| امروز جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

نقدی بر تمدن غرب/ریشه‌های سکولاریسم؛


زمینه‌های شکل‌گیری سکولاریسم در غرب/ بنیادهای فکری

نهضت اصلاح دینی(رفرمیسم) در پیدایش طرز فکر جدید نقشی اساسی داشت و باعث در هم شکستن حاکمیت کلیسا و ظهور فلسفه سیاسی جدیدی گشت.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، متن زیر توسط دکتر سید محمد موسوی استاد دانشگاه در نقد سکولاریسم نوشته شده است:

سکولاریسم، برآیند تحولاتی است که پس از عصر نوزایی(رنسانس) در مغرب زمین، به وقوع پیوست. این فرهنگ بر مبنای مادیت و جدایی دین از سیاست قرار داشت و پس از شکل گیری همراه با فرآورده های صنعتی و سیطره اقتصادی وارد مشرق زمین شد. با توجه به این امر ضروری است که ضمن بررسی چگونگی شکل گیری و مبانی فکری آن در غرب، فراز و نشیب آن را در ایران مورد فحص و بررسی قرار دهیم.

مفهوم سکولاریسم

سکولاریسم (Secularism ) واژه ای انگلیسی است که از ریشه لاتین (Seculum) أخذ شده است. معادل فرانسوی آن (Seculoise) یا (Laicite) است. در فارسی به معنای ناسوتی، دنیوی، بشری، عرفی، زمینی و گیتیانه آمده است. (بریبانیان، ۱۲۷۱:۱۲۵) در فارسی اصطلاحی که مبین تام حقیقت واژه سکولاریسم باشد، ارائه نشده است.

در مقایسه بین سکولاریسم و لائیک، تلقی عمومی بر آن است که سکولاریسم به معنای جدایی فرد و خداوند است و لائیک به معنای ضد دین و الحاد می باشد، اما به نظر می رسد که این تلقی دقیق نباشد. واژه لائیک و سکولاریسم تقریبا مترادف می باشند و در بردارنده مفهومی تشکیکی و نسبی می باشند که طیف وسیعی از الحاد تا پذیرش دین به عنوان یک نهاد را در بر می گیرد.(صعب،۱۹۹۵: ۱۰۶) از این رو برخی سکولاریسم را به دو بخش خشن و ملایم طبقه بندی می کنند. سکولاریسم خشن اشاره به الحاد و سکولاریسم ملایم اشاره به جدایی دین و سیاست و پذیرش دین به عنوان یک نهاد دارد. چنان که برخی نیز به این نکته اشاره می کنند که سکولاریسم در کشورهای پروتستان مذهب، ساری است و در کشورهای کاتولیک مذهب از آن به لائیک تعبیر می شود.(نامه فرهنگ، ش ۱۵:۲۱)

سکولاریسم در عصر روشنگری وارد ادبیات سیاسی غرب شد و با سیطره کلیسا بر دولت و شئون جامعه به مخالفت برخاست. از سکولاریسم تعاریف متعددی به عمل آمده است: برخی از این تعاریف ناظر به مبانی فکری برخی اشاره به پیامدها و اغراض آن دارد. مثلا برخی چون ماکس وبر، سکولاریسم را به معنای جدا بودن جامعه دینی از جامعه سیاسی می داند، به گونه ای که دولت حق هیچ گونه اعمال قدرت در امور دینی را ندارد و کلیسا هم نمی تواند در امور سیاسی مداخله کند.(همان)

تعریف وبر اشاره به نتیجه و پیامد سکولاریسم دارد، زیرا یکی از هدفهای سکولاریسم رهایی دولت از سلطه کلیساست. وی میان سلطه سیاسی و سلطه دینی مرزبندی قائل است و برای هر یک از دین و سیاست قلمروی ویژه ترسیم می کند.

