| امروز شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

آرای سعید زیباکلام در ترازوی نقد روش‌شناختی؛


اثبات در برابر انکار

شواهد تاریخی ارائه‌شده برای نفی حکم دکتر زیباکلام با این واکنش روبه‌رو خواهند شد که این شخصیت‌ها (برای مثال نیوتن، اینشتین، مارکس، دورکیم، وبر، بوردیو، هابرماس، گیدنز، کینز، هایک، فریدمن و...) مطابق تعریف و برخلاف دیدگاه رایج در علوم مربوطه، اصولاً نظریه‌پرداز نیستند.

به گزارش طلوع نیوز؛ سید محمد‌تقی موحد ابطحی/ در سال‌های اخیر ذهنیتی در بخشی از جامعه‌ی علمی کشور ایجاد شده است که برای تحول علوم انسانی و تولید علم دینی باید دانشجویان بیش از پیش با مباحث فلسفی و روش‌شناسی آشنایی پیدا کنند. شکل­‌گیری گروه‌های فلسفه‌ی علم در دانشگاه‌های شریف، آزاد واحد علوم تحقیقات، امیرکبیر، اصفهان و… راه‌اندازی فصلنامه‌ی علمی پژوهشی روش‌شناسی علوم انسانی، قرار دادن درس فلسفه‌ی علم در دوره‌های ضیافت اندیشه‌ی اساتید و دانشجویان و… شواهدی است که نویسنده برای ادعای خود در اختیار دارد.

دیدگاه دکتر زیباکلام درباره‌ی نقش روش‌شناسی در ارتقای علوم انسانی کشور

در سال ۱۳۸۷ مصاحبه‌ای با دکتر سعید زیباکلام انجام می‌گیرد، این مصاحبه با عنوان «نظریه‌پردازی در ایران» در دوماهنامه‌ی جشنواره­ی بین‌المللی فارابی (شماره ۳، خرداد و تیر ۱۳۸۷) منتشر شده است. اولین سؤالی که در این مصاحبه از دکتر زیباکلام پرسیده می‌شود چنین است: یکی از دلایلی که معمولاً برای عدم رشد علوم انسانی در ایران ذکر می‌شود، ضعف دانشجویان و پژوهشگران در حوزه‌ی روش‌شناسی است. حضرتعالی چه میزان این موضوع را در عدم رشد و شکوفایی علوم انسانی در ایران مؤثر می‌دانید؟ دکتر زیباکلام در پاسخ به این سؤال می‌فرمایند: «به تأکید تمام باید تصریح کنم که هیچ‌یک از محققان نوآور و اصیل در حوزه‌های پایه‌ای علوم انسانی، اجتماعی و حتی علوم طبیعی که به طور جدی درگیر تحقیقات نوآورانه هستند، خود را معطل و یا درگیر موضوعی به نام روش تحقیق نمی‌کنند.» ایشان همچنین در مقاله‌ی تعلقات و تقویم دینی علوم (۱۳۹۰) تصریح می‌کنند: «تأکید بر بحث روش در نظریه‌پردازی نشانگر رسوبات متصلب و متحجر به جا مانده از تلقی پوزیتیویستی، نگتیویستی در دانشگاه‌ها و حوزه‌های ماست؛ زیرا اصولاً نظریه‌پردازان عرصه‌ی سیاست، جامعه، اقتصاد و… روش‌شناسی ندارند. آن‌ها صرفاً نظریه‌هایی را مطابق طبع و امیال و تعلقات خود تولید می‌کنند. کمتر نظریه‌پردازی را می­توان پیدا کرد که در ابتدای کارش گفته باشد که روش‌شناسی من فلان است و بر اساس آن به نظریه‌پردازی مشغول شود. این فیلسوفانِ علم هستند که رو‌ش‌شناسی‌ها را نه کشف، که معمولاً تجویز می‌کنند.»

