| امروز شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

سیدسلمان صفوی:


تبیین مانیفست عرفان در خطبه متقین نهج‌البلاغه

فلسفه نگاه جامعی به مسائل دارد و قائل به تقسیم کار اجتماعی است و از همین روی می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که در نظام فلسفه اسلامی تهافتی بین متافیزیسن و مهندس نیست، بلکه برنامه‌ها و امور راهبردی بر اساس خرد جمعی متخصصین عالی‌رتبه همه بخش‌ها تنظیم می‌شود و اجرای امور به متخصصی که بیشتر دارای علم مدیریت و تدبیر است واگذار می‌شود.

به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از ایکنا، بخش اول از گفت‌وگوی تفصیلی با حجت‌الاسلام و المسلمین سیدسلمان صفوی، رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن و عضو کنگره فیلسوفان اسکولاستیک ایتالیا در زمینه کارکرد‌های فلسفه با تیتر «شکاکیت، خداگریزی و اومانیسم الحادی؛ دستاورد فلسفه مدرن» منتشر شد. اکنون بخش دوم و پایانی این گفت‌وگو که دربردارنده نکات مهمی در زمینه فلسفه اسلامی، حکمت متعالیه، چگونگی جمع بین برهان و عرفان در فلسفه صدرایی و … است، تقدیم مخاطبان می‌شود؛

*برخی معتقدند که باید در بدنه حکومت اسلامی بیشتر از اینکه مهندسان حضور داشته باشند، فلاسفه حضور یابند، این بدان معنا است که فلسفه اسلامی در حکومت اسلامی و نحوه اجرای آن نیز حرف برای گفتن دارد؟

همان‌طور که قبلا عرض کرده‌ام، فلسفه فقط متافزیک نیست بلکه فلسفه شامل متافیزیک، ریاضیات، طبیعیات، سیاست، اخلاق و تخنه یا تکنولوژی است؛ لذا اصطلاح مهندس ارجاع به بخش تخنه فلسفه کلاسیک است.

آنچه که موجب سوءتفاهم شده این است که فلسفه را کاهش داده‌اند فقط به بحث پیرامون امور متافیزیکی، در حالی که تاریخ این چنین نیست و از سوی دیگر فلسفه نگاه جامع دارد و قائل به تقسیم کار اجتماعی است.

بنابراین در نظام فلسفه اسلامی تهافتی بین متافیزیسن و مهندس نیست. بلکه برنامه‌ها و امور راهبردی بر اساس خرد جمعی متخصصین عالی‌رتبه همه بخش‌ها تنظیم می‌شود و اجرای امور به متخصصی که بیشتر دارای علم مدیریت و تدبیر است واگذار می‌شود.

بنابراین در تنظیم نظام ارزشی بیشتر متافیزیسن‌ها نقش دارند و در امور اجرایی کسانی که اعلم هستند در عمل و حکمت عملی و علم تجربی. مثلا در حوزه اقتصاد ارزش‌گذاری می‌شود که مجموعه قوانین اقتصادی باید منجر به توزیع عادلانه ثروت گردد. اما در اینکه ثروت چگونه عادلانه توزیع شود این حوزه تخصصی دانشمند اقتصادی است نه فقیه و حکیم. آیا نظام اقتصادی کشور صنعتی باشد یا کشاورزی یا خدماتی یا تواما، سیاست‌های صادراتی وارداتی، سیاست‌های پولی حوزه دانشمند اقتصاد است نه فقیه و متافیزیسن.

لذا در حکمت اسلامی که به همه امور نظری و عملی می‌پردازد و متخصص تربیت می‌نماید تهافت بین متخصصین نیست. اما اگر فلسفه فقط به الهیات کاهش داده شود، کار الهی‌دان فقط تبیین و ارائه مشورت است نه اداره و رهبری امور نظامی، سیاسی و اقتصادی جامعه. در صورتی که الهی‌دان بخواهد در همه امور اعمال نظر و مدیریت کند جامعه را به ورشکستگی می‌کشاند. اما اگر هر کس در حوزه تخصصش عمل نماید و امور با مشورت متخصصین همه رشته‌ها و بخش‌های نظری و عملی راهیابی شود جامعه به رشد همه جانبه می‌رسد. مثلا ابوعلی سینا که به وزارت رسید بیشتر به خاطر تخصصش در امور پزشکی بود ولی در مقام مشاورت بیشتر به عنوان یک حکیم کل مورد مراجعه حاکمان بود.

یا شیخ بهایی و میرداماد در حکومت صفویه هم نقش مشاورت به عنوان حکیم کل را برای فرمانروایان صفوی داشتند و همچنین در حوزه حکمت عملی در رشته‌ای که تخصص داشتند مدیریت می‌کردند؛ مثل تقسیم آب اصفهان از سوی شیخ بهایی از باب تخصص ریاضی و فیزیک او یا نقشه‌های معماری‌های او به خاطر تخصص هندسی که در این زمینه داشت.

