| امروز سه شنبه, ۲۹ اسفند , ۱۴۰۲ |
سرخط خبرها:

تاملی انتقادی بر نشریه ی «مهرنامه»؛


چرا “مهرنامه”این همه ناخوشایند است؟

چه بسا مهم‌ترین دلیل آن، نوعی ناسازگاری میان ادعاها و عملکردِ مهرنامه باشد. می‌شود رک‌تر بود و نام این رفتار را نحوی «ریاکاری» نیز گذاشت.

«پایگاه خبری-تحلیلی طلیعه»؛تیتر روی جلدِ شمارۀ مهرنامه (۴۱)، خشم خیلی‌ها را برانگیخته است: «روشنفکران تروریست». عکس روی جلد بیژن جزنی، مبارز چپ قبل از انقلاب را نشان می‌دهد که دست به سینه ایستاده و لبخندی بر لب دارد. اما در حاشیۀ این طرح، نکتۀ جالب دیگری را نیز می‌شود پیدا کرد: در بالای طرح، یک کُلت دارد مستقیماً به لوگوی مهرنامه شلیک می‌کند. اگر کلت ابزارِ دست تروریست‌ها باشد، معنایش این خواهد بود که خودِ «مهرنامه» هم قربانیِ ترورهای روشنفکری است. چنین ادعایی پر بیراه هم نیست. روشنفکران عموماً چپ‌گرای فراوانی بر مهرنامه نقد نوشته‌اند، اما این نقدها را چگونه باید فهمید؟ آیا واقعاً مهرنامه آنطور که سردبیر آن در سرمقاله‌های درازگویانه‌اش می‌نویسد، در پی بسط و گسترش «اندیشۀ» راست یا نولیبرالیسم، در برابر دیگر گروه‌های فکری و فرهنگی در کشور است؟ و ناخرسندیِ چپ‌ها نیز ناشی از همین رویارویی فکری است؟ یا ماجرا چیز دیگری است؟

 

قبل از اینکه بخواهیم پاسخی به این سوال دهیم، لازم است چند نکته را در نظر بگیریم.
اولاً اینکه مهرنامه مجله‌ای موفق بوده است. اگر نقدی هم به مهرنامه داشته باشیم، ناچاریم اذعان کنیم که مهرنامه خوانندگان و توجه قابل ملاحظه‌ای را به خود جلب کرده است و به همین دلیل است که کسی مثل یوسف اباذری که از منتقدترین شخصیت‌ها به مهرنامه بوده است، مقالۀ مهم «بنیادگرایی بازار» را برای انتشار به این مجله می‌سپارد. زیرا احتمالاً هرجای دیگری که مقاله‌اش را چاپ می‌کرد، خوانندگان کمتری می‌داشت.

 

نکتۀ بعدی این است که مهرنامه علاوه بر مخاطب بالا، توانایی شگفت‌انگیزی در همکاری با استادان و چهره‌های علمی-فرهنگی مشهور ایرانی، چه در داخل و چه در خارج، از خود نشان داده است. ده‌ها نفر از استادان ایرانی دانشگاه‌های ایران، یا اروپا و آمریکا در هر شمارۀ مهرنامه یادداشت و مقاله و مصاحبه دارند. قطعاً هیچ مجلۀ دیگری در حوزۀ علوم انسانی ایران، چنین توانایی‌ای ندارد.

 

اغلبِ ماهنامه‌ها و هفته‌‌نامه‌هایی که در فضای فکری فعلی منتشر می‌شوند، مملوند از نوشته‌های متوسط و پایین‌تر از متوسط لیسانس‌ها و فوق‌لیسانس‌های رشته‌های مختلف علوم انسانی که نه جذابیتی برای خواننده دارند و نه حرفی برای گفتن. در این فضای درهم و برهم، مهرنامه بالاخره توانسته است موضوعاتی را میان بکشد، بحث‌ها و مناظره‌هایی را به راه بیاندازد و چند نفری را به خواندن و نوشتن سوق دهد.

