به گزارش طلیعه؛ کتاب «حق به شهر؛ ریشه های شهری بحران های مالی» شامل سه مقاله از دیوید هاروی و اندی مری فیلد است. با عناوین «حق به شهر»،« ریشه های شهری بحران مالی» و «سیاست مردم پایه یا «همه ی دوستان می آیند»” »
هدف اصلی کتاب تحلیل، نقش شهر در بحرانهای مالی نظام سرمایه داری است. هاروی در این کتاب به تحلیل جنبش تسخیر وال استریت می پردازد. و مینویسد این جنبش ها همگی مبارزات رهایی بخش انسانها علیه سلطه ی سرمایه می باشد. جان کلام هاروی در این کتاب آن است که مبنای سرمایه داری انباشت ثروت و خلق بازارهایی برای گردش مالی و باز تولید هرچه بیشتر ثروت است. مسکن و شهر هم از این گرایش سرمایه داری در امان نیستند. “در نظام سرمایه داری مسکن بیش از هر چیز شکل کالا به خود میگیرد و تولید آن نه برای رفع نیازهای فردی و اجتماعی مردم بلکه به منظور ایجاد ارزش اضافی و سودآوری انجام می شود ملاحظات اقتصادی از مهمترین عوامل در توسعه ی شهری است. این که یک ناحیه مسکونی شهر تخلیه و بافت سنتی آن ویران شود و اجتماع ساکنان آن متلاشی گردد و شهروندان به حاشیه شهر رانده شوند تنها مسائلی جانبی خواهند بود، اگر تاسیسات جایگزین باعث افزایش قیمت زمین یا سودآوری بیشتری برای سرمایه باشد”(ص۸) .و تاکید می کند، از همان ابتدای سلطهی نظام سرمایهداری، نه تنها شهر برای چنین فرهنگی (بورژوایی)، محل تولید انباشت سرمایه بوده، بلکه محل رفع بحرانهای نظام نیز بوده است.
هاروی در ادامه بحث به سیاست “اوسمانسیم “اشاره می کند که یادآور برنامهریزیهای اوسمان شهردار معروف پاریس(۱۸۵۳)،می باشد که باعث نجات امپراتوری لویی ناپلئون سوم از بحرانِ رکود سرمایه و بیکاری شد. بحرانی که تنها به واسطهی توسعهی شهری و ساخت و ساز، بورژوازی را از خطر سقوط رهانید. هاروی دربارهی اوسمان و پروژهی او مینویسد: “او مناطق مسکونی اطراف شهر را به شهر الحاق کرد و محلههای کاملی چون لهآل (Les Halles) را از نو طراحی نمود. برای انجام این کار اوسمان به موسسههای مالی و اعتباری جدید نیاز داشت کردی موبیلیه(Credit Mobilier) و کردی ایموبیلیه (Credit Immobilier) که در مسیر نظریات سن سیمونی ساخته شده بودند” (صص۱۸ ـ ۱۹). موسساتی که میتوانستند از طریق پرداخت وام، حداقل تا مدتی مسئلهی ذاتیِ سرمایهداری یعنی «بحران سرمایهی اضافی» را تسکین بخشند. راهکار اوسمان فقط پانزده سال دوام آورد و دوباره ساختارهای مالی دچار بحران شد، و ناپلئون سوم از سر ناچاری و درماندگی به جنگ علیه آلمان روی میآورد(ص۱۹).
از دید هاروی جذب مازاد از طریق دگرگونی شهری جنبه ی حتی تاریک تری هم دارد. جذب مازاد مستلزم یورشهای مکرر بازسازی شهری تحت عنوان”ویران گری خلاقانه”بوده است، یورشهایی که تقریبا همیشه بعد طبقاتی داشته اند، چرا که این فقرا، محرومان و رانده شدگان از قدرت سیاسی هستند که بیش از پیش از این روند رنج می برند. به اعتقاد هاروی این شیوه در اکثر نقاط جهان اتفاق می افتد و به نوعی راه حل موقتی و مسکن نظام سرمایه داری می باشد و در این باره هاروی نقل قولی از انگلس می آورد.
