| امروز جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

حمید نیک‌زاد تشریح کرد:


جمهوری اسلامی مصداق عینی تعاضد علم و دین است/ روابط و نسبت‌های علم و دین

حجت الاسلام نیک‌زاد گفت: انقلاب اسلامی ایران نیز به عنوان بزرگ‌ترین کشور اسلامی و کشور شیعه جهان که احکام دین مبین اسلام را اجرا می‌کند در زمینه رشد و پیشرفت علمی هم دارای درخشش‌های بسیار در سطح منطقه و جهان است و مصداق بارز و عینی تعاضد علم و دین است.

به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از ایکنا، از میان دیدگاه‌ها در بیان رابطه علم و دین دیدگاه «تعاضد؛ مکمل یکدیگر بودن علم و دین» درست به نظر می‌رسد، اگر ناسازگاری میان اندیشمندان و متدینان رخ بدهد، ناسازگاری بین علم و دین نیست و راه‌حل اصلی کنار گذاشتن هیچ کدام از این دو نیست، بلکه یافتن خطای علمی یا اصلاح تغییر ناصواب متون دینی است.

حجت‌الاسلام حمید نیک‌زاد، پژوهشگر قرآنی و رئیس مسجد دانشگاه تهران در یادداشتی که با عنوان «روابط علم و دین و جایگاه علم در انقلاب اسلامی ایران» به بررسی ابعاد مختلف رابطه علم و دین و جایگاه علم در انقلاب اسلامی و دستاورد‌های آن در حوزه‌های علمی پرداخته است.

در ادامه متن این یادداشت از نظر می‌گذرد؛

علم؛ به کسرعین، یعنی دانش و متکلمان در این‌باره می‌گویند؛ علم عبارت است از صفتی که موجب تمیز اشیاء از یکدیگر می‌شود. از سویی، علم از نظر منطقین؛ حضور صورتی از شی خارجی در ذهن است، اما علم از دیدگاه فلاسفه، بدیهی است و تعریف حقیقی آن مشکل است.

در این باب، علم امری است مجرد و قابل انقسام نیست و در حیطه زمان و مکان قرار ندارد، در مجرای حرکت قرار ندارد و به حسب ذاتش تغییر نمی‌پذیرد، اگر علم از چیز‌هایی بود که به حسب ذاتش تغییر می‌پذیرفت و مانند مادیات تحول و دگرگونی داشت، دیگر نمی‌شد یک حادثه را در دو وقت مختلف با هم تعقل کرد، بلکه باید اول حادثه قبلی را تعقل کنیم بعد آن را از ذهن بیرون نموده و حادثه بعدی را وارد ذهن سازیم، در حالیکه می‌بینیم حادثه مختلف الزمان را در یک آن تعقل می‌کنیم و نیز اگر علم مادی بود، اصلا نمی‌توانستیم حوادث گذشته را در زمان بعد منتقل کنیم.

علم مجموع یافته‌های آدمی درباره خود و جهان اطراف او است که شامل علوم مفهومی و علوم گزاره‌ای اعم از حقیقی و اعتباری می‌شود. علم یکی از اهداف تربیت عقلانی است که در یک تقسیم‌بندی کلی بر دو موضوع اصلی؛ هست‌ها و نیست‌ها از یک طرف و باید‌ها و نباید‌ها از طرف دیگر تعلق می‌گیرد. بر این اساس می‌توان علم را به دو قسم (علم نظری) یا حکمت نظری و عملی یا حکمت عملی تقسیم کرد.

حکمت نظری مشتمل بر توصیف و تبیین حقایق عالم هستی و زیربنای حکمت عملی است که معرفی و تبیین فضیلت‌ها و رذیلت‌ها و اعمال صالح و فاسد و توصیه به تخلق به اخلاق نیکو و انجام افعال پسندیده و پرهیز از اخلاق و اعمال پست را در بر می‌گیرد.

حکمت از ماده حکم، به معنی جلوگیری به قصد اصلاح است و افسار حیوان را نیز به همین جهت (حکمه) می‌نامند و از آنجا که علم و دانش انسان را از کار‌های خلاف باز می‌دارد به آن حکمت گفته می‌شود، همان‌گونه که عقل در اصل به معنای امساک و نگهداری است ولذا به طنابی که برپای شتر می‌بندند تا از حرکت بازماند (عقال) گفته می‌شود و خرد را از این‌رو عقل می‌گویند که انسان را از خلاف کاری بازمی‌دارد.

