وقتی از هنر ارزشی و بهتبع آن اثر هنری ارزشی سخن میرانیم، باید بدانیم که دقیقا از چه چیزی صحبت میکنیم.
در این عبارات با سه مفهوم مواجه ایم : هنر ، اثر هنری و ارزش .
هنر
این مفهوم در طول اعصار تطوراتی داشته است. خواه تخنه[۱]، آرس[۲]، آرت[۳] یا هنر زیبا[۴] هر چه که بوده و هست و با تمام اختلافات در دورههای مختلف، در یک مورد اشتراک نظر وجود دارد و آن اینکه هنر عبارت است از اراده انسان برای صُنع . بالمعنی الاعم هرگونه صناعتی هنر محسوب میشود اما در پسا رنسانس و تا امروز وقتی واژه هنر را به کار میبریم درواقع هنرهای زیبا را اراده کردهایم. همان هنرهای مستظرفه هفتگانه : نقاشی، مجسمهسازی، موسیقی، تئاتر، رقص، شعر و سینما و گهگاه بهجای شعر ، معماری !
اثر هنری
اثر هنری همان مصنوع انسان است که در ایده یا اجرا میتواند حاصل تقلید از طبیعت یا تخیل یا خلاقیت یا تلاش برای تظاهر انفعالات درونی هنرمند و یا شاید مجموع همه اینها توأمان باشد. مهمترین ویژگی یک اثر هنری این است که حاصل صناعت یک فاعل شناسا (سوژه[۵]) است . و نتیجتا مشخصههای پیدا و پنهانی را داراست که خبر از شاکله فاهمه خالقش میدهد. یک اثر هنری بهعنوان یک ابژه، با نوع نگاه خالقش- بهمثابه یک سوژه- به جهانِ خارجِ متعیَّن ، ارتباط مستقیم دارد. ازاینرو یک اثر هنری همواره ناگزیر از تاثُّر از شرایط ذهنی، روحی، جسمی، فرهنگی، اجتماعی و … خالق خویش است. و درواقع ویترین فردانیت[۶] خالق خود است.
ارزش[۷[
ارزش اما شاید پر مناقشه ترین واژه در میان این سه است. ابتدابهساکن، این مفهوم، بهشدت مبهم مینماید چراکه نتنها باید مشخص شود که آیا منظور از ارزش، بهطورکلی ارزشهای اخلاقی ست یا ارزشهای خاص مربوط به یک مذهب، مکتب، سویه فکری، حزب یا یک نظام ایدئولوژیک و غیره ، بلکه در لایهای دیگر باید تلاش کرد تا با حصول به یک تعریف حتیالامکان کلی از ارزش، راه نسبیگرایی، وانهادگی و هرجومرج را مسدود نمود. و اهمیت و دشواری این مسئله زمانی رخ مینماید که بدانیم این تعریف کلی مقرّر است با اموری ترکیب شود که – همانطور که پیشتر نیز اشاره شد – موجودیتشان در گروی فردانیت سوژههایشان (خالق اثر) است.
از طرفی هر هنرمندی ازآنجاکه اثرش بسط دهنده ارزشها و اعتقادات و منظومه فکری- فرهنگی مذهب، مکتب، فرقه یا نظام ایدئولوژیک متبوع اش است، میتواند این ادعا را داشته باشد که اثرش ارزشی ست که الحق ، در این صورت بیراه هم نگفته است.
چارهاندیشی
ابتدا ملاحظه خواهیم کرد که آیا امکانِ یافتن یک تعریف کلی برای مفهوم ارزش وجود دارد ؟
در اینجا میتوانیم از رویکرد کانت در نقد قوه حکم[۸] نسبت به زیبایی بهره ببریم. اگر ارزش را با زیبایی- بهعنوان یک صفت قابل حمل و نسب بر موضوعات و مفاهیم- همارز بگیریم، ارزش محض ، یا همان مفهومی که همه نوع بشر بر روی آن توافق داشته باشند و فیالواقع یکی از وجوه اشتراک اندیشه انسانی باشد، عبارت خواهد بود از :
با این اوصاف، آنچه بهعنوان ارزش محضِ مورد اجماعِ تمام نوع انسان باقی میماند بسیار محدودتر از آن چیزی است که امروزه ملل و دُوَل و مذاهب و مکاتب و . . در پی بهرهبرداری از آن برای هدایت بدنه تشکیلدهنده خود و تخطئه رقبا میباشند. درواقع آنچه باقیمانده چیزی نزدیک به عمل اخلاقی محض[۹] است که تحقق آن با آزادی و حق ارتباط دقیقی دارد.[۱۰]
نتیجتا خیلی ساده نیست که پسوند ارزشی را به امر یا پدیدهای نسبت داد و با مخالفت عدهای روبهرو نشد ! ازاینرو بهتر مینماید که انسان برای بخش اعظم آنچه ارزشی میپندارد، پسوند مطبوع را استفاده کند. یعنی برای مثال بهجای هنر ارزشی ، هنر مطبوع را قرار دهد. هنری که باب طبعش است. طبعی که بر اساس معتقداتش شاکله یافته است. این تفکیک به ما کمک میکند تا از ورود به مباحثات بیهوده و بینتیجه و گرفتاری در دام مشترکات لفظی بپرهیزیم.
