به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از ایکنا، اهمیت و عظمت مقام علم در حدی است که خداوند در قرآن به پیامبرش دستور میدهد: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ؛ بگو: آیا کسی که عالم است با کسی که نمیداند برابر است»(زمر/ ۹)؛ پیامبر اسلام(ص) در مقام ارزشگذاری به علم میفرماید که دانش آموختن بر هر مسلمانی واجب است و خداوند طلبکنندگان دانش را دوست دارد. در گفتوگو با حسینعلی رمضانی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع) و پژوهشگر که پایان نامه دکترای وی «هندسه علم از منظر قرآن کریم» بوده، به بررسی مفهوم علم در اسلام و قرآن پرداختیم که در ادامه از نظر شما میگذرد.
*علم کوثر یا وحدت ذاتی علوم در اسلام به چه معناست و چه نتایجی را به همراه دارد؟
انسان به عنوان فاعل شناسا و مُدرک حقایق هستی، دارای ابواب معرفتی سهگانهای است که به موازات عوالم هستی از سوی حضرت حق در او به ودیعه نهاده شده است. انطباق حقیقی بین ابواب معرفتی با نظام هستی(آفاقی و انفسی) نشان از حکمت باریتعالی دارد. آیه مبنایی که میتواند نشان از منابع و ابواب معرفتی باشد آیه «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» است.
باب معرفتی بصر که در کثرات مادی و تعینات غورمیکند و با نظام هستی عینی و فیزیکال با رویکرد استقرایی و تجربی و کمیگرا تعامل داشته و دادههای خام را به ابزار عقل در سیر تفکری وارد کرده و به تحلیل میپردازد. این لایه معرفتی محسوس، ملموس و مشاهدهپذیر است. از ویژگیهای این نوع حقیقت؛ تکثر در برداشت براساس نوع و زاویه دید مُدرِک است. با نگاه مسامحهای میتوان بیان داشت که تکنولوژی امروزی برآمده از قوه بصر انسانی است.
باب معرفتی سمع که در مفاهیم و کلمات سیر کرده و با امور مفهومی و پایهای و البته قواعد اولیهای چون قانون علیت و یا جمع نقیضین محال است و پیشفرضها و… سروکار دارد. رویکرد علوم سمعی قیاسی بوده و از مفاهیم کلی شروع کرده و به جزئیات و مصادیق میرسد. این لایه معرفتی از طریق گوش شنیده شده و در فرآیند مفهومی منجر به تفاهم و بینالاذهانی شدن حقیقت میشود و فلسفه برآمده از علوم مسموع است.
باب سوم معرفتی قلب است که در این منبع معرفتی قوه خیال مؤدب شده و با رویکرد تربیتی و تزکیهای انسان مهذّب قابل و لایق کسب حقایق نوریه خواهد شد. جنس حقایق این باب معرفتی مجموعهای از معانی بلند، همراه با وحدت ذاتی است. انسان تربیتشده که حامل قلب سلیم است سمیع و بصیر خواهد شد و از عوالم أنفسی بهرهها میبرد.
اینکه بیان میشود «سَنُریِهِم آیاتُنَا فِی الافاق وَ فِی أنفُسِهِم» نشان از وجود دو عالم کبیر و صغیر یا همان هستی بیرونی و درونی دارد. معرفتی بیرونی که مسیر تعلیمی را باید طی نمود و معرفتی درونی که در سیر و سلوک عرفانی با نگاه «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبّه» و با رویکرد تزکیهای حاصل میشود. نکته ظریف اینجاست که با توجه به معرفت درونی و سیر تزکیهای انسان در رابطه با کسب حقایق بیرونی و آفاقی هم نگاه نشانه و آیهمحور داشته و حامل حکمت به عنوان نهایت درک حقایق هستی خواهد شد؛ بدین معنا که انسان مؤدب به آداب الله دیگر عالم نیست و عنوان حکیم را حمل خواهد نمود.
وقتی در قرآن کریم با نگاه موضوعمحور در کنار رویکرد روشمحور که ابواب معرفتی را بیان میکند؛ نظام موضوعات در تقسیمبندی آیات به سه دسته علمالاحکام که معطوف به بصر و علمالکلام و یا علم اعتقادات که معطوف به سمع و علمالاخلاق که نگاه به قلب، تزکیه و سلامت جان دارد؛ قابل تمییز و تفکیک است. در نهایت ما شاهد جمع بین قرآن، برهان و عرفان میباشیم که همان علم کوثر یا وحدت ذاتی علوم در اسلام است.
