| امروز پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

یادداشت؛


فقه؛ مهمترین نرم‌افزار مدیریت و هدایت انسان

همان گونه که کارویژه علوم انسانی را نرم افزاری در راستای مدیریت انسان مدرن دانستیم فقه را باید مهمترین نرم افزار مدیریت و هدایت فردی و اجتماعی انسان موحّد بدانیم.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، حجت الاسلام والمسلمین دکتر سیدمحمدحسین کاظمینی عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در یادداشتی در مورد اهمیت فقه نوشت: از منظری، علوم انسانی را باید نرم افزار مدیریت فردی و اجتماعی انسان در دنیای مدرن دانست. وقتی می گوییم دنیای مدرن، یعنی برخوردار از تمامی اصول، ویژگی ها و بنیان های معرفتی مدرنیته. این علوم گام به گام با غایات دنیای مدرن و نیازها و خواست های انسان مدرن شکل گرفته، توسعه یافته و متناسب با آنها پویایی و نشاط خود را نیز حفظ نموده است. ما در زمان حاضر تحت تصرف و هیمنه این علوم بوده و خروج از این وضعیت بسی صعب و پیچیده خواهد بود.

همان گونه که کارویژه علوم انسانی را نرم افزاری در راستای مدیریت انسان مدرن دانستیم فقه را باید مهمترین نرم افزار مدیریت و هدایت فردی و اجتماعی انسان موحّد بدانیم. (اگرچه این نرم افزار را فقه در کنار سایر علوم اسلامی مانند فلسفه و کلام در یک سطح و اخلاق و حکمت عملی در سطحی دیگر تشکیل داده و سازمان می بخشد اما از نقش محوری و بازیگری جدّی فقه نمی توان چشم پوشید.) مسأله وقتی پیچیده می شود که این انسان موحّد در دنیای مدرن و تحت سیطره علوم انسانی مدرن زیست می کند و فقه باید توانایی مدیریت و هدایت چنین انسانی را با توجه به تمامی مناسبات و الزامات دنیای مدرن داشته باشد.

بنابراین با دو دستگاه معرفتی متفاوت (و شاید متعارض) با هدفی اجمالا یکسان روبرو هستیم. به نظر می رسد علوم انسانی مدرن پشت دروازه حوزه های علمیه خیمه زده است و با تمام قوا سعی در ورود دارد و برای ورود نیز اجازه نخواهد گرفت.

 شاید یکی از دلایل مهمی که باعث ورود کُند یا عدم ورود این علوم به حوزه ها شده وجود همین مؤسسات و پژوهشگاه های اقماری حوزوی است. از جهتی این مجموعه ها علوم انسانی را در خود متوقف نموده، فعلا نگذاشته اند این مبارزه معرفتی در حوزه شکل گیرد و البته شاید در حال قربانی شدن نیز باشند. اما دیر یا زود علوم انسانی مدرن از این مجموعه ها نیز عبوری فاتحانه خواهد داشت و آن زمان است که «مبارزه نهایی» رُخ می دهد. از این رو حوزه های علمیه باید برای چنین روزی ساز و برگ کافی و آینده نگری دقیق داشته باشند.

 حال نقش متولیان امر و حوزه های علمیه چیست؟ فقه و سایر علوم حوزوی در این میان چه باید کنند؟ تا چه اندازه توان بازیگری دارند؟ نسبت شان با این علم انسانی چگونه است؟ و پرسش های دیگری که باید بدانها اندیشید.

به نظر می رسد مهمترین و اولی ترین مسأله در این باره  تعیین «استراتژی مواجهه» است. این استراتژی اساسا وجود نداشته و شکل نگرفته است. استراتژی مواجهه هنگامی مشخص می شود که احساس مواجهه ای وجود داشته باشد. این احساس هنوز در حوزه ها بوجود نیامده است. این احساس هر چه زودتر ایجاد شود امید آمادگی بیشتر خواهد بود چون مبارزه در کوچه و پس کوچه های حوزه و علوم حوزوی بسی سخت تر، پیچیده تر و ناامیدوارانه تر از مبارزه در مرزهای ورودی حوزه است.

