| امروز جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

محمد حسنی:


هنر از ایدئولوژی قابل تفکیک نیست

رئیس مرکز فرهنگی و هنری دفتر تبلیغات اسلامی گفت: هنر جدا از فرهنگ و سیاست و منظومه فکری و یا به تعبیر مبهم ایدئولوژی نیست.

به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از مهر، «می‌گویند که آوینی مستندساز موفقی بود. می‌گویند مربی و مرشد خوبی بود و چهره‌های مختلفی را تربیت یا متاثر کرد. گفته می‌شود بهترین متن‌نویس سینمای مستند بود. خیلی‌ها او را ژورنالیست حرفه‌ای موفقی می‌دانند. نویسنده و منتقد شاخصی شناخته می‌شود که جریان ساز بود. ابعاد نظریه‌پردازانه داشته است. آوینی همه اینها بود و هیچ یک از اینها نبود.» این سطور بخش هایی از گفتگوی ما با محمد حسنی است. با محمدحسنی رئیس مرکز فرهنگی و هنری دفتر تبلیغات اسلامی در باب هنر، ایدئولوژی و هنر انقلاب، به گفتگو نشستیم.

*هنر چه کارکردی برای ‌ایدئولوژی دارد و آیا ‌ایدئولوژیک دانستن هنر درست است؟

اصل این واژه نوعی ابهام آفرینی در دل خود دارد. من ‌ایدئولوژی را نمی‌فهمم و حتی بعید می‌دانم تعریف روشن و شفافی از ‌ایدئولوژی موجود باشد. من بیشتر از ‌ایدئولوژی و از این لفظ در این روزگار ابهام می‌فهمم. پرسش من این است که چرا با چیزی که تعریف مشخصی برای آن وجود ندارد گفتگوی خود را مبهم کنیم. البته برخی به دلایلی ابهام را بیشتر می‌پسندند برای اینکه منظور خود را بیشتر پنهان کنند.

مثلا رایج است که کسانی که تعلق خاطری به انقلاب اسلامی ندارند و دل در گرو جریان روشنفکری غرب دارند و نسبت به مفاهیم دینی واگرایی دارند برای اینکه جریان سینمای دینی، هنر متعهد و انقلابی را نقد کنند و به چالش بکشند، مستقیما نمی‌گویند که منظورمان از ‌ایدئولوژی سیاست است یا دین. از لفظ ‌ایدئولوژی استفاده می‌کنند برای اینکه منظور خود را پنهان کنند. اما ما که چنین قصدی نداریم و این هدف را نداریم پس بهتر است شفاف گفتگو کنیم.

راحت و شفاف بگوییم هنر چه نسبتی با سیاست و با دین دارد، یا به عبارت بهتر و نزدیک تر احتمالا به منظوری که از ایدئولوژی فهم می‌شود منظومه فکری یا مبانی فکری، از اینها استفاده کنیم. حالا جالب این است که هر کدام از این موارد را که تلقی کنیم و در ارتکاز عمومی از لفظ ‌ایدئولوژی به آنها عنایت داشته باشیم، هنر در تحقق بیرونی اش امکان انفکاک از هیچ کدام از اینها را ندارد اصلا هنر چگونه از گرایش قابل تفکیک است؟ گرایشی که بینش را بوجود می‌آورد یعنی در بوجود آمدن بینش، بیش از هر چیزی گرایش موثر است و درتحقق منش هم بیش از هر چیزی همین گرایش و بینش، منش را بوجود می‌آورد؛ در واقع هنر از اینها قابل تفکیک نیست.

وقتی این سر نخ را ادامه می‌دهیم می‌بینیم که هنر جدا از فرهنگ و سیاست و منظومه فکری و یا به تعبیر مبهم ایدئولوژی نیست. افرادی که اینها را جدا می‌دانند باید استدلال بیاورند کسی که معتقد است فلان هنر یا فلان هنرمند غیر ‌ایدئولوژیک است مشخص کنند و نام ببرند، تا مصداق را  بررسی کنیم که آیا واقعا فلان هنرمند فارغ از نوعی ‌ایدئولوژی به معنای منظومه فکری و چارچوب نظری است؟ اساسا آفرینش یک اثر هنری بدون نگرش، رفتاری انسانی نیست. شما نگاه کنید آثار زیادی هم در این حوزه نوشته شده است.

