| امروز جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

یادداشت؛


روش تربیتی اسلام/ نقش ترس و قهر در تربیت کودکان

در روش های درمانی و تربیتی نمیتوانیم «یک بعدی» و یا «صددرصد این است و جز این نیست» باشیم، بلکه باید عوامل تربیتی و زمینه‌ها و علت یک عمل را بررسی کنیم و آنگاه شروع کنیم و تجریه نماییم، اگر نتیجه نداشت، به عوامل دیگری دست بزنیم.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین علی صفائی حائری معروف به عین صاد از اساتید برجسته ای بود که در زمینه تعلیم و تربیت فعالیت می کرد.

وی در بخش قبلی این یادداشت به ۱داستان،۲تقلید و رقابت پرداخت. در ادامه مطلبی با عنوان روش تربیتی اسلام را به قلم او می خوانید.

۴- ترس و مجازات:

ترس، احساسی است که در انسان نیروهایی را به حرکت وا می دارد و او را به کارهایی وادار می نماید و به نیرنگ ها و فرارها و یا به حرکت و پیشرفت و پرهیزکاری و کنترل هوسها می انجامد و گاهی این احساس باعث از دست دادن نیروها و شکست روحیه و ظهور جنون است و به همین خاطر است که عامل ترسی پیچیدگی و مشکلاتی دارد و چه بسا دچار افراطها و تفریط هایی بشود. آنچه را که نمی توان به طور کلی نفی کرد، لزوم این احساس برای تکامل شخصیت است.

ترس ها تا اندازهٔ زیادی از امیدهای دور و دراز و لوس گری ها و تیزبازیها و خامی ها و سرکشیها جلوگیری می نماید. شخصیتی که بی باک و نترس بار می آید و از هیج چیز واهمه ای ندارد، شخصیتی فاسد و خطرناک خواهد شد که حتی هلاکت خود و اجتماعش را به چیزی نمیگیرد. اصولاً نبود ترس به خاطر نبودن تعلق و نبود علاقه است، به خاطر آزادی و وارستگی از همهٔ مسائل است.

کسی که از هیچ چیز نمی ترسد، اگر برایش دلبستگی به چیزی آمد و علاقه به موضوعی پیدا شد، آنچه عاملی از دست رفتن و جدایی از محبوب مورد علاقه اش می شود، همان باعث و عامل تهدید و ترس و وعید، میگردد و چون انسان با عشق آفریده شده است، پس یک شخصیت معتدل نمی تواند بدون محبوب و بدون علاقه باشد؛ علاقه به تفسی، به حیات، به خویی ها و به کمال ها و جمال ها. و در نتیجه این شخصیت وابسته و متعلق ، نمیتواند بدون ترسی و خالی از این احساسی باشد.

ترسی باعث کنترل و پرهیزکاری و خودداری از کارهایی است که محبوب را دست می گیرد و باعت آمادگی و سازندگی عواملی است که به محبوب می رساند، البته این سازندگی ها و این خودداری ها و کنترل ها، وابستگی کاملی به نوع ترس و مقدار ترس و شخص دارند؛ اگر ترس از جرم و مخالفت قانون باشد، نه از شخصی و از قلدر و از ظلم و اگر ترس در زمینهٔ وابستگی و علاقه باشد و اگر به مقدار طبیعی و لازم باشد و اگر شخص ترساننده تحقیر شده نباشد، این ترسی جز حرکت و کنترل و خودداری و سازندگی، نتیجه ای ندارد.

آنجا ترس باعث فرار و نیرنگ و خیانت و دروغ می شود که مداوم بوده و ترساننده یک بعدی باشد و ترسانده شده، علاقه ای نداشته باشد و محبتی ندیده باشد، لذا دستور است که هنگام تهدید، یکی بترساند و دیگری این ترس را توجیه کند و این عمل را توضیح دهد و کودک را از جرم خود آگاه کند و به او محبت نماید و باز دستور است که اگر ترس و کتک مفید نیفتاد، از عامل دیگری استفاده شود.