بررسی دیدگاه دکتر زیباکلام درباره‌ی اهمیت روش‌شناسی

اما به راستی دکتر زیباکلام چه دلایلی یا چه شواهد تاریخی برای این ادعا که «نظریه‌پردازان روش‌شناسی ندارند» در اختیار دارند؟ آیا واقعاً دانشمندان بدون هر گونه استنادی به براهین ریاضی یا شواهد تجربی و بدون در نظر داشتن حتی تلویحی روشی و صرفاً مطابق طبع، امیال و تعلقات خود، نظریه‌هایشان را تولید می‌کنند؟ دکتر زیباکلام جهت نشان دادن تأثیر ارزش‌ها و بینش‌های فردی و اجتماعی در فعالیت علمی دانشمندان به ذکر شواهد متعدد تاریخ علمی می‌پردازد. با فرض اینکه به استناد تعدادی شاهد تاریخی بتوان حکم کرد که ارزش‌ها و بینش‌های فردی و اجتماعی اجمالاً در فعالیت علمی دخالت دارند، اما بی‌شک نمی­توان به استناد چند شاهد تاریخی حکم کرد که اصولاً نظریه‌پردازان روش‌شناسی ندارند و صرفاً بر اساس طبع، امیال و تعلقات و تلقیات خود نظریه‌ای را تولید کرده‌اند. اما در مقابل ادعای دکتر زیباکلام، با ذکر چند شاهد تاریخی می‌توان نشان داد که دست‌کم برخی از نظریه‌پردازان برجسته در حوزه‌های مختلف علمی (اعم از علوم تجربی طبیعی و انسانی) روش‌شناسی داشته‌اند.

آشنایی و درگیری دانشمندان علوم طبیعی با مباحث فلسفی و روش‌شناختی

اینشتین در ارائه‌ی نظریه‌ی نسبیت خاص و نفی مفهوم زمان مطلق از فیزیک، با واسطه‌ی ماخ تحت تأثیر تجربه‌گرایی بارکلی بود و همان گونه که بارکلی و ماخ معتقد بودند که مکان مطلق باید از فیزیک نیوتنی طرد شود و این امر لطمه‌ای به قدرت تبیینی این نظریه وارد نمی‌سازد، اینشتین نیز به طرد زمان مطلق از فیزیک اقدام کرد (گلشنی، ۱۳۸۵، ص ۱۶۳-۱۶۴). البته اینشتین بعدها از این رویکرد عدول کرد و به استناد روش‌شناسی جدیدی (واقع‌گرایی، عدم حاکمیت شانس بر جهان طبیعت و…) به مخالفت با تعبیر رسمی (کپنهاکی) مکانیک کوانتومی پرداخت (همان، ص ۱۷۸-۱۹۵). وی در دهه‌ی آخر عمر خود کوشید نظریه‌ای جهت یکپارچه‌سازی نیروی گرانشی و نیروی الکترومغناطیس ارائه کند. راهنمای روش‌شناسانه‌ی اینشتین در این تلاش علمی این بود که یک منبع واحد برای کل قوانین فیزیکی وجود دارد. همچنین آثار و تحقیقات بسیاری هست که نشان می‌دهد دیگر نظریه‌پردازان بزرگ حوزه‌ی فیزیک (برای مثال نیوتن، بور، بوهم و…) هم با آگاهی نسبت به پیش‌فرض‌ها و قواعد روشی خاص به مطالعه‌ی طبیعت پرداخته‌اند.

آشنایی و درگیری دانشمندان علوم اجتماعی با مباحث فلسفی و روش‌شناختی

در حوزه‌ی جامعه‌شناسی، مارکس (۱۸۱۸-۱۸۸۳)[۱]، دورکیم (۱۸۵۸-۱۹۱۷)[۲]، وبر (۱۸۶۴-۱۹۲۰)[۳] که از نظریه‌پردازان کلاسیک جامعه‌شناسی به شمار می‌آیند، روش‌شناسی خود را بیان داشته‌اند و بوردیو (۱۹۳۰-۲۰۰۲)، هابرماس[۴] (۱۹۲۹-) و گیدنز (۱۹۳۸-)[۵] که از جامعه‌شناسان معاصر می‌باشند، در آثار خود نشان داده‌اند که نسبت به آرای فلسفه‌ی علمی و روش‌شناسی اشراف دارند.