در تعریف سکولاریسم به لحاظ مبانی فکری، می بایست به حاکمیت عقل و علم اشاره داشت و یا بر مبنای انسان مداری، که یکی دیگر از مبانی فکری آن است به این تعریف اشاره کنیم که سکولاریسم، نظامی است که دارای مشخصه هایی از جمله جدایی دین از دولت، شکل گیری دولت براساس ناسیونالیسم، قانون گذاری طبق خواست بشر تأکید بر عینی گرایی به جای ذهنی گرایی و حاکمیت علوم تجربی به جای علوم الهی است.(رفعت السعید، ۱۹۹۵ :۴۵) بنابراین سکولاریسم اشاره به جدایی قلمرو دو حوزه دین و سیاست دارد. در این رهگذر، دین امری فردی قلمداد شده، رسالت دین تنها ایجاد رابطه میان فرد و خداوند است و در سیاست هیچ دخالتی ندارد.

زمینه های شکل گیری سکولاریسم در غرب

سکولاریسم در غرب، ریشه در تحول جامعه از قرون وسطی به عصر جدید دارد و بازتاب طبیعی رخدادها و حوادث قبل از عصر نوزایی است که از آن به عصر تاریکی یاد می شود.

برخی از عوامل مؤثر در شکل گیری سکولاریسم عبارت اند از:

الف) نارسایی تعالیم انجیل و مسیحیت: رگه های اندیشه سکولاریستی را می توان در متن تحریف شده انجیل یافت: طبق تعالیم انجیل نوعی تقسیم کار میان کلیسا و قیصر پذیرفته شده بود، زیرا براساس گفته انجیل آنچه را که متعلق به قیصر است می بایست به قیصر و آنچه را که متعلق به خداست می بایست به کلیسا واگذار کرد. از این روست که برخی نویسندگان یادآور شده اند که در مسیحیت زمینه مساعد رشد سکولاریسم یافت می شود، اما در مفاهیم اسلام که ماده و معنا، دنیا و آخرت و دین و سیاست دو روی یک سکه و در هم عجین هستند، چنین زمینه ای یافت نمی شود.

در قرون وسطی، به واسطه حاکمیت کلیسا، تنها مسائلی اجازه رواج یافتند که مؤید فرضیه‌ها و تعالیم انجیل بودند، لذا با هر گونه نوآوری مقابله شد. علم شجره ممنوعه تلقی شد و بین آن با دین تعارض حاکم بود. فقدان متن وحیانی مصون از تحریف و فقر کلامی موجب رواج عقاید خرافه آمیز شد. ارزیابی نظریات علمی بر مبنای انجیل تحریف شده باعث انحطاط این جوامع شد. استاد شهید مطهری یکی از علل گرایش به مادیگری در غرب را همین مسأله عنوان می کند و معتقد است مذهب که می بایست دلیل هدایت و پیام آور محبت باشد، به صورتی درآمد که تصور هر کسی از دین و خداوند و مذهب خشونت و اختناق و استبداد بود.

ب) نهضت اصلاح دینی: نهضت اصلاح دینی (رفرمیسم) جریانی بود که طی آن به تدریج از نفوذ مذهب در شئون زندگی کاسته شد. مارتین لوتر(۱۴۸۳ ـ ۱۵۴۶م) از پیشگامان این حرکت بود. وی با هدف اصلاح و پیرایه‌زدایی از دین و برقراری انظباط در کلیسا دیدگاه های جدیدی در مسیحیت ارائه کرد مسأله بخشش گناهان را مورد اعتراض قرار داد، اصل خود کشیشی را که به طور منطقی مشوق فردگرایی بود مورد تأکید قرار داد و در این راستا انجیل را به زبان آلمانی ترجمه کرد. تفکیک دین و سیاست از دیگر اصول مورد اشاره وی بود. لوتر اظهار داشت که پادشاهان قدرت خود را مستقیما از خدا می گیرند و وظیفه کلیسا تنها پرداختن به امور معنوی و روحی است.

به هر حال نهضت اصلاح دینی در پیدایش طرز فکر جدید نقشی اساسی داشت و باعث در هم شکستن حاکمیت کلیسا و ظهور فلسفه سیاسی جدیدی گشت. از پیامدهای این حرکت درگیری فرقه های مذهبی بود که موجب سستی و زوال قداست دین و زمینه سازی برای سکولاریسم شد.(لاسکی، ۱۳۴۸۲: ۱۴)

ج) تماس با فرهنگهای ملل جهان: برون نگری و تماس غرب با فرهنگ جوامع دیگر موجب تحول در نگرش آنان و جذب عناصر مفید و سازنده بود. تماس اروپایی‌ها با مسلمانان، در خلال جنگهای صلیبی، موجب آشنایی آنان با فرهنگهای اسلامی گشت. این امر تأثیر شگرفی در نگرش آنان به دنیا داشت و زمینه ساز ظهور نویسندگان مهمی در آن سامان شد. اکتشافات جغرافیایی نیز موجب باز شدن جامعه بسته اروپا به روی مناطق دیگر گردید که زمینه ساز تحولات جدید در عرصه فرهنگ شد.