برای مثال مرحوم رضا سیدحسینی کتابی دارد تحت عنوان «مکاتب ادبی»، دو جلد است. حرف کتاب این است که هر گرایش فکری- نظری، تئوریک وتمدنی که بوجود آمده به همراه خودش و بر مبنای همان آرایه‌ها و مولفه‌های اصلی آن اندیشه و تفکر و تمدن و جریان و منظومه فکری، مکتب ادبی خاص خود را به همراه آورده اساسا مکاتب ادبی و به تعبیر عام تر مکاتب هنری تحقق بیرونی نوعی از این نسبت‌هایی است که انسان به جهان پیدا می‌کند این نسبتی که انسان به جهان پیدا کرده، در واقع نهایتا مفهوم تقلیل یافته اش به نوعی در ذهن برخی، تحت عنوان واژه ‌ایدئولوژی ظهور و بروز و تبلورپیدا می‌کند. اینها از هم جدا نیست.

بهترین رابطه بین هنر و آنچه که ایدئولوژی خوانده می‌شود آن است هنر باید خودش باشد هنر نوعی انکشاف و زایش است سزارین نیست، آفرینش است و دستورالعمل نیست. هنر در خودش نوعی آزادی، و حریت دارد و دستورالعمل‌پذیری و دستورپذیری از جنس بروکراتیک و بخش نامه‌ای ندارد. اما هنر با همه این آزادی که در ذات خودش دارد، جدا از رویکردهای فکری، نظری و گرایشی افراد نیست. گرایش‌های هنرمند، منظومه فکری هنرمند، ایده هنرمند در اثرش تبلور پیدا می‌کند و این ایده خارج از چارچوب‌های حاکم بر زمانه و حوزه سیاست و فرهنگ نیست. اگر این هنر با معنای خودش در تعامل صحیح با آرمان‌های الهی قرار بگیرد، محصولش هنر متعهد می‌شود این همان چیزی است که امام  می‌گفت اگر هنر متعهد نوعی هنر ایدئولوژیک است به زعم برخی، این هنر ایدئولوژیک مطلوب است.

اگر منظورشان از هنر ‌ایدئولوژیک یک هنر دستورپذیر است و سفارشی به معنای مضمومش و به معنای اینکه هیچ تعلق خاطری هنرمند ندارد و سفارش می‌پذیرد و بر مبنای دستور و بخش نامه عمل کند، نه، چنین نیست! این اتفاقا ممدوح نیست و کار هنری از دلش در نمی‌آید و اتفاقا در غرب و جریان روشنفکری مصادیق بیشتری دارد.

*هنر پس از پیروزی انقلاب اسلامی چه کارکردی پیدا کرده است و نقاط قوت و ضعف آن چیست؟

 هنر متعهد و انقلابی، با غیر خودش یک تفاوت ماهوی دارد. سرچشمه، جوشش و آفرینش آن متفاوت است. اما کارکرد هنر به نوعی واحد و در ساختار تفاوت نمی یابد. اما آنچه مسلم است در غایت خویش، اثر و مقصدی متفاوت طی می کنند.

منتها وقتی که نظام اسلامی و انقلاب اسلامی برپا می‌شود باید دید که آیا هنرمندان با او همراهی کردند؟ هنرمندانی که در یک بستر دیگری پیش از انقلاب و با آن شرایط و با آن مبانی رشد کرده بودند و کار می‌کردند چقدر همراهی کردند؟

به نظرم از میان اقشار مختلف پیش از انقلاب هنرمندان در مجموع کمترین همراهی با انقلاب را داشتند. یعنی کارگران، دانشگاهیان، روحانیون، کشاورزان اقشار مختلف را در نظر بگیریم، هنرمندان در این رقابت آخر از همه قرار گرفتند.