در حوزه‌ی اقتصاد، کینز (۱۸۵۲-۱۹۴۹)،[۶] هایک (۱۸۹۹-۱۹۹۲)،[۷] فریدمن (۱۹۱۲-۲۰۰۶)[۸] که از برجسته­ترین نظریه­پردازان اقتصادی قرن بیستم به شمار می‌آیند، آثار برجسته و اثرگذاری در حوزه‌ی روش‌شناسی اقتصاد داشته‌اند و…

بعید است کسی شلایرماخر (۱۷۶۸-۱۸۳۴)، دیلتای (۱۸۳۳-۱۹۱۱)، هایدگر (۱۸۸۹-۱۹۷۶)، گادامر (۱۹۰۰-۲۰۰۲)، ریکور (۱۹۱۳-۲۰۰۵)، هرش (۱۹۲۸- )، هابرماس (۱۹۲۹- ) و… را جزء فلاسفه‌ی اثبات‌گرا یا ابطال‌گرا قلمداد کند، ولی آن‌ها توجه جدی به بحث روش‌شناسی داشتند. فایرابند (۱۹۲۴-۱۹۹۴) از فلاسفه‌ی مشهور علوم طبیعی با کتاب بر ضد روش و گادامر از فلاسفه‌ی مشهور علوم انسانی با کتاب حقیقت و روش (که در آن بر عدم ارتباط ضروری روش و حقیقت تأکید شده است) عملاً حصر روش‌های رسیدن به حقیقت را نفی کرده‌اند، نه اینکه منکر هر گونه روشی در دستیابی به حقیقت شوند و حقیقت را امری کاملاً دل‌بخواهی و تابع تعلقات فردی و گروهی قلمداد کنند. فایرابند و گادامر نیز در مباحث خود به صورت آگاهانه از روش‌های خاصی تبعیت کرده‌اند.

ابتنای نظریه‌ی دکتر زیباکلام درباره‌ی علم دینی بر نوع خاصی از روش‌شناسی

مثال نقض دیگر اینکه دکتر زیباکلام در مقاله‌ی تعلقات و تقویم دینی علوم (ص ۱۹-۲۰)، بحث خود را در زمینه‌ی نشان دادن امکان تولید علم دینی این گونه آغاز می‌کنند: «مقصود بنده در این مقام، پیروی از روش فوق (روش کسانی که مبتنی بر آرای پوزیتیویستی و نگتیویستی از علم سعی در تولید علم دینی دارند) نیست، بلکه سعی‌ام بر این است که حوزه‌های مختلفی از علوم را مورد بررسی قرار دهم تا روشن گردد که آیا علوم نیازمند ارزش‌ها و برخی تعلقات انسان‌ها هستند یا خیر؟» ایشان در پایان مقاله‌ی خود (همان، ص ۳۸) نیز عبارتی مشابه با این را بیان می‌دارند: «اگر کسی از نزدیک با هر یک از علوم اجتماعی و به ویژه با تاریخ علوم اجتماعی آشنا باشد و چگونگی ساختن و پرداختن و ارائه کردن نظریه‌ها را در آن علوم بررسی کند، با شفافیت شگفت‌انگیزی در خواهد یافت که تعلقات و تمنیات بنیانی فردی و اجتماعی چگونه علوم مختلف را تقویم و تأسیس کرده‌اند.» سؤالی که در این زمینه می‌توان مطرح کرد این است که آیا دکتر زیباکلام خود را نظریه‌پرداز در حوزه‌ی علم دینی قلمداد می‌کند یا خیر؟ اگر آری! آیا دو عبارت یادشده دلالت نمی‌کند که ایشان برخی از روش‌ها را برای اثبات امکان یا امتناع علم دینی، قبول ندارند و در عوض روش دیگری را برای روشن کردن موضوعی (علوم نیازمند ارزش‌ها و تعلقات انسان‌ها هستند) در پیش می‌گیرند؟ روشی که در آن آشنایی از نزدیک با علوم اجتماعی و به ویژه تاریخ شکل‌گیری و تحول علوم اجتماعی برای معقول و مقبول جلوه دادن باوری خاص درباره‌ی این علوم توصیه می‌شود؟ آیا این بدان معنا نیست که نظریه‌پردازی همچون دکتر زیباکلام برای نظریه‌پردازی خود درباره‌ی امکان علم دینی روش داشته است؟ هرچند بر این روش تصریح نکرده باشد (که در این مقاله چنین تصریحی نیز وجود دارد) و اعتبار آن را مورد مداقه‌های فلسفی قرار نداده باشد (که در کتاب معرفت‌شناسی اجتماعی این کار را انجام داده است) و آیا چنین شاهدی حکم کلی وی (اصولاً نظریه‌پردازان روش‌شناسی ندارند) را نقض نمی‌کند؟

