به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، رسول نوروزی فیروز عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، مقاله ای تحت عنوان تمدن به مثابه سطح تحلیل به نگارش درآورده است که بخش سوم آن در ذیل می آید:
بخش قبلی این گفتگو را اینجا بخوانید!
۵- حوزه اعتبار تمدنی
اگر تمدنی بخواهد بهمثابه یک کنشگر در عرصه داخلی یا عرصه جهانی ظاهر شود (See: Jackson, 2007) و برای اینکه میزان قدرت تمدنی وی قابل مقایسه با دیگر تمدنها باشد، باید از شاخصههای خاصی برخودار باشد تا بتواند تبیینکننده قدرت تمدنی باشد. به عبارت بهتر، یک تمدن برای تمدنشدن به مؤلفههای خاصی نیاز دارد که باید تبیین گردند. برای این امر، با بهرهمندی از مباحث دو متفکر تمدنپژوه، یعنی رندال کالینز و پیتر جی. کاتزنشتاین در ادامه تبیینی از قدرت تمدنی ارائه میشود:[۱]
رندال کالینز به منظور تبیین قدرت تمدن از اصطلاح «حوزه پرستیژ» ( Zone of prestige) بهره میگیرد (Collins, 2004: 132- 147) و پیتر جی.کاتزنشتاین نیز از اصطلاح «حوزه اعتبار تمدنی» بهره برده است .(Katzenstein, 2001: 151) مراد از حوزه اعتبار تمدنی و یا قلمرو پرستیژ حوزه اثرگذاری تمدن است که با اتکا به قدرت فرهنگی صورت میگیرد، زیرا از منظر کالینز تمدن بهمثابه پرستیژی است که یک یا چندین مرکز فرهنگی دارند. جذابیتهای این حوزه اعتباری بر بسیاری از نیروهای متغیر بیرون از خود نیز پرتو افکنده و از برخی حوزههای تمدنی میگذرند و در برخی دیگر نفوذ میکنند. بنابراین، حوزه اعتبار تمدنی، گستره اثرگذاری هر تمدنی است که با توجه به قابلیتهای تمدنی برای آن فراهم شده است. از اینرو، قدرت هر تمدنی به فعالیتهایی وابسته است که جذابیت و اعتبار آن را افزایش یا کاهش میدهد. این امر بر تمامی عرصههای حیات بشری تأثیر میگذارد و پویشهای رفتاری اعضای این تمدن تحت تأثیر آن شکل میگیرد. پویاییهای سیاستهای تمدنی نمیتوانند به عوامل اقتصادی یا سیاسی تقلیل داده شوند، بلکه عوامل فرهنگی در این میان اهمیت بسیاری دارند. این امر با نمونههای تاریخیای اثبات میشود که در زمان ضعف یا شکست نظامی به لحاظ اقتصادی عقبمانده بودند، اما همچنان حوزه اعتبار تمدنی خود را با استفاده از منابع عظیمی که برای بسیاری از مراکز مسلط اقتصادی و نظامیدارای جذابیت بودند حفظ کردند (Katzenstein, 2011: 151-156).
بنابراین، حوزه اعتبار تمدنی دو کارکرد عمده دارد: الف) تولید و بازتولید تمدن در گستره تمدنی که برخی از آن به ژئوتمدن (یاد کردهاند؛ ب) حوزه اعتباری تمدنی، سنجش قدرت یک تمدن با دیگر تمدنهاست. این امر را میتوان در قابلیتهای نفوذ یک تمدن در دیگر حوزههای تمدنی پیگرفت که با معیارها و فرآوردههای فرهنگی مانند دین، زبان، هنر و… انجام میپذیرد.