خلاصه کتک و مجازات نباید به عنوان دل خنک کردن باشد، بلکه باید به عنوان ایجاد ترسی و ایجاد یک عامل تربیتی باشد، لذا کتک زدن و مجازات، مطلوب نیست، بلکه کیفیت و چگونگی مجازات مورد نظر است. باید صحنهٔ کتک زدن و مجازات، رعب آور با حرکات تند و فریادهای بلند و زیاد و حتی از دور باشد و باید این صحنه با شخصی دیگری که او هم با صدایی کوتاه و ریز مسأله را توجیه می کند و ترس را بیشتر می نماید همراه شود تا تأثیر مطلوب به دست آید.

گاهی از موارد، کتک زدن برای ترساندن نیست، به خاطر نقش هم نیست، بلکه به عنوان ترمز و جلوگیری از یک تعدی و آگاهی به کار زشت و تذکر لازم است که بعد از تذکرهای متعدد پیش آمده و یا برای شکستن غرور بیجا و گردن کشی بی موردی است که ابراز شده است، در این قسمت، حضور افراد و طرز کتک زدن و سرعت و تعداد ضربات، صاحب تأثیر است. پس از یک ضربه، بازگو کردن همان تذکرهای سابق با صلابت و تن گرفته، کودک را متوجه و محافظ بار می آورد و باعث تداعی معانی در وقایع بعد میگردد.

خلاصه در این زمینه، مسائلی است که مربی باید خود با آگاهی و با تجربه به دست بیاورد و نمی توان یک کلام کلی صد در صد، صادر کرد؛ چون همانطور که عرض شد، روحیه ها و زمینه ها و طرز ترساندن ها تفاوت زیادی دارد و عکس العملهای گوناگونی دارد که مربی باید در هر زمینه خود را ارزیابی کند و از تجربه ها استفاده نماید.

آنچه را که نمی توان به طور کلی نفی کرد، اصل این عامل ترس و لزوم این احساسی در تربیت و تکامل شخصیت کودک است. نفی این احساسی و عوامل ایجاد کنندهٔ آن، باعث همان خودسری ها، لوسیگری ها و خامی هایی است که در تربیت آمریکایی بروز کرده است، البته عواملی که این احساس را ایجاد می کنند، متفاوت است؛ گاهی کتک و گاهی سکوت و گاهی ترس ها و حرکت های تند و گاهی نگاه های تیز و گاهی فریادهای بلند و دور است.

به کار گرفتن این عوامل، احتیاج به تسلط و آگاهی و تجربه دارد و چه بسا هر کدام از این عوامل در غیر مورد خود، اثر مخالف بگذارد و نتیجهٔ معکوس بدهد و چه بسا روح های تندی که از کتک و ترس، آرام نگیرند، اما با محبت با قهر یا خواهش، رام شوند و آرام بگیرند و چه با روحیه های طماع و سرکشی که با جایزه و پاداشی که به دیگری می دهی، تنبیه شوند و به تسلیم، وادار گردند که در کلام علی(ع) است که بدکار را با پاداشی که به نیکوکار می دهی، سرزنش و نوبیخ کن! و چه بسا روحیه هایی که با طعنه و کنایه زودتر ادب شوند.

می گویند یکی از شاگردان، همیشه دیرتر از وقت به کلاس می آمد، یک روز استاد، همین که دید به کلاس قدم می گذارد، خودنویسی زیبایی را به عنوان جایزه به او داد. دانش آموز که جهتی برای دریافت جایزه نمی دید، منتظر توضیح بود. استاد آرام گفت: این جایزه فقط به خاطر این است که شما همیشه سر وقت حاضر می شوید. دانش آموز تکانی خورد و منفعل شد و دیگر دیر به سر کلاس نیامد.

راستی که مسألهٔ تربیت را نمی توان سرسری گرفت و نمی شود با کتک و با ترساندن بی موقع، به نتیجه رسید. مربی آگاہ تمام عوامل یک عمل ناپسندیده و ناشایست را، مطالعه میکند، ارزیابی می کند و پس از توضیحات لازم و تذکرات لازم، از بهترین عوامل تربیتی؛ از تقلید و ترس و محبت، احسان و پاداش به نیکوکار و یا طعنه و کنایه، استفاده می کند و این استفاده پس از بررسی و شناخت طبایع و روحیهٔ افراد است۔

یک مربی باید درد را بشناسد و عامل درد و طبیعت مریض را بشناسد و سپس درمان را شروع کند و از عواملی که با این طبیعت و با این زمینه هماهنگ است کمک بگیرد.