معنای دیگری از عبارت «نظریه‌پردازان روش‌شناسی ندارند» و بررسی آن

شاید با در نظر آوردن چنین شواهد و ادله‌ای است که زیباکلام از عبارت صریح و اکید پیشین خود عدول کرده و می‌نویسد: «کمتر عالم یا فیلسوفِ سیاسی، اجتماعی را پیدا می‌کنید که در ابتدای کارش بگوید یا بتواند بگوید روش‌شناسی من فلان است و بر اساس آن به نظریه‌پردازی مشغول شود.» این بیان، معنای دوم از عبارت زیباکلام است که «نظریه‌پردازان روش‌شناسی ندارند». زیباکلام این معنا را در بررسی روش‌شناسی نیوتن در دو اثر برجسته‌ی وی در طبیعیات، یعنی «اصول» و «علم الابصار» این چنین به تصویر می‌کشد:[۹]

در طبع نخست اصول (۱۶۸۷) هیچ فصلی یا زیرفصلی به روش یا روش‌شناسی اختصاص نیافته است. تنها در آغاز دفتر سوم، ذیل عنوان فرضیه‌ها، ۹ قضیه فهرست شده که دو فرضیه‌ی اول و دوم آن (۱٫ ما باید برای امور و اعیان طبیعی تنها عللی را بپذیریم که هم صادق باشند و هم برای تبیین وقوع آن‌ها کافی؛ ۲٫ علت­های آثار طبیعی از یک نوع، یکسان هستند) روش‌شناختی، فرضیه‌ی سوم متافیزیکی و ۶ فرضیه‌ی دیگر کیهان‌شناختی هستند. زیباکلام سپس به تشریح تغییراتی که در طبع دوم (۱۷۱۳) و سوم (۱۷۲۶) اصول، در رویکرد روش‌شناسانه نیوتن رخ می‌دهد، می‌پردازد: در طبع دوم عنوان قواعد فلسفه‌ی طبیعی به جای عنوان فرضیه قرار گرفته است که حاوی دو قاعده‌ی روش‌شناختی فوق‌الذکر و یک قاعده‌ی روش‌شناختی جدید (خصوصیاتی که در تمام اجسام مورد آزمایش وجود داشته و افزایش‌پذیر یا کاهش‌پذیر نباشد، باید خصوصیات تمامی اجسام در نظر گرفته شود) می‌باشد. در طبع سوم نیز قاعده‌ی چهارمی به این مضمون اضافه می‌شود که در فلسفه­ی آزمایشی ما، باید قضایایی را که با استقرای عام از پدیدارها استنتاج شده‌اند، دقیقاً یا تقریباً صادق بدانیم تا زمانی که پدیدارهای دیگری ظاهر شوند که در این صورت یا آن قضایا دقیق‌تر می‌شوند یا اینکه آن پدیدارها، استثنا محسوب خواهند شد و…