“در حقیقت بورژوازی تنها یک شیوه برای حل مسئله مسکن به سبک خود دارد، آن هم حل کردن به شیوه ای است که راه حل همواره مسئله را باز تولید نماید. این شیوه”اوسمان”نامیده می شود…تفاوت استدال ها هرچه که باشد نتیجه هموراه یکی است:کوچه پس کوچه های شرم آور ، همواره با خودستایی فراوان بورژوازی به خاطر این موفقیت عظیم، ناپدید می شوند. اما در محلی دیگرسر بر می آورند…همان نیاز اقتصادی که آن ها را در وهله اول ایجاد کرد؛ در وهله دوم هم ایجاد می کند”(ص۳۲)
آری برای نظام سرمایهداریِ شیء انگار، بسیار طبیعی است که نه فقط موقعیتهای شهری را به نفع خود برهم زند و به عنوان مثال، طبقات فرودست را از مناطقی که سالهای سال در آن ساکن بودهاند بیرون براند، بلکه حتی حاضر به جنگ افروزی، ویرانی و کشتارهایی هولناک نیز هست.
بحث دیگر هاروی آن است که شهر چگونه بر هویت انسانی تاثیر میگذارد از این دو بحث نتیجه می گیرد که شهروندان باید از طریق مداخله در طراحی و برنامه ریزی شهری حق خود در شهر را دوباره احیا کنند. هاروی دربارهی سبکهای زندگی خاص نظام سرمایهداری که در حقیقت نقشی درمانگرانه برای بیرون آوردن نظام از بحران دارند، مینویسد: “شهریگرایی صرفاً محدود به تأسیسات زیربنایی نمیشود، بلکه هربار که اتفاق میافتد با خود دگرگونیای در سبک زندگی میآورد. سبکی که وظیفه دارد تا سرمایهای مازاد برای نظام سرمایهداری به وجود آورد. از اینرو در خصوصِ ماجرای شهر پاریس در زمان شهرداری اوسمان (۱۸۵۳) مینویسد، در پروژهی وی “نه تنها تبدیل زیربنای شهری، بلکه همچنین ساختمان یک شیوهی نوین زندگی و شخصیت شهری را در بر میگرفت. پاریس به «شهر نور»، مرکز بزرگ مصرف، گردشگری و تفریح تبدیل شد” (ص۱۹)؛ و البته همهی اینها فقط برای استفادهی طبقات مرفه بود و نه همگان. چرا که اوسمان (هوسمان) با تخریب محلات فقیرنشین پاریس، ساکنان آنرا بیرون رانده بود.
هاروی و اندی مری فیلد در این کتاب ضمن بررسی مسکن و شهر گرایی به عنوان ابزاری برای افزایش سود و بقای حاکمیت سرمایه، شیوه های گوناگون مبارزه ی توده های زحمت کش شهری را برای بازیابی حق به شهر برمی شمرند و نقش فزاینده ی این مبارازات در نبرد طبقاتی علیه نظام سرمایه داری را مورد تاکید قرار می دهند.
هاروی دراین کتاب نوع دیگری از حقوق بشر، یعنی حق به شهر را مورد بررسی قرار می دهد و می گوید حق به شهر حق تغییر دادن خودمان از طریق تغییردادن شهر است حق آزاد ساختن و باز ساخت شهرها و خودمان یکی از با ارزشترین و در عین حال فراموش شده ترین حقوق بشر است.
وی این حق را ” بسیار فراتر از آزادی فردی در دسترسی به امکانات شهری” میداند (ص۱۴). به بیانی میتوان گفت حقی همگانی و مشارکتی در نحوهی تغییر شهر است؛ چرا که آگاهیِ مستتر در حقِ به شهر، از این امر با خبر است که در هر تغییری که در شهر به وجود آوریم، خود را نیز دگرگون خواهیم کرد زیرا نحوهی هستیِ آدمی هرگز نمیتواند چیزی جدا و منفک از هستیِ مکانیاش باشد. بنابراین بر اساس این واقعیت عینی، مادی و هستیشناسانه است که حقِ به شهر، حقی همگانی است.