*اینکه در فلسفه اسلامی برای نمونه روی فیلسوفی مانند ملاصدرا تاکید می‌شود چیست؟ برخی‌ها معتقدند که صبغه فلسفی و عرفانی انقلاب اسلامی ایران نیز صدرایی است که البته امروزه با آن فاصله گرفته‌ایم، آیا این بدان معنا است که فلسفه صدرایی می‌تواند عهده‌دار تشکیل حکومت و اجرای آن باشد؟

امام خمینی(ره)، آیت الله مطهری، آیت الله بهشتی که پیشکسوتان انقلاب اسلامی هستند همگی فیلسوف صدرایی و شارحان و مدرسان حکمت متعالیه هستند. این فقیر که از نزدیک با همه این بزرگان مراوده داشته‌ام، معتقدم بی شک فلسفه صدرایی در ذهنیت و شخصیت آنها تاثیرگذار بوده است.

فلسفه صدرایی در حوزه ارزش‌گذاری و ارائه مشاوره‌های کلی نظری در آئین کشورداری مفید فایدت است اما در حوزه اجرایی اعلم در امور اجرایی و آگاه به نیازهای جدید باید متولی امور اجرایی باشند. اعلم در علوم نظری اضعف در امور عملی است چون همه عمرش را صرف امور علم نظری کرده است؛ لذا امور عملی و اجرایی را باید به اعلم در علوم عملی واگذار کرد.

مثلا اداره کارخانه، معدن، بیمارستان، بانک، بورس، رسانه‌های جمعی و ارتش تخصص الهی‌دان نیست بلکه حوزه علمی خبره آن رشته است که سال‌ها درس آن را خوانده است و مراحل مدیریت و اجرایی را پله به پله طی کرده است.

*در زمینه جمع بین فلسفه و عرفان نیز توضیح دهید و بفرمایید که چگونه این دو با هم قابل جمع است و اگر می توان این دو جمع کرد چگونه باید به مکتب تفکیکی ها پاسخ داد؟

