به گزارش پایگاه خری – تحلیلی طلیعه به نقل از مهر، همایش تخصصی «ابنسینا و فلسفه یونان» در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.
در ابتدای این همایش شهرام پازوکی در سخنانی با موضوع ابنسینا و حکمت یونانی اظهار کرد: باید دید مراد از این یونانی بودن به چه معناست و این مفهوم نزد مسلمین چگونه فهمیده شده و چه تأثیری در تاریخ فلسفه اسلامی و کل تفکر در عالم اسلام داشته است.
وی اظهار داشت: بهمحض اینکه بخواهیم به سیر تفکر فلسفه اسلامی بیندیشیم، خودبهخود یونانی بودن و فلسفه یونان در ذهن میآید. حتی نسبت فلسفه اسلامی با فلسفه غرب همیشه مطرح بوده است. در دورهای، یونانی بودن مشابه آن چیزی بوده که امروز به آن غربی میگوییم و ازاینجهت مسئله یونانت در تفکر اسلام یک مسئله صرفاً فلسفی نیست، یعنی اینطور نیست که تعریف آن در فلسفه ابنسینا چیست. اگر بخواهیم به اهمیت آن پی ببریم مانند مسئله غربی بودن در اکنون است و بیجهت نیست که این دو قرینه یکدیگرند. غربی بودن درواقع همان یونانی بودن است و پرسش من این است که حکمت یونانی چیست و ابنسینا چه نسبتی با آن دارد. آیا مراد از یونان و یونانی، یک سرزمین است یا مراد از یونان اندیشهای است که در میان قومی یعنی یونانیان آغاز شده است. این مسئله را میتوان در مورد ایران هم به کار برد. ایران در محدوده جغرافیایی به یک معناست، اما تفکر ایرانشهری، حاکی از یک تفکر و فرهنگ است که پیش از اسلام در این سرزمین وجود داشته است.
تفکر اصیل یونانی مربوط به دوره پیشا سقراطی است
این پژوهشگر فلسفه خاطرنشان کرد: معمولاً مورخان از سه دوره عصر روشنگری نام میبرند؛ عصر فلسفه یونان را عصر معجزه یونانی مینامند و از آن بهعنوان عصر طلایی تفکر بشر یاد میکنند. دوره دوم، قرونوسطی است که عصر ظلمت نامیده میشود و در دوره سوم فلسفه مبدل به ابزاری در دست علمای دینی قرار گرفته است. برحسب اینکه این سه دوره کدام عقلانیتر بوده این تقسیمبندی انجام شده است. در تاریخ فلسفه دوره یونان از سقراط و افلاطون و ارسطو تعریف میکنند، چراکه آنان فیلسوفانی اهل تفکر عقلی بودهاند، اما درواقع تفکر اصیل یونانی مربوط به همین دوره پیشا سقراطی است که در تراژدیهای یونان آثاری مثل هومر و آشیل آمده است.
تفکر اولیه یونانیان باستان، تفکر شاعرانه و تراژیک بوده است
وی تأکید کرد: فلسفه با حفظ عنوان یونانی خود در یونان متوقف نماند و نسبتی را با ادیان ابراهیمی همچون یهودی، مسیحی و اسلامی برقرار کرد، بهنحویکه اکنون فلسفه یهودی، مسیحی و اسلامی را میبینیم و میدانیم فلسفه اسلامی را فارابی تأسیس و ابنسینا آن را بسط و گسترش داد. حال باید دید آیا فیلسوفان موسس یونان، آن را همچنان که بود میفهمیدند و اصولاً میخواستند که آن را بفهمند و شرح و تفصیل کنند. تفکر اولیه یونانیان باستان، تفکر شاعرانه و تراژیک بوده است و به شعر بهعنوان یک تفکر فلسفی نگاه میشده است.
سهروردی، آغاز مغرب را ارسطو میداند
پازوکی بابیان اینکه ابنسینا فلسفه یونانی را بر اساس ارسطو میفهمید، تصریح کرد: در اینجا فلسفی بودن به معنای ارسطویی بودن شناخته میشد. سهروردی آغاز مغرب را ارسطو میداند و افلاطون را کمال مشرق. به این معنا حکمت یونان باستان شرقی است و مغرب از ارسطو آغاز میشود؛ بنابراین فارابی و ابنسینا مغربی هستند چون فیلسوفی ارسطویی و لذا یونانی هستند ولی همان آنها اگر وارث حکمای یونان باستان و افلاطون میشدند، مشرقی محسوب میشدند. با این وصف ابن رشد ارسطویی هم تفکرش مغربی است و در مغرب جغرافیای عالم اسلام بسر میبرده است، ولی فارابی و ابنسینا مغربی هستند، بااینکه در مشرق جغرافیای عالم اسلامی زندگی میکردند.
این استاد فلسفه در ادامه افزود: میتوان ابنسینا و فارابی را به تعبیر سهروردی، فیلسوفی ذوقی و نه بحثی دانست و یا در مسیر رو به مشرق بودن در نظر گرفت. ابنسینا با قرونوسطی، ارسطوی یونانی را چنان عرضه کرد که ابتدا این ارسطو مسلمان شد و سپس در الهیات مسیحی، مسیحی شد. ابنسینا بر فلسفه نبوی خویش توانست این مشکل را حل کند که اگر مسلمانان بخواهند اعتقادات مذهبی خود را حفظ کنند، چگونه میتوانند مانند ارسطو بیندیشند و اینک این نکته مهم را مسیحیان از وی آموختند. از حیث تاریخی، ارسطو وقتی در قرونوسطی موردتوجه قرار گرفت، قبلاً برخی آثار منطقیاش به زبان لاتین ترجمه شده بود. وقتی هم آثار فلسفیاش از یونانی به عربی و از عربی به لاتین ترجمه شد، این ارسطو بود که در فلسفه فارابی و ابنسینا مسلمان و دیندار شده بود.
شهرام پازوکی گفت: بابیان اینکه با پیدایش عالم مدرن، مغرب زمین متوجه غربی بودن خود شد و غیر از خود را مشرقی خواند، ادامه داد: در دوره مدرن، غربی بودن معنای خاصی یافت. اقتضای دوره مدرن چنان است که مغربی بودن ارزش مییابد و با پیدا شدن تمدن، مغربی خود را متمدن و غیرخود را مشرقی یعنی بربر میخواند. بدین معنا مدرن بودن یعنی غربی بودن و یعنی یونانی بودن.
وی در پایان سخنان خود گفت: هایدگر معتقد است غرب از یونان آغاز میشود، نه از مشرق حکمت یونان، بلکه آنچه از انتها به آن رسیده بود. اندیشمندان دوره رنسانس دیگر نمیتوانستند یونان متأخر و متقدم را درک کنند. در تاریخ فلسفه اسلامی از فارابی و ابنسینا تا ملاصدرا هیچگاه یونان ارسطویی مغربی غلبه نیافت. تنها نمونه فیلسوف ارسطویی محض یعنی ابن رشد هم شارح یا مفسر است. او نمیتوانست موسس یک نظام فلسفی باشد و در حد یک شارح ارسطویی باقی ماند. پس از ملاصدرا هم آنچه تاکنون گسترش یافته شرح و تفسیر ملاصدرا است. لذا یونانیت در عالم اسلامی برخلاف اروپا به تأسیس مدرنیته و تفکر مدرن نرسید که بتواند عصر مدرن را تأسیس کند، اما اینکه این حسن آن محسوب میشود یا عیب، مسئلهای است که ملاک آن لازمه مقدماتی دیگر است که باید بررسی شود.
انتهای پیام/