| امروز پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

یادداشتی از محمدحسین بادامچی؛


دانشگاه کارآمد، همیشه دانشگاه خوبی نیست!

استاد «توسعه‌ای» می‌خواهد در بهترین حالت مقاله و کتاب بنویسد، نه برای آنکه یک مسأله‌ای را حل کند و به کشورش کمک کند، بلکه بتواند در مسابقات داخلی و خارجی ارتقاء به درجه بالاتری دست یابد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، محمد حسین بادامچی، دکترای جامعه شناسی و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در شماره هفتم نشریه مهاجر یادداشتی نگاشته است که در ادامه می آید:

دکتر رفیع‌پور استاد و چهره ماندگار رشته جامعه‌شناسی، عضو دائمی فرهنگستان علوم ایران و صاحب کتاب معروف «توسعه و تضاد» در کتاب مهمی که با عنوان «موانع رشد علمی ایران و راه حل های آن» در سال ۸۱ منتشر کرده، می‌نویسد: «مشکل ما در علم و دانشگاه در آنست که هرکسی وارد دانشگاه می‌شود چه دانشجو و چه استاد به ندرت برای علم و بیشتر برای فخر است. عشق و علاقه علمی در این مدل توسعه جایی ندارد. دانشجو می‌خواهد مدرک بگیرد و فخر بفروشد. «چیز یاد گرفتن» و توانایی حل یک مسأله را کسب کردن فرع است، اگر اساساً هرگز مطرح باشد!

دانشجوی دکترا (عموماً) نمی‌خواهد بخاطر علاقه و انگیزه درونی علمی، مسأله‌ای را حل یا کشف کند. او در درجه اول می‌خواهد به عنوان «دکتر» دست یابد.

استاد «توسعه‌ای» می‌خواهد در بهترین حالت مقاله و کتاب بنویسد، نه برای آنکه یک مسأله‌ای را حل کند و به کشورش کمک کند، بلکه بتواند در مسابقات داخلی و خارجی ارتقاء به درجه بالاتری دست یابد.» علاوه بر آسیبب شناسی ایشان که وجه عیان این جملات است وآنچه این بخش از نوشته ایشان را پراهمیت‌تر می‌سازد، ریشه‌یابی خاصی است که ایشان از بیماری مدرک‌گرایی و کلاً آفات نظام علمی ما به عمل می‌آورند که به مبحث «مدل توسعه در جامعه ایرانی» بازمی‌گردد.

درواقع ایشان معتقد است که شیفتگی ما برای پیشرفته شدن و توسعه‌یافتگی منجر به این شده است که مدل و مسیری بسیار ظاهرگرایانه و سطحی را برای پیشرفت انتخاب کنیم. از علم غربی‌ها فقط مدرک گرفتن و مدرک دادنش را یاد گرفته‌ایم و از سیاستشان فقط آیین‌نامه و سند و قانون و بخشنامه نوشتن و اداره و سازمان درست کردنش را و از فرهنگشان فقط ادا و اطوارهای تجددمآبانه و سگ در بغل گرفتن را و زن‌ها را بزک‌ کرده و پرسخاوت فرستادن به بانکها و بازارها و کلاس‌ها و اداره‌ها!

در نگاه دکتر رفیع‌پور و بسیاری دیگر ما باید به جای برنامه‌ریزی صرفاً ظاهری، بیرونی و کمی برای توسعه‌یافتگی، برنامه‌ای درونی و محتوایی برای پیشرفت از درون طراحی کنیم.

با اینحال نکته‌ ظریفی که کمتر به آن توجه می‌شود اینست که ظاهرگرایی و سطحی‌نگری ما در مواجهه با غرب تنها در طراحی «مدل توسعه» مان نیست، بلکه در تلقی ما از معنای خود مفهوم «توسعه» یا بهتر بگوییم «پیشرفت» هم حضور دارد.

 یعنی ما نه فقط در راهی که می‌رویم دچار ظاهرگرایی و به اصطلاح خودم «ویترین‌زدگی» هستیم، بلکه به نحوی مضاعف در هدف و مقصود و غایتمان هم به سطحی‌انگاری مبتلائیم.