به عقیده‌ی زیباکلام نیوتن تدریجاً به طرح و اعلام قواعد و اصول روش‌شناسی و معرفت‌شناسی خود پرداخته تا آن را میزان داوری بیرونی و ظاهراً بی‌طرفانه مواضع خود و دکارتی اندیشان قرار دهد. علاوه بر این زیباکلام متذکر می‌شود که نیوتن در بسیاری از موارد از قواعد روش‌شناسانه پیشنهادی خود عدول کرده است.

چگونگی اخذ اولین مبانی روش‌شناختی دانشمندان و تغییر آن

این معنا (نظریه‌پردازان در ابتدای کار خود روش‌شناسی کاملاً مدونی که تعین‌بخش تحقیقات بعدی آن‌ها باشد ندارند) برای عبارتِ «نظریه‌پردازان روش‌شناسی ندارند»، معنای قابل دفاع‌تری به نظر می‌رسد. مطابق تحقیقات زیباکلام، نظریه‌پردازی همچون نیوتن، در ابتدای کار خود از دو قاعده‌ی روش‌شناسانه بدون ذکر اینکه این‌ها قواعد روش‌شناسانه تحقیق وی هستند، استفاده کرده است. در اینجا می‌توان پرسید که یک نظریه‌پرداز اولین قواعد روش‌شناسی خود را چگونه و بر چه مبنایی اخذ می‌کند؟ پاسخ زیباکلام (۱۳۸۷ ب) به این سؤال چنین است: «پژوهشگری که عمیقاً درگیر موضوعی است، سال‌ها پیش از اینکه بر زانوان خود بایستد و موضوعی پژوهشی را خود، شخصاً مدیریت و اجرا کند؛ یعنی در فرآیند طولانی کارآموزی‌های خود، به ویژه در مقاطع تحصیلات تکمیلی، انواع شیوه‌ها، حیله‌ها، ترفندها و نحوه‌ی پرداختن به موضوعات مختلف حوزه‌ی پژوهشی‌اش را مشاهده کرده یا خوانده است. پس ظاهراً دانشمندان اولین مبانی روش‌شناختی کار خود را بر اساس آنچه در دوران تحصیلات خود خوانده‌اند و فراگرفته‌اند، اخذ می‌کنند.»

اما ظاهراً نوآوران عرصه‌ی دانش تنها به آنچه در طول تحصیلات خود در عرصه‌ی روش‌شناسی فراگرفته‌اند قناعت نمی‌کنند. برای مثال همان ­طور که دکتر زیباکلام بیان داشته‌اند نیوتن، به عنوان یک نوآور در عرصه‌ی فیزیک، پس از نشر اولین طبع کتاب اصول با انتقادات بسیاری روبه‌رو می‌شود و به تدقیق قواعد روش‌شناسانه و معرفت‌شناسانه کار خود می‌پردازد تا از کار خود در برابر انتقادهای وارده، دفاع کند. به عبارت دیگر برخی از دانشمندان نوآور، علاوه بر فعالیت علمی خویش می‌کوشند تا با انجام اصلاحاتی در روش‌شناسی‌های موجود یا ارائه‌ی روش‌شناسی جدیدی، به قواعد و اصول روش‌شناختی‌ای دست یابند که از یک سو به لحاظ نظری قابل دفاع باشد و از سوی دیگر بیشترین تناسب را با دستاوردهای علمی آن‌ها داشته باشد. اینکه دانشمندان چگونه در روش‌شناسی‌های فراگرفته خود در دوره‌ی تحصیلات اصلاحاتی انجام می‌دهند و آشنایی‌های آن‌ها با نظریه‌های فلسفی و به خصوص معرفت‌شناختی چه تأثیری در این زمینه­ دارد، خود نیازمند انجام مطالعات تاریخی است.

