| امروز پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

فنایی اشکوری:


حیات عرفانی، مطلوب­‌ترین نحوه زندگی است/شناخت عرفان حقیقی

یک استاد فلسفه تطبیقی گفت: حیات عرفانی، مطلوبترین نحو زندگی است که به آن حیات طیبه می گویند. در حیات طیبه هر چیز در جای خود قرار دارد. حیات طیبه، حیات عدل و اعتدال است که حق هر ذی­حقی در آن تأمین است.

به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از فارس، عرفان و عبادت از مهمترین محورهای بحث در سیره نبوی(ص) است. عبادت، فرع و مترتب بر معرفت است و از همین روی، پیامبر اعظم(ص) تحت تربیت الهی مسیر کسب معرفت را چنان طی کرد که آماده پذیرش رسالت عظیم الهی شد. درجات بالای معرفتی آن حضرت، حالتی قرین با ذکر و احساس حضور دایم در پیشگاه حق به او بخشیده بود. معرفت و بصیرت از نظر رتبه مقدم بر عبادت‌ و عبودیت است، و عبادتِ بی معرفت و شناخت را ارجـی نـتوان نـهاد؛ زیرا‌ تا‌ عبد‌ شناختی هرچند اندک به آنچه می پرستد نیابد، عـبادتش جـز کـاری لغو، بی مبنا، بی‌ هدف‌ یا تقلیدی صرف نیست، و عبادی که این چنین انـد هـمواره در‌ روایـات‌ ملامت‌ شده اند و درجه عبادت شان بر اساس درجه عقل و معرفتشان محک خورده است. همچنین امروزه عرفانهای کاذب در جوامع مختلف حتی جامعه ما در حال گسترش هستند، شناخت عرفان حقیقی می تواند ما را در شناخت عرفانهای اصیل از کاذب یاری رسان باشد. بر این اساس در گفتگو با دکتر محمد فنایی اشکوری، استاد فلسفۀ تطبیقی به بررسی مسیر سلوک و عبادت نبوی پرداختیم که از نظر شما می گذرد.

*آیا عارفان بزرگ شیعه قصد و برنامه و تلاش و کوشش داشتند که عارف شوند یا نه چنین قصد و فکری نداشته اند و قصدشان فقط بندگی و عبودیت بود، ولی در نهایت عارف شدند؟ منظورم این است که اگر کسی بخواهد عارف شود آیا باید قصد و برنامه و مسیر خاصی را طی کند یا همان انجام واجبات و ترک محرمات کافی است و نباید برای عارف شدن قصدی داشت؟

عرفان حقیقی همان بندگی و عبودیت است، نه چیزی دیگر. عرفان یعنی تقرب به خدا و شناخت خدا.  برای این شناخت دو امر لازم است:۱٫ تفکر و تدبر ۲٫ تهذیب نفس و بندگی. به عبارت دیگر، علم  عمیق و عمل صالح خالصانه.  بندگی همراه با معرفت و محبت  راهی است که به عرفان می رسد.

برای رسیدن به این مقصد چند مرحله را باید طی کرد: نخست باید انسان خوبی بود که دو مؤلفه دارد: عدل و احسان؛ یعنی انسان آزارش به کسی نرسد و حقوق دیگران را رعایت کند و در وهلۀ بعد به خلق خدمت و احسان کند. این مرحلۀ اخلاق است. مرحلۀ دوم این است که مسلمان خوبی باشد به این معنا که به  آداب و احکام شریعت ملتزم باشد. پس از این دو مرحله نوبت به عرفان می رسد؛ یعنی برنامه ای سلوکی برای  تهذیب نفس و نیل به معرفت شهودی خداوند. انجام واجبات و ترک محرمات بسیار مهم است و برای اینکه انسان مسلمان باشد ضروری است. برای نیل به عرفان هم ضروری است، اما کافی نیست.  برای رسیدن به عرفان علاوه بر اخلاق و احکام، مراقبه و برنامه سلوکی لازم است. همه عارفان راستین چنین بوده اند و این راه را طی کرده اند.

