به گزارش طلیعه؛ کتاب «سرمایه داری فردا؟» با زیرتیتر «ثروت خیالی یا ثروت واقعی؛ طرحی برای یک اقتصاد نوین»[۱] اثر «دیوید کورتن»[۲] است که توسط کامران سپهری به فارسی برگردان شده و در سال ۱۳۹۲ توسط نشر پژواک وارد بازار شده است. دیوید کورتن بیش از سی و پنج سال در شرکت های معتبر، دانشگاهها و نهادهای بینالمللی توسعه به فعالیت مشغول بوده است (صفحات ۵- ۶) که از این جهت، کتاب مذکور حاصل سالها تلاش نظری و عملی در رشته اقتصاد و برنامهریزی توسعه به شمار میرود.
این کتاب که به دلیل مورد بحث قرار دادن اقتصاد امریکا در چارچوبی فراملی، حاوی توصیفی ساده و روان اما نسبتاً دقیق از اقتصاد امریکا در بستر نظام جهانی سرمایه داری است، میتواند حاوی درس هایی برای اقتصاد مقاومتی به مثابه الگویی از اقتصاد اسلامی در جهان معاصر و حائز دو ویژگی درونزا و برونگرا باشد.
این کتاب از چهار بخش تشکیل شده است: بخش اول) چهارچوبی برای یک اقتصاد نوین، بخش دوم) در باب حذف والا ستریت، بخش سوم) طرحی برای اقتصاد مبتنی بر ثروت واقعی، بخش چهارم) تغییر باور، تغییر آینده. (لازم به ذکر است که هر بخش از تعدادی فصل تشکیل میشود.)
همانطور که از عناوین بخش ها قابل پیشبینی است کتاب عمدتاً بر «سرمایهداری مالی» یعنی صورت متأخر نظام سرمایهداری متمرکز بوده و از زاویهای فرهنگی- اجتماعی سخن میگوید؛ یعنی همان چیزی که عموماً در زبان روزمره ما تحت عنوان گفتمانسازی و فرهنگسازی شناخته میشود.
از نکات جالب کتاب، ارجاع سرمایه داری مالی به اندیشه های آدام اسمیت فیلسوف اخلاق و پدر علم اقتصاد و انتقاد به آن به عنوان نوعی انحراف از اندیشه اسمیت است (صفحات ۵۴- ۵۵). این رویکرد در ادبیات علوم اجتماعی نیز امری رایج است و بسیاری از منتقدان، با ارجاع پدیدهها و روندهای فرهنگی- اجتماعی جهان معاصر به اندیشه روشنگری، زمینه بازاندیشی و انتقاد را فراهم مینمایند. از این جهت، اثر فوق یک اثر پستمدرن و ساختارشکن به شمار نمیرود، بلکه غالباً رویکرد اصلاحی و چهبسا تکاملی دارد که از این جهت با ایدههایی نظیر «پروژه ناتمام تجدد» هابرماس قرابتهایی نشان میدهد.
بخش کوچکی از کتاب که ذیل عنوان «نظام را درمان کنید نه علائم بیماریاش را» (صفحات ۲۴- ۲۵) مطرح شده حاوی رویکرد مهمی است؛ رویکردی که کمابیش در تحقق اقتصاد مقاومتی نیز باید مد نظر قرار گیرد. به طور خاص نسبت «درمان علائم بیماری» و «درمان نظام» را میتوان مانند نسبت شعارهایی نظیر «وجدان کاری، اصلاح الگوی مصرف، حمایت از کار و سرمایه ایرانی و…» با «سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی» دانست.
