به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی طلیعه به نقل از مهر، مهدی گلشنی عضو هیئتعلمی دانشگاه صنعتی شریف در نشستی که به مناسبت روز علم در دانشکده حقوق دانشگاه تهران برگزار شد در سخنانی بابیان اینکه علم معاصر نیازمند یک نگرش جامعتر است، تصریح کرد: این موضوعی است که در علم از آن غفلت شده است که متأسفانه در این جهت تحولاتی که در غرب رخداده انعکاس زیادی در دانشکدههای علوم تجربی ما نداشته است.
وی گفت: در دوره تمدن اسلامی، شخصیتهای درجه اول علم همانند ابوریحان بیرونی، ابن هیثم، خواجهنصیرالدین طوسی و ابنسینا و … کار علمی را یک درجه دینی میدانستند چون خداوند در قرآن فرموده آنچه در زمین و آسمان است را کشف کنید. پس کار علمی برای آنها یک کار عبادی محسوب میشده است. اگر تفاوت نجوم خواجه نصیر را نگاه کنید بهجز صفحات اول نمیتوانید ابزار دین را در آن نبینید. این دیدگاه به دوره علم جدید هم منتقل شد و افرادی همچون نیوتن، بُرن و … که علم جدید را بنیان گذاشتند هم دنبالهرو این دیدگاه بودند. کمکم این قضیه تغییر کرد. چنانچه در زمان نیوتن جان لاک گفت من فرضیه نمیسازم و فقط تابع تجربه هستم و نیوتن بااینکه خود موحد بود بر این قضیه صحه گذاشت ولی در چند دهه اخیر فیلسوف معروف آمریکایی به نام مک مولین نشان دادن که تمام فیزیک و علم مملو از عوامل متافیزیک است.
گلشنی ادامه داد: بعدها حسگرایی رواج یافت و افرادی همچون آگوست کنت در نیمه قرن ۱۹ علم اثباتی را مطرح کردند؛ یعنی آنچه ریشه در حس دارد برای ما قابلتوجه است. در آخر قرن ۱۹ برخی دانشمندان گفتند دیگر جایی برای دین نمیماند و همهچیز با علم توضیح داده میشود و این به خاطر پیشرفت علم در آن دوره بود. این دیدگاه پوزیتیویستی که فقط به حس توجه داشت در نیمه اول قرن بیستم تقویت شد. هم توسط مکاتب غربی و هم در مکتبی در فیزیک بنام نظریه کوانتوم که این قضیه را تشدید کرد و این علم اینگونه به وجود آمد و خیلی چیزهای دیگر شکل گرفت.
وی افزود: کمکم مکاتب فلسفه علم در نیمه دوم قرن بیستم ظهور کردند که این یک نیمه قضیه بود که گفتند همهچیز را با علم میتوان حل کرد. در نیمه دوم قرن بیستم یک عده تحولات رخ داد که خیلی چیزها تغییر کرد مثل جنگ جهانی اول که چندین میلیون انسان در آن کشته شدند. برتراند راسل در سال ۱۹۲۴ کتاب کوچکی نوشت و به علم تجربی اعتقاد داشت ولی در این کتاب این ادعا را به چالش کشید و گفت علم تجربی نتیجهاش اینهمه تلفاتی است که در جنگ اتفاق افتاد و علم در دست قدرتمندان و ثروتمندان میافتد که اگر اینگونه پیش رود تمدن بشری به خطر خواهد افتاد. پس در بعد تجربی احساس شد که فقط خود علم نمیتواند بشر را نجات دهد بلکه مسائل دیگری هم پیش آمد که بعد اخلاق و ارزشها بود. بعدها پوپر گفت انسان وقتی کار علمی انجام میدهد حتماً باید معیار اخلاق و ارزشها را در نظر بگیرد. اخلاق را نمیتوان از علم نتیجه گرفت پس باید آن را از جایی دیگر استنباط کرد. بر این اساس متوجه شدند که صرفاً تجربه نمیتواند همهچیز را به ما بگوید و نکته دیگر این بود که هر علمی را که در نظر بگیرید مبتنی بر اصولی است. بهعنوانمثال تمام قضایای هندسه را بهواسطه ۵ اصل میتوان ثابت کرد.
