| امروز پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:


چگونگی شکل‌گیری و بومی‌شدن پسامدرنیسم در ادبیات داستانی ایران

جریان ادبی-هنری-فلسفی پسامدرنیسم در واقع نوعی اعتراض به این وضعیت جهانی بوده و از طریق بازتاب دادن دقیق این وضعیت در هنر و ادبیات شكل گرفته است.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، مقاله «چگونگی شکل‌گیری و بومی‌شدن پسامدرنیسم در ادبیات داستانی ایران» نوشته منصوره تدینی، استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رامهرمز است که بخشی از آن را با هم می خوانیم.

مقدمه

این مقاله تلاش دارد چگونگی شکل‌گیری پسامدرنیسم و نحوۀ بومی شدن آن را در ایران مورد بررسی قرار دهد. پسامدرنیسم بازتاب اعتراض انسان به وضعیتی اقتصادی- اجتماعی به‌نام پسامدرنیته است؛ همچنان که وضعیت پسامدرنیته پیامد تحولاتی است، که در اثر کلان شدن سرمایه جهانی و شکل‌گیری شرکت‌های چندملیتی، گسترش و سرعت ارتباطات جهانی از طریق کامپیوتر و اینترنت و نزدیک شدن جهان به وضعیتی موسوم به دهکده جهانی و منجر شدن آن به آمیختگی فرهنگ‌های ملل مختلف و بی‌هویتی یا در واقع هویت چهل تکّۀ انسان امروزی و انزوای بیشتر او در چنین جوامعی رخ داد. جریان ادبی-هنری-فلسفی پسامدرنیسم در واقع نوعی اعتراض به این وضعیت جهانی بوده و از طریق بازتاب دادن دقیق این وضعیت در هنر و ادبیات شکل گرفته است.

تاریخچه و تعریف اصطلاح

اصطلاح پسامدرنیسم را نخستین بار در دهه ۱۸۷۰ شخصی به نام جان واتکینز چپمن۱ (John Watkins Chapman) برای توصیف نقاشی‌هایی به‌کار برد که از لحاظ تکنیک پیشرفته‌تر از نقاشی‌های زمان خودش، یعنی نقاشی‌های امپرسیونیستی بود. در سال ۱۹۳۹، یک تاریخ‌نگار انگلیسی به‌نام آرنولد توینبی۲ (Arnold Joseph Toynbee) از پیدایش عصر پسامدرن، به جای نظم بورژوایی قرن هفدهم به بعد سخن گفت و منظور او از این اصطلاح، یک نظم اقتصادی- اجتماعی بود. در سال ۱۹۵۷، یک تاریخ‌نگار فرهنگی آمریکایی به‌نام برنارد روزنبرگ (Bernard Rosenberg) جامعه زمان خود را جامعه‌ای پسامدرن نامید، زیرا معتقد بود سیطره فناوری و پیدایش فرهنگ توده‌ای و روند جهانی شدن و یک شکل شدن رفتارهای فرهنگی، جامعه را به‌شکلی جدید دگرگون کرده است.

در سال ۱۹۶۴، لزلی فیلدر۳ (Leslie Fielder) این اصطلاح را برای توصیف یک فرهنگ نوپدید به‌کار برد که ویژگی‌های آن از نظر او مردود شمردن فرهنگ نخبه‌گرا و نفی ارزش‌های مدرنیسم بود.

در سال ۱۹۶۸، لئو استاینبرگ۴ (Leo Steinberg) این اصطلاح را درمورد تحولات هنرهای تجسمی به‌کار برد. به نظر او، در این هنرها بازنمایی طبیعت کنار گذاشته شده و ایماژهای ساخته بشر بازنمایی می‌شدند.» (پاینده، ۱۳۸۵ : ۶۲-۶۱، نقل به مضمون و تلخیص(