یکی از نمونههایی که در حوزه تولید و بازتولید تمدن میتوان بدان پرداخت، رابطه دین اسلام و تمدن است. گذار از زندگی بدوی و تبدیلشدن به زندگی شهری و در نهایت تبدیلشدن به تمدن بزرگ اسلامی میتواند نمونه روشنی از تولید یک تمدن توسط یک دین باشد. بیگمان در این فرایند یکی از مصداقهای بارز تولید و بازتولید و همچنین نفوذ آن به محیطهای پیرامونی، تبدیلشدن زبان عربی از یک زبان بسیار ساده، ضعیف و شفاهی به زبانی پیچیده و قوی است که با تراث مکتوبی است که در بسیاری از حوزههای علمی مانند فلسفه، هنر، نجوم، ریاضیات، الهیات و … برجای گذاشت، به زبان معیار تبدیل شد (Gulen, 2006: 224). هرچند زبان مهمترین عامل تعیینکنندۀ تمدن نیست، ولی میتواند سطوح تمدن را مشخص کند؛ یعنی در رقابت میان تمدنی، زبان از جمله عاملهای مهم به شمار میرود. فلیکس کانتسنی در تقریری که از نسبت میان زبان و تمدن ارائه میدهد مینویسد:
اگر در یک برهه از تاریخ، زبان نتواند همراه با پیشرفت، گسترش یابد، دستاوردهای جدید نمیتوانند ترویج یابند و عمومی شوند. بنابراین، در این زمان نفوذ بیگانه شروع میشود. این امر چهبسا در یک حوزه یا در کل زندگی باشد و همچنین امکان دارد که پیشرفتهای سطح بالاتر همگی به زبان دیگر رخ دهد که به تدریج سبب میشود زبان بومی آن منطقه از زندگی گروهی کنار گذاشته شود و حتی به نابودی زبان بومی آن منطقه بینجامد تا جایی که زبانی که روزی بیگانه به شمار میرفت، به زبان بومی آن منطقه تبدیل شود. تمامی زبانها قابلیت پیشرفت همزمان و همگام با سرعت توسعه پیشرفت فکری را ندارند، اما این بدین معنا نیست که چنین جوامعی قابلیت پیشرفت ندارند، بلکه در واقع میتوانند با استفاده از زبانی دیگر پیشرفت فکری خود را ادامه دهند (Koneczny, 1962: 241).
فروپاشی تمدن اسلامی پس از حمله مغول و بازتولید آن در حوزههای ایرانی، ترکی و هندی نمونهای از تولید تمدن اسلامی است.
جنبه دیگر حوزه اعتبار تمدنی مسئله اضطرار است؛ یعنی تمدنها برای ظهور، بقا و گسترش باید از مرزهای اضطرار گذشته باشند و بتوانند به نیازمندیهای اولیه مادی و معنوی گستره تمدنی خود پاسخگو باشند. در این صورت، با وجود شکست در یک جنبۀ مثلاً نظامی میتوانند بار دیگر به سطح تمدنی و تبدیلشدن به یک بازیگر تمدنی بازگردند، زیرا برای تحقق تمدن در مرحله کنش از بینش تمدنی برخوردارند؛ همانگونه که کاتزنشتاین بیان داشت برای بقای اعتبار تمدنی و فعالشدن آن، عناصر فرهنگی به مراتب بیش از عناصر مادی دخیلاند و این عناصر فرهنگی هستند که موجب بازگشت و ساخت عناصر مادی میشوند. همانگونه که در بخش تعریف و ایده هدایتگر تمدن گذشت تأکید بسیاری از متفکران در ساخت تمدن بر عناصر معنوی و غیرمادی تمدن بوده است؛ بدین معنا که این روح تمدن است که براساس نیازهایش عناصر مادی را فراهم میآورد.
حوزه اعتبار تمدنی در تاریخ همواره سبب گسترش، بازگشت و احیای یک تمدن پس از افول نظامی آن شده است؛ برای نمونه، با خوانشی متفاوت و مثبت از نظریه ابن خلدون در مقدمه که در ظاهر نظریهای درباره چگونگی افول تمدنهاست، میتوان دریافت که نظریه او، نظریهای درباره نحوۀ کشف حوزه اعتبار تمدن است که سبب جذب اقوام غیرمتمدن (بربرها) به تمدن میشود؛ یعنی هرچند بربرها قدرت نظامی برتر داشتند، به لحاظ فرهنگی جذب تمدن میشدند و در حقیقت، این امر نمایشی از حوزه اعتبار تمدنی بود؛ بدین معنا که حوزه اعتبار تمدنی به لحاظ فرهنگی بسیار قوی بود، اما به لحاظ نظامی توان ایجاد موازنه با بربرها و در نتیجه تضمین بقای خود را نداشتند و همین امر سبب شکست نظامی آن میشد، ولی با این حال پیروزی اصلی با فرهنگ تمدنی بود و این بهمعنای افول تمدن نیست.