گلشنی با تأکید بر اینکه از یک نکته مهم در کلاسهای درس بخصوص در علوم تجربی غفلت شده ادامه داد: آن نکته این است که هر علمی مبتنی بر اصولی است که اصول آن در خود آن علم ثابت نشده است و در علوم دیگر میتوان آن را ثابت کرد؛ بنابراین ادعاهایی که در علوم میشود همهاش در علم تجربی حاصل نشده است بلکه اصولی را میپذیریم و آن را در معرض تجربه قرار میدهیم. اصول نقش مهمی دارند و تشکیکاتی که در دین میکنند به تجربه برنمیگردد بلکه به اصولی برمیگردد که در ذهن افراد حاکم است. اعتقاد دیگری هم وجود دارد که سوالاتی در علم وجود دارند که علم تجربی نمیتواند آنها را جواب دهد. حتی خداناباوران هم این موضوع را مطرح کردهاند. بعدها این مسئله مطرح شد که چگونه هر چیزی آغاز شد و هدف از زندگی چیست؟ این سؤال را پوپر میکند و به آن سوالات بنیادی میگوید و معتقد است جواب این سوالات را از علم تجربی نمیتوان یافت.
این استاد فلسفه علم در بخش دیگری از سخنان خود بابیان اینکه علم تجربی، خودش فارغ از چیزهای دیگر نمیتواند تکلیف جهان را مشخص کند تصریح کرد: غرب در نیمه دوم قرن بیستم به این موضوع رسید و ما با ذهن خالی با طبیعت روبرو نمیشویم بلکه ذهنیت قبلی روی آن اثر دارد. یکی از اصول، همین وحدت نیروهای طبیعت است که همه نیروها به یک نیرو تبدیل میشوند و این چیزی بود که همه روی آن توافق داشتند.
عضو هیئتعلمی دانشگاه صنعتی شریف بابیان اینکه عده بیشماری از فیزیکدانان و زیست شناسان مهم میگویند جهان هدف خاصی ندارد، تأکید کرد: در اینجا باید توجه کرد که نیافتن با نبودن فرق دارد. حال چرا علم تجربی موفق است؟ برای اینکه وقتی دنبال علم میرویم که جهان دارای نظمی است و قانونمند است. طبیعت به زبان ریاضی نوشته شده و چرا ساخته ذهن ما میتواند این جهان بزرگ را توضیح دهد. علم، مشروعیت خود را در یک زمینه خداباورانه به وجود میآورد.
وی افزود: علم دو بعد دارد یکی بعد تجربی و دیگری بعد نظری، بعد تجربی برکات بیشماری برای ما به وجود آورده است ولی علم بینهایت آثار شر هم به وجود آورده است که خود علم نتوانسته عالمان را کنترل کند. در قرونوسطی علم دنبال حکمت بود و دنبال ثروت و قدرت نبود ولی به گفته شوماخر اقتصاددان انگلیسی در کتاب «کوچک زیباست» و «راهنمای حیرتزدگان» اکنون علم به دنبال قدرت است که این موضوع باید عوض شود. اکنون بسیاری از دانشمندان متوجه شدند که شعور و ابعاد معنوی انسان را نمیتوان با فیزیک توضیح داد.
گلشنی ادامه داد: بنابراین فقط به علم برای پاسخ دادن به سوالات نمیتوان اتکا کرد بلکه به یک چتر وسیعتری در این خصوص نیاز است؛ بنابراین یک جهانبینی دیگری در این خصوص لازم است که جهانبینی اسلامی میتواند از چنین خصوصیاتی برخوردار باشد. بر طبق این جهانبینی، انسان بخشی از یک نظم کیهانی است که باید همه فعالیتهای خود را با این وضع هماهنگ سازد. تمامی رشتههای فنی، علوم پایه و … باید بخشی از علوم انسانی را یاد بگیرند تا جامعه تغییر کند.
وی در پایان گفت: اکنون فرهنگ حاکم بر جامعه ما آشوب ناک است چون نه غربی است، نه شرقی و نه اسلامی. اینکه به خودمان متکی باشیم و خودمان را بسازیم آنطور که در دوره تمدن اسلامی بود باید ایجاد شود تا همهچیز در جامعه تغییر کند.
انتهای پیام/