 

با مدنظر داشتنِ این دو نکته، حالا می‌توان پرسید پس چرا مهرنامه این‌همه ناخوشایند است؟

چه بسا مهم‌ترین دلیل آن، نوعی ناسازگاری میان ادعاها و عملکردِ مهرنامه باشد. می‌شود رک‌تر بود و نام این رفتار را نحوی «ریاکاری» نیز گذاشت. برای نمونه، در صفحۀ شناسنامۀ این مجله، جمله‌ای است که هر شماره هم تکرار می‌شود: «مهرنامه همچنین از هیچ ایدئولوژی سیاسی و اجتماعی جانبداری نمی‌کند و طرفدار هیچ جناح سیاسی یا فکری نیست.» و یکی دو سطر پایین‌تر: «از آنجایی که ما بر خلاف کارل مارکس به جای تغییر جهان در پی تفسیر جهان هستیم راه تفکر عمیق را در نقد ایدئولوژی‌های بشری می‌دانیم و از این لحاظ تفاوتی در نقد لیبرالیسم، مارکسیسم، سکولاریسم، فاشیسم، آنارشیسم، نهیلیسم و… احساس نمی‌کنیم.»

 

کافی است نگاهی به سرمقاله‌های محمد قوچانی بیاندازیم تا متوجه شویم چقدر مسئولان مجله به این حرف پایبند هستند. سرمقاله‌های قوچانی، حداقل در این شماره‌های آخر، فریادِ عشق به نولیبرالیسم و نفرت از هر چیز دیگری است. و در این میان، همۀ نفرت‌انگیزها، دستشان در یک کاسه است. سوسیالیسم همان فاشیسم است، فاشیسم همان بنیادگرایی است، بنیادگرایی همان محافظه‌کاری است و محافظه‌کاری همان مارکسیسم. از ایسم‌ها بگذریم، محمود احمدی‌نژاد همان یوسف اباذری است، یوسف اباذری کپی برابر اصلِ علی شریعتی است، علی شریعتی، همدستِ سیدِ قطب و سید قطب، رفیق گرمابه و گلستانِ هیتلر.

 

پریشان‌گویی‌های محمد قوچانی، خیلی جاها دیگر ماجرا را به طنز نزدیک می‌کند و همین سرمقاله‌ها، آماجِ نقدِ شماری از دیگر نویسندگان بوده است که این حجمِ بی‌دقتی و هوچی‌گری را تحمل‌ناپذیر دیده‌اند.

 

اما باید به وجهِ دیگری نیز توجه کرد. اگر محمد قوچانی، معتقد به همان چیزهایی است که در سرمقاله‌هایش می‌نویسد، چرا همچنان انبوهی از صفحاتِ مجله‌اش به گفتگوها و یادداشت‌های کسانی تعلق دارد که او عقاید و آرایشان را ناصواب و آسیب‌زا می‌داند؟ چرا قوچانی خود به دنبال گفتگو با آدم‌هایی می‌رود که سخت‌ترین نقدها را به او وارد می‌کنند؟ پاسخ درست به این سوال، چه بسا بتواند به ما مسیری که قوچانی در حال طی کردن آن است بهتر نشان دهد.

 

من فکر می‌کنم دلیلِ قوچانی برای باز کردن فضای مخالفان خود در مهرنامه، چندان پیچیده نیست: هر چه اسم‌های مشهور بیشتری در مجله‌اش حضور داشته باشند، مجله بیشتر می‌فروشد. اگر به اندیشۀ اقتصادی‌ای بنگریم که خود قوچانی در سرمقاله‌هایش از آن طرفداری می‌کند، تصدیق خواهیم کرد که چنین تصمیمی خالی از خردمندی و عقلانیت هم نیست. نولیبرالیسم، به ما می‌آموزد چطور در هر شرایط اقتصادی‌ای گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم؟ چطور وقتی همۀ مردم دارند فقیرتر و بی‌بضاعت‌تر می‌شوند، ما پولدار و پولدارتر شویم؟ و در حین اینکار نیز، مبشرِ آزادی و رهایی تلقی شویم و جلودارِ موفقیت و رستگاری.