اما بیشترین کاربرد این اصطلاح در معنای امروزی، درمورد شیوه معماری پس از جنگ جهانی دوم است که تلفیقی از معماری نو و کهن بود. در ادبیات، این اصطلاح از دهه ۱۹۶۰ رواج پیدا کرد و در ۱۹۸۰ به اوج خود رسید. پیش از پرداختن به نظریات مختلفی که در این مورد وجود دارد، لازم است ابتدا به تمایز مفهوم سه واژه پسامدرنیته، پسامدرن و پسامدرنیسم توجه شود.در کتاب راهنمای نظریه ادبی معاصر به نقل از پیتر بروکز این طور نوشته شده است: …سه واژه پسامدرن، پسامدرنیته و پسامدرنیسم، جملگی برای دوره بندی تحولات اجتماعی و اقتصادی نظام سرمایه‌داری (معمولا پس از جنگ)، توصیف تحول هنرها یا تحول در درون آن‌ها …و نیز اشاره به نگرش یا موضع شخص نسبت به این تحولات به کار گرفته می‌شوند.(سلدن،۱۳۷۷: ۲۲۲) بنابراین پسامدرنیته دوره‌ای از نظام سرمایه‌داری، پسامدرن پدیده‌های این دوره و پسامدرنیسم شیوه غالب در هنر این دوران است.

بری لوئیس۵(Barry Lewis) پست مدرنیسم را شیوه غالب در ادبیات سال های ۱۹۶۰ الی ۱۹۹۰ می‌داند و ابرمز۶ (M.H.Abrams) نیز در فرهنگ اصطلاحات ادبی این اصطلاح را به ادبیات و هنر بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق می‌کند و پیدایش آن را تحت‌ تاثیر عوامل سیاسی- اجتماعی چون نظامی‏گری در آلمان نازی، ویرانگری بمب اتمی در ژاپن، نابودی طبیعت در شهرها و افزایش بی‌رویه جمعیت می‌داند. به نظر او پست مدرنیسم فقط ادامه مدرنیسم نیست، بلکه از آن فراتر رفته است و نخبه‌گرایی مدرنیستی را از طریق آمیختن آن با سنت و نیز مخدوش کردن مرزهای هنر والا و هنر توده‌ای نقض می کند. (ابرمز، ۱۹۹۹: ۱۶۸)

مبانی فکری پسامدرنیسم

برای شناخت مبانی فکری و اجتماعی پسامدرنیسم باید نخست خاستگاه‌های مدرنیسم را مورد توجه قرار داد، زیرا تفکیک این دو از هم ممکن و اصولی نیست و پست مدرنیسم را نباید و نمی‌توان جریانی جدا از مدرنیسم تلقی کرد.

در هنگام بررسی تاریخچه و علل شکل گیری مدرنیسم از دو جنگ جهانی سخن گفته می‌شود و در مورد پسامدرنیسم نیز اغلب به مسائل اجتماعی ـ اقتصادی، سیاسی و تاریخی اشاره می‌گردد. مثلا بری لوئیس در آغاز مقاله خود با عنوان «پسامدرنیسم و ادبیات» از وقایع مهم سیاسی چون ترور جان کندی و بنا نهادن و ویران ساختن دیوار برلین در آغاز این دوره یاد می‌کند. (پاینده، ۱۳۸۳ : ۷۷) لری مک‌کافری نیز در مقاله «ادبیات داستانی پسامدرن» ترور کندی را تاریخی در نظر می‌گیرد که رسماً خبر از ظهور پسامدرنیسم ـ دست کم در آمریکا ـ می‌دهد. (یزدانجو، ۱۳۸۱: ۱۵) پتریشیا وُ در مقاله «مدرنیسم و پسامدرنیسم: تعریفی جدید از خودآگاهی ادبی»می‌نویسد: «می‌توان گفت پسامدرنیسم مبین احساس بحران‌زدگی و ناباوری به نظمی مقتدر و بیرونی است، همان احساسی که موجد مدرنیسم [به منزله جنبشی ادبی]گردید.»(پاینده، ۱۳۸۳: ۱۸۰ـ۱۷۹) «فردریک جیمسن نیز در تحقیق مفصلش با عنوان پسامدرنیسم یا منطق فرهنگی سرمایه‌داری متاخر(۱۹۹۱)، فروپاشی ساختارهای سنتی، اجتماعی و اقتصادی را مشابه روان‌گسیختگی می‌داند.»(همان: ۱۰۷)

آنچه در همه این نقل قول‌ها مشترک است، جستجوی مبانی و خاستگاه‌های این جریانات ادبی در وقایع تاریخی و شرایط اجتماعی است که بر پیدایش جریانات فکری و فرهنگی بسیار تاثیرگذار هستند.