البته درحوزه ادبیات و حوزه شعر همراهی‌های جدی داشتند که همین‌ها بعدهاحوزه هنری و جاهای دیگر را شکل دادند، اما درمجموع به نظرم همراهی مناسبی از میان هنرمندان صورت نگرفت. در دهه اول آن دسته از هنرمندانی که با مبانی بنیادین انقلاب مثل روحانیت و ولایت فقیه، دین و امثالهم مشکل داشتند و در این عرصه پل‌های پشت سر خود را با آثاری که ارائه کرده بودند خراب کرده بودند.

تعدادی که توبه کردند و برگشتند، ولی عمدتا یا از ایران رفتند یا سکوت پیشه کردند اینها از دهه دوم بویژه از دوم خرداد ۷۶ کم کم احساس کردند می‌توانند آثارشان را ارائه کنند و عرض اندام کنند. در مجموع دردهه اول انقلاب و دهه‌های بعد، از این طیف هنرمندان آبی برای هنر انقلاب اسلامی گرم نشد.

 انقلاب اسلامی در این عرصه تنها ماند؛ اما هنر وهنرمندان متناسب با خودش را بوجود آورد. حالا که دستش از آن طیف کوتاه شد و آنها همراهی نکردند دست روی زانوان خودش گذاشت و هنرمندانش پرورش داد و از میان جوانان باورمند انقلاب در رشته‌های مختلف شروع به تربیت هنرمندان کرد.

البته در این عرصه از اندک هنرشناسان و هنرمندان پیش از انقلاب که بالاخره با انقلاب همراه شدند و همدل شدند بهره برد و مدد جست. حوزه هنری یکی از رویش‌های مهم این عرصه است. شاید شاخص ترین آن دفتر تبلیغات اسلامی و معاونت هنری است. بعد از انقلاب بخش‌هایی از سپاه، جهاد و بخش‌های محدودی از صدا و سیما و بخشی از مراکز و هسته‌های مردمی مثل مسجد جواد الائمه با هدایت و رهبری مرحوم امیرحسین فردی مراکزی بودند که کوشیدند جوشش انقلابی را با انکشاف هنری پیوند بزنند و از قضا کسانی هم که تحت عنوان چهره‌های هنر انقلاب در رشته‌های مختلف بعدها مطرح شدند از پرورش یافتگان همین جریان‌ها هستند.

پس از انقلاب اسلامی خود هنرمندان پرورش یافته در دل انقلاب جریان هنر انقلاب را بوجود آورد. انقلاب اسلامی مسیر تازه‌ای در هنر ایجاد کرد و این هنرمندان انقلابی بودند که فضای جدیدی را بوجود آوردند. سلمان هراتی، قیصر امین پور، سیدحسن حسینی تا مخملباف، حاتمی کیا، ملاقلی پور، مجیدی، عزیز الله حمید نژاد، افخمی. اینها هنرمندانی هستند که پرورش یافته انقلاب هستند. البته اینها کم و بیش بعضی هاشان مایه‌های هنری از قبل انقلاب داشتند. اینگونه نیست که هنر را بعد از انقلاب شروع کنند.

کسانی مثل محمد علی نجفی، ناصر پلنگی شاعرانی مثل طاهرصفار زاده، علی موسوی گرمارودی حتی کسانی که قبل‌ها شکل دیگری بودند مایه‌های دیگری داشتند مثل نادر ابراهیمی، اینها هنر را پیش از انقلاب آغاز کرده بودند و بعضا چهره‌های هنری در آن دوره بودند منتها تعداد آنها اندک بود و عمدتا هم در عرصه ادبیات بودند و دیگر اینکه خیلی از این‌ها هم که مایه‌های هنری شان پیش از انقلاب بود پس از انقلاب چهره هنرمند شدند چون آن مایه هنری شان با جرقه انقلاب شعله ور شد.