به نظر می رسد علوم انسانی مدرن پشت دروازه حوزه های علمیه خیمه زده است و با تمام قوا سعی در ورود دارد و برای ورود نیز اجازه نخواهد گرفت

 

فهم اینکه اولا علوم انسانی مدرن حاصل تحولات معرفتی اندیشه و علم در مغرب زمین با تمامی حواشی فرهنگی و اجتماعی آن است و بنا دارد همان کاری را انجام دهد که دین و فقه در اسلام داعیه آن را دارد و ثانیا آنکه علوم انسانی مدرن پیوندی وثیق و معنا دار با نیازهای انسان مدرن و غایات آن برقرار ساخته است. لذا علاوه بر اینکه از یک دستگاه معرفتی ویژه برخورداراست از ویژگی «کارآمدی» نیز بهره می برد، لزوم برخورداری از استراتژی مواجهه را جدی تر می نمایاند.

در این استراتژی مواجهه چند نکته حائز اولویت است: نخست، «بازیابی و بازفراوری» علوم اسلامی با محوریت فقه و فلسفه است. فقه و فلسفه را باید دو لبه شمشیر مبارزه معرفتی با علوم انسانی مدرن دانست. این بازیابی بیشتر باید نسبت خود را با غایات و نیازهای انسان موحّد در دنیای مدرن روشن سازد. عدم کارآمدی و نبود پاسخگویی به کاربران علم مسأله ای است که فقه و فلسفه ما از آن رنج می برد.

نیازمند تحول در علوم اسلامی (با محوریت فقه و فلسفه) و حوزه هستیم یا علوم انسانی یا احیانا هر دو؟

دوم، دارا بودن یک «دستگاه هاضمه» قوی است. بدین معنا که از توانایی هضم شبکه مفاهیم وارد شده علوم انسانی مدرن برخوردار باشد. از جمله راه های تسخیر معرفتی، فرهنگی و اجتماعی کشورها درگیر و مشغول نمودن آنها با نظام مفاهیم و مسائل علم و فرهنگ رقیب و مهاجم است. برای روشن شدن بحث دو مفهوم از ادبیات حقوقی و سیاسی مدرن را اجمالا مثال می زنیم: «دموکراسی و قانون». دموکراسی به ظاهر یک اصطلاح با مفهوم و معنایی مشخص در ادبیات سیاسی و حقوقی مدرن است. اما با ورودش در ادبیات علمی رقیب دیگر یک اصطلاح صِرف نیست در واقع یک فرهنگ و منش حقوقی و سیاسی است که ساختارهای نامتناسب را کنار زده و ساختارهای متناسب با خود را نیز طلب می کند.

 وظیفه دستگاه هاضمه تخلیه محتوایی این مفاهیم وارداتی و تبدیل آن(پُر نمودن آن) به(از) مفهومی بومی است. البته باید توجه داشت برخی اصطلاحاتِ دستگاه معرفتی رقیب را لاجرم دستگاه هاضمه پس خواهد زد چرا که قابلیت هضم و تبدیل ندارند. در مقابل، مفهوم قانون است. اگر چه ذاتیات قانون در ادبیات مدرن متفاوت بلکه متعارض با ذاتیات قانون در ادبیات اسلامی است اما دستگاه هاضمه توانسته آن را بازتعریف و حتی ذاتیاتش را تا حدودی تغییر دهد. اما نباید فراموش نمود که در هر صورت مفهوم وارداتی آثار و حواشی زادگاه و محل رشد و نموّش را به همراه خواهد آورد.(تفصیل این بحث را باید در مجالی دیگر پی گرفت)

اما قصّه پر غصّه تحول در علوم انسانی در این میان چه می شود؟ با توجه به آنچه گفته شد، به این پرسش کلیدی باید تأمل نمود که نیازمند تحول در علوم اسلامی (با محوریت فقه و فلسفه) و حوزه هستیم یا علوم انسانی یا احیانا هر دو؟

آنچه به ذهن می رسد «تغییر زمین بازی» است. بدین معنا که بیش از آنکه به تحول در علوم انسانی موجود بیندیشیم! باید بر تحول در فقه، فلسفه، علوم اسلامی و حوزه های علمیه تمرکز نماییم. البته این «تغییر میدان مبارزه» منافاتی با اندیشیدن ها، فعالیت ها و تلاش های فعلی در میدان علوم انسانی مدرن ندارد! نکته پایانی نیز توجه به این مسأله است که اگر چه در پس ذهن ما «گذار از علوم انسانی» مدرن باید نیم خیز نشسته باشد اما به مفاهمه و گفتگو با آن نیز نیازمندیم. و اولین مسأله در این باره دارا بودن «زبان گفتگو» است!   

انتهای پیام/

کد خبر : 61684
تاريخ ثبت خبر : 17 بهمن 1396
ساعت بارگزاری خبر : 10:07
برچسب‌ها:, ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)