به دنبال بحران‌های عمیق اقتصادی این قرن و پیامدهای اجتماعی آن، بخصوص دو جنگ جهانی ویرانگر، تحولاتی در عرصه‌های مختلف فرهنگی رخ داد که منجر به پیدایش مدرنیسم و پسامدرنیسم در هنر و ادبیات شد. گرچه نمی‌توان انکار کرد که این تاثیرگذاری‌ها و تحولات همواره دوسویه بوده است و چه بسا تحولاتی در عرصه اندیشه و علوم منجر به تحولات اقتصادی و اجتماعی شده‌اند؛ از جمله هرگز نمی‌توان نقش پیش‌رفت علومی چون فیزیک، زیست‌شناسی و روان‌شناسی را در ایجاد تحولات اقتصادی و اجتماعی نادیده گرفت. به عنوان مثال در علم فیزیک، پیدایش فیزیک کوانتومی و نظریه نسبیت انیشتین و اصل عدم قطعیت هایزنبرگ، همچنین در زیست‌شناسی نظریات داروین در مورد تکامل و در روان‌شناسی نظریات فروید در مورد سه پاره ذهن انسان و… همراه بودند با تحولاتی در فلسفه و جامعه شناسی، که از مهم‌ترین آن‌ها نظریات مارکس و انگلس را در جامعه‌شناسی سیاسی و نیچه، هوسرل و بعدها یاسپرس، سارتر، مارسل و هایدگر را که به عنوان فیلسوفان اگزیستانس شناخته شده‌اند، در فلسفه می‌توان نام برد.

همچنین با شکل‌گیری سرمایه‌داری به شکلی فراملیتی و کلان و از بین رفتن مرزهای ملی در عرصه اقتصاد، وضعیتی در جامعه سرمایه‌داری جهانی ایجاد شد که فردریک جیمسن از آن با نام سرمایه‌داری متأخر یاد می‌کند و لیوتار معتقد است در شرایط اجتماعی حاصل از آن، روایت‌های کلان برای همیشه نابود شده‌اند. پست مدرنیسم در چنین عرصه‌ای از درون مدرنیسم و به عنوان ادامه آن رشد می‌کند و برخلاف مدرنیسم که با نگاهی معرفت شناسانه (Epistemologic) به جهان و هنر می‌نگرد، نگرشی وجودشناسانه(Ontologic) دارد.

امروزه نظریه‌پردازان بسیاری، در زمینه هنر، ادبیات، تاریخ، جامعه شناسی و فلسفه پست مدرن قلم زده‌اند. در این پژوهش، بیشتر به آن آراء و عقایدی توجه شده است که یا مستقیماً در زمینه ادبیات و به‌طور خاص ادبیات داستانی بوده‌اند و یا به‌نحوی با آن ارتباط داشته‌اند. با وجود این، باز هم در بین نظریه‌پردازان این عرصه محدود، اتفاق‌نظر وجود ندارد و هریک از زاویه‌ای به مسأله نگریسته‌اند؛ مثلاً برایان مک هیل۷ (Brian McHale) از طریق توجه به محتوا و شالوده‌های فلسفی، پسامدرنیسم را مورد توجه قرار می‌دهد و با توجه به نظر یاکوبسن۸ (Roman Jakobson) درمورد عنصر غالب، سعی در مرزبندی بین مدرنیسم و پست مدرنیسم دارد. به نظر او عنصر غالب در ادبیات مدرنیستی، معرفت شناسی (Epistemology) و در ادبیات پست مدرنیستی، وجودشناسی (Ontology) است. بری لوئیس به ویژگی های زبانی و ظاهری این نوع ادبیات توجه نشان می‌دهد و مؤلفه‌های مذکور را درخدمت ایجاد آشفتگی و درهم ریختن پیرنگ داستان می‌بیند. پتریشیاوو۹ (Patricia Waugh) تمهیدات فراداستانی را درخدمت برجسته کردن نگارش متن به منزله بحث‌برانگیزترین جنبه آن می‌داند و معتقد است این متون توجه خواننده را به فرآیند برساخته شدن خود متن جلب می‌کنند تا نشان دهند که واقعیت نیز امری برساخته و محصول تعامل ذهن ما با زبان و با جهان خارج است.

ایهاب حسن۱۰ (Ihab Hassan) و دیوید لاج۱۱ (David Ladge) نیز هریک مؤلفه‌هایی برای تشخیص داستان پسامدرن ذکر می‌کنند که اغلب ظاهری و زبانی هستند.