مصداق بارز این طیف، شهید آوینی است. سید مرتضی آوینی در زندگینامه خود توضیح می‌دهد که تعلقش به جریان هنر و عرصه‌های مختلف هنری پیش از انقلاب آغاز شده ولی انقلاب اسلامی و شخص امام این شعله را در او بوجود آوردند و مسیر تازه‌ای را آغاز کرد. خیلی‌ها همین شکلی بودند. شاید اگر مرتضی آوینی پیش از انقلاب با همان تعلقات هنری باقی می‌ماند، هنرمند شاخص نمی‌شد. آن جرقه‌ای که انقلاب بر جان او انداخت استعدادهای نهفته او را شکوفا کرد.

هنرمندانی که تعلقی به جریان انقلاب اسلامی نداشتند و به دین و انقلاب و به مردم طبقات فرودست و پابرهنگان خیلی تعلق خاطر نداشتند و اگر هم طبقات فرودست را می‌دیدند به مثابه کسی که از کنار بخاری پشت پنجره برف را تماشا می‌کند به آنها نگاه می‌کردند. اما هنرمندان انقلابی از زاویه نگاه دیگران، هنرمندان ‌ایدئولوژیک شناخته شدند.

پس ببینید مساله از کجا آغاز می‌شود. واژه ‌ایدئولوژیک، هنر ‌ایدئولوژیک سفارشی نویسی، سفارشی سازی، این‌ها ریشه در یک جدال دارد که بین این دو طیف است. به هرحال این جدال بوده و همچنان هم ادامه دارد. هنر انقلاب هم که توسط جوانان هنرمند، جوانان مستعد و اهل هنر شکل گرفته و بالنده شده تا کنون فراز و فرودهای بسیاری را تجربه کرده است؛ کم نبودند  ریزش ها و رویشها؛ افرادی که اکنون آن طرف آب هستند یا اگر اینجا مانده اند در عالم معرفتی و سیاسی آن طرف تنفس می‌کنند و با انقلاب و مفاهیم انقلابی و اصول بیگانه شدند و از نیش و کنایه و ضربه هم دریغ نمی‌کنند و از طرف دیگر انواع رویش‌ها را هم مشاهده می‌کنیم که بعضا حتی جزء هنرمندان نسل اول انقلاب هم نیستند و مربوط به دهه‌های بعدی می‌شوند، ولی چهره‌های شاخصی هستند که دغدغه هایشان کمتر از هنرمندان نسل اول انقلاب نیست و بعضا در خیلی از رشته‌ها موفق تر از دوره اول عمل می‌کنند.

 نکته دیگر اینکه این جریان دوم تلاش کرد مفاهیم انقلاب اسلامی در آثار هنرمندان متعهد اشراب شود و علاوه بر آن سعی کرد گونه‌های تازه‌ای را هم که متناسب با جریان انقلابی هست، کلید بزند. مثلا در حوزه ادبیات ما با شکل تازه‌ای از تاریخ شفاهی و مستند روایی مواجه شدیم که اینها همه از رویش‌های انقلاب است. حاصل زحمات طاقت فرسا افراد عزیز و بزرگی مثل مرتضی سرهنگی، هدایت الله بهبودی یا آقای قدمی دیگران در حوزه هنری است که از یک کانکس شروع کردند و با ممارست و با پایمردی و با تحمل سختی‌ها بعد از دو دهه کم کم ثمراتش را به جامعه عرضه کردند و خیلی هم مورد استقبال جامعه قرار گرفت. جامعه‌ای که از صدر انقلاب فاصله می‌گیرد ولی ذائقه اش همچنان تازه مانده است و پرسشگر است و از اینگونه نمونه‌ها استقبال می‌کند. یا در حوزه مستند، بدیلی برای مستندهای روایت فتح پیش از انقلاب پیدا نمی‌کنید. اینها سبک جدیدی در تولیدمستند محسوب می‌شوند؛ به این شکل هنر انقلاب نشر و نمو پیدا کرد.

