به گزارش «خبرنگار پایگاه تحلیلی طلیعه» مریم جامه بزرگی؛ یکی از نهادهایی که میتواند از پایه در تغییر سبک و فرهنگ زندگی، مؤثر باشد نهاد آموزش و پرورش است. این نهاد میتواند تغییرات بسیار عمیقی را از اوان کودکی در افراد جامعه ایجاد کند و این حرکت را تا دوران نوجوانی افراد در همۀ ساحتهای در نظر گرفته شده در سند ملّی آموزش و پرورش از جمله اعتقادی، اخلاقی، علمی-آموزشی، فرهنگی– هنری، اجتماعی، سیاسی، زیستی و اقتصادی، ادامه دهد. در این راستا این نهاد به عنوان یکی از مهمترین فرصتهای اجتماعی شدن دانشآموزان، میباید کارکردهای متناسب جهت دستیابی به این هدف را ایجاد کند و تنها به مشخص نمودن اهداف قانع نبوده و عملکردهایی را که در فضای کلی آموزش و پرورش از جمله مدرسه منجر به تغییرات اساسی و پایهای میشود شناسایی نموده و بر این اساس اقدام نماید.
یکی از اقدامات بسیار مهم و ضروری آموزش وپرورش در این راستا بازگشت به متن دین و استفاده از نکات و دستورات متعدد و متنوع آن برای ابعاد مختلف زندگی است که در واقع سبک زندگی اسلامی را میسازد که میبایست از سالهای پیش به آن پرداخته و در اهداف و عملکردهای آن در نظر گرفته میشد. این در صورتی است که مدارس ما در دهههای اخیر تلاش خود را صرف برخی از اقدامات دینی ظاهری نمودهاند که در بسیاری موارد نتیجۀ عکس داشته و در نهایت روحیهای ضد دینی در دانشآموزان ایجاد کرده است.
یکی از مصادیق این اقدامات منحصر نمودن فعالیتهای دینی در دروسی مانند «بینش اسلامی» یا «دین و زندگی» است که حتی موجب تغییرات جزئی در جهانبینی دانشآموزان نشده است. از طرفی نیز جای اندیشهها و نگرشهای اسلامی در مدارس، بانفوذ اندیشهها و بینشهای لیبرالیستی در قالب برنامۀ درسی پنهان در حال پر شدن است، امری که میتواند در حال حاضر مسئلهای نگرانکننده و درعینحال قابل تأمل باشد.
لیبرالیسم به عنوان یکی از ایدئولوژیهایی که در حال جهانی شدن است در اروپای مسیحی شکل گرفت و در کلّیت خویش علیه همۀ ارزشهای قدسی و ماورایی به وجودآمد. این اندیشه به عنوان یک مکتب اجتماعی، تعریف خاصی از انسان دارد و متناسب با آن نیز اشکال خاصی از نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و تربیتی عرضه میکند.
لیبرالیسم امروز دیگر نه در قالب یک نظریۀ فلسفی یا سیاسی، بلکه به عنوان یک الگوی زندگی و برنامهریزی، بر موج مدرنیسم به گوشه گوشۀ جوامع نفوذ کرده است و بسیاری را بدین گمان کشانده که توسعه و ترقی را جز از این راه نمیتوان تأمین کرد. اندیشههایی چون لیبرالیسم، استواری و استحکام خود را مرهون نمودهای عینی و عملی هستند و صحنه کارزار با آنها بیش از هر جا در میدان مدیریت و برنامهریزیهای اجتماعی و بینالمللی است.
یکی از عرصههای ساختاری مدیریت و برنامهریزی اجتماعی در هر کشور نهاد آموزش و پرورش است. این نهاد میتواند تبدیل به یکی از نقاطی شود که به صورت پنهانی و غیر مستقیم اشاعه دهندۀ بخش بسیار بزرگی از فرهنگ لیبرالیستی است و این برای متولیان امر آموزش و پرورش در جامعه زنگ خطری بزرگ محسوب میشود.
چراکه اولا این ایدئولوژی دارای وجوه تقابل بسیار زیادی با مکتب اسلام است، دوم اینکه یادگیری از طریق برنامۀ درسی پنهان علیرغم زمانبر بودن به صورت عمیق و بسیار مؤثر اتفاق میافتد و سوم اینکه فرآیند یادگیری در چنین برنامهای با عدم آگاهی مرّبیان و دانشآموزان و از طریق منش، کردارها، طرز تلقیها و قضاوتهای معلمان و دیگر مسئولین مدرسه نسبت به رفتارهای دانشآموزان، تعاملاتی که دانشآموزان با یکدیگر دارند، نحوۀ گذران اوقات فراغت آنها و غیره همراه میباشد.
بنابراین امکان آن میرود که در چنین وضعیتی برنامۀ درسی پنهان مدارس با برنامۀ درسی آشکاری که نهاد آموزش و پرورش کشور در راستای آرمانهای انقلاب اسلامی تدارک دیده است در تضادی نه چندان آشکار قرار گیرد. بدین ترتیب تأثیر این تضادها به صورت زنجیره وار از دانشآموزان به خانوادهها و از خانوادهها به جامعه و در قالب فرهنگ باز تولید شده از جامعه به خانواده در حال یادگیری می باشد و در نهایت منجر به تشکیل جامعهای میشود که افرادش به دلیل حاکم بودن فرهنگ از هم گسیختهای که ماهیت چندان روشنی ندارد و ملقمهای از فرهنگ ایرانی، اسلامی و غربی است، دچار تناقضات شخصیتی فراوانی هستند.
به گونهای در حال حاضر با موج انتقادات والدین و حتی جامعه به نهاد آموزش و پرورش روبه رو هستیم که چرا فرزندان امروز این کشور سلایق و ترجیحات مبتنی بر ارزشهای اسلامی را در تعارض با سلایق و ترجیحات خود در زندگی میدانند و سبک زندگی خود را بر پایۀ ارزشها و نگرشهایی غیر از مکتب اسلام بنا مینهند. تفکراتی نظیر سکولاریسیون، فردباوری، رویکرد مادی نسبت به غایت زندگی، مدارا و سهلانگاری، انسانمداری و صدها آموزۀ ضد اسلامی که از طریق مدارس، «خانۀ دوم» دانشآموزان، به آرامی در حال رشد است و بر ترجیحات و سلایق آنان مؤثر بوده است.
این در حالی است که هدف تعلیم و تربیت در ایران حیات طیبه میباشد و این تناقض غیرقابل انکاری است که در آموزش و پرورش کشور در حال رخ دادن است.
بسیاری ار ناهنجاریهایی که امروزه در جامعه دیده میشود از قبیل خودخواهی، بی تفاوتی افراد نسبت به یکدیگر که از مصادیق بارزش را میتوان دور شدن جامعه از فریضۀ اساسی امر به معروف و نهی از منکر دانست، وجود این اعتقاد که دین جایگاهی در زندگی امروزی افراد نمیتواند داشته باشد و محدود شدن فرایض دینی در مناسبتها، تنها بخش کوچکی از آسیبهای رشد لیبرالیسم در پیکرۀ فرهنگ ایرانی اسلامی است که اگر کمی عمیقتر بنگریم ردپای آن را در اطراف خود خواهیم دید.
بر این اساس باید از خودمان بپرسیم که دانشآموزان ما به عنوان پدران و مادران و مسئولین آیندۀ این کشور با تنفس در این هوای آلودۀ فرهنگی به کدامین سو کشیده خواهند شد و در این جاست که باید بر سر خودمان و متولیان امر آموزش و پرورش فریاد “فأین تذهبون” برکشیم!