برهانی دیگر بر این حکم که «نظریه‌پردازان روش‌شناسی ندارند»

اما اگر نخواهیم این حکم دکتر زیباکلام (اصولاً نظریه‌پردازان روش‌شناسی ندارند و صرفاً نظریه‌هایی را مطابق طبع و امیال و تعلقات خود تولید می‌کنند) را مستند به شواهد تاریخی کنیم و آن را بر اساس شواهد تاریخی ارزیابی ننماییم، آیا می‌توان توجیه دیگری برای آن ارائه کرد؟ یک پاسخ در این زمینه می‌تواند چنین باشد: اعتبار این حکم را می‌توان بر اساس تلقی خاصی از نظریه‌پرداز توجیه کرد. برای مثال نظریه‌پرداز را کسی بدانیم که برای نظریه‌پردازی خود از روش‌شناسی خاصی استفاده نمی‌کند و صرفاً نظریه‌هایی را مطابق طبع و امیال و تعلقات خود تولید می‌کند. در این صورت حکم دکتر زیباکلام یک حکم تحلیلی و پیشینی خواهد شد که برای کسب اعتبارش هیچ نیازی به شواهد تاریخی ندارد و اعتبار خود را تنها به واسطه‌ی تعاریف خاص واژگانش به دست می‌آورد. مطابق این تحلیل، شواهد تاریخی ارائه‌شده برای نفی حکم دکتر زیباکلام با این واکنش روبه‌رو خواهند شد که این شخصیت‌ها (برای مثال نیوتن، اینشتین، مارکس، دورکیم، وبر، بوردیو، هابرماس، گیدنز، کینز، هایک، فریدمن و…) مطابق تعریف و برخلاف دیدگاه رایج در علوم مربوطه، اصولاً نظریه‌پرداز نیستند، اما بعید است که دکتر زیباکلام چنین تلقی‌ای از نظریه‌پرداز داشته باشد و با شواهد نقیض ارائه‌شده برای این حکم چنین برخوردی داشته باشند.

[۱]. مارکس روش‌شناسی خود را عمدتاً در مقدمه‌ی کتاب گروندریسه بیان داشته است: مبانی نقد اقتصاد سیاسی (۱۸۵۷)، ترجمه باقر برهام، تهران، آگاه، ج ۱ و ۲ چاپ سوم: پائیز ۱۳۷۸ و دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی (۱۸۴۴) ترجمه حسن مرتضوی، تهران، آگاه، چ ۳، ۱۳۸۲٫

[۲] . دورکیم تحت تأثیر پوزیتیویسم آگوست کنت (۱۷۹۸-۱۸۵۷) قرار داشت و در کتاب «قواعد روش جامعه‌شناسی» (۱۸۹۵) که به نوعی چکیده‌ی روش‌شناسانه رساله‌ی دکتری او (درباره‌ی تقسیم کار اجتماعی) است، قواعد روش‌شناسانه خود را بیان داشته است. این قواعد روش‌شناسانه چند سال بعد در بررسی ماندگار دورکیم از خودکشی (۱۸۹۷) مورد استفاده قرار گرفت.

[۳] . وبر روش‌شناسی مطالعات خود را در قالب ۷ مقاله زیر بیان داشته است:

روش تاریخی (ویلهم) روشر، ۱۹۰۳؛ عینیت در علوم اجتماعی و سیاست اجتماعی، ۱۹۰۴؛ (کارل) کنیس و مسئله‌ی ناعقلانیت، ۱۹۰۵؛ بررسی‌های انتقادی درباره‌ی منطق علوم فرهنگی، ۱۹۰۶؛ نقد (رودلف) استاملر، ۱۹۰۷؛ برخی از مقوله‌های جامعه‌شناسی تفسیری، ۱۹۱۳؛ معنای بی‌طرفی اخلاقی در اقتصاد و جامعه‌شناسی، ۱۹۱۷؛ مقایسه‌ی تاریخ نشر اولیه کتاب اخلاق پروتستان و روحیه‌ی سرمایه‌داری (۱۹۰۴) که از مهمترین آثار جامعه‌شناسانه وبر به شمار می‌آید، نشان می‌دهد که دغدغه‌ی روش در وبر مقدم یا دست‌کم هم‌زمان با دغدغه‌ی مطالعات جامعه‌شناسانه بوده است. رک: ماکس وبر، روش‌شناسی علوم اجتماعی، ترجمه حسن چاوشیان، تهران، نشر مرکز، چ ۲، ۱۳۸۴٫

[۴] از آثار روش­شناسی هابرماس می­توان به موارد زیر اشاره کرد:

Theory and Practice (1963)

On the Logic of the Social Sciences (1967)

Knowledge and Human Interests (1971, German 1968)

Truth and Justification (1998)

[۵] . مسائل محوری در نظریه‌ی اجتماعی، کنش، ساختار و تناقض در تحلیل اجتماعی (۱۹۷۹) یکی از مهمترین آثار گیدنز در حوزه‌ی روش‌شناسی است.

[۶] . کینز با تدوین کتاب «محدوده و روش اقتصاد سیاسی» (۱۸۹۱) جزء اولین افرادی است که جرقه‌های رسمی در روش‌شناسی اقتصاد را ایجاد کرد.

[۷] . هایک از بزرگترین اقتصاددانان و فیلسوفان سیاسی و از رهبران مکتب اقتصادی اتریش است که در سال ۱۹۷۴ موفق به دریافت جایزه‌ی نوبل اقتصاد شد. از جمله آثار روش‌شناسانه وی می‌توان به کتاب مطالعاتی در فلسفه، سیاست و اقتصاد (۱۹۸۹) و مجموعه‌ی مقالات وی در دهه‌های ۱۹۳۰ و ۴۰ اشاره کرد که در کتاب فردگرایی و هدف اقتصاد (۱۹۴۹) منتشر شده است. برخی از این مقالات این مجموعه عبارتند از: اقتصاد و معرفت (۱۹۳۶)، واقعیت‌های علوم اجتماعی (۱۹۴۲)، کاربرد معرفت در سیاست (۱۹۴۵)، فردگرایی: صدق و کذب (۱۹۴۵)، معنای رقابت (۱۹۴۶) و… برای آشنایی بیشتر با آثار و آرای معرفت‌شناسی و روش‌شناسی هایک، رک: غنی‌نژاد، موسی، درباره‌ی هایک، تهران، نگاه معاصر، ۱۳۸۱، فصول ۲ و ۳٫

[۸] . وی از قوی‌ترین چهره‌های اقتصاد لیبرالیستی و رهبران مکتب اقتصادی شیکاگو و مکتب پول‌گرایان در اقتصاد کلان می‌باشد که در سال ۱۹۷۶ موفق به دریافت جایزه‌ی نوبل در اقتصاد شد. مقاله‌ی روش‌شناسی اقتصاد اثباتی (۱۹۵۳) وی جنجالی‌ترین بحث‌ها و بیشترین تأثیرها را در ادبیات اقتصادی به همراه داشت.

[۹] زیباکلام، سعید، روش علمی نیوتن در اصول فلسفه، سال ۳۵، ش ۴، زمستان ۱۳۸۶ ص ۵ – ۲۴ و روش علمی نیوتن در علم الابصار، پژوهش‌های فلسفی-کلامی، ش ۳۴، زمستان ۱۳۸۶، ص ۳ – ۳۶٫

منبع: صدرا

کد خبر : 1183
تاريخ ثبت خبر : 21 شهریور 1393
ساعت بارگزاری خبر : 16:35

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)