*علم در قرآن چه تفاوتهایی با علم در اندیشه دانشمندان امروزی دارد؟
معنای علم و ماهیت آن باید براساس نگاه هستیشناسانه (Ontologically) مورد واکاوی و بازتعریف قرار گیرد؛ مبنی بر اینکه علم را با عالَم و معرفت را با هستی انطباق اصیل و وثیقی است. همچنان که در حوزه هستیشناسی دارای عوالم مختلفی میباشیم، بالتّبع شاهد بروز و ظهور علوم مختلف خواهیم بود و در این رابطه باب یا ابزار معرفتی(Knowledge) نیز در انسان به عنوان عالِم و فاعل شناسا به ودیعه نهاده شده است.
* تفاوت هستیشناسی اسلام و غرب چه تفاوتهایی در ماهیت علم ایجاد میکند؟
اینکه هستی را فقط در دایره زمان و مکان فرض کنیم، علم یک نحوه ماهیت خواهد گرفت و روشهای نایل شدن به این علم یا علوم متفاوت خواهد بود. از اینکه هستی را سلسله مراتب و تشکیکی و براساس نگاه دینی عوالم دیگری ماتقّدم و ماتأخّر از این دنیا بوده و عوالم و متعلّقات آنها که مجرّد از ماده هستند نیز مفروض قرار گیرند، علم معنایی دیگر به خود میگیرد و در این خصوص روشهای دست یافتن به این علوم این عوالم متفاوت خواهد بود. اینکه گزارههایی در اسلام در آیات دینی وجود دارد از آن جمله "أَلَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ" و آیه "سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ" که نشان از وجود عوالم مختلفی دارد و انسان را به تفکر وا داشته و در مسیر درک و کسب معارف این علوم به سعی توصیه کرده تا بر اساس سعه وجودی خویش بهرهها گیرد.
علوم امروزی در رویکرد موضوعی معطوف به این عالم بوده و در قالب علوم تجربی یا دقیقه خلاصه میشود و در سیطره و کشف قواعد حاکم بر جمادات، نباتات، حیوانات و یا بُعد جسمی و فیزیکال انسان یا همان علم پزشکی معطوف بوده و علوم انسانی که به دنبال کشف و تبیین قواعد، قوانین و مقررات بینالافرادی و بینالاجتماعی است تا با استفاده از آن به نظم نایل شود.
*آیا غرب و علوم کمیگرایانه حاکم بر تفکر آن به عوالم دیگری نیز قائل است؟
به نظر جواب صریح و اولیه به این سؤال، خیر است. با این دیدگاه و با محصور کردن انسان به T۱ خاک و T۱۰۰ خاک و بابی برای دیگر عوالم در حوزه هستیشناسی باز نباشد به نظر انتظار بیجا و نادرستی است که در ادامه در حوزه معرفت شناسی(Epistemology) باب علمی جدیدی بر روی انسان مادی گشوده شود.
روش(Method) نیز در این رویکرد(Approach) روش کمّی با ابزار حس و ابزارهایی که در اختیار حواس قرار میگیرند تعریف شده و عقل به عنوان ابزار مفهومساز(Conceptualization) در حوزه نظریهپردازی علوم دقیقه و نیز خرد خوبنیاد در علوم انسانی به دنبال ساختن و بافتن قواعد فلسفی مشهود و قابل دسترس تعریف میشود و حد میخورد.
انسان نیز در حوزه انسانشناسی(Anthropology) به موجودی غیرخدایی که غایت آن در این دنیا است هویت یافته و از بُعد انسانی به حیوانیت و در نهایت شیطنت میل میکند. انسان در نگاه علمزده امروزی؛ علم را نه برای سعادت و کمال که برای رسیدن به امیال خود به کار میگیرد و اصل و اساس برای این انسان، التذاذ هر چه بیشتر از آنچه که در این عالم مادی وجود دارد، خواهد بود.