تمامی این موارد مطابق با موازینی است که فطرت اصلی تشخیص می‌دهد و آن همان عقل است. قرآن عقل را نیرویی می‌داند که انسان در امور دینی از آن بهره‌مند می‌شود و او را به معارف حقیقی و اعمال شایسته رهبری می‌کند و در صورتی که از این مجرا منحرف شود، دیگر عقل نامیده نمی‌شود. منظور از عقل در قرآن کریم ادراکی است که در صورت سلامت فطرت به طور تام برای انسان حاصل می‌شود.

رابطه علم و عقل

علم و عقل با یکدیگر توأم هستند، اگر انسان تفکر کند، ولی اطلاعاتش ضعیف باشد مثل کارخانه‌ای است که ماده خام ندارد یا ماده خامش کم است قهرا نمی‌تواند کار بکند یا محصولش کم خواهد بود. محصول بستگی دارد به اینکه ماده خام برسد، اگر کارخانه ماده خام زیاد داشته باشد، ولی کار نکند، فلج است و محصولی نخواهد داشت. علم عقل را تربیت و پرورش می‌دهد.

دیدگاه صاحب‌نظران، اندیشمندان و فلاسفه درباره دین

دین در لغت به معنی راه و روش است، در اصلاح به معنی جهان‌بینی و مجموعه‌ای از باور‌ها است. دین عقاید و دستور‌های عملی و اخلاقی است که پیغمبران از طرف خدا برای راهنمایی و هدایت بشر آورده‌اند. دانستن این عقاید و انجام دادن این دستورات سبب خوشبختی انسان در دو جهان است.

دین دو معنی لازم و متعددی دارد و از آن جهت که به خدا انتساب دارد؛ «فرمانروایی» و از آن جهت که به بندگان انتساب دارد به معنی «بندگی» است.

در این‌باره، امیل دورکیم می‌گوید: دین عبارت است از دسته‌ای همبسته از باور‌ها و اعمال مربوط به امور لاهوتی که این باور‌ها و عقاید و روش‌های ثابت و غیرقابل تغییر همه کسانی که پیرو آن‌ها هستند در یک اجتماع اخلاقی واحد به نام امت متحد می‌کند. کانت همچنین می‌گوید: دین عبارت از شناخت تکالیف ما به عنوان احکام الهی است.

علامه حسن‌زاده آملی در رساله‌ای به نام علم و دین نیز فرموده‌اند: «دین عبارت از برنامه حقیقی و دستور واقعی نگاه‌دار حد انسان و تحصیل سعادت ابدی آن است و همه آداب و متون آن محض علم و عین صواب است. لاجرم تدوین و تنظیم این چنین برنامه‌ای از کسی جز آفریدگار انسان ساخته نیست».

علامه شعرانی همچنین در کتاب نثر طوبی در ذیل واژه دین می‌گویند: دین به نظر ما خود مقصود ذاتی است از خلق انسان، اما شهید مطهری دین را امری فطری می‌داند، ایشان دین را به مکتب تعبیر نموده است و آن را طرحی جامع و منسجم که هدف اصلی آن کمال انسان و تامین سعادت اوست، می‌داند که در آن خطوط اصلی و روش‌ها، باید‌ها و نباید‌ها هدف‌ها و وسیله‌ها، نیاز‌ها و درد‌ها و درمان‌ها، مسئولیت‌ها و تکلیف‌ها مشخص شده باشد و منبع الهام تکلیف‌ها و مسئولیت‌ها برای همه افراد باشد، منظور از مکتب یک تئوری کلی، یک طرح جامع و هماهنگ و منسجم است که هدف اصلی آن کمال انسان و سعادت همگانی است.

به طور خلاصه، هر مکتبی و هر دینی دو بخش دارد: جهان‌بینی و ایدئولوژی که عبارت است از نوع برداشت و دیدگاهی که یک مکتب درباره جهان هستی ارائه می‌کند. جهان‌بینی به مسئله معروف «شناخت» مربوط می‌شود، لذا از مختصات انسان بوده و به نیروی اندیشه و تفکر و قدرت ارزیابی از مجموع هستی بستگی دارد. جهان‌بینی هر مکتبی زیر ساز و تکیه‌گاه فکری آن مکتب به شمار می‌رود. همه دین‌ها و آیین‌ها و مکتب‌ها و فلسفه‌های اجتماعی متکی بر نوعی جهان بینی بوده است. هدف‌هایی که یک مکتب عرضه می‌دارد و تعقیب آن‌ها دعوت می‌کند و راه و روش‌هایی که تعیین می‌کند و باید و نباید‌هایی که انتشار می‌دهد و مسئولیت‌هایی که به وجود می‌آورد همه به منزله نتایج لازم و ضروری جهان‌بینی است که عرضه داشته است.