بودریار۱۲ (Jean Boudrillard) با روی‌کردی جامعه‌شناسانه به فراداستان می‌نگرد. او معتقد است که دوران ما تحت سیطره نشانه‌هاست و در عصر پسامدرنیته تصاویر (Images) جانشین واقعیت شده‌اند. بنابراین ما به‌جای واقعیت با وانموده‌های آن (Simulacrum) روبرو هستیم. لیوتار۱۳ (Jean Francois Lyotard) نیز از همین منظر جامعه‌شناسانه، مهم‌ترین مشخصه عصر پسامدرن را فروپاشی روایت‌های کلان یا فراروایت‌ها (Meta narrative) می‌داند. لیندا هاچن۱۴ (Linda Hutchean)نیز با توجه به دیدگاه‌های تاریخ نگاران جدید (New Historicians)، فراداستان تاریخ‌نگارانه را مورد بررسی قرار می‌دهد و به رابطه تاریخ مکتوب با واقعیت و نیز رابطه داستان با واقعیت می‌پردازد. فردریک جیمسن۱۵ (Frederic Jamson) که یک نئومارکسیست است، پسامدرنیته را، منطق فرهنگی سرمایه‌داری متأخر می‌داند و به ماهیت متکثّر و نامتجانس و مبهم جامعه پسامدرن بدبین است. او راه نجات انسان این عصر را در پناه بردن به ایدئولوژی مارکسیسم می‌بیند و ادبیات پسامدرن را نیز با توجه به دیدگاه‌های مارکسیستی خود مورد توجه قرار می‌دهد.

دیوید هاروی۱۶ (David Harvey) در کتاب وضعیت پست مدرنیته، تجزیه و چندپارگی در هنر، زبان و روان انسانی را نتیجه تحول در نگرش و تلقی ما از زمان و مکان می‌داند. فشردگی و تراکم زمان و مکان که پیامد سرعت یافتن ارتباطات و شرایط جدید صنعتی است، مرزهای ملی را کم‌رنگ کرده‌اند و جهانی شدن سرمایه موجب اختلاط و امتزاج ملیت‌ها شده است. به نظر او داستان‌های علمی- تخیلی با عنوان سیبر پانک (Cyber Punk) علیه دنیایی تکنولوژیک که انسان را به آمیزه‌ای نیمه ماشین تبدیل کرده است، هشدار می‌دهند و ماهیتی پسامدرنیستی دارند.

جان بارت۱۷ (John Barth) که قبلا درمقاله‌ای ادبیات پسامدرن را ادبیات تهی‌سازی نامیده بود، در آخرین مقاله خود، به این ادبیات با نگاهی مثبت می‌نگرد و تحت عنوان ادبیات غنی‌سازی، آن را تلاشی برای دست یابی به شیوه‌های جدید نگارش می‌داند. به نظر او ادبیات پیش از این دوره، به بن‌بست کلیشه‌ای و تکراری بودن رسیده بود؛ بنابراین، نویسندگان پسامدرن با تمهیدات فراداستانی مانند اقتباس و پرداختن به خود داستان و صناعت های آن و …، همچنین ترکیب شیوه‌های نوشتار پیشامدرنیستی و مدرنیستی، به شیوه‌ای دیالکتیکی به‌ سبکی نوین در نگارش دست یافته‌اند.

مهم‌ترین مختصات پسامدرنیسم: مهمترین ویژگی‌های پسامدرنیسم حول دو محور عنصر غالب محتوایی و شکلی قرار می‌گیرد:

عنصر غالب شکلی: ادبیات پسامدرنیستی از نظم می‌گریزد و گسیختگی و عدم انسجام شکلی دارد.

عنصر غالب محتوایی: در متون پسامدرنیستی نگاه آنتولوژیک بر متن غلبه دارد، برخلاف مدرنیسم که نگرش غالب بر اثر اپیستمولوژیک است.