در بخش دیگر کتاب، نویسنده با ایجاد تفکیک میان «ثروت خیالی» و «ثروت واقعی» درباره «سیاست اولویت دهی به ثروت خیالی» (صفحه ۳۹) سخن میگوید و با تأکید بر «بحران مسکن در امریکا» به شرح موردی سیاست اولویتدهی به بخش مسکن میپردازد (صفحات ۴۰- ۴۳). بیشک مطالعه این بخش میتواند خواننده ایرانی را در شناسایی بخش هایی از اقتصاد ایران که با تولید بیضابطه ثروت، رکود بخش تولید اعم از صنعتی و کشاورزی را پدید آوردهاند، مرور کند و از خود بپرسد که چرا فرآیند معیوب فوق، متوقف نمیشود؟
فصل سوم را میتوان یکی از نقاط عطف کتاب دانست. در این فصل نویسنده با تعریف «وال استریت» و «میناستریت» به طرح تقابل آنها میپردازد. وی اجمالاً والاستریت را در معنای «نهادهای بزرگ مالی و ابرشرکت هایی که در خدمت منافع این نهادها هستند»- و نه صرف موقعیت مکانی- به کار میبرد (صفحه ۴۹). و در تعریف میناستریت نیز به «دنیای کسبوکارهای محلی و افراد شاغلی که دستاندرکار تولید کالاها و خدمات واقعیاند تا معاش خود و خانواده و جامعه محلی را تأمین کنند» اشاره میکند (صفحه ۵۰).
شاید مهمترین درس این بخش برای اقتصاد ایران طرح این پرسش باشد که حمایت از ایجاد نهادهای بزرگ اقتصادی و مالی با استفاده از وامها و سایر منابع دولتی تا چه اندازه «امروزه» ضرورت و «در آینده» کارایی خواهد داشت.
در فصل چهارم، مقایسه اجمالی رویکرد «تنظیمات جزئی» و «تحول کلی» مد نظر نویسنده قرار دارد که با کاربرد دوگانه «وصله کاری» و «دگرگونی» صورتی رادیکال به خود میگیرد.
اگرچه «تنظیمات جزیی» و «اصلاحات بنیادین» دوگانهی چالش برانگیزی است اما به گواهی تاریخ یکصدساله اخیر ایران، طرحهای بزرگ تحولی در حوزه توسعه اقتصادی، نتیجهای جز گسترش نابرابری اقتصادی و نارضایتی اجتماعی نداشتهاند. بنابراین، به نظر میرسد توصیه به اصلاحات جزئی و مردمگرا که به قول ابراهیم فیاض، زندگی محوری مهمترین ویژگی آن است در ایران اولویت بیشتری دارد.
در فصل پنجم نویسنده با تأکید بر این که «وال استریت ترمیم شدنی نیست» (صفحه ۷۳) از قرار گرفتن «بانکداری در خدمت سفتهبازی» و پیروزی والاستریت در راهاندختن «جنگی طبقاتی» سخن میگوید و این ایده را به ذهن متبادر میکند که گویا جریان منتقد بانک و بورس در ایران که با سیل عظیم تهمت و افترا از میدان اندیشه و نظریهپردازی خارج شدند؛ در غرب و حتی در خود امریکا نیز موافقانی دارند.
فصل ششم که نویسنده اختصاراً به سیر تاریخی پیدایش ابرشرکتها در جهان متجدد می پردازد، اوج کتاب بویژه از دریچه ذهن انسان ایرانی است. چرا که چگونگی ورود کشورهای استعماری به مستعمرات و چگونگی پدید آمدن ابرشرکت ها کمتر در فضای عمومی مطرح شده و عموماً در دانش تاریخی ایرانیان شبیه به حلقه مفقوده است.
نویسنده این فصل را با ارائه شرحی از «بوکانیرها»آغاز کرده و میگوید:
«بوکانیر نام پرزرق و برق دزدان دریایی گذشته است […که] با قوانینی که خودشان وضع میکردند، به دنبال منافع شخصی بودند. بوکانیرها در دوره خودشان [سرمایه سالاری تجاری] تجلی سرمایه داری بازار آزاد در نابترین شکل آن بودند. اجداد ابرشرکتهای امروزی، کشتیهای خصوصی مسلح یا همان راهزنان دریایی بودند که پادشاه در ازای سهمی از غنائم جنگی به آنان مصونیت قانونی داده بود» (صفحات ۸۶- ۸۷).