در تعریفی دیگر ما دین را عبارت از قوانین تکامل اجتماعی می‌دانیم. دین قوانین تکامل اجتماعی را که یک تکامل اکتسابی است، از راه وحی بیان می‌کند. دین ایدئولوژی است که تکیه‌اش بر سرشت روحانی انسان یعنی بر شناساندن انسان است. بر آگاه کردن انسان به این سرشت و پرورش دادن این جنبه وجود انسان و برقرار کردن تعادل میان دو جنبه وجودی انسان است.

روابط و نسبت‌های ممکن میان علم و دین

حیات بشریت براساس فرض تعارض و رقابت علم و دین شکلی خواهد یافت و برمبنای تعاضد و یا تقارن علم و دین به صورت دیگری خواهد بود.

۱تعارض علم و دین

منظور از تعارض علم و دین، تعارض دو امر خارجی (وحی و طبیعت) نیست، زیرا وحی، کلام خدا و طبیعت، فعل خداست و تعارض میان این دو محال است. بلکه منظور تعارض درک انسان از طبیعت (معرفت علمی) و فهم او از دین (معرفت دینی) است.

در صورت تعارض میان این دو معرفت، نمی‌توان هر دو را صادق دانست، چون دو امر متناقض از یک چیز در یک زمان وجود ندارد؛ بنابراین منظور از تعارض، ناسازگاری در صدق است، به طوری که صدق یکی موجب تکذیب دیگری می‌شود. وقتی که متدینان اظهارنظر‌های علمی خود را بر قرائت رسمی کتاب مقدس مبتنی کردند، دانشمندان جدید از فرضیات تجربی استفاده کردند که با پژوهش‌های بیشتر از تایید بیشتر برخوردار می‌شوند، تعارض آشکار میان دیدگاه‌های علم و دین تبارز نمود. براساس این دیدگاه قلمرو علم و دین مستقل نیست، ولی داده‌های علمی و دینی با همدیگر ناسازگارند، به این لحاظ جمع بین علم و دین امکان ندارد.

دو دلیل عمده باعث شد که در مغرب زمین علم با دین در تعارض افتد. یک دلیل این بود که علم در بستری شکوفا شد که ریشه در ایمان‌زدایی داشت. از قرن ۱۶ میلادی با تجدید حیات فکری و اجتماعی مغرب زمین علم و دانش بشری گسترش روزافزون یافت و از اقبال عمومی برخوردار شد. در چنین شرایطی اعتقاد به سکولاریسم رواج تام یافت. به این معنا که حوزه دین تنها منحصر به ارتباط انسان با خدا و ارتباط انسان با خودش تلقی شد و ارتباط انسان با طبیعت و انسان‌های دیگر مغفول ماند. دلیل دوم، جدایی فلسفه از علم و ساختن فلسفه‌ای جدید مبتنی بر علوم تجربی است که مکتب پوزیتیویسم شاخص آن است. گروهی از دانشمندان و فیلسوفان از جمله آگوست کونت و برتراند راسل معتقدند که میان ذهنیت‌های دینی و علمی تعارض بنیادین وجود دارد، به طوری که با طرح دین، علم طرد شده و با طرح علم، دین طرد می‌شود.

گونه‌های مختلف تعارض میان علم و دین

نخست تعارض واقعی است؛ به این معنا که ذات علم با گوهر دین ناسازگار است به گونه‌ای که علم و دین در کنار هم جمع نمی‌شوند. دیگری؛ تعارض ظاهریاست؛ به این معنا که گرچه گوهر علم و دین تعارض واقعی و حقیقی ندارند، اما گاهی ظواهر دینی با نظریات علمی متعارض به نظر می‌رسد.

الف) تعارض میان گزاره‌های علمی و گزاره‌های دینی، مانند نظریه تطور (لامارک) و نظریه تکامل (داروین)

ب) تعارض میان پیش فرض‌های علمی و پیش‌فرش‌های دینی

ج) تعارض میان روحیات علمی و روحیات دینی

د) تعارض میان جهان‌بینی علمی و جهان بینی دینی که حادترین و مهم‌ترین صورت تعارض علم و دین است.