بنابراین، یکی از بارزترین نمونهها در تبیین حوزه اعتبار تمدنی، منازعه میان بربرها و جوامع پیشرفته کشاورزی است. در این برخوردها، اقوامی که در کوه، بیابان و جنگلهای اطراف آنها زندگی میکردند و از نظر سیاسی پیچیدگی کمتری داشتند، به جوامع پیشرفته کشاورزی هجوم میآوردند. در این منازعهها، بربرهای اطراف پیروزیهای نظامی به دست میآورند، ولی در طولانیمدت تقریباً همواره تمدنِ تثبیتشدۀ کشاورزی بود که از طریق شکست قبیلهها یا تغییر آنها به سبک زندگی و نیز به دین خود بر آنها پیروز میشد. این نکته در همهجای جهان صادق بود؛ خواه در چین که چرخش خاندان پادشاهی آن به الگوی ابن خلدون شباهت داشت، یا در اروپا که در آن موج قبیلههای بربرِ مهاجم کاتولیکمسلک شده بودند (و یا در شرق که بیزانسی شده بـودند) و در هنـد یا ایران نیز مسلمان شده بودند. در پایان، سبک زندگی و سازمان دولتهای کشاورزی تثبیتشده به پیروزی رسیدند، زیرا این تنها راه حفظ فرهنگهای برگزیده با حمایت رعیتهای محلی برای جنگ با دشمنان بود(Chirot, 2004: 224) .
چیروت بر این باور است که ابن خلدون با مشاهده این فرایند در تاریخ آفریقای شمالی، این پدیده را بهعنوان پدیدهای تبیین کرد که در آن عشایر صحراهای سخت بر قلمروهای حکومت شهرهای نرم حکومت کـردند و خودشان را بهعنوان حاکمان آن گماشتند و در عـوض ضعیفتر شـدنـد و توانایی خـود را برای عقبراندن قبیلههای کوچنشین جدید از دست دادند (Chirot, 2004: 224)، اما با خوانشی متفاوت از ابن خلدون میتوان به جنبه مثبت این مجادله توجه کرد که پیروزی تمدن بر بربریت با توجه به قدرت فرهنگی است. یکی از مهمترین و موفقترین این نمونهها جهان اسلام است که فاتحان خود را به لحاظ فرهنگی در خود جذب کرد؛ یعنی کوچنشینهای عرب و بربر، ترکها و مغولها همگی به اسلام روی آوردند و خود را با سبک زندگی کسانی که بر آنها غلبه کرده بودند تطبیق دادند ( (Chirot, 2004: 224).
حوزه تمدن ایرانی ـ اسلامیدر دوره سلوکیان و مغولان نمونه دیگری برای تشریح حوزه اعتبار تمدنی است. در دوره سلوکیان بهرغم برتری کامل نظامی ـ سیاسی یونانیها بر ایران و تلاش جدّی آنها برای تغییر فرهنگ، زبان و حتی نژاد ایرانی، اعتبار تمدنی حوزه ایران سبب ناکامی پروژه یونانیسازی ایران شد و در نهایت، این اعتبار تمدنی بهرویکارآمدن اشکانیان انجامید. این امر در شرایطی بود که پیش از سلوکیان، مقدونیان نزدیک به دو سده پروژه یونانیسازی را در ایران به اجرا گذاشته بودند، ولی با وجود این، تمدن ایرانی توانست هویت خود را حفظ کند. در حقیقت، میتوان این دوره را دوره تهاجم فرهنگی غرب به آسیا دانست که آسیا با اتکا بر اعتبار تمدنی خود توانست از آن به سلامت گذر کند. مغولان نیز از دیگر گروههایی بودند که بهرغم سلطه نظامی و سیاسی بر ایران نتوانستند بر اعتبار تمدنی ایران فائق آیند و ناچار مقهور فرهنگ ایرانی ـ اسلامی شدند. مغولان که به لحاظ تمدنی در شرایط بدوی بودند، جذب حوزه تمدنی ایران شدند و این امر نشانهای از قدرت و اعتبار حوزه تمدنی ایرانی است که بهرغم شکست سیاسی توانست مغولان را جذب خود کند (نک: قدیانی، ۱۳۸۴: ۹۶ ـ ۸۹).
همانگونه که در تعریف آلکس دوتوکویل از تمدن گذشت، یکی از مقولههای مهم در مباحث تمدنی همبستگی در درون گستره تمدنی است که امری معنوی و روانی است و نقش ویژهای در تمدنسازی ایفا میکند. رابرت کاکس در مورد نقش همبستگی در ایجاد تمدن مینویسد: «قدرت همبستگی جامعه مدنی مقیاسی برای سنجش ظرفیت جامعه در توسعه تمدنی و نیز سنجش ظرفیت آن برای مقابله با فروپاشی و «بلعیدهشدن» از سوی تمدن دیگر است. بنابراین، فهم بیشتر عواملی که از همبستگی مدنی حمایت میکنند، مؤلفهای اساسی در فهم پویاییهای تمدنی به شمار میرود(Cox, 2002: 17) .