*آیا ریاضت در عرفان اسلامی قابل پذیرش است؟ اسلام چه نوع ریاضتی را تأیید می کند؟

اسلام دین اعتدال است و هماهنگ با عقل خروج از اعتدال یا افراط و تفریط را در هیچ حوزه ای نمی پسندد. هم در فقه اسلامی این آموزه به عنوان یک اصل مورد توجه است، هم در اخلاق اسلامی و هم در عرفان عملی. اولا تکلیف مشروط به قدرت و در محدوده قدرت است و فراتر از قدرت مکلف چیزی از او خواسته نمی شود. ثانیا تکلیف مشروط به عدم زیان غیر قابل تحمل است. اصل کلی این است که «لاضرر و لاضرار فی الإسلام.» عدم زیان نیز عرض عریضی دارد و شامل زیان جسمی و روحی و فردی و اجتماعی می شود. تکلیف نباید موجب زیان جسمی، مالی و عرضی (آبروئی) فرد شود، چنانکه نباید موجب صدمه به دیگران و اختلال نظام اجتماعی شود. در سیر و سلوک معنوی نیز، این اصل حاکم است و در آداب سیر و سلوک باید مورد توجه باشد و هیچ آموزه ای نباید به زیان و اختلال در زندگی فردی و اجتماعی منجر شود. زندگی معنوی و عرفانی اصیل، زندگی نیک و برتر است که در آن همۀ ابعاد انسانی به بهترین نحو مجال شکوفایی پیدا می کنند. حیات عرفانی، مطلوب ترین نحو زندگی است که به آن حیات طیبه می گویند. در حیات طیبه هر چیز در جای خود قرار دارد. حیات طیبه، حیات عدل و اعتدال است که حق هر ذی­حقی در آن تأمین است.

روح زندگی عرفانی، حب الهی است. عشق به کمال مطلق است که عبد را به عبادت می کشاند. غایت رفتار عارف، تقرب الی الله است. تمام تکالیف و آداب برای تأمین این غایت است. هیچ هدفی در عرض این هدف قرار ندارد. هر آنچه که مانع نیل به این هدف شود، یا در حرکت بسوی این هدف کندی ایجاد کند باید از سر راه برداشته شود. مجاهده، مبارزه با موانع سیر به سوی این مقصد است. مهمترین مانع و به اعتباری تنها مانع این سیر، هوای نفس است، چنانکه در حدیث آمده است: «اعدا عدوک نفسک اللتی بین جنبیک.» از این رو، مجاهده یا مبارزه با هوای نفس از ارکان سلوک است. هوای نفس رقیب خداست و اگر غالب باشد جای خدا را می گیرد و مانع نیل به خدا می شود، چنانکه در کلام الهی آمده است: «أَرَأَیْتَ مَنْ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ» (الفرقان/۴۳). عارف می کوشد بر هوای نفس خود غلبه کند و عقل را فرمانروای وجودش قرار دهد. این کار البته آسان نیست. از این رو، جهاد با هوای نفس را جهاد اکبر گفته اند. سالک باید بکوشد خود را از اسارت هوای نفس برهاند. عشق به خدا او را به کوشش برای تقرب و لقاء خدا می کشاند که لازمه اش مبارزه با عوامل مزاحم است. این مبارزه البته بدون مشقت نیست. چه بسیار از لذت ها و تن آسانی ها که باید گذشت و چه سختی ها که باید به جان خرید.