۲تفارق علم و دین

گاهی علم و دین خود را چنان نشان داده‌اند که دو نیروی رقیب و مخالف نیستند و هر کدام به مجموعه‌ای متفاوت از نیاز‌های بشری پاسخ می‌دهند. بر این اساس زبان علم و زبان دین به حوزه‌های مختلفی از عمل مربوط می‌شود. دین با موضوعات اخلاقی و روحی سروکار دارد که مستقیما مورد توجه علم نیست و علم دنبال فهم کمی جهان مادی است که ربطی به دین ندارد.

بعضی اندیشمندان برای حل شدن مسئله تعارض به نظریه تفکیک قلمرو‌ها و جدا انگاری کلی حوزه‌های علم و دین‌روی آوردند و علم و دین را دو سنخ کاملا مجزا از یکدیگر می‌دانند. دو جنبش فکری فلسفه – کلامی (نو ارتدکسی یا سخت کیشی دینی و جنبش فلسفی اگزیستانسیالیسم) تمایز قاطع و صریحی را میان علم و دین مطرح کرده اند. به نظر آن‌ها علم و دین متعلق به دو حوزه کاملا جدا از یکدیگراست و در نتیجه فرض هرگونه تعارض یا تفاهم در مورد آن‌ها نادرست است.

۳تداخل علم و دین

دیدگاه دیگر به تداخل علم و دین قائل است. طرفداران این دیدگاه معتقدند که علم و دین قلمرو یکسان دارند به گونه‌ای که دین را از طرف خدا دانسته و همه علوم را داخل در قلمرو دین شمرده‌اند.

این دیدگاه از سوی مسیحیان قرون وسطی و برخی متفکران ابزار شده است پاره‌ای از اندیشمندان اسلامی بر این باورند که از ظاهر آیات تمام علوم بشری به دست می‌آیند، همان‌گونه که امام محمد غزالی و علامه جوادی آملی به آن معتقدند.

۴تعاضد علم و دین

دیدگاه آخر رابطه نزدیک تری را میان علم و دین بیان می‌کند. در این مدل گفته می‌شود گاهی برخی عقاید دینی به فعالیت‌های علمی مدد می‌رساند و تعامل میان علم و دین نه تنها مخرب نیست بلکه می‌تواند به نفع هر دو باشد و میان علم و دین زمینه‌های مشترک برای گفت‌وگو است و آن‌ها می‌توانند از تجارب یکدیگر بهره‌مند شوند مانند بعضی متکلمین مسیحی مثل «پاننبرگ» که معتقدند یک جهان بینی علمی بدون وارد کردن الهیات ناقص است و فهم کامل جهان بدون ارجاع به خدا میسر نیست. علم راجع به مقولات دینی که مرتبط با علم است ابراز نظر می‌کند و دین نیز در باب مقولات علمی که مرتبط ارجاع به خدا میسر نیست. علم راجع به مقولات دینی که مرتبط با اهداف دین است، اظهارنظر می‌کند به گونه‌ای که هیچ گونه برخورد و تعارضی رخ نمی‌دهد، این است که علم و دین مکمل یکدیگرند.

از این چند دیدگاه در مورد رابطه علم و دین دیدگاه «تعاضد» درست به نظر می‌رسد. زیرا خداوند که خالق تشریع است، از حکمت آگاهی و علم مطلق او بعید است چیزی بگوید که شناخت طبیعت خلاف آن را ثابت کند، چون او آفریننده طبیعت است. اگر احیانا ناسازگاری میان علم و دین و اندیشمندان و متدینان رخ بدهد به طور قاطع این ناسازگاری بین علم و دین نیست، بلکه از خطای اندیشمندان ناشی شده است که در این صورت راه‌حل اصلی کنار گذاشتن هیچ کدام از علم و دین نیست، بلکه یافتن خطای علمی یا اصلاح تغییر ناصواب متون دینی است.

جایگاه علم در انقلاب اسلامی ایران

آن‌گونه که در اسلام به علم تاکید و توصیه شده، نسبت به هیچ موضوعی آنقدر توصیه و تأکید نشده است. برای نمونه؛ آیات ابتدایی سوره علق خود بهترین شاهد بر عنایت اسلام به تعلیم و تعلم و قلم را مظهر سواد و دانستن است؛ «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ»؛ این آیه شریفه هدف بعثت انبیا (ع) را تعلیم و تربیت عنوان می‌کند و «یزکیهم» بیشتر به پرورش خود و مربوط به تربیت است و «یعلمهم الکتاب» که مقصود از کتاب، مطلق کتاب یا قرآن است و کتاب و حکمت با یکدیگر توأم شده است و حکمت هر دریافت حقیقتی را می‌گویند. در اسلام علم فریضه است که نه از لحاظ متعلم و نه از لحاظ معلم و نه از لحاظ زمان و مکان محدودیت ندارد.