 به نظرم درمجموع با لحاظ کردن جمیع جهات از جمله با لحاظ اینکه رقبای بیرونی جدی وجودداشتند از اغیارو دشمنان تا عدم همراهی جریان روشنفکر، دانشگاه‌ها و مراکز آکادمیک و پشت کردن عمده هنرمندان تربیت شده در رژیم پهلوی ، با همه این اوصاف هنر انقلاب تاکنون موفق عمل کرده است. اما اولا این موفقیت کاملا نسبی است و جای بحث دارد، ثانیا و مهمتر از همه اینکه ناشی از سیاست گذاری ومدیریت صحیح نبوده است. این امر معمولا مغفول باقی می‌ماند. موفقیت‌هایی که در حوزه هنری انقلاب بوده عمدتا مرهون حرارت و شور انقلابی و ذوق هنری انقلابیون مستعد و لیدرهایی از جنس امیر حسین فردی و سید مرتضی آوینی است.

نمی گویم مدیران خوبی در طول این سالها نبودند. آنها هم به دلیل سیاست گذاری در این حوزه در واقع ظهور و بروز پیدا نکردند. آنها هم باز تک مضراب‌هایی بودند. در این عرصه بار هنر انقلاب به دوش افراد بوده است. افراد بودند که جریان‌ها را شکل می‌دادند. یک جوشش شخصی و درونی افراد مبتنی بر آرمان های انقلاب.

لذا از همین جا می‌توان به این نکته گریز بزنم که مهم ترین ضعف ما پس از انقلاب در حوزه سیاست گذاری بوده است. در عرصه هنر و رسانه هنوز هم با این مشکل دست و پنجه نرم می‌کنیم. اگر بدتر نشده باشد قطعا بهتر نشده است. یعنی ما در بعضی حوزه‌ها از اول انقلاب عقب تریم. این موضوع، مجال مفصل می‌طلبد شکل مناظره‌ای هم خوب است پیدا کند که چرا ما در حوزه سیاست گذاری فرهنگ و هنر، پس‌رفت داشتیم.

دستگاه‌های ‌سیاست‌گذاری در این عرصه چرا درست عمل نکردند و با لحاظ این نکته می‌بینید که هنر انقلاب اگر زنده است و آثار هنری بوجود می آید و فضاهایی به نام هنر انقلاب وجود دارد به واسطه تلاش هنرمندان و جوانان و مجاهدانی است که در طول این سالها تلاش کردند. یعنی انقلاب اسلامی بوجود آمده، جمهوری اسلامی شکل گرفته، ولی هنرمندان انقلابی کمتر بهره را از ساختارها برده اند.

حتی در بعضی از فضاها روشنفکران و جریان‌های روشنفکری از انقلاب اسلامی بیشتر دوشیدند و نوشیدند و بعضی از هنرمندان انقلاب اسلامی به محاق رفتند. این به این معنا نیست که هنرمندان انقلابی مورد حمایت قرار نگرفتند. مساله ‌سیاست‌گذاری است. اگر کسانی هم بودند که در برخی مواردی که مدیر خوبی بوده یا به دلایل دیگر حمایت شدند، ناشی از ‌سیاست‌گذاری صحیح و جریان مدیریتی صحیح در این عرصه نبوده. این مهم ترین ضعف ما در این عرصه است. همه ضعف‌هایی که داریم، ناشی از این اشکال کلان است.

*از نظر شما شاخصه های هنر و هنرمند انقلابی و متعهد چیست؟

 برای ارزیابی عملکرد هنرمندانی که مضامین دینی و انقلابی پرداختند چهار شاخصه را به نظرم باید رعایت کرد. ارزیابی عملکرد به شاخص نیاز دارد این شاخص‌ها معمولا مدنظر قرار نگرفته و صرفا به خروجی توجه شده، بدون اینکه مسیر رسیدن به آن خروجی و محصول فرهنگی هنری در نظر گرفته شود چون نگاه من تولید محور است به نظرم این چهار شاخصه مفید است.