این مسلم است که طبیعت ها و روحیه ها یا هم فرقی می کنند و هیچ گاه دو مریضی مبتلا به یک درد و با طبیعت های مختلف، با یک دارو درمان نمی شوند، همانطور که دو نفر که مبتلا به گلودرد و عفونت هستند و از دو طبیعت برخوردارند با پنی سیلین درمان نمی شوند، چه بسا پنی سیلین عامل درمان یکی و فلج شدن دیگری باشد.

به همین خاطر است که در روش های درمانی و تربیتی نمیتوانیم 《یک بعدی》 و یا 《صددرصد این است و جز این نیست》باشیم، بلکه باید عوامل تربیتی و زمینه ها و علت یک عمل را بررسی کنیم و آنگاه شروع کنیم و تجریه نماییم، اگر نتیجه نداشت، به عوامل دیگری دست بزنیم و از راه های دیگری وارد شویم، نه این که یک دنده و پا در یک کفش باشیم. این یک دندگی و کله شقی، بزرگترین عیب یک استاد، یک پدر و یک مادر است.

مربی باید بر اعصاب خود مسلط باشد. با توجه و فراست باشد، نه این که از دل خود و غریزهٔ خود الهام بگیرد و به خاطر تسکین خود، کودک را به چوب بندد و یا با محبت فاسد نماید و چه بسا مربی احتیاج به واسطه ای هم داشته باشد که مطلب را توضیح دهد و کودک را به اقرار بیاورد و از بدی جدا نماید.

و این واسطه خواه مادر یا دیگری، باید زرنگ و تعلیم دیده باشد، با توضیح و تلقین به طفل، او را به جرم خویش آشنا کند و به اعتراف وادار نماید و با این جمله که: 《قول داده دیگر این کار را انجام ندهد.》 و یا این که: 《بگو دیگر نمی کنم، اشتباه کردم، متوجه نبودم و دیگر تکرار نمی کنم 》، پا در میانی کند و شفاعت کند و واسطه شود و بعد هم در خلوت باطفل صحبت کند که چرا تو، کودکی به این خوبی ، یک چنین کاری را انجام دهی؟! چرا باید پدر یا مادرات را که این همه به تو علاقه دارند و برای تو چه ها و چه ها کرده اند، اذیت کنی و ناراحت نمایی که آنها مجبور شوند با تو چنین کنند؟! و خلاصه با صحبت هایش عقدهٔ بچه را بگشاید و عکس العمل او را کنترل کند و به قرار و اعتراف و تصمیم وادارش نماید.

وای به روزی که واسطه، خام و نفهم باشد و با جانب داری از طفل و این که چرا او را می زنید، چرا اذیتش می کنید، چرا بچهٔ به این خوبی را شما گرگ ها آزار می دهید؟ و … با این حرفها بچه را فاسد کند و زحمات را به باد دهد و کودک را با جرئت و پررو و صاحب حق و مربی را ظالم و ستمگر و گرگ معرفی کند.

مربی باید این آگاهی را داشته باشد که در حضور چنین واسطه ی نفهم و بی ظرفیتی که اغلب علاقهٔ زیادی به بچه دارند و محبت خاله خرسی دارند، تنبیه به راه نیندازد و از آن طرف، مسأله را ندیده بگیرد و این طور وانمود کند که متوجه قضیه نشده و نفهمیده است؛ چون اگر خود را متوجه نشان دهد و تنبیه نکند، بچه به قدرت واسطه و ضعف مربی پی میبرد و تازه تنبیه های بعدی هم نتیجه ای ندارد؛ چون ذهن کودک چندان قدرتی ندارد که قضایا را به هم ربط دهد و تنبیه را با جرم سابق تطبیقی دهد و چه بسا کودک تنبیه های بعد از مدتی فاصله را، یک نوع ظلم و ستمگری در حق خود تلقی کند و سرکشی و عصیان را شروع نماید.