اما در نگاه اسلامی وقتی عوالم هستی ذومراتب بوده و انسان دائماً در حرکت و صیرورت از دنیایی به دنیایی دیگر است،"وَ إنَّمَا تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إلَی دَارٍ"؛ عالم مادی را مزرعه عالم دیگر دانسته" وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُوْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِى الْآخِرَهِ مِنْ نَصِیب"؛ و به دنبال کمال و سعادت، سعی در شناخت خود و در ادامه شناخت آیات حضرت حق باری تعالی میکند. نظام موضوعی عالِم اسلامی بر پایه عوالم هستی بیرونی و درونی، آفاقی و انفسی است"سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ…" و مقدّم بر سیر آفاقی سیر در انفس توصیه شده است. در این رویآورد است که علمالاخلاق و رعایت فضیلتها و رذیلتها خود را نشان میدهد. انسان روابطی را با خود و خدا، همنوعان و طبیعت شکل میدهد که همه آنها ذیل محور، ثقل و مبنای "خدا" تعریف میشود.
انسان مهذّب با رعایت اخلاقیات، نفس را مؤدب کرده و قابل و لایق دریافت حقایق آفاقی و انفسی میشود و این آیات بر او متجلّی میشود. طبیعت اعم از جماد، نبات و حیوان معنایی را به فرد عالِم میدهند و انسان حامل حکمت شده و متّصف به صفت "حکیم" میشود.
در عرصه روششناسی نیز باب معرفتی قلب علاوه بر حس و عقل یا همان سمع و بصر"وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ…"نقشآفرینی کرده و مقدّم کسب حقایق با رسیدن انسان به قلب سلیم"مَنْ أَتَی اللهَ بَقَلْبٍ سَلیمٍ" امکانپذیر خواهد بود و قلب مریض محملی برای دریافت حقیقت نیست"فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا" و بین عالم و جاهل تفاوت از زمین تا آسمان است"هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ"؛ قلب سلیم هم جز در سیر تزکیه نفس حاصل نمیشود و آیات الهی با رعایت حدود شرعی در احکام و اخلاقیات در انسان ظهور مییابد."یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ…"؛ بنابراین روشهای کسب معرفت، علاوه بر حس و آنچه که مشاهده-پذیر(Visible) است، عقل مؤدب که قیاس درست انجام میدهد و قلب سلیمی که از قاذورات به دور بوده و از خیال و ظنّ و گمان مبرّا است امکانپذیر خواهد بود و علم که امری پاک است توسط انسان پاک و مطهر لمس میشود که"لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ".
در رویکرد غایتمحور؛ علوم مادی غرب نهایتاً به تکنولوژیهای برتر(High Tech) که برآمده از تصرف بر ماده و فیزیک است، خواهد بود که منجر به آسایش ضمنی انسان شده و مشاهدات نشان از عدم آرامش او دارد. لیکن در علوم اسلامی ضمن توصیه بر تصرف عالم ماده"یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا" و آیه"وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ" و کشف قواعد حاکم بر آن؛ انسان را به آمادگی برای روبرو شدن با عالم دیگر دعوت میکند که در نتیجه منجر به آرامش درونی او میشود. غایتی که در آن انسان به دنبال کمال و سعادت گام برمیدارد و در این مسیر از هیچ کوششی فروگذار نیست.
بنابراین در جمعبندی باید گفت که معنای علم در نگاه اسلام و غرب؛ فاصلهای از ماده و فراماده و دنیا و آخرت دارد. قابلیت دین اسلام در پاسخ به ماهیت علم هم در لایه هستیشناسی(چیستی علم) و هم در لایه معرفتشناسی (چگونگی علم) و نیز در لایه انسانشناسی(چرایی علم)، تعریف و حدود و ثغور مشخص دارد. عوالم، روش و غایت در نگاه اسلام بر خلاف دیدگاه بسته و مضیّق مادی غرب، موسّع دیده میشود و در نتیجه علم معنایی گسترده به خود میگیرد.