اولا انگیزش درونی است یعنی هنرمند باید خودش به چیزی که می‌گوید باور داشته باشد هنرمند یک تکنسین صرف نیست یک پیمانکار نیست باید از اساس آن حرفی که قرار است زده بشود از درون او جوشیده باشد به تعبیری می‌گویند جوششی باشد. این شاخصه زیر عنوان‌ها و مولفه‌های مختلفی دارد که در جای جداگانه‌ای مورد بررسی قرار گیرد.

شاخص دوم تسلط آن هنرمندی است که آن مفهوم از درونش جوشیده. حالا چقدر تسلط بر ابزار دارد؟ یکی از مشکلات جدی‌ای که وجود داشته تا الان، این بوده که جوشش هست انگیزه هم هست و اجمالا باورمندی به تاثیرگذاری هنر و عرصه‌های هنر و رسانه هم وجود دارد اما طرف نمی‌داند یا کسانی که قرار است از او حمایت کنند نمی‌دانند که این شخص تسلط بر آن ابزار هنری ندارد هنوز درمرحله اجمال است هنوز به تفصیل وارد این عرصه نشده و تکنیک‌ها و جریان‌ها را نمی‌داند.

نمی داند که با این ابزار هنری مثل سینما مثل ادبیات مثل شعر به ویژه حوزه‌هایی که با تکنولوژی درآمیخته مثل همین حوزه‌های رسانه‌ای و حوزه‌های سینمایی، حرفش را چگونه باید بزند از اول انقلاب تا کنون ما مشکلات جدی در این عرصه داشتیم و معمولا هم آنهایی که تحت عنوان هنر ‌ایدئولوژیک به ما خرده میگیرند و مصادیقی را ذکر میکنند، عمدتا به آثار ضعیفی اشاره می‌کنند که ضعف آن آثار ناشی از عدم تسلط هنرمند به ابزار و کار هنری بوده است. یعنی از اینجا ما ضربه کم نخوردیم.

 شاخص بعدی زمان است زمان تولید یک اثر باید زمان مناسبی باشد. این شاخصه خیلی پیچیده نیست. البته وقتی در کنار شاخصه‌های دیگر قرار میگیرد بعضا دارای ابعاد پیچیده‌ای هم می‌شود.

شاخص چهارمی و پایانی میزان حمایت است. گاهی در واقع، ایده خوبی هست  ولی حمایت نمی‌شود اینها یا تولید نمی‌شوند یا اگر تولید می‌شود دارای ضعف‌هایی هست. پس اینکه خیلی‌ها درجریان نقل و تحلیل آثار هنری و راه اندازی تشکیلات هنری یا مدیریت عرصه هنر و رسانه تنها چیز برایشان همان بودجه می‌شود و تا حرف پیش می‌آید حرف از بودجه و امکانات و پشتیبانی می‌شود، باید یادشان باشد که سه شاخص مهم دیگر را باید اول تعیین تکلیف کنند و بعد شاخص چهارم را مد نظر بگیرند.

معمولا ما در مدیریت فرهنگ و هنر که به نظرم پیچیده ترین کاری است که بشر با آن مواجه بوده بیشتر توجه و نگاهمان معطوف به امکانات و بودجه است؛ آن شاخصه فهم هنرمند، درک هنرمند و نحوه مدیریت این عرصه به نظر من مهم تر از مساله بودجه و امکانات است، چون اگر بودجه و امکانات باشد آنها نباشند گاها اثر عکس می‌دهد گاها ناامیدی بوجود می‌آورد گاها حتی حرف، حرف معکوسی می‌شود.

