرد.

اما تشویق یک نوع تلقینی است که از خارج القا می شود و کاریرد زیادتری دارد؛ مخصوصاً آنجا که شخصی تشویق کننده، با شخصیتی بزرگ و محبوب باشد و در دل کودک محبوبیتی داشته باشد، باعت حرکت و پیشرفت کودک است و حتی تصمیم و اراده در او ایجاد می نماید و بر می انگیزد و حرکت می دهد.

پاداش گذشته از آن که در شخص پاداش گیرنده اثر می گذارد، در اشخاص دیگر هم مؤثر است، عده ای را تحریک می کند و جلو می آورد و عده ای را تنبیه می کند و توبیخ مینماید و در پیش نقل کردیم که در کلمات امام امیرالمؤمنین به آمده است: «بدکار را با پاداش نیکوکار توبیخ کن!» این پیداست که روحیه های طماع و سوداگر به وسیلهٔ جایزه و پاداش جلو می آیند و حرکت می کنند و این درست است که چوب کاری کردن و طعنه و توبیخ تأثیر زیادی دارد و اگر به موقع استفاده شود، نتیجهٔ زیادی می دهد، اما کاربرد این عوامل احتیاج به تسلط و آگاهی از حالات روانی و شناخت أوضاع و أحوال دارد.

جمع بندی

تقلید و رقابت و ترس و مجازات و قهر و وعده و وعید و محبت و تشویق و توجه و پاداش، چوب کاری و طعنه و توبیخ، همه و همه از عواملی بود که می شد از آن استفاده برد و به تربیت کودک دست یافت.

همان طور که عرض شد کودک انسان از مغز و قلب برخوردار است و مربی باید در این روح پایگاه و تشکیلاتی راه بیندازد؛ در مغز کودک شناخت ها و آگاهی ها و در دل او علاقه و عشق به هدفی و شخصی و راهی را جا دهد و کودک را بسازد.

راه سازندگی و آگاهی دادن به کودک نمی تواند از طریق مقاله و وعظ و مسائل فلسفی باشد؛ چون هنوز شناخت او تا این حد نیامده، بلکه باید به کمک داستان ها باشد؛ آن هم داستان هایی که مایهٔ خیال و شگفتی دارد، آن هم به طور غیر مستقیم «به در بگو تا دیوار گوش کند»، برای دیگران گفتن و شخص دیگری را در نظر داشتن. باید از این راه و داستان هایی با این طرز فکر کمک گرفت.

چند تا فرمان خشک اخلاقی نمی تواند کودک را متقاعد کند، همانطور که گفتگوهای مستقیم کودک را خسته می کند، اما داستان ها آن هم با مایهٔ تخیلی و شگفتی ها و یا سبک غیر مستقیم، این کار را به خوبی انجام می دهد و فرمان ها را توجیه می کند و موقعیت مربی و کودک را مشخص می نماید و توضیح می دهد.

امروز ادبیات بسیاری برای کودکان تهیه شده، چه در قسمت نقاشی و چه در قسمت داستان های کوتاه و چه بسا که قهرمان این داستان ها از حیوانات و گیاهان و موجودات خیالی باشند، ولی همان حرفی هایی است که کودک را بیدار می کند و آگاه بار می آورد.

پس از این سازندگی ها و این آگاهی ها و شناخت ها، باید عامل تقلید و رقابت تقویت بشود و تأیید شود و برای تثبیت این عوامل می توان از نرمی ها و تندی ها، از ترس و مجازات و قهر یا محبت و احسان، از توبیخ و تشویق به صورت های گوناگونش استفاده کرد.

استفاده از این عوامل همان طور که عرض شد احتیاج به شناخت روحیهٔ کودک و مقدار لازم و اندازه، دارد. احتیاج به تسلط و مهارت و فوت و فن دارد. نمی توان همیشه یک بعدی و یک دنده و یک رأی بود. اگر مربی دید که کودک در برابر یک عامل پایداری نشان می دهد و عصیان می کند، باید به عامل دیگر دست بزند و از راه دیگر وارد شود و حتی از واسطه استفاده کند و با کمک، کار را پیش ببرد.

مربی نباید از هوس ها و خواسته هایش کمک بگیرد و کودک را با محبت بیش از حد و یا زجر بیش از حد، فاسد و خراب کند، بلکه باید زمینه را بسنجد و روحیه ها را بشناسد و سپس از عامل مناسب، به مقدار لازم استفاده کند تا نتیجه بگیرد؛ چه بسا در تربیت کودک احتیاج به شعور و همفکری باشد، احتیاج به تبادل نظر و همکاری باشد. مربی دلسوز از این مسائل غافل نمی شود و بر خود ننگ و عار نمی شمارد؛ چون هدف تربیت و سازندگی مغز و قلب و عقل و احساس کودک است.

برخوردار باشد و کودک را برای برخورد با مسائلی که بعدها به وجود می آیند آماده کند، نه این که فقط به مسائل بیندیشد و نه این که کودک را از مسائل دور نگه دارد و بی خبر بگذارد؛ چون اثر جامعه های باز و آزاد نمی توان کودک را از طریق دیگر با آن مسائل آشنا کرد و چون کودک از آن طرف تعلیم ندیده و آگاهی نیافته، راه کنار آمدن با این مسائل را نمی داند و در نتیجه با نادانی خود به فساد می رسد و از دست می رود.

مربی بیدار از تمام فسادهایی که در جامعه می گذرد، کودک را آگاه می کند و در ضمن داستان ها، راه مبارزه و کنار آمدن و یا حتی استفاده کردن و بهره گرفتن را به کودک می آموزد. به جای آن که کودک را محبوس کنند و از میکربها دور نگه دارد، او را واکسن می زند و آماده می کند و با میکربها تماس می دهد.

در تمام مراحل خود ناظر و مراقب است، آن هم نه از نزدیک که با استقلال کودک برخورد کند و شخصیت او را مانند درخت بار بیاورد، بلکه از دور، با واسطه نظارت می نماید و کمکهای لازم را در ضمن داستان ها و یا به واسطهٔ نفرات آگاه به کودک می رساند.

همان طور که عرض شد باید در روح کودک نسبیت به زشتی ها و آلودگی ها، وازدگی ایجاد کرد، نه تشنگی و کنجکاوی بیشتر حبس و دور نگاه داشتن و فاصله انداختن از یک مسأله کودک را تشنه و کنجکاو و لجوج بار می آورد، اما وازدگی کودک را می سازد و جلو می آورد و با تجربه و آگاه می نماید.

بخش قبلی این یادداشت را اینجا بخوانید!

انتهای پیام

کد خبر : 55067
تاريخ ثبت خبر : 10 آبان 1396
ساعت بارگزاری خبر : 10:40
برچسب‌ها:,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)