 مهمترین مولفه‌های پسامدرنیسم حول این دو محور به قرار زیر شکل می‌گیرند:

اتصال کوتاه، ایجاد سطوح مختلف وجودشناسانه و تداخل مداوم آنها با یکدیگر، فرجامهای چندگانه، بینامتنیت، درآمیختن هنر والا با هنر عامه‌پسند و مبتذل، درآمیختن انواع مختلف هنری(ژانرها)، آشکار کردن شگردهای ادبی و گفتگو دربارۀ داستان و تکنیکهای داستاننویسی، عدم قطعیت، عدم اقتدار مؤلف و شورشگری شخصیتها، ابهام و نداشتن پیرنگ، گسیختگی و عدم انسجام متن، شخصیت بیجنسیت و یا دوجنسیتی، آشفتگی زمان و مکان، فروپاشی فراروایتها، تغییرات مداوم راوی و زاویۀ دید، ذکر بیش از حد جزئیات برای آشفتن بیشتر متن و شخصیت‌های روانپریش که در اینجا به‌اختصار به‌شرح برخی از آنها پرداخته می‌شود.

اتصال کوتاه (fusion) : در داستان پسامدرن جهان واقعیت و خارجی گاه با جهان درون داستان اتصال و ارتباط پیدا می‌کند؛ مثلاً ممکن است شخصیت‌هایی از جهان واقعی در داستان حضور پیدا کنند و یا شخصیت‌های داستانی به‌جهان بیرون سفر کنند. در رمان «آزاده خانم و نویسنده‌اش» از دکتر رضا براهنی، آزاده خانم که شخصیت اصلی داستان است، به دیدن نویسنده می‌آید و با دادن پول به او، وی را از یک بحران مالی نجات می‌دهد. در جای دیگری نویسنده از شخصیت داستان خود تقاضای ازدواج می‌کند و یا شاعر معروف، شهریار، در جایی از داستان وارد فضای داستانی می‌شود و با دکتر شریفی، یکی از شخصیت‌های داستانی، ارتباط برقرار می‌کند.

ایجاد سطوح مختلف وجود شناسانه و تداخل آنها با یکدیگر: همان گونه که مولفه قبل نشان می‌دهد، بین دنیاهای مختلف در داستان پسامدرن حدّ و مرزی وجود ندارد و خواننده مدام با این پرسش‌ها روبرو است: چند دنیا داریم؟ این دنیاها چه ارتباطی با هم دارند؟ کدام یک از این دنیاها واقعی‌تر هستند؟ و … این پرسش‌ها در خدمت برجسته کردن محتوای وجودشناسانه قرار دارند.

این محتوا در اغلب داستان‌های پسامدرن، از طریق ایجاد لایه‌های مختلف وجودشناسانه برجسته می‌شود؛ مثلا در داستان «آزاده خانم و نویسنده‌اش»، دنیای نویسنده یا جهان خارج اولین لایه است، اما موضوع این داستان در مورد داستانی است که نوشته می‌شود و شخصی به نام دکتر رضا آن را می‌نویسد. این دومین لایۀ داستانی و جهانی دیگر است. در داستانی هم که دکتر رضا می‌نویسد، نویسنده‌ای دیگر به نام دکتر شریفی داستان می‌نویسد. به‌همین ترتیب جهان‌های متفاوتی خلق می‌شود، که مدام با هم ارتباط و تداخل دارند. شبیه حالتی که با چند قاب تودرتوی نقاشی مواجه هستیم، منتها نقاشی‌هایی که درهم سیلان و جریان دارند. در داستان مذکور شخصیت‌ها و وقایع این لایه‌ها باهم مربوط و متداخل هستند و برخی از آنها یکی به‌نظر می‌آیند.  

فرجام‌های چندگانه: داستان پسامدرن بر خلاف داستان مدرن که فرجامی واحد ولی مبهم دارد، فرجام‌های متعددی را به خواننده پیشنهاد می‌کند، تا خواننده به‌دل‌خواه خود یکی را از آن میان برگزیند؛ مثلاً در همین داستان آزاده خانم، نویسنده چندین پایان را به خواننده پیشنهاد می‌کند، بدون آن که خود یکی از آنها را ترجیح دهد.

بینامتنیت: در داستان پسامدرن که متنی شبیه به چهل تکّه دارد، قسمت‌هایی از متون مختلف، در کنار هم چیده می‌شود و متن به‌طور مداوم با متون دیگری ارتباط پیدا می‌کند؛ مثلا در همین داستان اشاراتی به آثار شاعران و نویسندگان دیگر چون، هدایت، داستایفسکی، چوبک، هولدرلین و … وجود دارد. به‌این طریق باز هم نویسندۀ پسامدرن مرزهای وجودی دیگری را می‌آشوبد. جهان‌های متفاوت و سابقاً منتزع از هم ادبی، اینک در هم می‌آمیزند و به هم راه می‌یابند و یگانگی و یک‌پارچگی یکدیگر را مورد تردید قرار می‌دهند.