*اگر بخواهید فضای هنر بعد از انقلاب اسلامی را در چهل سالگی آن بررسی کنید چه نکاتی را در آسیب شناسی آن مد نظر قرار می دهید؟

به نظرم باید به همان نکته‌ای که پیش تر گفتم، برگردیم. ضعف جدی ما در ‌سیاست‌گذاری فرهنگی و هنری است. ضعف مهم دیگر که ناشی از همان ضعف اصلی است ضعف در مدیریت است. ما اساسا چیزی تحت عنوان مدیریت فرهنگ و هنر را به رسمیت نمی‌شناسیم. معمولا وزرای ارشاد انسان‌های خوبی بودند که گفتیم چون انسان‌های خوبی هستند متدین هم هستند احیانا انقلابی هم هستند و تجارب مدیریتی دارند حوزه فرهنگ و هنر را مدیریت کنند. به نظرم این بزرگترین اشتباه بود. در حوزه‌های دیگر هم اینگونه است بعضی از حوزه‌های مدیریتی برای مدیرانش طرح کاد و دوره کار آموزی بود. یعنی سه یا چهار سال آمده خرابکاری کرده تازه چیزهایی یاد گرفته است.

*کار هنرمندانی که به مضامین و دغدغه‌های انقلابی کمتر پرداخته اند را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

به نظرم آنها خیلی مساله ما نیستند و در همه جای دنیا هستند. الان همه آثار هنری سایر کشورها، آثار هالیوود، آثار موسیقیایی سراسردنیا، سینمای اروپا به روز در اینترنت بار گذاری می‌شود، می‌توان درکمترین زمان با کمترین هزینه اینها را استفاده کرد.  مساله ما اینها نیستند. ما اگر درجبهه انقلاب و هنر متعهد خوب عمل کنیم و براساس یک مخاطب شناسی دقیق و بر مبنای تسلط بر ابزار و مدیریت خوب و ‌سیاست‌گذاری خوب جلو برویم به نظرم اصلا حضور آنها و تنفس آنها و ارائه اثر از طرف آن طیف، خیلی برای ما چالش نیست.

آنها هم خودشان دسته‌بندی‌های مختلف دارند عده‌ای اصرار دارند که در مقابل جریان دینی عمل کنند، متعهد به جریان روشنفکری و غرب گرا باشند، تعلق به غرب و سکولاریزم و اباحه گری داشته باشند و به نوعی با انقلاب اسلامی و مفاهیم بنیادین انقلاب عناد دارند. اینها طیف حداکثری نیستند. طیف حداکثری کسانی هستند که در واقع ظهور و بروز دارند و کار می‌کنند. اینها شاید بگویم هنرمندان عرفی هستند هنرمندانی هستند که اگرچه تعلقی به انقلاب اسلامی ندارند و دنبال دغدغه‌های شخصی خود در عرصه هنر هستند و گاها بعضی آثار و دیدگاه هایشان در بعضی مقاطع با انقلاب اسلامی و دیدگاه‌های هنرمندان انقلاب همخوانی دارد.

خیلی از هنرمندان عرفی را می‌بینیم که گاها اظهار تمایل می‌کنند یا بعضی از نقاط مشترک بین خودشان و جریان انقلاب را پیدا می‌کنند. از این فرصت‌ها باید استفاده کرد. اینجا هنر انقلاب و مدیریت هنر انقلابی باید ورود کند. باید کسانی که سرچشمه‌های مدیریت فرهنگی در دست آنها است روی این طیف سرمایه گذاری کنند و از توان آنها استفاده کنند و اگر این اتفاق بیفتد به نظر من جریان قوی هنر انقلاب به اضافه یار کمکی که از هنرمندانی هستند که حزب الهی و انقلابی محسوب نمی‌شوند ولی حداقل در برخی اهداف و آرمان‌های شخصی شان با آرمان‌های انقلاب اسلامی و هنرمندان انقلاب قابل جمع هستند و یک هم افزایی را شاهد هستیم.

*لطفا در مورد سید مرتضی آوینی که هفته هنر انقلاب با نام و یاد او مزین شده است، بفرمایید.

می‌گویند که آوینی مستندساز موفقی بود. می‌گویند مربی و مرشد خوبی بود و چهره‌های مختلفی را تربیت یا متاثر کرد. گفته می‌شود بهترین متن‌نویس سینمای مستند بود. خیلی‌ها او را ژورنالیست حرفه‌ای موفقی می‌دانند. نویسنده و منتقد شاخصی شناخته می‌شود که جریان ساز بود. ابعاد نظریه‌پردازانه داشته است. به نظر من آوینی همه اینها بود و هیچ یک از اینها نبود.

