| امروز شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

یادداشت؛


اسلامی‌سازی دانش تاریخ، تلاش برای دست‌یابی به باور عمومی

امروز به سبب اینکه نظام اسلامی در گسترش فرهنگ شیعی و امامان معصوم(ع) اهتمام خاصی دارد و رسانه ملی و نظام پرقدرت مداحی در ترویج بخشی از تاریخ اسلام و اگر نگوییم نادیده‌انگاری بخشی دیگر از آن می‌کوشد، بخش عمده‌ای از جامعه را تحت تأثیر این نوع آگاهی‌بخشی قرار داده است؛ به‌گونه‌ای که از تاریخ همین تعصبات فرقه‌گرایی را می‌دانند و مطلوبشان همین است

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از شماره ۲۱ فصلنامه صدرا، دکتر جهان‌بخش ثواقب عضو هیئت‌ علمی گروه تاریخ دانشگاه لرستان در یادداشتی که به نگارش درآورده به نقد مقاله حجت الاسلام دکتر محسن الویری در مورد اسلامی سازی دانش تاریخ پرداخته است. 

در متن این یادداشت آمده است: جناب آقای دکتر الویری در مقاله خود با عنوان «مفهوم اسلامی شدن دانش تاریخ؛ الگویی برآمده از تاریخ اسلام»1 تبیین روشنی از مفهوم اسلامی شدن تاریخ و معنا و مفهوم آن ارائه کرده بودند، اما این یک دیدگاه فردی است و برای اینکه به «درک عمومی» که ایشان نیز بدان اشاره کردند برسد، تلاش‌های دیگری نیز لازم است. معیار و مؤلفه‌های درک عمومی چیست؟ با چه معیارهایی سنجیده می‌شود که یک دیدگاه در میان اصحاب یک رشته علمی به درک مشترک عمومی رسیده است؟ در پاسخ باید گفت که لازمه آن، تبدیل این دیدگاه به یک گفتمان علمی است. از مؤلفه‌های گفتمان شدن موضوعی، مطالبه عمومی، درک و فهم مشترک از موضوع و تبدیل آن به یک جنبش و کنش عملی در میان صاحبان اندیشه و نظر و چه‌بسا عموم آحاد جامعه است.

 اکنون این دیدگاه و یا تعبیر و برداشت از اسلامی شدن تاریخ تا چه حد مطالبه عمومی خانواده بزرگ تاریخ یا حتی بدنه جامعه است؟ آیا درک مشترکی از آن حاصل شده است؟ و چگونه این امر اتفاق خواهد افتاد؟ و سرانجام آیا این درک مشترک و مطالبه به کنشی عملی و مستمر دراین‌باره، بدون درافتادن به کژروی‌ها، تحریف‌ها، یک‌سویه‌نگری‌ها و … منجر خواهد شد؟ چنان‌که پدیده ایرانیزه کردن یا شاهنشاهی کردن تاریخ در دوره پهلوی منجر به بروز ناسیونالیسم افراطی فرهنگی شد و بخشی از این تاریخ که آمیخته با اسلام بود مورد بی‌مهری قرار گرفت. این مراحل با چه تمهیداتی، حداقل در سطح خانواده تاریخ و سپس متولیان امر آموزش در کشور اجرا خواهد شد که مطالبه‌ای عمومی باشد، نه امری دستوری و بخشنامه‌ای تلقی گردد که با واکنش‌های عمدی یا ناخواسته روبه‌رو گردد.

 نکته دیگر این است که دیدگاه ارائه شده مبتنی بر کارکردها و اهداف رشته علمی و در اینجا، تاریخ است. شاید دیدگاهی کارکردگرایانه است که قصد تعریف و تغییر کارکردهای این رشته را بر اساس نیاز جامعه دارد. به‌تعبیری، قصد هم‌سو کردن کارکرد رشته تاریخ در جریان اسلامی شدن این رشته با نیازهای جامعه ایرانی – اسلامی را دارد که به نوعی بومی‌سازی نیز در این فرآیند حاصل شود. اگر همین دیدگاه در یک جامعه لیبرالیستی اجرا شود که نیازهای آن با جهان‌بینی حاکم بر آن متناسب است، طبیعتاً لیبرالیستی شدن تاریخ تحقق خواهد یافت و به همین صورت در یک جامعه مارکسیستی، با تغییر کارکرد تاریخ بر اساس نیازهای این جامعه، مارکسیستی شدن تاریخ رقم خواهد خورد.