آمیزش هنر عامه‌پسند با هنر والا: در آثار پسامدرن، هنر والا و هنر عامه پسند نیز، به‌هم آمیخته می‌شوند و هنر عامه‌پسند برای نخستین بار در ادبیات جدّی جایی می‌یابد؛ هنر والا دیگر تافتۀ جدابافته نیست و به‌هنر عامه با چشمی تحقیرآمیز نگاه نمی‌شود. بنابراین سبک پسامدرن سبکی یک دست و یک‌نواخت نیست. در جایی نثر ممکن است ادبی باشد و در چند سطر بعد محاوره‌ای و عامیانه. درجایی مفاهیم والا و پیچیده هستند و کمی بعد مفاهیم پیش‌پاافتاده و ساده مطرح می‌شوند. سبک‌های مختلف و انواع مختلف ادبی نیز با هم می‌آمیزند و این همه، علاوه بر این که در خدمت برجسته کردن محتوای وجودشناسانه است، انسجام و یک‌پارچگی متن را نیز برهم می‌زند.

درآمیختن انواع هنری(ژانرها): در متون پسامدرن ممکن است ژانرهای مختلفی، که پیش از این هیچ‌گاه در کنار هم دیده نمی‌شدند، با هم دیده شوند؛ مثلاً ژانر علمی در کنار ژانر داستانی، یا نمایش‌نامه و شعر و نقاشی و همچنین سبک‌های مختلف نویسندگی می‌توانند همگی در کنار هم دیده شوند. داستان مذکور نمونۀ خوبی برای این خصیصه است.

آشکار کردن تصنّع و شگردهای ادبی: نویسندۀ پسامدرن برخلاف نویسندگان پیش از خود، نه فقط تلاشی برای پنهان نگه‌داشتن تصنّع، در اثر خود ندارد، بلکه تعمداً این تصنّع را آشکار می‌کند. او ممکن است بارها در مورد شگردهای داستان‌نویسی گفتگو کند و یا از خواننده نظر بخواهد. به هر حال غیرواقعی و داستانی بودن اثر را مدام به‌خواننده یادآوری می‌کند. در چنین داستانی عامل تعلیق ناباوری که هنری جیمز و دیگران مطرح می‌کردند، به‌کلّی از بین می‌رود.

این تکنیک، که پیش از این برتولت برشت و دیگران در هنر نمایش از آن استفاده می‌کردند، در داستان پسامدرن به‌عنوان یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌ها در خدمت برجسته کردن محتوای وجودشناسانه قرار گرفت. از سویی بر غیرواقعی بودن داستان تأکید می‌شود و از سوی دیگر شخصیت‌های داستانی در مؤلفۀ اتّصال کوتاه وارد فضای داستانی می‌شوند و توّهم واقعی بودن را در خواننده ایجاد می‌کنند. عدم قطعیت حاصل از این تکنیک، خود از مهم‌ترین علایق نویسندگان پسامدرنیست است.

عدم اقتدار مؤلف و شورش گری شخصیت ها: یکی دیگر از ویژگی‌های داستان رئالیستی، یعنی اقتدار بی‌چون و چرای مؤلف بر داستان و شخصیت‌ها، در فراداستان نقض می‌شود. اگر نویسنده در ادبیات پیشامدرن، خداگونه و با روشی جبرگرایانه، شخصیت‌ها و وقایع و فرجام آنان را خلق می‌کرد، در فراداستان عاجزانه به‌دنبال شخصیت‌های مخلوق خود می‌دود و از آنان درخواست می‌کند که پیرنگ داستان را به پیش ببرند و در مواردی تسلیم خواست شخصیت‌ها برای رقم زدن سرنوشت خویش می‌شود؛ شخصیت‌هایی که اغلب خود نیزاقتداری بر سرنوشت خویش ندارند و به‌همین دلیل، گاه مأیوسانه خواهان گریز از فضای داستانی می‌شوند.