آن چیزی که آوینی را آوینی کرد و در تاریخ انقلاب ماندگار کرد تک تک این عناصر نبود در واقع جهان و نظام معنایی، معرفتی و منشی آوینی است که او را معلم و آموزگار یک نسل و چه بسا نسل‌های متعدد کرد.

حقیقت این است که نسل ما و جریان فرهنگ و هنر متعهد در جهانی زندگی می‌کند که آوینی ترسیم کرده است. باید به این حقیقت وجودی او التفات داشته باشیم و او را صرفا به عناصرش تجزیه نکنیم. کلیت آوینی به مثابه چراغ راه یک نسل تجلی کرده و باید این حقیقت را ببینیم. طبیعی است که چنین فردی مورد مناقشه و جدال هم قرار بگیرد. عده‌ای مخالف، عده‌ای منتقد و عده‌ای موافق دارد. اما حقیقت آوینی نباید در پس این قیل و قال‌ها پنهان بماند و البته برای اهل معرفت پنهان هم نمانده و نمی‌ماند. در واقع آوینی تجسم و ترجمه حقیقت انقلاب اسلامی در عرصه هنر و رسانه است باید بدانیم و باید به این جلوه توجه داشته باشیم و همانطور که عرض کردم او را تجزیه نکنیم دوربین روی دوش او بگذاریم و او را مستند ساز خطاب کنیم یا مثلا او را یک نویسنده بدانیم.

جمیع جهات او حقیقت وجودی و نحوه تاثیرگذاری او و جایگاهی که او دارد فراتر از این عناصر جزیی است. دشمن هم که دشمنی می‌کند و قاعدتا بر او هم می‌تازد. اما آنچه  باعث تاسف است نفهمیدن جناح و جریانی است که می‌خواهد با تشبه به او، ارج و مقام پیدا کند. جوانان علاقه‌مند به آوینی باید بدانند که او زحمت‌ها کشید زخم‌ها خورد ممارست کرد از جان و مال و آبرو گذاشت و از راهی دشوار و پر از سنگلاخ عبور کرد تا به اینجا رسید. آوینی یک شبه آوینی نشد، اما برخی ظاهرپندارانه صورت پسینی او را در انتها مسیرش می‌بینند و تصور می‌کنند با تشبه به برخی ظواهر می‌توانند آوینی شوند.

خیر، این مسیر، مرارت‌ها دارد. افرادی که دوست دارند آوینی شوند باید از آنها پرسید چند کتاب خوانده اند چقدر نوشتند، چقدر شجاعت به خرج دادند، چقدر تحمل کردند و اهل تحمل هستند. ببینید آسان طلبی با آوینی شدن قابل جمع نیست. اینکه ظاهر و لباس و صدا و صرفا در مجامع هنری دینی انقلابی حضور پیدا کنیم و حرفهایی بزنیم و به کلیات بسنده کنیم، و از تن دادن به دریای مواج و پر تلاطم عرصه تجربه و ممارست و غواصی در عمق این دریای خروشان فرهنگ و هنر پرهیز داشته باشیم، ننویسیم، نخوانیم، سعی نکنیم که پیچیدگی‌های آن را بفهمیم، شجاعت به خرج ندهیم، آوینی نخواهیم شد. باید از مسیر سخت عبور کرد. برخی ظواهر نمی‌تواند از ما چهره جدی و عنصر فعال در عرصه هنر انقلاب بسازد. صرفا عکس آوینی و شعار آوینی نمی‌تواند ما را متعلق به او و  جریانی که او ایجاد کرد کند.

انتهای یام/

کد خبر : 66383
تاريخ ثبت خبر : 3 اردیبهشت 1397
ساعت بارگزاری خبر : 10:42
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)