 آنگاه به تعداد جوامع و جهان‌بینی‌های حاکم بر آنان، پدیده اسلامی شدن، یهودی شدن، مسیحی شدن، لیبرالیستی شدن، سوسیالیستی شدن، ناسیونالیستی شدن و … تاریخ را خواهیم داشت. اکنون این پرسش مطرح می‌شود که نیاز جامعه را چه مرجعی برآورد می‌کند؟ اگر در این برآورد، نیاز جامعه غیر از هدف این دیدگاه بود چگونه باید رفتار کرد؟ آیا این نیاز از یک مطالبه عمومی (حداقل در سطح نخبگان رشته‌های علمی و در اینجا خانواده تاریخ) برخواهد خاست یا گروهی و اتاق فکری به طراحی این نیازها خواهند پرداخت؟ در این صورت، این افراد با چه معیاری انتخاب خواهند شد که نماینده کلیت دیدگاه‌های موجود در میان این خانواده باشند و شائبه دستوری بودن و فرمایشی بودن پیش نیاید؟

 امروز به سبب اینکه نظام اسلامی در گسترش فرهنگ شیعی و امامان معصوم علیهم‌السلام اهتمام خاصی دارد و رسانه ملی و نظام پرقدرت مداحی در ترویج بخشی از تاریخ اسلام و اگر نگوییم نادیده‌انگاری بخشی دیگر از آن می‌کوشد، بخش عمده‌ای از جامعه را تحت تأثیر این نوع آگاهی‌بخشی قرار داده است؛ به‌گونه‌ای که از تاریخ همین تعصبات فرقه‌گرایی را می‌دانند و مطلوبشان همین است که حتی کار بررسی موضوعات تاریخی در این حیطه را برای صاحب‌نظران تاریخ نیز با مشکل مواجه ساخته است. با توجه به این شرایط، چگونه نیاز جامعه می‌تواند مبنای تغییر قرار گیرد؟ اگر نیاز جامعه در تباین این دیدگاه بود چه باید کرد؟

از سویی این کارکردها و اهداف می‌بایست به‌صورت خُرد برای هریک از دروس رشته تاریخ تعریف و بر اساس آن، متون آموزشی جدید تألیف گردد که اسلامی شدن در محتوای آموزشی صورت گیرد و به تدریج از طریق آموزش نهادینه گردد. حال این امکان وجود دارد که با نیازسنجی جامعه، این نیازها مشخص و سپس بر اساس آنها این بازتعریف‌ها صورت پذیرد و مجموع دروس این رشته بازنگری و با دیدگاه اسلامی شدن تاریخ (که مطرح شده) همسو گردد؟ چگونه جمعی متفق بر این دیدگاه شکل خواهند گرفت که با پذیرش آن، به تدوین متون آموزشی تاریخ بر اساس این دیدگاه اقدام کنند؟

همان‌طور که از ارائه یک نظر تا رسیدن به مرحله عمل راهی بس طولانی است، در اینجا نیز به‌بار نشستن این ایده تا مرحله نهادینه شدن آن که به یک کنش جمعی تبدیل گردد با همه دگرگونی‌هایی که گاه در مسیر پیش خواهد آمد، راهی بس دراز خواهد بود که باید شیوه اجرایی آن، چالش‌های بر سر راه و پیش‌بینی‌های لازم اندیشیده شود تا با روشی خردمندانه به مرحله فعلیت نزدیک شود.

 نکته بعدی در ارتباط تاریخ با قرآن و وحی است. تاکنون بسیار مطرح شده که مباحث کلامی که در وقایع تاریخی (تاریخ اسلام) بسیار تأثیرگذار بوده، می‌بایست حوزه خود را از حوزه تاریخ جدا سازد و اخبار تاریخ به منابع تاریخی مستند باشند. اگر در نوشته‌های تاریخی شائبه‌ای از کاربرد گزاره‌هایی از نوع کلامی یا امور فرازمینی بود، به روش غیرعلمی متهم می‌شد. حال با این تفکیک و جداسازی که در روش‌های تحقیق نیز بر آن تأکید می‌شود، چگونه در ذهنیت‌زدایی کسانی که بررسی تاریخ را کاملاً جدای از این امور می‌دانند، اقدام خواهد شد.

به نظر می‌رسد آنچه بیش از طرح این دیدگاه اهمیت دارد، چگونگی تبدیل آن به یک باور عمومی است که نیازمند بهره‌گیری از همه ظرفیت‌های تبیینی، تبلیغی، رسانه‌ای، هم‌اندیشی، نشست‌های مشترک، فضای مجازی، گفتمان‌سازی و غیره است و می‌بایست با برنامه‌ریزی مشخص در دستور کار قرار گیرد.

 بنده ضمن اینکه با اصل تحول در علوم انسانی و به‌ویژه تاریخ موافقم، تبیین شفاف و منطقی از این مفهوم را در حوزه تاریخ و سپس چگونگی اجرایی و عملیاتی کردن آن را به شیوه‌ای خردمندانه تا نهادینه شدن آن ضروری می‌دانم.

پی نوشت:

۱٫الویری، محسن، مفهوم اسلامی شدن دانش تاریخ؛ الگویی برآمده از تاریخ اسلام، فصلنامه علوم انسانی صدرا، شماره ۲۱، ص ۱۵٫

انتهای پیام/

 

کد خبر : 61916
تاريخ ثبت خبر : 21 بهمن 1396
ساعت بارگزاری خبر : 10:15
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)