حال اگر کسی این مجاهده را ریاضت بنامد، بأسی بر او نیست؛ اما باید توجه داشت که از دیدگاه تعالیم اسلامی، ریاضت به معنای تمرین تهذیب نفس است. ریاضت همان مراقبت بر تهذیب نفس و سلوک است، نه خودآزاری. به عبارت دیگر، ریاضت رام کردن نفس اماره است برای رسیدن به نفس مطمئنه. خودآزاری و بی توجهی به نیاز بدن و سلامتی آن، نه تنها مطلوب نیست، بلکه اساساً مجاز نیست و جایی در سلوک عرفانی اسلامی ندارد. ریاضت در بسیاری از آیین ها به معنای حداکثر فشار بر جسم و نادیده گرفتن نیازهای جسمی است که ریشه در جهان بینی نادرستی دارد. در این جهانبینی بین ماده و معنا، ناسوت و لاهوت، دنیا و آخرت و بالأخره جسم و روح تضاد هست. از نظر آنها نمی توان هم به جسم و نیاز و رفاه آن توجه داشت و هم به روح. از این دو یکی را باید برگزید. به نظر آنان تقویت روح در گرو تضعیف جسم است. بدین جهت است که برای تقویت روح به ریاضت های شاق بدنی رو می آورند. در حالیکه از دیدگاه اسلامی، این مبانی مردود است. بین طبیعت و ماورای طبیعت، دنیا و آخرت، و جسم و روح تضاد و ناسازگاری نیست، بلکه هماهنگی و توافق هست و آنها مراتب مختلف یک امر و مظاهر گوناگون یک حقیقت را تشکیل می دهند. جسم و روح، نه متضاد و مزاحم یکدیگر، بلکه لازمه و مکمل یکدیگرند و بین آنها ارتباط و تأثیر متقابل هست. بدن انسان از آیات الهی است. خدا در خلقت مجموع بدن و روح خود را احسن الخالقین می خواند، نه فقط در خلقت روح.

آنچه مزاحم تعالی روح است، بندگی تن و اسیر خواسته های نفسانی شدن است، نه توجه به تن و تأمین نیاز آن. و آنچه برای کمال روح لازم است، رهایی از اسارت خواهش های نفسانی و مبارزه با آنهاست، نه آزار تن و بی اعتنائی به آن. دنیای مذموم در تعالیم دینی، نه عالم طبیعت است، نه زندگی در این عالم، و نه کوشش برای زیستن سالم و برخورداری از مواهب الهی در طبیعت؛ بلکه دنیای مذموم دلبستگی به غیر خدا، اسیر جاذبه های زودگذر شدن، و هوا را اله قرار دادن است. البته برای رهایی از این دلبستگی ها، مجاهده در چارچوب شرع ضروری است و این غیر از آزار جسم و اضرار به آن است.

*می دانیم زهد از عناصر اصلی در سلوک عرفانی اسلامی است. آیا زهد همان ریاضت نیست؟

زهد ملازم با ریاضت به معنای درست آن است که تمرین ترک تعلق است. زهد، وارستگی و ترک وابستگی به دنیاست، نه فقر و بی توجهی به نیازهای طبیعی. علامت عدم دلبستگی به دنیا، انفاق است. زاهد کسی است که به راحتی مالش را در راه خدا انفاق می کند. وجود غرائز طبیعی و ارضاء آنها در چارچوب شرع و اخلاق نیز لازمۀ حیات انسانی است و منافات و مزاحمتی با زهد و پارسائی ندارد. زهد وارستگی و ترک وابستگی است، نه ترک مطلق غرائز. آنچه مطلوب است تعدیل غرائز است، نه تعطیل آنها. بنابراین زهد ریاضت مشروع و معقول است، اما خودآزاری و ترک زندگی و رهبانیت نیست.