بنیادهای فکری سکولاریسم

متولیان جامعه غرب در جهت پایه گذاری تمدن خود، از سویی آئین مسیحیت را مورد بی مهری قرار دادند و از سوی دیگر نظام فکری جدیدی را بر مبنای سکولاریسم پی ریزی کردند. اصول و عناصر قوام بخش سکولاریسم عبارتند از:

الف)انسان مداری(اومانیسم): اومانیسم، هویت فرهنگی عصر جدید غرب است. بر اساس این اصل، انسان، مدار و محور همه اشیاء و خالق ارزشها و ملاک تشخیص خیر و شر است. در واقع، انسان جای خدا می نشیند و قادر است بدون مد نظر قرار دادن دین و ارتباط با ماوراء طبیعت مشکلات زندگی و دنیای خود را حل و فصل کند. بنابراین اصل انسان با دو اهرم عقل و علم دیگر نیازی به دین ندارد. نتیجه انسان محوری، زمینی کردن دین و بی اعتباری آن است. در این رهگذر، انسان موجودی مادی قلمداد شده، هر گونه نیروی معنوی بی اعتبار و مورد انکار قرار می گیرد. اومانیسم، ملاک و تکیه گاه تشخیص ارزشها را خود انسان می داند و مبدأ ماورایی برای آن قائل نیست. در واقع آنچه اصالت دارد انسان است و خداوند صرفا در جهت رفع آلام روحی و نیازهای بشر مورد پذیرش قرار می گیرد و خود از اصالت برخوردار نیست. نظام سیاسی اومانیسم مبنای مشروعیت خود را از مردم و به اصطلاح قرداد اجتماعی می گیرد که امروزه در انتخابات و آراء مردمی تجلی می یابد.

ب) عقل مداری(راسیونالیسم): از دیگر مشخصه های سکولاریسم، عقل گرایی است. بدین معنا که انسان با استفاده از عقل قادر است که همه مسائل را درک کند و به حل آنها پردازد. داوری نهایی در حل منازعات به عهده عقل است و عقل مستقل از وحی و آموزشهای الهی قدرت اداره زندگی بشر را دارد. عقل مداری در تاریخ اندیشه سیاسی غرب به دکارت باز می گردد. پیش از او طی دو قرن، فلسفه مدرسی با حملات منتقدان و تشکیک در مبانی فکری آن سست شده بود که در نتیجه دکارت فلسفه مدرسی را از اعتبار انداخت و فلسفه نوینی را جایگزین آن ساخت. از نتایج عقل مداری، طرد دین بود، زیرا عقلانیت به گونه ای تفسیر شد که دین را ضد عقل معرفی می کرد. از این رو عقل معیار صحت و سقم قلمداد شد. محاسبه‌گرایی از پیامدهای عقل‌مداری است که در پی ریزی تمدن غرب نقشی اساسی ایفا کرد.

در تفکر اسلامی، عقل یکی از منابع استنباط احکام شرعی است و نه تنها با دین سر ستیز دارد، بلکه در خدمت آن است. آیات و روایات فراوانی دعوت به تعقل و تفکر می‌کنند، به گونه ای که در روایات، تفکر یک ساعت معادل هفتاد سال عبادت شمرده شده است.

ج)علم محوری: بر اساس این مبنا، ایمان به علم نقش مذهب را در حیات انسانها ایفا می کند. به دیگر سخن یافته های علمی برای اداره جامعه کافی است. تجربه گرایی توسط فرانسیس بیکن پایه گذاری شد و پژوهشی تجربی جایگزین تفسیرهای سنتی از جهان شد. در این راستا تعارض علم و دین از مسائلی است که پس از رنسانس و با ظهور موج تجربه گرایی رخ نمایاند. از دید اینان علم بر دین مقدم است و رویکرد افراطی تجربه گرایی این است که هر آنچه که به محک تجربه در نیاید مورد طرد و انکار قرار می گیرد.