تفاوت بسیار عظیم ماجرا در اینجاست که کسی‌که ظاهرگرایی را صرفاً به «راه» و «مدل توسعه»‌ ما منسوب می‌کند چاره را در تقلید از غربیان در سطوحی بنیادی‌تر می‌یابد.

 اگر علم و تکنولوژی و بازار و صنعت و اقتصاد و رفاه و نظم و آسایش، آنطور که در غرب رونق دارد در میان ما آشفته‌حال و پریشان است، باید مسیر و راه متجدد شدن را اصلاح کرد و آن نیست مگر تنظیم و تدوین امورات دولت و اقتصاد و دانشگاه بر طریق کشورهای پیشرفته.

 یعنی چشم بیندازید و ببینید که غربیان چگونه علم و دانشگاه و صنعت و اقتصادشان را مدیریت می‌کنند و شما هم همانطور سازمان و قواعد و نظام اجتماعیتان را سامان دهید و اینگونه جامعه‌ای کارآمد و از جمله دانشگاهی کارآمد بسازید.

 در چنین نگاهی است که رشته‌هایی چون مدیریت و MBA و اقتصاد و آیندهه_پژوهی و سیاستگذاری و برنامه‌ریزی اجتماعی ارج و قرب وافر می‌یابند تا تحصیل‌کرده‌های کراواتی یا ریشوی این رشته‌ها که خوشبختانه یا متأسفانه اینطور مقولات از جنس دین مانع وحدتشان نیست با نقد مصلحانه‌ی ظاهرگرائی مدیران توسعه‌اندیش نسل اول، خود در مقیاسی وسیعتر و عمیق‌تر نسل دوم توسعه‌اندیشان وطنی یا « توسعه گرائی علمی » را نمایندگی کنند!

کسی‌که ظاهرگرائی را در هدف و آرمان و غایت هم تشخیص می‌دهد، از چیستی معنای واقعی کلماتی چون «آبادانی»، «توسعه»، «ترقی» و «پیشرفت» می‌پرسد و نشستن بت‌های رهزنی چون «تکنولوژی» و «صنعت» را بر کرسی پیشرفت به نقد می‌کشاند.

 او می‌گوید حتی اگر سودای توسعه‌یافتگی مادی را همچون کشورهای اصطلاحاً پیشرفته جهان درسر می‌پرورانیم، بس به خطا رفته‌ایم اگر متجدد شدن را صرفاً «صاحب تکنولوژی‌ها یا حتی صنایع پیشرفته شدن» تلقی کنیم و بس بی‌راه است اگر ساده‌انگارانه علامت مساوی را میان هایتک و پیشرفت قرا داده آنها را معادل بینگاریم.

چنین کسی معتقد است که پوشاندن تمام غایات و ارزشهای حرکت اجتماعی ما زیر واژه پرابهام «کارآمدی»، کلاه گشادی است بر سر ما و آیندگان ما که تنها بر سردرگمی تاریخی ما خواهد افزود.

مانند تمام مصاف‌های عاشورائی تاریخ بشری، این دو جریان هم بس در ظواهر و آراء مشترک، مشروع و محق به نظر می‌رسند. هردو از اسلام می‌گویند و هردو از انقلاب و هردو از نظام.

هردو از کشور و نیازهای آن می‌گویند و هردو از ناکارآمدی و نابسامانی اوضاع نگرانند و هردو درد ملت و آینده امت دارند. هردو ظاهرگرائی را نکوهش می‌کنند و هردو بر تعمق و نگاه‌های کلانتر و بنیادی‌تر تأکید می‌ورزند.

 جالب‌تر اینکه هردو از اهمیت علوم انسانی سخن می‌گویند و هردو از ضرورت رویکردهای بومی سخن می‌رانند و هردو به مقام معظم رهبری استناد می‌کنند!

گوئی این تقدیر الهی تاریخ است که «حق» از «باطل تنیده در حق» همواره در مصافهایی چنین دشوار ازهم بازشناخته شوند. مصافی دشوار بر سر معنای «پیشرفت» که ما تازه در ابتدای آن به سرمی‌بریم…

انتهای پیام/

کد خبر : 49484
تاريخ ثبت خبر : 25 تیر 1396
ساعت بارگزاری خبر : 15:03
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)