پسازاین مقدمات نوبت به ذکر واقعیاتی ست که در بستر جامعه با آنها مواجه ایم.
در ممالک غربی با به رسمیت شناختن این تنوع و تکثر، بستر برای ظهور و بروز هر اثر هنریای فراهم شد. اما از طرفی تفکر سرمایهداری که منافعش در بسط مصرفگرایی بوده، و نیز بسط هرچه بیشتر مصرفگرایی مطلوبش در گروی متحدالشکل سازی[۱۱] جوامع بشری است، بهانحاءمختلف برای زدودن ارزشها و کمرنگ شدن آنها در سطح جامعه جهانی و تشکیل یک دهکده جهانی یکشکل بیارزش تلاش فراوان کرد. ( البته مصرف ارزشی بود که جایگزین همه ارزشها شد و البته مشترک بین همه ابناء بشر! ) و این کار را گاه با سیاست زده کردن جشنوارهها و نمایشگاهها و فستیوالها و روند نقد آثار هنری انجام داد و گاه با پمپاژ فرمالیسم در جهت غلبه بر محتوای ارزش بار.
آسیبشناسی و تجویز برای ایران اسلامی
ما امروز در جامعهای زیست میکنیم که سیستم شتر گاو پلنگیسم در تمام شئون آن ظهور و بروز دارد. از زناشویی گرفته تا سیاست خارجه ! ما ایرانیها غربی نیستیم اما شرقی هم به آن معنی نیستیم. مدرن که نشدیم اما قطعا سنتی هم نماندیم. در این میان تنوع و تکثر نظرات و رویکردها نیز از واقعیاتی ست که با آن مواجه ایم. مذهبی راست، چپ، اقلیتهای مذهبی ، روشنفکر مذهبی، دگراندیش، فمینیست، سکولار دیندار، لائیک، همجنس گرا ، ملیگرا و حتی ماتریالیست شکاک ملحد، اینها همه در جامعه ما و در کنار ما زیست میکنند و البته با پراکندگی جمعیتی متفاوت. اینکه بعد از چهل سال رویکردهای جمهوری اسلامی به چنین تکثری در جامعه انجامیده، مطمئنا نیازمند مباحثات مبسوطی است. اما باید ملاحظه کرد که در یک چنین شرایطی آیا میتوان آیندهای برای هنر مطبوع و مطلوب تفکر ما در ایران اسلامی متصور بود؟ اگر بخواهیم منصف باشیم با توجه به تکثرات مذکور، تمام جامعه با گفتمان حاکمیت همراه نیستند و نتیجتا آنچه ارزش میپندارند و برایشان مطبوع مینماید، متفاوت است. اما چاره کار چیست ؟
یک نظام ایدئولوژیک (خواه دینی یا غیردینی)، برای بسط ارزشهای مطبوعش در جهت فربه کردن منظومه فکری- فرهنگی ایدههایش در بستر جامعه خود، از طریق هنر ، شاید دو راه در پیش داشته باشد :
اول : به رسمیت نشناختن تنوعات و تکثرات . محدود کردن هنرمندان در تولید آثار و ارائه موضوعات مشخص به آنها. دوم : به رسمیت شناختن تکثرات. آزاد گذاردن هنرمندان در تولید آثار هنری.
در مورد اول که معمولا با وضع قوانین و مقررات مشخص برای تعیین حدود و صغور آغاز میشود و با سفارشات هنری حکومتی ، هدایت و ارشاد اصحاب هنر بر اساس ارزشهای مطلوب ایدئولوژیک با چاشنی جبر و . . ادامه مییابد، همان تجربهای ست که جمهوری اسلامی نیز در چهل سال گذشته آزموده است. این رویکرد با در نظر نگرفتن انسان بهعنوان یک فاعل شناسای مستقل و منفرد، و فروافتادن به ورطه این توهم که تربیت سوژه بهصورت دفعی و از خارج، و هدایت آن در مسیرِ یافتن ایده و تولید و ایجاد یک ابژه هنری، امکانپذیر است، خطای بزرگی مرتکب شده است. یک چنین اشتباهی همواره دو پیامد میتواند داشته باشد :
حکومت مقتدر موفق به کنترل اوضاع میشود و در تعیین حدود و صغور اجباری، به نتیجه میرسد. که در این صورت فاتحه هنر خوانده خواهد شد. چراکه هنر و بهتبع آن اثر هنری همانطور که در ابتدای این مقال و در تعریفش ذکر شد، ماهیتا جدا از خالقش یعنی همان سوژه (فاعل شناسا) نمیتواند باشد و این مسئله کاملا در اصالت و کیفیت و بهتبع آن منشأ اثر شدن آثار هنری سفارشی، مشهود است. آنهم موضوع مهمی چون هنر که از فاکتورهای اصلی تمدن سازی است.