تقابل علم و دین از هنگامی آغاز شد که تئوری های جدیدی، در فضاشناسی و هیئت، به وسیله کوپرنیک و کپلر و گالیله مطرح شد که با پذیرفته ها و باورهای کلیسا و با ظواهر کتاب مقدس که برای آنها مقدس بود و به اعتقاد ما تحریف شده است مخالفت داشت. از آن پس تعارض کلیسا و علم آغاز شد و به تدریج شدت گرفت. گرچه در ابتدا کلیسا مقاومتهای زیادی کرد، اما در نهایت شکست خورد و عکس العملهای متعددی نشان داد که از جمله آنها جدایی دین از علم بود. گفته شد دین زبان مخصوص به خود دارد و علم نیز زبان مخصوص به خود دارد. در نزد آنان روح دین صرفا راز و نیاز با خداست.

در تفکر دینی، همان گونه که بین عقل و دین تعارض نیست، بین علم و دین نیز تعارضی نیست. علم و عالم در اندیشه دینی ارزشمند است: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»(زمر/۹). در تفکر دینی، معرفت تجربی تنها راه شناخت نیست و راه های دیگری نیز جهت شناخت واقعیت وجود دارند.

د) آزادی و تساهل(لیبرالیسم): اباحی گری، تساهل و تسامح از دیگر مؤلفه های سکولاریسم است. در این رهگذر، مذهب و اعتقادات مذهبی مسأله ای فردی محسوب می شود و فرد در انتخاب آن آزاد است. زیربنای فکری آزادی و تسامح به تشکیک بر می گردد که در نهایت منجر به تولد دو مشرب فکری عقل مداری و تجربه گرایی شد و در هر دو تسامح، تساهل و آزادی جایگاه مهمی داشت. اصالت بخشیدن به شناخت تجربی و تکیه بر حواس ظاهری، موجب تشکیک در معرفت دینی شد به گونه ای که با همه سنن و قوانین دینی، اخلاقی و اجتماعی با دیدی نسبی گرایانه برخورد شد. در تفکر سکولار حقایق پراکنده است و هر حزب و گروهی تنها به بخشی از حقایق دسترسی دارد. نتیجه این امر تکثرگرایی است و ملاک قانونی شدن ایده مورد پذیرش اکثریت است. سکولاریسم هیچ عقیده جزمی را بر نمی تابد و چون مذهب را امری فردی می انگارد از دخالت دادنش در عرصه جامعه جلوگیری می کند. به لحاظ فرهنگی، لیبرالیسم منادی فردگرایی است و به لحاظ سیاسی و اقتصادی، منادی حداقل دخالت دولت در امور اقتصادی و سیاسی است و تنها کار ویژه دولت ایجاد امنیت در جامعه است.

در اسلام و تفکر دینی، آزادی از ارزش والایی برخوردار است و انسان آزاد آفریده شده است اما از آنجا که خداوند خالق بشر است و خواهان سعادت اوست، ربوبیت الهی اقتضا می کند که در جهت هدایت انسان به کمال، از جانب خداوند قوانینی وضع شود، لذا در اسلام آزادی در چارچوب سعادت و کمال انسان است.  

هـ) سنت ستیزی و نوگرایی: منظور از سنت ستیزی، دین زدایی است. فرهنگ امروز غرب براساس تحول، تطور و مبارزه با سنن دینی پی ریزی شده است. ستیز با دین، هدفی است که سکولاریسم با هر یک از اصولی که برشمردیم تعقیب می کند. اندیشه های نویسندگان پس از رنسانس بر این مدار بوده است. ماکیاولی از پیشتازان سنت ستیزی، دولت را پدیده ای طبیعی که هیچ تعلقی به ماوراء طبیعت ندارد می شمارد و تنها نقشی که برای دین قائل است، آن است که آن را به مثابه ابزاری در دست حاکمان می داند.

ادامه دارد…

انتهای پیام/

کد خبر : 54842
تاريخ ثبت خبر : 26 مهر 1396
ساعت بارگزاری خبر : 13:49
برچسب‌ها:,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)