حوزه اعتبار تمدنی میتواند معیاری برای رقابت تمدنی نیز باشد. همانگونه که گذشت مهمترین عنصری که در تعریف تمدن، ایده هدایتگر تمدن و همچنین حوزه اعتبار تمدنی برای تمدن در نظر گرفته میشود، مؤلفههای غیرمادی است. از اینرو، رقابت واقعی میانتمدنی، برخلاف گفته هانتیگنتون، رقابت نظامی نیست. مهمترین رکن این رقابت، به گواهی تاریخ در همه مجادلات میان تمدنی، رقابت و منازعه فرهنگی است که سبب گسترش معیار یک تمدن میشود. این گسترش معیار از کانون تمدن به سمت بیرون تمدن است یا اینکه در کانون تمدن نسبت به مهاجمان نظامی رخ میدهد و سبب جذب آنان در گستره تمدنی میشود. از اینرو، میان قدرت واقعی یک تمدن و گسترش معیار آن ارتباط مستقیمی وجود دارد. زمانی که یک تمدن، قویتر از تمدن دیگر میشود، معیار آن بهمثابه یک معیار برتر غالب میشود.[۲] با وجود این، برای جنبه تحلیل تمدنی و بحث حوزه اعتبار تمدنی مهم است که این معیار «درونی» شود و به طور داوطلبانه پذیرفته شود (مانند تغییر کیش تبعیت از دموکراسی و غیره). تمدنهای ضعیف تنها میتوانند معیارهای ضعیفی را از نظر مقیاس و حیطه کاربرد و پذیرش خلق کنند (Mozaffari, 2002: 47).
بنابراین، میان حوزه اعتبار تمدن و ایده هدایتگر تمدن ارتباط وثیقی در عمل شکل خواهد گرفت. ایده هدایتگر تمدن، میتواند سبب افزایش اعتبار تمدن و یا سبب ضعف آن در قبال دیگر تمدنها شود. هر تمدنی بر اساس ایده هدایتگر خود شکل میگیرد و به وسیله آن با دیگر تمدنها رقابت میکند. ماهیت این ایده در شکلدهی به حوزه اعتبار بسیار مهم است. هر تمدنی بر اساس حوزه اعتبار تمدنی خود گسترش مییابد و هرچه تنوع و تکثر فرهنگی در یک تمدن بیشتر باشد و نیز درجه همبستگی با وجود این تکثر از سطح بالایی برخوردار باشد، تمدن در فرایند گسترش قرار خواهد گرفت؛ برای نمونه تمدنی که دارای زبانهای متعددی است، میتواند از این ظرفیت در فرایند ارتقای خود بهره گیرد. یا تنوعهای مذهبی، نژادی و… میتوانند بهعنوان مسیرهای اثرگذاری حوزه اعتبار تمدنی و فعالشدن آن در جهت گسترش تمدن عمل کنند؛ برای نمونه، در حوزه تمدن عثمانی وجود زبانهای سهگانه عربی، فارسی و ترکی سبب غنای این تمدن شد و از عناصر مهم پویایی درونی این تمدن گردید. در این تمدن، عربی زبانِ علم، ترکی زبان گفتوگو و فارسی زبان هنر بود. امروزه نیز یکی از عناصری که میتواند در فرایند تمدنسازی ایرانیان تأثیرگذار باشد، مؤلفههای مذهبی، زبانی و فرهنگی است. ایران میتواند بهعنوان کشوری با مذهب تشیع، مناطق شیعهنشینی را که به طور سنتی به تمدن اسلامی ـ ایرانی وابسته بودند جذب خود کند. زبان فارسی نیز یکی از مهمترین عناصر فعال برای افزایش حوزه اعتبار تمدن ایرانی ـ اسلامی عمل خواهد کرد. در حقیقت، هرچه عناصر سازندۀ هویت تمدنی از تکثر و پویایی بیشتری برخوردار باشند، حوزه اعتبار تمدنی افزایش خواهد یافت و به گفته عبدالحسین زرینکوب، ۱۳۵۵: ۳۱)، میتوان تمدنی اسلامی خلق کرد که زبانش عربی، فکرش فارسی، خیالش هندی و زورش ترکی باشد.
