به گزارش «خبرنگار پایگاه تحلیلی طلیعه» الهام صباحی؛ «معنای زندگی» کمابیش ذهن هر انسانی را در مقطعی از زندگی، زمانی که از روزمرگیهای خود فاصله میگیرد به خود مشغول میکند تا به این مسئله فکر کند که آیا کلیت زندگیاش دارای معنایی است یا نه؟ نمود معناداری زندگی نیز در وجوه ظاهری زندگی فرد دیده میشود و سبک زندگی او را نشان میدهد. در تعریفی کلی سبک زندگی را میتوان نظام واره و سیستم خاص زندگی هر فرد دانست که متأثر از نوع باورها (جهانبینی) و ارزشهای (ایدئولوژی) حاکم بر آن فرد و جامعه است. بطن سبک زندگی همان معناداری زندگی است که از طریق ایدئولوژی و ارزشهایی که فرد در زندگی کسب میکند و بر اساس تجربههایی که میآموزد شکل می گیرد.
امروزه کسب تجربه آموزشی (علمی) نه صرفاً برای ساختن جهانبینی و ایدئولوژی بلکه بهعنوان محوری برای زندگی مورد توجه است. علم (Science) در این معنا درواقع کشف کردن (و نه اختراع کردن) واقعیت هایی است که وجود و جریان کلی آنها بطور کلی مستقل از وجود انسانی و عوامل ادراک انسانی از قبیل (حس، خیال و عقل) است.
معنای زندگی را بر اساس آنچه در میان فیلسوفان مطرح است میتوان در سه محور هدف ،کارکرد و ارزش مورد بررسی قرار داد. آنچه در سبک زندگی در مقام کسب تجربه مشاهده می شود، آموختن به عنوان هدف، ارزش و کارکرد در زندگی جامعه علمی و دانشگاهی است. از این طریق ایدئولوژی و جهانبینی، آنها را تحت تأثیر قرار داده است وکسب تجربه (علم ) در دانشگاهها مخاطب را به بیمعنایی زندگی کشیده است.
شکوفایی علم در عصر مدرن با اقبال بشری که طالب حقیقت و قدرت بود، مواجه شد. شکوفایی ای که ناشی از کار آمدی علم در تبیین و درک امور و تسلط بر طبیعت بود. از ویژگی های علم مدرن این است که به اجزای مجزای جهان نه کلیت آن می پردازد و این شناخت علمی، جزیی است و قطعی، همه جانبه و یقینی نیست و شاخه های مختلف علوم مستقل از یکدیگر هستند و هیچ واحدی هم وظیفه ایجاد ارتباط و هماهنگی بین گرایش های مختلف علم را برعهده ندارد. علاوه بر این خصوصیات، از هم گسیختگی علم مدرن، باعث پدید آمدن روحیه علمی شده است که از روش علم جدید نشات می گیرد .
این روحیه علمی باورها و ارزش های استعلایی سنتی را به چالش می کشاند و فرد با این روحیه از هر چیزی تقدس زدایی می کند زیرا تحت تاثیر این روحیه علمی نقد و پرسش های حول جهان ، انسان و ادیان مطرح می شود و با عدم پاسخ صحیح رو به رو می گردد و بدین ترتیب قداست خدا ودین در نزد او از بین می رود و به جای آن تفکر سکولاریستی و ماتریالیستی جایگزین تفکر استعلایی و معناداری و هدف داری می شود و در این میان آنچه که محور و مقدس می شود خود علم (تجربه آموزشی) است.
کسب تجربه آموزشی (علم آموزی) چنان مشروعیتی یافته است که انسان عصر مدرن به غیر از آن راه دیگری برای خود نمی تواند متصور شود و سبک زندگی اش بر اساس این بی معنایی شکل می گیرد .
از آنچه گذشت می توان نتیجه گرفت کسب تجربه آموزشی در کنار ویژگی های خاص علم زمینه ساز شکل گیری عواملی می شود که به احساس بی معنایی در زندگی منجر می گردد. این همان چیزی است که اندیشمندان غربی بر آن تاکید می کردند تا علم را از عرصه ایمان جدا سازند و علم و فناوری را با زمینه های فکری سکولاریسم توسعه دهند وکسب معرفت تجربی را به معرفت دینی ارجحیت دهند و نقش دین را تضعیف کنند و رشد این تفکر سکولاریستی در دانشگاه ها در رشته های مختلف علمی مهمترین عامل ایجاد احساس بی معنایی در چند قرن اخیر می تواند باشد .