*شیوۀ عبادت یعنی شیوۀ زندگی و دینداری حضرت رسول (ص) و ائمه(ع) چگونه بود؟

این سؤال از این جهت اهمیت دارد که پیامبر اسوه و الگوی کامل است و طبق آموزه های قرآنی ما باید از شیوۀ آن حضرت پیروی کنیم. «و لکم فی رسول الله اسوه حسنه» برای شناخت سیره و سنت حضرت رسول(ص) دو راه در پیش داریم: راه گروهی از صحابه که اهل سنت از آن پیروی می کنند و راه ائمه و اهل بیت(ع) که شیعه از آن تبعیت می کند. شکی نیست که شیعه و سنی در بسیاری از مسائل اساسی اشتراک دارند؛ مثلا در نماز خواندن می توان گفت نود و نه در صد اشتراک هست و تفاوتها بسیار جزئی است. مثلا برخی از اهل تسنن با دست بسته نماز می خوانند و شیعه با دست باز، یا پس از حمد، اهل تسنن قرائت چند آیه از هر قسمت از قرآن را کافی می دانند، اما فقهای شیعه می گویند باید یک سورۀ کامل خواند. بنابراین در موارد تفاوت، دو یا چند روایت از شیوۀ عبادت پیامبر(ص) وجود دارد. شیعه از طریق روایت ائمه و اهل البیت به سنت پیامبر متصل می شود و اهل تسنن از طریق روایت برخی صحابه. این راه هم باید افزود که متون اهل سنت پس از  یک قرن از وفات پیامبر تدوین شدند و پیش از آن خلفا اجازه تدوین و نگارش آن را نمی دادند.

 از نظر شیعه راه اهل بیت راه مطمئن برای شناخت سیره  پیامبر است، چرا که «اهل البیت ادری بما فی البیت» اهل یک خانه به آنچه در آن خانه است از دیگران آشناتر هستند و در اعتقاد شیعی ائمه(ع) همچون پیامبر(ص)، معصوم هستند. به علاوه طبق احادیث بسیاری از حضرت رسول، ائمه اهل بیت که به تعبیر قرآن مطهر و معصوم هستند مفسران راستین قرآن و سنت هستند. طبق حدیث ثقلین که در منابع معتبر شیعه و سنی آمده است بین عترت و قرآن جدائی نیست و فهم درست قرآن را باید از عترت پیامبر دریافت کرد. نکتۀ دیگر این است که از نظر شیعه برخی از راویان حدیث که اهل سنت به آنها اعتماد می کنند موثق و معتبر نیستند، مانند ابوهریره که بخش عظیمی از روایات اهل سنت را او نقل کرده است. اسلام مسلمانان را به یکپارچگی دعوت می کند و تفرق مذهبی را نمی پسندد. گرچه مذاهب مختلف در اسلام شکل گرفت، اما این امر مطلوب اسلام نیست. آنچه مطلوب است این است که همۀ مسلمانان با تمسک به  قرآن و عترت امت واحدی باشند، اما به علل گوناگون این آرمان در تاریخ اسلام تحقق نیافت و تفرق و گاهی تخاصم بین فرقه های مختلف پیش آمد. در این شرایط ما معتقدیم همه مسلمانان به رغم تفاوت های مذهبی باید به هم متحد و یگانه باشند و از طرد و تکفیر یکدیگر پرهیز کنند و با تکیه بر مشترکات اسلامی امت واحده را تشکیل دهند و از تعصب و جمود و تفرقه بپرهیزند.

*آیا می توان گفت پیامبر(ص) و ائمه(ع) عارف هم بودند؟

عارف حقیقی و راستین انبیاء و اولیاء هستند، چنانکه مؤمن و متقی حقیقی و راستین آنها هستند. آنها پیش از همه و بیش از همه به معرفت حقیقی و ناب به عنوان برترین موهبت الهی دست یافتند. دیگران اگر بهره ای از معرفت دارند نوری است که از مشکات نبوت و ولایت بر آنها تابیده است. مصداق راستین و برتر عارف معصومین هستند و به دیگران اگر عارف می گوییم خالی از تسامح و تجوز نیست. البته معرفت و قرب مانند بسیاری دیگر از حقایق معنوی امور تشکیکی و دارای مراتب هستند.  مرتبۀ اعلای این حقایق بهرۀ برگزیدگان خداست و مراتب نازلتر آن به درجات نصیب دیگران است. سرچشمۀ عرفان حقیقی و معیار و محک سنجش معصومین هستند.

انتهای پیام/

کد خبر : 53416
تاريخ ثبت خبر : 29 شهریور 1396
ساعت بارگزاری خبر : 10:35
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)