حکومت به هر دلیل در کنترل کامل اوضاع توفیق نمییابد و تولید و توزیع و تکثیر آثار هنری بهصورت غیررسمی و بهانحاءمختلف ادامه مییابد. در این هنگام و بهویژه وقتی حکومت در پمپاژ اخلاق، بهعنوان امری کلی و بهمثابه زیربنایی حتی برای دین غفلت کرده باشد، اوضاع بدتر هم خواهد بود چراکه نهتنها تولید آثار در مسیر مطلوب ارزشهای ایدئولوژیک موردنظر نبوده و از نظر حکومت پوچ و بیمحتوا خواهد بود، بلکه گهگاه از مرز پوچی نیز عبور کرده و به ورطه بیاخلاقی خواهد افتاد. که متأسفانه این همان قلیچ[۱۲] بُرّانی است که جمهوری اسلامی بر روی آن قدمهایی برداشته و اینک تعادلش در به هم خوردن است !
در مورد دوم اما آنچه نگرانکننده مینماید، آزادی هنرمندان در تولید آثار و به رسمیت شناختن تکثر و تنوع آراء و باز شدن راه برای گسترش و تبلیغ برخی ارزشهاست که با امور مطبوع حکومت سازگار نیست و حتی شاید در تضاد است.
اما واقع امر این است که این مورد برای آن سیستمی ترسناک است که دین را تنها در حکومت و شاکله هویتی نظام ایدئولوژیکش میبیند. حکومتی که به اخلاق از حیث سوبژکتیو بیتوجه است و در بهترین حالت، انتظار سامان یافتن همیشگی اوضاع را از راه تصحیح رفتار افراد جامعه دارد.
این در حالی ست که حکومت بهرهمند از سیره نبی اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) ازآنجاکه رسالت خود را تربیت انسانها و در حقیقت انسانسازی میداند، برای این مورد راهحلهایی دارد. در این رویکرد:
اولا، آزادی هنرمندان برای خلق آثار قوی و اصیل و بهادماندنی و تمدن ساز، به رسمیت شناخته میشود.
ثانیا ضامنِ به خطا نرفتن این هنرمندان در توجه به آن بخش از ارزش محض که در ابتدای این مقال و در تعیین حدود و صغور آن مطرح شد، همان بسط و گسترش اخلاق بهمثابه زیربنای همه امور، حتی شریعت[۱۳] (صدف دین) ، در بستر جامعه است.
و ثالثا پمپاژ نمودن موازی و هم زمان ارزشهای مطلوب و مطبوع خویش برای تربیت انسانهای مطبوع و ارزشی و بهتبع آن هنرمندان ارزشی مطلوب خود.
در این زمان است که هنرمند و مخاطبِ اثر که در تأثیر و تاثُّر متقابل هستند، یکدیگر را در مسیر این ارزشها هدایت میکنند. رویکردی اینچنین عقلانی حتما مدنظر دارد که پروسه تربیت و انسانسازی که رسالت اصلی حکومت اسلامی ست، زمانمند بوده و نتیجتا دوره زمانیِ شدن و گذار فرد و بهتبع آن جامعه را ، به رسمیت خواهد شناخت. و بهخوبی مشخص میکند که اجبار در سنت تربیتیِ اسلامی-عقلانی جایی ندارد. این رویکرد مشخص میکند که برخلاف حکومت اسلامی که بالنسبه حدوث دفعی دارد، تشکیل جامعه اسلامی مستلزم گذشت زمانی قابلتوجه است. و این زمانی محقق میشود که حکومت اسلامی به وجوه انسانگرایانه دین توجه ویژه داشته باشد و فراموش نکند که دین و حکومت و همه، برای این انسان خلیفهالله هستند و نه بالعکس !
الغرض، برای داشتن اثر هنری ارزشی باید هنرمند ارزشی داشت. و اینزمانی امکان تحقق دارد که مفاهیمی چون آزادی فلسفی[۱۴] ، اخلاق و تربیت با محوریت انسانگرایی[۱۵] در بستر جامعه نهادینه شود. که در غیر این صورت یا باید نسلهای آتی را به رگبار بست و یا گوشها را گرفت و چشمها را بست و در انتظار انحطاط کامل نشست!
پی نوشتها:
[۱] Techne (یونانی)
[۲] Ars (رومی)
[۳] Art(رنسانس)
[۴] Fine art
[۵] Subject
[۶] Individuality
[۷] Value
[۸] Critique of Judgment
[۹] رجوع شود به یادداشت عمل اخلاقی محض کدام است؟ که پیشتر در سایت اندیشکده مهاجر منتشر شده است
[۱۰] رجوع شود به یادداشت آزادی، حق و تجدید رویای ایدئالیسم که پیشتر در سایت اندیشکده مهاجر منتشر شده است
[۱۱] Uniformisation
[۱۲] شمشیر (در دوران صفوی / عثمانی)
[۱۳] در این مقال هرجا سخن از دین و شریعت آمده منظور ظواهر، پوسته و امور روزمره فقهی است
[۱۴] رجوع شود به یادداشت آزادی، حق و تجدید رویای ایدئالیسم که پیشتر در سایت اندیشکده مهاجر منتشر شده است
[۱۵] Humanism
انتهای پیام/