علمی که به منظوری از منظور‌های فردی و اجتماعی اسلام کمک کند و ندانستن آن سبب زمین خوردن آن منظور شود، آن علم را اسلام توصیه می‌کند مثل وجود پزشک که لازم است. پس علم پزشکی واجب کفایی است، یعنی واجب است به طور وجوب کفایی که در میان مردم به قدر کفایت پزشک باشد که بیماران را درمان کند که بدون علم نمی‌شود پس باید علمش را آموخت و لذا بعضی از علم‌ها واجب عینی هستند مانند علم توحید و بر هر فردی واجب است.

انقلاب اسلامی ایران نیز به عنوان بزرگ‌ترین کشور اسلامی و کشور شیعه جهان و کشوری که پرچم اسلام و آرمانگرایی را در عالم برافراشته است و احکام دین مبین اسلام را اجرا می‌کند در زمینه رشد و پیشرفت علمی هم دارای درخشش‌های بسیار در سطح منطقه و جهان است و مصداق بارز و عینی تعاضد علم و دین است. کشوری اسلامی و دینی که پیشرفت علمی و تولید علمی را چشم‌انداز و از اهداف مهم خود برمی‌شمارد.

عرصه تولید سلول‌های بنیادین که یکی از پیشرفته‌ترین عرصه‌های علوم پزشکی و آزمایشگاهی است، در حوزه زیست‌فناوری که به جز چند شاخه صنعتی در بقیه شاخه‌ها خودکفا بوده‌ایم، عرصه فناوری نانو که یکی از عرصه‌های شاخص علم و فناوری در ایران تلقی می‌شود. در زمینه شبیه‌سازی موجودات زنده نیز ایران دارای سابقه است. ایران در حوزه هوا فضا هم فعالیت‌هایی از جمله دست پیدا کردن به تکنولوژی غنی‌سازی در حوزه فناوری هسته‌ای، به انجام رسانده است.

مؤسسه Science-Metrik در یکی از مقالات خود به نام «سی سال علم»، رشد علمی ایران در طول سال‌های گذشته را سریع‌ترین رشد علمی جهان دانسته است.

انقلاب اسلامی هویت دینی دارد؛ در نتیجه رویکرد انقلاب اسلامی نسبت به علم و فناوری را باید تا حدودی در نگاه دین اسلام به علم جست‌وجو کرد. یکی از شعار‌های اصلی مردم در تظاهرات منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی (استقلال) بود. مسئله استقلال در بیان رهبران انقلاب اسلامی به علم و نهاد‌های علمی گره خورده است و استقلال ایران در گرو علم تلقی شده است.

امام خمینی (ره) به عنوان رهبر انقلاب اسلامی نیز در سخنرانی‌های متعدد به این مهم اشاره کرده‌اند: «تا استقلال فکری برای ملتی حاصل نشود استقلال در ابعاد دیگر حاصل نخواهد شد. باید کوشش در راه علم و به دست آوردن تخصص در رشته‌های مختلف اساس فعالیت جوانان دانشجوی عزیز ما باشد که نیازمندی‌های میهن به دست خود آن‌ها برآورده شود و کشور ما با کوشش شما خودکفا شود». (آغاز سال تحصیلی، مورخ ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۸)

رهبر معظم انقلاب نیز استقلال کشور را به علم‌آموزی مربوط می‌دانند و می‌فرمایند: «کشوری که دستش از علم تهی است، نمی‌تواند توقع عزت، توقع استقلال و شخصیت و امنیت و رفاه داشته باشد».

علم‌آموزی از این منظر هم در پیوند با دین قرار دارد، چرا که استقلال‌طلبی در انقلاب ریشه‌ای دینی دارد. البته که تا رسیدن به قله مطلوب راه زیادی داریم و تا رسیدن به سند چشم‌انداز و محقق شدن اهداف آن بسیار مانده است که این وظیفه به دوش تک‌تک ما سنگینی می‌کند.

انتهای پیام/

کد خبر : 72015
تاريخ ثبت خبر : 25 تیر 1397
ساعت بارگزاری خبر : 13:17
برچسب‌ها:, ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)