*چرا علم جدید از وحی جدا شد؟ علمی که مورد نظر قرآن است با علم جدید چه تفاوتهایی دارد؟
مبنای سؤال فوق در دو حوزه هستیشناسی و معرفتشناسی قرار میگیرد و برای پاسخ دادن به آن باید مبنای هستیشناسی که معطوف به هستی و عوالم مختلف وجودی آن است را مورد بحث و بررسی قرار میدهد ابتدای امر بپردازیم و در ادامه به مبنای معرفتشناسی که در باب وحی به عنوان یک ابزار معرفتی جامع و کامل در نظر گرفته میشود، ورود داشته باشیم.
انسانی که دایره وجود را در این عالم ماده و در دو بعد زمان و مکان تعریف کند، فراتر از آن را یا باور ندارد و یا قابلیت درک آن را ناممکن فرض میکند. این انسان فارغ از ابعاد فرامکان و فرازمان، با ابزار حس و عقل به تصرف در طبیعت و استثمار و استعمار همنوعان خویش مشغول است. انسان زمینی از خاک است و به خاک برمیگردد. او تمام همّ خویش را بر کشف(Discovery) سه ابرعلم فیزیک، زیست و شیمی میکند و به وسیله این قواعد امورات مادی و دانی و نفاسانی را که همان بعد این دنیایی است، پیش میبرد. علم برامده از نگاه طبیعی در حوزه زیست معطوف به مکتب داروینیسم در نظریه تکاملی(Transformism) شده و در حوزه فیزیک آن هم دو شقّ اخترفیزیک(Cosmology) معطوف به نظریه مهبانگ(Big bang) و زیراتم (Sub Atom) معطوف به نظریات کوانتومی شده و در حوزه شیمی نیز در نهایت به مباحث تجزیه و ترکیبهای مولکولی و جداول خاص مندلیف خواهد شد. وجوه اشتراک این علوم همانا تاکید بر ماده و فیزیک و آنچه در دایره زمان و مکان است است.
در حوزه علوم انسانی نیز شاهد شیوع و انتشار قواعد حاکم بر جهان مادی مانند؛ دیدگاههای اتمیستی و یا کوانتومی در عرصههای علم الاجتماع و علم السیاسه برای تعیین روابط بین انسانها و روابط بین جوامع مختلف هستیم. و نیز مثال ملموس این دیدگاه مادیزده را در انتشار جریان تکفیری به عنوان سلولهای سرطانی در ارگان و بدنه سالم و یا بستر سلولهای معیوب جهان اسلام با رویکرد فیزیولوژیکی، میتوان دید.
انسان امروزی در تعیین روابط خود با پیرامون، فقط به بعد طبیعی که اقتصادش را ساخته و همنوع، که سیاست و اجتماع او را رقم میزند نظر کرده و از نگاه به خود و خدا غافل شده است. تمام ساحتهای علوم بر پایه طبیعت و اقتصاد و سود است. انسانی سخت منفعتطلب و خودخواه که نه طبیعت و زیست برایش مهم است و نه همنوع؛ انسانی که تکبعدی بوده و حتی در حوزه شناخت خویش نیز، فقط به بعد کالبدی نظر افکنده و علم پزشکی را با رویکرد درمانمحور بنا مینهد. سعی در شناخت متغیرهای حاکم بر جسمانیت کرده و عوامل تاثیرگذار بر آن را شناسایی و در ادامه با ابزار و تکنولوژی و علومی که متذکر شدیم در حفظ و درمان آن گام برمیدارد. در حوزه روانشناسی(Psychology) که به ابعاد روانی انسان میپردازد، نگاه علمای غرب بر روی فعل و انفعالات مواد شیمیایی ناشی از غدد درونریز یا برونریز که نهایتاً، حالات فیزیولوژی انسان را تحت تاثیر قرار داده و یا بر امواج مغزی و سیستم عصبی است، بنا شده است.
معرفت برآمده از نگاه انسانشناسانه فوق، در نهایت بر پایه خرد انسان، فلسفه خود را بنا نهاده و در بین ابواب معرفتی، بابی را به نام وحی باز نمیکند. انسان منقطع از غیب، انسان منقطع از خدا است. انسان وابسته به عالم ماده، حتی دستش را به سوی آسمان برای دعا بالا نمیبرد. او خود را میبیند و چون شیطان "ابا واستکبر" است. تواناییهای خود را چون؛ حس، ابزار، آزمایشگاه و خرد مفهوم-سازش(Conceptualization) را میبیند و جایی را برای عالم غیب و متعلقات آن اعم از ملائکه، کتاب و وحی، خدا، بهشت و جهنم و…. است باز نمیکند.