 

این دقیقاً همان کاری است که مهرنامه در این آشفته‌بازار فکری و فرهنگی ایران می‌کند. مهرنامه، همان مدل اقتصادی‌ای است که نولیبرالیسم خیلی هواخواه آن است: یک کارگاه اقتصادی کوچک‌مقیاس. چندتا روزنامه‌نگارِ پرتلاش و پرارتباط و علاقه‌مند به اندیشه و فرهنگ که هر چه دلتان بخواهد برای شما فراهم می‌کنند. و در بینِ گزینه‌هایی که می‌توانید انتخاب کنید، حتی «نقدِ خود مهرنامه» نیز می‌گنجد. فرض بگیریم که شما اصلاً از مهرنامه متنفرید، خب، کجا بهتر از خود مهرنامه برای انتشار نقدتان؟ هم خواننده‌های بیشتری نقد شما را خواهند خواند، هم مطلب شما –احتمالاً- با کیفیت بهتر و حرفه‌ای‌تری به چاپ خواهد رسید و هم در مجموع، این مهرنامه‌ است که به وظیفۀ خود در راهِ آزادی بیان و میدان دادن به مخالف و منتقد عمل کرده است. یک بازی برد-برد.

 

به همین دلیل، معتقدم اگر برای انتقاد از مهرنامه، به «محتوای» نوشته‌های سردبیرِ آن تکیه کنیم، اشتباه کرده‌ایم. تجربه نشان داده است نوشته‌های مسئولین مهرنامه، و شاخص‌تر از همه خود محمد قوچانی، مملو از تحریفِ تاریخ، بی‌دقتیِ نظری و سرِ هم کردن موضوعات نامربوط است. اما تمرکز کردن بر این ضعف‌ها، کاملاً حاشیه‌ای است. حرف‌های محمد قوچانی، مثلِ تبلیغاتِ تلویزیونی است: بشتابید و این شامپو را بخرید که موهای وزوزیِ سیاهِ در حال ریختنِ بدترکیب شما را می‌کند موهای صافِ بلوندِ پُرپُشت فلان هنرپیشۀ آمریکایی. چه کسی این حرف‌ها را باور می‌کند؟

 

هیچکس. نه تولیدکنندگان، نه مصرف‌کنندگان. اما آیا کسی این شامپو را به خاطر این دروغگویی نمی‌خرد؟ چرا که نه. محمد قوچانی آدرس غلط می‌دهد، اندیشه‌ها و شخصیت‌ها را تخریب و تحریف می‌کند، اما مهرنامه جایگاه خود را به این واسطه از دست داده است؟ خیر. باید روی همین مسئله تکیه کرد. باید از خودمان بپرسیم با وجودِ این مشکلات، چرا هنوز مهرنامه اینهمه بین اهالی علوم انسانی محبوب است؟ چرا هنوز اعتبار خود را از دست نداده است؟ من معتقدم به دلیل فُرمِ آن، نه به خاطرِ محتوای آن. و این فُرم، یعنی «جمع کردنِ همۀ اهل فکر ذیل یک مجله»، چه بخواهیم و چه نخواهیم، در انحصار مهرنامه قرار دارد.

 

و اصلاً منطقِ چنین ایده‌ای، اجازۀ وجودِ همتاهایِ موازی برای مهرنامه را از میان می‌برد. فقط یک مجله می‌تواند همه‌چیز باشد. هر مجله‌ای که بخواهد رقیبِ مهرنامه باشد، باید بتواند آنقدر جامع باشد که جای مهرنامه را بگیرد.