رمان پسامدرن به این نحو، آیینۀ تمام‌نمای جهان بیرون می‌شود و بازهم عدم‌قطعیت‌ها وآشفتگی‌های آن و ناتوانی انسان‌ها را بازتاب می‌دهد. البته لازم به ذکر است که اقتدار بی‌چون و چرا و خداگونۀ مؤلف ابتدا در مدرنیسم زیر سوال رفته بود، اما این عدم اقتدار در پسامدرنیسم بسیار شدیدتر و متفاوت‌ با مدرنیسم است. دکتر حسین پاینده در کتاب «رمان پسامدرن و فیلم» در بیان این تفاوت این‌طور می‌نویسد:

   رمان مدرن شورشی است برضد این دخالت‌های خدای‌گونه]ی‌ نویسنده[ . اساساً تفسیر مدرنیست‌ها از نحوه‌ی دخالت خالق در امور بنده‌ها، تفسیری مبتنی بر آزادی ]اختیار[ است و نه مبتنی بر جبر. مدرنیست‌ها اعتقاد داشتند که رمان‌نویس هنگام نگارش اثر، همچون یک خدا بر آفریده‌ی خود (جهان رمان) وقوف دارد، اما او نباید همه چیز را در رمان تعیین کند. نویسنده صرفاً سازوکارِکلیِ رفتارِ شخصیت‌ها را تعیین می‌کند و سپس آن‌ها را آزاد می‌گذارد تا در چارچوب آن سازوکارها یا قواعد با یکدیگر تعامل داشته باشند وپیرنگ را به پیش ببرند. به قول جیمز جویس، رمان‌نویس مانند خدایی است که پس از آفرینش کائنات و انسان، با فراغ خاطر در گوشه‌ای نشسته است و ناخن‌هایش را می‌گیرد. اما پسامدرنیست‌ها نویسنده را آفرینشگری که مجازاً از قدرتی خداگونه برخوردار است، نمی‌دانند. ازنظر آنان، نویسنده نمی‌تواند مقدّرات متن را با یقین و به‌شکلی تخطّی‌ناپذیر تعیین کند. معنا بیشتر به صورت امری گریزنده و چندبُعدی جلوه می‌کند تا موضوعی مقرر و شناختنی … به پیروی از این دیدگاه درباره‌ی معنا، دیدگاهی که معنای متن را نه اسیر نویسنده بلکه حاصل نوعی تعاملِ بازی‌گونه بین نویسنده و خواننده‌ می‌داند، شخصیت‌ها دیگر عروسک‌های خیمه‌شب‌بازیِ نویسنده در مقام خالقی توانا نیستند. در رمان پسامدرن، شخصیت‌ها بر استقلال خود از نویسنده اصرار می‌ورزند و حتی علیه امر او سربه شورش برمی‌دارند، تاحدی که خواننده احساس می‌کند این نویسنده است که از شخصیت‌ها تبعیت می‌کند و نه برعکس. (پاینده،۱۳۸۶: ۶۴-۶۳(.

عدم قطعیت: حاصل همۀ تکنیک‌های پیشین، ازجمله فرجام‌های متعدد، اتصال کوتاه، تداخل شخصیت‌ها، همچنین عدم اقتدار نویسنده و فروپاشی فراروایت‌ها عدم قطعیتی است که بر کل اثر حاکم می‌شود.‌ علاوه بر این، گاه به‌طور مستقیم نیز بر عدم قطعیت تأکید می‌شود و بنیان‌های این نمایش عدم قطعیت بر همان بینش فلسفی نسبیت گرا و پدیدارشناسی قرن بیستم استوار است.

گسیختگی و عدم انسجام متن: استفاده از تکنیک‌های مختلف پسامدرن، ازجمله درهم آمیختن سبک‌ها و ژانرهای مختلف، تغییرات زاویه دید و شیوه‌های جدید روایت مانند ذهنیت مرکزی، جریان سیّال ذهن، خواب، رویا، خاطره، تداعی، زمان‌پریشی و فرجام‌های متعدد داستان به آشفتگی و عدم انسجام روایت بیش از پیش دامن می‌زند. نویسنده از هر طریقی برای گسیختن متن استفاده می کند. و جهان داستان و وقایع آن را پر از آشفتگی و هرج و مرج می‌کند. این آشفتگی که بازتاب آشفتگی جهان واقعی است با هرج و مرج در عناصر داستانی بهتر نمایانده می‌شود. در داستان پسامدرن خواننده در فضای داستانی، چون دنیای واقعی آشفته و سرگردان است.