۵قهر:

همان طور که در گذشته بیان شد، روحیه ها یکسان نیستند و چه بسا بعضی ها از ترس و رقابت و تقلید، تأدیب نشوند و ساخته نشوند. از این گذشته همیشه نمی شود به طور دائم از یک عامل استفاده کرد و بچه را ترساند و یا به رقابت انداخت.

در این موارد باید از راه قهر وارد شد و چنان وانمود کرد که دیگر فلانی را دوست ندارم؛ چون فلان کار را انجام داده یا فلان برنامه را اجرا نموده یا فلان حرف را زده است.

در صورتی که کودک با این شخصی وابستگی و آشنایی و انس داشته باشد و یا توقع کار و یا چیزی را داشته باشد، ناچار تحت تأثیر در می آید و ادب می شود. و این راهی است که خود بچه ها در میان خود، از آن استفاده می کنند و برای به دست آوردن یک چیز یکدیگر را به قهر تهدید می نمایند و به نتیجه هم میرسند.

 پس مریی باید از این عامل هم استفاده کند، ولی باز نه برای همیشه و مداوم که در روایت آمده است:  شخصی می گوید یا ابا الحسن! از پسرم شکایت دارم. حضرت فرمود: و او را کتک مزن، با او قهر کن و از او فاصله بگیر، اما باز هم طولش نده؛

چون این طول دادن یا بچه را می شکند و تنهایی و شکست، او را فراری می دهد و یا این که بی تفاوتی و بیخیالی کودک، کار را خراب می کند.

پس در هر دو صورت، ناراحتی و بی تفاوتی نباید زیاد به طول بینجامد. در این جاست که باز نقش واسطه لازم است و باید واسطه ای در میان افتد و پا در میانی کند و صلح و صفا راه بیندازد و همانطور که در بحث «ترس» گفتیم باید واسطه از رموز و فوت و فن واسطه گری با اطلاع باشد تا کار را خراب ننماید و مربی را از چشم نیندازد و زحماتش را بر باد ندهد.

۶- تهدید و وعده و وعید:

بچه ها علاقه های فراوانی دارند، آرزوهای طول و دراز دارند و این هم یکی از نقاط ضعف آنهاست که از این راه می شود به تربیت و تأدیب آنها پرداخت و به نتیجه رسید.

در این کار هم باید دقیق بود تا این که دروغ و تخلف پیش نیاید؛ چون همین که یک تهدید و یا یک وعده عملی نشود، دیگر تهدیدها و وعده ها کاربردی ندارند، گذشته از این که عملاً درسی دروغ و فریب را هم یاد گرفته اند و آموخته اند. مربی باید آگاه باشد که قول ندهد و اگر هم داد حتماً وفا کند تا همین راستگویی او، در این مورد هم یک درس باشد.

مربی باید متوجه باشد که جایزه ها به صورت باج در نیاید و کودک، سوداگر نشود که در برابر هر کار خوبی، طلبکار جایزه ای باشد؛ چون این روحیه بچه را فاسد میکند و این نقطه ضعف، او را خود فروش کرده و ارزان قیمت بار می آورد که زود می توان خریداریش کرد و به هر کاری وادارش نمود، لذا آنجا که خود کودک میگوید اگر فلان چیز را بدهی فلان کار را به خوبی انجام می دهم، نباید از این عامل استفاده کرد؛ چون این پیشنهاد، از یک نیرنگ کودکانه و یک پلتیک شیطنت آمیز خیر میدهد و این خود علامت فساد در روحیه و قابل خریداری بودن روحیهٔ کودک را می رساند. در اینجا باید با سکوت و همچنین تهدیدها، بجه را نا امید کرد، البته نه تا حدی که امید کودک را قطع کند و او را به دامان راهزن ها و به فرار بکشاند.

بخش قبلی این یادداشت را اینجا بخوانید!

انتهای پیام/

کد خبر : 53559
تاريخ ثبت خبر : 3 مهر 1396
ساعت بارگزاری خبر : 10:20
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)