در تفکر اسلامی مراتب معرفت تقسیم می‌شود به علم تجربی، عقلی، قلبی و وحیانی. شیخ صفی‌الدین اردبیلی که به تعبیری پدر معنوی ایران مدرن است، بیان کرده که آخرین ساحت عقل اولین ساحت عشق است؛ یعنی حکیم ربانی پس از سیر عقلی، سیر قلبی می‌کند و آنچه را که با ابزار عقل یافته است با چشم دل مشاهده می‌نماید.
ما همچون سلف صالح شهید سهروردی و صدرالمتالهین معتقدیم که حکیم متاله جمع بین عقل و قلب و وحی می‌کند؛ لذا تهافتی بین عقل و قلب و وحی و اخبار با فلسفه و عرفان و قرآن نیست. آن چنان که هماهنگی بین آن‌ها را در آثار صدرالمتالهین در عرشیه مشاعر، شواهد و مفاتیح، یا آثار امام خمینی نظیر شرح دعای سحر یا اسرار الصلاه یا آثار طباطبایی نظیر نهایهالحکمه و المیزان مشاهده می‌کنیم.
امام علی (ع) که سر سلسله عارفان است بهترین براهین متافیریکی را در نهج‌البلاغه فرموده است و همچنین مانیفست عرفان را در خطبه متقین تبیین کرده است. حکیم ابن سینا در مهم‌ترین کتاب فلسفی خود یعنی اشارات در نمط نهم در باب مقامات و احوالات عارفان سخن گفته است.
اما تفکیکی‌ها، اخباریون جدید هستند که مخالف اکثر علوم اسلامی مانند علم اصول فقه، فقه، منطق، فلسفه و عرفان هستند و فقط به روایات معتقدند و استناد می‌کنند.
اما جنگ بین اصولیون و اخباریون با شکست اخباریون در مناظره معروف وحید بهبانی پهلوان حکمت و اصول با شیخ یوسف بحرانی اعلم اخباریون سیصد سال پیش رخ داده است و ضعف مبانی فکری آن‌ها و جریان شیرازی‌ها اظهر من الشمس برای اکثریت قاطبه اهل علم است.
تفکیکی‌ها از جهت اخلاقی غالبا انسان‌های خوبی هستند، ولی آن‌ها با تعطیل کردن باب تعقل و اجتهاد باب تفکر و بصیرت را که قرآن و اخبار صحیح از معصومین دعوت بدان نموده‌اند تعطیل کرده‌اند برای خودشان، کتاب اول اصول کافی کلینی کتاب العقل و الجهل است.
اصولا شناخت اولیه ما در وهله اول از طریق تجربه و تعقل صورت می‌گیرد. سپس نوبت مسائل دیگر می‌رسد. معقولات اولیه (مانند تصور کلی انسان که مصادیق بسیار دارد) و معقولات ثانویه (مانند علیت، وحدت و کثرت، امکان و وجوب) که اساس شناخت بشر از هستی را تشکیل می‌دهد اموری عقلی هستند.
با تعطیلی عقل باب تفکر و شناخت جهان بسته می‌شود. اعتقاد به دین و وحی و اخبار پس از تعقل صورت می‌گیرد و عقل هم حجت درونی است که خدا در وجود بشر برای هدایت یافتن نهادینه کرده است؛ لذا ما می‌گوییم «ما حکم به العقل حکم به الشرع و ماحکم به الشرع حکم به العقل».
«معقول»، مفهوم «کلی» است، که قابل انطباق بر کثیر است، و از طریق ادراک عقلی، حاصل می‌شود. کلیت، صفت ذاتی امر معقول است. هیچ مفهوم جزئی، «امر معقول» نیست، همه معانی و مفاهیم که در زندگی روزانه بکار می‌رود مانند انسان، میوه، کبوتر و سنگ و … از این دسته هستند و معقول محسوب می‌شوند.
ما دو سنخ از مفاهیم و تصوّرات در ذهن خود داریم. برخی از آن‌ها در خارج از ذهن ما وجود خارجی دارند، مانند انسان، نبات و جماد که بدان‌ها معقولات اولیه گفته می‌شود (همه مقولات عشر جوهر و اعراض)، اما برخی مابازای خارجی عینی ندارند، ولی هر یک از این مفاهیم بر همه موجودات قابل حمل است، مانند تصور وجود و عدم، امکان و وجوب و امتناع، علیت و معلولیت، وحدت و کثرت، حدوث و قدیم، تساوی و لا تساوی، قوّه و فعلیت، که بدین دسته از معقولات، معقولات ثانویه فلسفی گفته می‌شود که ظرف عروض عارض بر معروض ذهن است و ظرف اتصاف معروض به عارض، خارج است.
معقولات ثانی منطقی نیز داریم که ذهنی است و مابازای خارجی ندارد، مانند اینکه انسان امری کلی است نه انسان به عنوان انسان وجود خارجی دارد بلکه مصداق آن وجود خارجی دارد و نه کلیت یک امر عینی خارج از ذهن است. ولی این امر ساختار تفکر و تعقل انسان است که با انکار آن‌ها باب شناخت بسته می‌شود.
اسناد با اخبار وقتی برای ما حجیت پیدا می‌کنند که اول بدانیم جهانی خارج از ذهن ما هست یا ما اصلا بیداریم و خواب نیستیم، پس از آنکه فهمیدیم جهانی عینی وجود دارد، آن وقت نوبت به امکان شناخت جهان می‌رسد، اگر قائل به امکان شناخت جهان شدیم آنگاه هستی و خالق هستی را می‌شناسیم و پس از شناخت علت فاعلی جهان، متوجه علت غایی جهان می‌شویم و از طریق برهان عقلی ضرورت ارسال انبیا و دین برای هدایت و رشد مبرهن می‌شود.
آن وقت وحی و اخبار حجیت پیدا می‌کند. با تعطیلی عقل حجیت اخبار قابل استدلال نیست.
حتی بالاتر از آن حجیت وحی هم مستدل نمی‌شود. چون اول باید خدا را بشناسیم و پس از شناخت خدا و عظمت و جلال و حکمت او ضرورتا کلام خدا برای ما عقلا حجت می‌گردد. فی‌الاجمال با تعطیلی عقل باب دینداری آگاهان بسته می‌شود و زمینه‌های بروز و ظهور داعشی‌ها و وهابی‌ها فراهم می‌شود. عقل شاقول شناخت حق از باطل است. عقل فصل دین و جادو است.
عقل فصل دین و خرافه است. با عقل خدا شناخته می‌شود، با عقل خدا عبادت می‌شود و با عقل جهان ساخته می‌شود.
حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی(ص) فرمود: «قوام المرء عقله و لا دین لمن لا عقل له؛ اساس موجودیت انسان عقل او است و آن کس که عقل ندارد دین ندارد»(۱)، عرفان هم شناخت قلبی بشر از هستی بر اثر تهذیب و مراقبه نفس است. تهذیب نفس یکی از اهداف بعثت انبیا است «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الأُمِّیّینَ رَسولًا مِنهُم یَتلو عَلَیهِم آیاتِهِ وَیُزَکّیهِم وَیُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَالحِکمَهَ وَإِن کانوا مِن قَبلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ» (۲)، اگر کسی انکار ضرورت تهذیب نفس نماید انکار مقصد انبیای الهی را کرده است.
در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی ما شخصیت‌های جامع داشته‌ایم که جامع فلسفه، عرفان، تفسیر قرآن و حدیث بوده‌اند مانند صدرالمتالهین، ملامحسن فیض کاشانی، علامه طباطبایی و امام خمینی. مخالفت با فلسفه و عرفان یعنی مخالفت با خط سلف صالح و امروز یعنی مخالفت با خط امام خمینی قدس سره بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران که مهم‌ترین دستاورد عملی علما پس از دوره طلایی تمدن صفویه است.

پی‌نوشت‌ها

۱) نهج الفصاحه، ص پاینده، ابوالقاسم، دنیای دانش، ۶۰۲

۲) جمعه، ۲

بخش قبلی گفتگو را اینجا بخوانید!

انتهای پیام/

کد خبر : 72465
تاريخ ثبت خبر : 31 تیر 1397
ساعت بارگزاری خبر : 12:21
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)