نویسنده سپس با اشاره به داستان ماجراجویان بزرگ که از طرف پادشاهانشان مأموریت داشتند تا با کمک های مالی آنان، سفرهایی را به منظور اکتشاف، غارت و قتل عام انجام دهند، از کریستف کلمب و اقتصاد اسپانیا در دوره مذکور یاد کرده و میگوید:
«اسناد و مدارک سال ۱۷۹۰ نشان میدهد که چهار نفر از پنج مالیات دهنده عمدهی شهر بوستون در آن سال، بخشی از درآمد خود را از راه سرمایه گذاری روی راهزنی دریایی به دست آوردهاند؛ از جمله جان هنکاک که بابت امضای درشتش در پای اعلامیه استقلال [امریکا] مشهور است» (صفحه ۹۱).
وی با اشاره با اعلامیه پاریس مبنی بر غیرقانونی اعلام شدن غارت کشتیهای تجاری- که عملاً به چالشی بر سر راه خود کشورهای استعمارگر تبدیل شده بود- به تحولات پارلمان انگلستان در تلاش برای محدود کردن قدرت پادشاه اشاره کرده و میگوید:
«در اثر عصبانیت از این محدودیت ها حاکمانی از جمله الیزابت اول […] دریافتند که اگر مجوزهایی برای تأسیس ابرشرکتهایی صادر کنند که دربرگیرندهی حقوق انحصاری و سایر حقوق ویژه دلخواه سرمایه گذاران باشد، میتوانند با دور زدن نظارتهای پارلمانی منبع درآمدی دائمی از طریق اخذ هدایا و مالیاتها به دست آورند. در عین حال، آنها عموماً بر بخشی از دارایی ابرشرکتهایی که چنین امتیازهای ویژهای به آنان داده میشد، مالکیت شخصی داشتند [که از جمله آنها کمپانی هند شرقی بود]» (صفحات ۹۱- ۹۲).
پس از شرح تاریخ تبدیل بوکانیرها به ابرشرکت ها نویسنده چنین جمعبندی میکند:
«مدیران بنگاه های تجارت ریسک والاستریت، سفتهبازان، سوداگران ارز و سایر سوداگران مستقل عرصه ثروت خیالی، بوکانیرهای عصر ما هستند؛ بانکهای والاستریت در زمرهی کشتیهای خصوصی مسلحاند؛ اقتصاد در حکم اقیانوس آنهاست؛ ابرشرکتها کشتیهای مورد علاقه آنانند که برای غارت استفاده میشوند؛ ثروت خیالی، سلاح مورد علاقهشان و دولت، خادم- نگهبانشان است» (صفحه ۸۷).
با توجه به آنچه گفته شد باید به این سئوال پاسخ داد که تن دادن به مقدرات نظام جهانی اقتصاد با چنین تاریخچه ای تا چه حد عاقلانه به نظر میرسد؟ آیا نسخه های نهادهای جهانی اقتصاد، نفع کشورهای حاشیهای را نیز مد نظر قرار میدهد؟ آیا ابرشرکتها چه در حوزه تولید و چه در حوزه توزیع میتوانند گامی در جهت برقراری عدالت باشند؟ …
آنچه تاکنون شرح داده شد، حدود نیمی از محتوای کتاب را تشکیل میدهد و آگاهی بیشتر، مستلزم مطالعه آن است.
مشخصات نشر:
کورتن؛ دیوید (۱۳۹۲)، سرمایهداری فردا؟ ثروت خیالی یا ثروت واقعی؛ طرحی برای یک اقتصاد نوین، ترچمه کامران سپهری، تهران: نشر پژواک.
[۱] Agenda for a new economy: from phantom to real wealth?
[۲] David Korten