خدا در غرب مرده است. خدای در غرب خدای عالم فیزیک و قواعد حاکم بر آن است؛ همچون خدای رخنه-پوش، خدای ساعتساز، خدای مهندس و معمار و خدا به مثابه ذهن عالم. این خدا برای خرد انسان و روابط انسانها هیچ قاعده و قانونی بیان نکرده و شرع و دینی را به عنوان راهنمای سبک صحیح زندگی(Life Style) که رو به کمال و سعادت باشد نازل نکرده است. اگر هم گزارههایی در حوزههای دینی است توسط معرفتشناسان و فلاسفه مادی غرب، برآمده از ترس و جهل انسانهای بدوی بوده است که از سوی فردی بیان شده و به عنوان تجربیات شخصی و درونی و یا برآمده از اوهام و خیال او بوده است و در مجموع ما شاهد وحی و کلام خدا که توسط فرشته حامل وحی نازل شده باشد نخواهیم بود. البته لازم به ذکر است که گاه دین به عنوان افیون توده ها و ابزاری در دست حاکمان وقت برای کسب، حفظ و انتشار قدرت خود میتواند عمل کند.
در نگاه اسلام، انسان صرفاً مادی نبوده و خلقت او معجونی از ماده و معنا و جسم و روح است. انسان از منظر اسلام ابعاد سهگانه جسم، فکر و روح را توأمان حمل میکند و باید سیر تکامل آنها در مسیر رشد و تربیت طی شود. هر یک از این ابعاد به صورت تعاملی(Interaction) اثر مستقیم بر روی یکدیگر دارند و اشرف و اقدم ابعاد نیز روح است. انسان دینی، برای تمام زوایای وجود خود و محیطش معنایی را دنبال میکند. او خود را فارغ از عوالم دیگر نمیداند و همه اجزاء اعم از جسم، فکر و نفس، همنوع و طبیعت را امانتی میداند که باید سالم به اهلش برساند.
انسان در این نگاه رشد یافته و سیر تربیتی را طی میکند. او منقطع از وحی نیست و خود را و ابزار معرفتی خود؛ اعم از حس و عقل را کافی برای سیر کمال و سعادت نمیداند. او خود را دائماً وابسته به احکام و حدود شرعی فرض کرده و با ابزار عقل و انجام فعل و تکلیف با اعضا و جوارح، بندگی را تمرین میکند. انسان باورمند، خود را محصور در زمین و این دنیا نمیبنید و امید انتقال به دنیای بهتر را در درونش پرورش میدهد و گزارههای دینی اعم از آیات و روایات بیان کننده این امر مهم هستند.
معرفت انسان دینی، علاوه بر جزئیات و استقرائیات حسی، بر کلیات و قیاس عقلی بر پایه وحی و الهام و شهود نیز است. وحی جمعالجمع همه علوم حسی، عقلی و اخلاقی و دلی است و رابطه بین تمام ابواب معرفتی را به صورت تامّ و تمام در خود دارد. وحی از جانب خالق عوالم هستی که خود واضع قواعد حاکم بر آنهاست نازل میشود بر قلب انسان مستعدی چون پیامبر(ص) و در سیر نازله آن در قالب الهام و کرامات به اولیای الهی. وحی مجموعهای از گزارههای سهگانهای است که سه بعد جسم، فکر و روح انسانها را در دو موضوع انسان(فرد، خانواده و اجتماع) و طبیعت و در سه فرآیند خلقت، تکامل و فرجام، با هم در کنار هم به صورت جامع و کامل، بیان داشته است.
انسان و طبیعتی که در سطوح مختلف در سیر خلقت و تکامل تا فرجام و معاد خطاب وحی در سه بعد فکری، جسمی و روحی قرار داده شد و این موضوع قابلیت توسعه در مقام موضوعات علمی – وحیانی داشته و این مقال را این نوشتار کفایت است، – تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل – باشد که با کمی تأمل و بازخوانی این نوشتار به اهمیت و جایگاه وحی و گزارههای دینی در امور جاری فردی و اجتماعی خود پی ببریم.
انتهای پیام/