نتیجهگیری
استفاده از تمدن بهمثابه یک سطح تحلیل میتواند منجر به توسعه تحلیلی بینجامد، بدین معنا که میتوان در کنار سطوح تحلیل فردی، اجتماعی و سیاسی، از پایگاه جامعتری به مسائل نگریست و اگر بروندادهای این تحلیل با موارد متعددی به آزمون نهاده شود، تمایزهای این سطح تحلیل با سطوح دیگر را بهخوبی نمایان میسازد. از سوی دیگر، به منظور استفاده از تمدن بهعنوان یک سطح تحلیل، روش یا یک چارچوب نظری برای تحلیل پدیدههای اجتماعی، میتوان موارد زیر را بهعنوان قواعد تحلیل پیشنهاد کرد:
با توجه به تبیین مفاهیم محتوایی، تمدن میتواند بهمثابه یک روش یا سطح تحلیل در تحلیل پدیدههای اجتماعی به کار رود؛ برای نمونه، هنگام بررسی نظریه یک متفکر اسلامی یا مجتهد یا مفسر قرآن و … ، با استفاده از سطح تحلیل تمدن میتوان بررسی کرد که آیا فرد نظریهپرداز در مقام حل بحرانهای تمدن اسلامی است یا اینکه تنها به سعادت فرد و جامعه میاندیشد؟ یا هنگام بررسی دولتهای مختلف در نظام بین الملل یا مناطق مختلف میتوان میان قدرت دولتهای مختلف براساس تقسیمی جدید همچون دولتهای تمدنی و دولت ملی سخن گفت و تمایزهای سیاست خارجی این دو گونه دولتها را به مدد این روش تحلیل کرد، زیرا بدون اتخاذ سطح تحلیل تمدن نه میتوان درک درستی از پارهای از نظریههای متفکران داشت و نه میتوان در عرصههای عملی مانند بررسی و تحلیل سیاست خارجی کشورها اظهار نظر درستی ارائه کرد؛ برای نمونه، اگر یک تحلیلگر سیاست بین الملل، بتواند حوزه اعتبار تمدنی یک بازیگر در نظام بین الملل را کشف کند و گستره تمدنی مؤثر آن را بر اساس قاعده تبیین نماید، میتواند حوزههای نفوذ بین المللی آن کشور را تشریح کند و چشماندازهای احتمالی فعالیتهای آن را پیش بینی کند. نیز در مقام مقایسه تمدنها یا ارائه طرحی برای گفتوگوی تمدنها، اگر فرد تحلیلگر به تفاوت و تمایز در ایده هدایتگر هر تمدن یا نوع نگاه آن گستره تمدنی به انسان متمدن و تمدن معیار توجه نکند، شاید نتواند چه در حوزه ادراکی و چه در عرصه عملیاتی تبیینی درست به دست دهد. در هر صورت، کاربست تمدن با مفاهیم محتوایی آن میتواند بهمثابه یک روش تحلیل پدیدههای اجتماعی از جمله در حوزه مطالعات نظری تمدن در نظر آید که اگر مفاهیم این سطح تحلیل به طور کامل بررسی گردند، مطالعات نظری تمدن فضایی جدید را تجربه خواهد کرد.
کتابنامه
.[۱] همچنین این بحث را میتوان بر اساس مدرنیته چندگانۀ ایزنشتاد و فرایندها و عملکردهای چندگانه نوربرت الیاس ارائه کرد (Katzenstein, 2010: 3)
[۲]. همچنانکه در مباحث مربوط به تعریف تمدن و ایده هدایتگر تمدن گذشت، چهبسا تمدن برتر بخواهد با توجه به رویکرد تعمیمگرایانه خود معیار برتری خود را در قالب مواردی همچون «کاپیتولاسیون» و «معاهدههای نابرابر» بر دیگران تحمیل کند که در این صورت، ردکردن معیار برتر و یا مخالفت با آن جرمی قابل مجازات خواهد بود و مجازاتها نیز میتواند به اشکال مختلفی وجود داشته باشند: جهاد علیه غیرمسلمانان، تحریمهای اقتصادی علیه عراق، محکومکردن جهانی شرایط حقوق بشر در چین و غیره (Mozaffari, 2002: 47).
انتهای پیام/