به دلیل آسیب کاملاً جدی ناشی از شهریگرایی و خشونت برخاسته از آن که دامنگیر اقشار فرودست و حاشیهای شده است، هاروی با توجه به مخالفت و اعتراض و آشوبهای به راه افتاده در سراسر جهان، به استقبال نظریه لوفور میرود و این پرسش را مطرح میکند که “آیا جرأت میکنیم آنرا مبارزه طبقاتی بنامیم؟” (ص ۴۴). مبارزهای که در یکسوی آن اتحاد نامیمون دولت و سرمایه به چشم میخورد و در طرف دیگر اقشار محروم و رانده شده از قلمرو عمومی؛ اقشاری که از نظر دیوید هاروی تا دگرگونی عظیم و برهم زدن سلطهی حاضر قدمی فاصله ندارند. فقط کافی است به مبارزات خود سمت و سویی هدفمند و وحدتبخش دهند: لوفور حق داشت اصرار داشته باشد که انقلاب یا باید شهری، به معنای وسیع کلمه، باشد یا هیچ” (ص۴۴).
هاوری می گوید شهرگرایی ، در مقیاس جغرافیایی رشد نقشی تعیین کننده در جذب مازاد سرمایه داشته است، ولی به قیمت روند فزاینده تخریب خلاق که هرگونه حق به شهر را از توده های مردم سلب کرده است. و البته علایم قیام در همه جا وجود دارد ناآرامی در چین و هندوستان
جدی است، جنگ های داخلی در افریقا شعله وراند، آمریکای لاتین در جنب وجوش است و هریک ازاین قیام ها می تواند مسری شود. ولی، برخلاف نظام مالی، جنبش های اجتماعی شهری که در سراسر جهان پرشمارند اغلب با یکدیگر بی ارتباط اند.
هاروی در مقاله دوم خود به ریشه های شهری وبخصوص بخش مسکن بحران های مالی نظام سرمایه داری می پردازد.و نشان میدهد وقتی سرمایهداری برای حل بحرانهای خود دست به دامن زمینهای شهری میشود، چگونه با وقاحت در ارزش قیمت زمین دستکاری میکند.
“رشد شهرهای مدرنِ بزرگ باعث میشود که زمین در برخی نواحی به خصوص در نواحی مرکزی، به گونهای ساختگی و چشمگیر ارزشی فزاینده یابد؛ ساختمانهایی [قدیمی] که در این نواحی بنا شدهاند بر این ارزش نمیافزایند بلکه آن را کاهش میدهند، زیرا که آنها دیگر به شرایط جدید تعلق ندارند. آنها تخریب میشوند و جای خود را به بناهای دیگر میدهند. این امر به طور عمده در مورد خانههای کارگری صادق است.”(ص۳۳)
هاروی در تعریف حق به شهر به موضوع انقلاب شهر توجه می کند و می گوید اگر قرار باشد جهان تغییر کند سازندگان شهری باید بپا خیزند و حق شان را از شهری طلب کنند که خود به طور جمعی تولید می کنند .
اندی فری فیلد ایده حق به شهر را کامل نمی داند و می گوید اگر حق به شهر کار نمی کند، احتمالا مفهوم رویارویی ، در چشم اندازی سیاسی که درآن رسانه های اجتماعی جدید می توانند ابزاری ویران کننده شوند، می تواند مفید تر باشد. و مطرح می کند خیزش های اخیر در تونس، مصر،یونان و اسپانیا را میتوان به عنوان یک سیاست رودرویی چشم گیر در نظر گرفت. در هرمورد، چه در تونس، قاهره، آتن و مادرید وجنبش تسخیر وال استریت رودرویی در قلب شهر شکوفا شد، با وجود این، مسئله نه در مورد شهر به خودی خود، بلکه درمورد دموکراسی در شرایط بحران سرمایه داری بود.