فروپاشی فراروایتها: طبق نظر فرانسوا لیوتار نظریه‌پرداز پسامدرن، عصر پسامدرنیسم، عصر فروپاشی فراروایت‌هاست و این در داستان پسامدرن نیز انعکاس یافته است. گفتمان‌های مهم بشری مانند مذاهب، ایدئولوژی‌ها و سنت‌های اجتماعی مورد چالش قرار می‌گیرند و فروپاشی آنها به‌عینه در داستان نمایش داده می‌شود.

پارانویا و شخصیت‌های روانپریش: هنر پسامدرن، بازتاب مستقیم نابسامانی‌های عصر پسامدرنیته است. ازاین جهت بسیاری از ویژگی‌های بیمارگونه انسان این عصر در ادبیات آن منعکس است. یکی از انواع روان‌رنجوری‌های شایع انسان پسامدرن، پارانویا است که شک و تردید و ترس و تصور توطئه از جانب دیگران، مهم‌ترین ویژگی‌های آن هستند. شخصیت‌های داستان پسامدرن پیوسته احساس می‌کنند تحت تعقیب و محاصرۀ دیگران قرار دارند و توطئه‌هایی برضد ایشان طراحی می‌شود.

تغییرات مداوم راوی و زاویۀ دید: همچنان که اشاره شد، در کنار تردید آشکاری که نویسنده نسبت به قطعیت امور، از خود نشان می دهد، بهطور غیرمستقیم و با استفاده از یک مؤلفه دیگر پسامدرنیستی، یعنی عوض شدن پیدرپی راوی و زاویۀ دید و جای‌گزین کردن این چندگانگی بهجای راوی قاطع و همه چیزدان «دانای کل» عصر پیشامدرن، باز هم به باور خواننده نسبت به قطعیت امور ضربه میزند. به این ترتیب دیگر نویسنده از جایگاه رفیع خود فرو افتاده و زبونانه از دیگران و حتی از خوانندۀ خود طلب اطلاعات میکند و چه بسا مواردی که بعضی شخصیتهای داستانی از چیزهایی باخبر هستند که نویسنده نمیداند. این امر از طریق تغییرات پیدرپی راوی و زاویۀ دید و شخصیت‌های شورشگر ممکن میشود؛ بنابراین احاطۀ نویسنده بر داستان نیز قطعیت خود را از دست داده و محل تردید واقع شده است. استفاده از جریان سیال ذهن، خواب، خاطره، تداعی و رویا که از مدرنیسم آغاز شده بود، در پسامدرنیسم به‌اوج می‌رسد و به‌انسجام و قطعیت متن، بیش از پیش لطمه می‌زند، تا بازتاب دقیق تری از جهان و واقعیت داشته باشد

آشفتگی زمان و مکان و زمان‌پریشی: زمان و مکان نیز مانند پیرنگ، در رمان پسامدرن به‌شدت آشفته، غیرخطی و غیرواقعی است و در کنار سایر مؤلفههای پسامدرن به آشوب متن کمک میکند. زمان در دست شخصیتهای این داستان‌ها مانند یک ساعت کوکی است که عقربه‏های آن را به هر دو سمت میتوان چرخاند، بنابراین، هرگاه که بخواهند آن را به عقب یا به جلو میکشند. همچنین فراهم آمدن شخصیت‌هایی تاریخی، از زمان‌ها و مکان‌های مختلف، در داستان پسامدرن امری رایج است و زمان‌پریشی نامیده شده است

از دیگر مؤلفه‌های پسامدرنیسم در داستان می‌توان به نداشتن پیرنگ، اقتباس و نقیضه‌پردازی، انواع بازی‌های زبانی و شکلی، تشبیهات عجیب و نامأنوس، اختلال زبانی، تناقض، استفاده از طنز و آیرونی، شخصیت‌های دوجنسیتی یا بی جنسیت – که نمادی از هویت چهل‌تکه و در واقع بی‌هویتی انسان معاصر است- اشاره کرد. از آن‌جا که پسامدرنیسم مکتبی پیچیده و دشوار است، ابتدا برای درک بهتر مطلب و نیز ارائۀ نمونه‌ای بومی شده از پسامدرنیسم در ایران، موارد فوق در یک رمان فارسی بررسی می‌شود.

ادامه دارد … .

انتهای پیام/

کد خبر : 58222
تاريخ ثبت خبر : 22 آذر 1396
ساعت بارگزاری خبر : 16:01
برچسب‌ها:, ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)