 

باید واقع‌بین بود و اذعان کرد که مهرنامه، در سبک کاریِ خودش، از رقیبانش خیلی جلوتر است. و گذشت زمان نشان می‌دهد این فاصله به آسانی پر نخواهد شد. به چندین و چند مجله‌ای نگاه کنید که هر کدام تلاش کرده‌اند تا فرمِ مهرنامه را تقلید کنند و در عین حال، از انحصار آن در بازار فرهنگی ایران بکاهند. قریب به اتفاق آن‌ها شکست خورده‌اند و مجله‌هاشان انباشته شده است از ترجمه‌های بی‌سر‌و‌ته و نوشته‌های کم‌مایۀ کلیشه‌ای و تکراری و تک‌نوشته‌هایِ خوبی که گاه و بیگاه در آن‌ها به چشم می‌خورد.

 

بنابراین من معتقدم اگر کسی واقعاً می‌خواهد منتقدِ مهرنامه باشد، باید روی نقطه‌ضعف‌هایِ فُرمیِ مهرنامه بیاندیشد و در مجلۀ جایگزین خود، آن‌ها را برطرف کند. نه اینکه با تقلید از فُرمِ مهرنامه، و جایگزین کردنِ اندیشه‌ای مخالف و معارض با آن، دقیقاً در همان چاله‌هایی بیفتد که مهرنامه را به زحمت انداخته است. و البته به دلیل کمبود اعتبار و کم‌شماریِ نام‌های درخشان در مجله‌اش، زشتیِ آن نقطه‌ضعف‌ها بیشتر از مهرنامه به چشم مخاطبانش بیاید.

 

اگر مجله‌ای می‌خواهد واقعاً منتقدِ مهرنامه باشد، باید اول از همه، برای نوشتن، بیاندیشد و کتاب بخواند و زحمت بکشد. مهرنامه و رقبای همزادش، تلاش می‌کنند تا آنچه قبلاً اندیشیده شده است را فقط گردِ هم بیاورند. مصاحبه‌های بی‌پایانی که بخشِ عمده‌ای از این مجلات را تشکیل می‌دهد، ناشی از همین روش است. تولیدِ مطلب، بدونِ کار ملال‌آورِ اندیشیدن. منتقدِ مهرنامه باید با حوصله و پشتکار، ایده‌هایش را از طرح‌های کلی و مجمل، بسط و تفصیل دهد، در برابرِ حرف زدن که بی‌در و پیکر است و بی‌دقت، با وسواس و جزءنگری بنویسد و مسئولیتِ حرف‌هایش را بپذیرد.

 

منتقد مهرنامه باید اندیشه‌ها را جدی بگیرد، نه اسم‌های معروفِ دوران را. باید صبر داشته باشد و انگیزه و دانش، تا اندیشۀ دیگران را نقد کند و در راه نقد، نه تخریب کند نه رگبارِ برچسب و فحش و فضیحت به دیگران ببندد.باید مردانه برای جذبِ مخاطب بجنگد. برای نشان دادنِ اهمیت و اعتبار خودش مبارزه کند و ماجرا را به ناسزا گفتن به رقبا تقلیل ندهد. چرا که این دقیقاً همان روشی است که مهرنامه در پیش گرفته است. و مهم‌تر از همه، باید بپذیرد که نمی‌تواند همه را زیر چتر خودِ جا دهد. زیرا چنین تمنایی، مهرنامه را به آنچه امروز است رسانده است. منتقد مهرنامه، باید متعهد باشد به اندیشه‌اش و به جایِ کلکسیونِ نام‌ها، برنامۀ روشنی برای توضیح و تشریحِ ایدۀ مشخصی داشته باشد. مهرنامه همه‌چیز هست و هیچ‌چیز نیست، منتقد مهرنامه بودن، یعنی رفتن در مسیری دیگر.

کد خبر : 5810
تاريخ ثبت خبر : 23 خرداد 1394
ساعت بارگزاری خبر : 08:25
برچسب‌ها:, ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)