| امروز پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

طبقه‌بندی جدید علوم و تولید علوم انسانی اسلامی/3؛


روش واحدی برای علوم و معارف مختلف مطلوب نیست

در روش شناسی، نظر ارسطو این بود كه روش واحدی برای علوم و معارف مختلف مطلوب نیست. هر علمی روش خاص خود را دارد و همه علوم هم دارای میزان دقت یكسانی نیستند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، از مباحثی که فلاسفه و دانشمندان اسلامی متقدم مورد توجه قرار می‌دادند، بحث تقسیمات علوم بود که در آن علوم رایج (نه علم علی وجه کلی) را در مقایسه با هم و در یک طبقه ‌بندی که جای هر یک معلوم باشد، بررسی می‌کردند.

 

می‌توان گفت بخش اعظم پیشرفت علوم مدیون تقسیم‌بندی علوم، جزیی‌نگری‌ها و گزینشی عمل کردن‌ها بوده و این تقسیم‌بندی‌ها برای مطالعه‌ی دقیق علوم ضروری بوده و در واقع باب فتوحات علوم را باز کرده است. به تعبیر دیگر یکی از مراحل مهم آموزش و موفقیت در آن، تقسیم و ترتیب دادن صحیح علوم و دانش‌هاست.

 

در صورتی ‌که علوم، رده‌بندی صحیح نداشته باشد و مراتب آن‌ها در تقدم و تأخر روشن نشود و برنامه‌ریزی تحصیلی بر اساس آن صورت نگیرد، عمرها و استعدادهای بی‌شماری تلف خواهد شد و به نتیجه درستی نخواهد رسید.

 

از این ‌رو دانشمندان، خصوصا دانشمندان اسلامی، همواره به تقسیم علوم و طبقه‌بندی آن‌ها اهمیت داده‌اند. تا جایی‌که برخی خاورشناسان غربی را در مباحث تقسیم علوم متأثر از فارابی دانسته‌اند. دانشمندان اسلامی که به بحث تقسیم علوم اهتمام زیادی داشته‌اند، بعضا کتاب‌ها و رسائل مستقلی درباره‌ی آن نگاشته‌اند. از جمله آثار مستقل در این باب می‌توان به احصاء العلومِ فارابی، رساله اقسام العلوم العقلیه ابوعلی سینا و رساله اقسام الحکمه خواجه طوسی اشاره کرد.

می‌توان گفت آن‌چه در دوره‌ اسلامی پدید آمده، از نظر کمی و کیفی بسیار گسترده‌تر و جامع‌تر است از آن‌چه به عنوان مبنا از اندیشه‌های یونانیان به ما منتقل شده است.

 

تقسیم علوم نزد اندیشمندان یونانی

 

از آن‌چه به افلاطون منسوب است، چنین بر می‌آید که وی علوم را به هفت قسم تقسیم کرده است: ۱- الهی اولی عقلی ضروری؛ ۲- فلسفی؛ ۳- جدل؛ ۴- حسی؛ ۵- شرعی؛ ۶- طبیعی؛ ۷- صناعی.

 

ارسطو در کتاب مابعدالطبیعه علوم را به سه قسم نظری، عملی و صناعی؛ و در الالف الصغری ابتدا علوم را به دو قسم نظری و عملی، و سپس علم نظری را به طبیعی؛ تعالیم(ریاضیات) و الهیات تقسیم کرده است. وی در تقسیم علم به نظری و عملی، مبنای تقسیم را غایت قرار داده و غایت را در معرفت نظری حق و در معرفت عملی، فعل دانسته است. صدرالمتألهین در تعلیقات شفاء بیان کرده است که ارسطو و پیروانش حکمت نظری را بر چهار قسم تقسیم کرده و میان علم کلی، که در باب اقسام وجود بحث می‌کند و علم الهی، که مسائل مختص مبدا اول را مورد بحث قرار می‌دهد، فرق گذاشته‌اند.

 

کندی، آثار ارسطو را به چهار نوع تقسیم کرده است: منطقیات(مشتمل بر هشت قسم)؛ طبیعیات؛ آن‌چه از طبیعت بی‌نیاز است ولی با جسم در ارتباط است(مانند نفس)؛ آن‌چه از طبیعت بی‌نیاز است و هیچ پیوندی با آن ندارد(مابعد الطبیعه). پس از این‌ها کتب اخلاق قرار دارد. همه این اقسام باید پس از ریاضیات که خود مشتمل بر چهار قسم است خوانده شود. اقسام ریاضیات عبارتند از: علم عدد، هندسه، تنجیم(هیئت) و تألیف (موسیقی).

 

به این ترتیب تقسیم ارسطو از علوم کم و بیش مورد توجه علمای مسلمان قرار گرفته و آن را وسعت و نظام بخشیده‌اند. چنان‌چه مشهود است علوم جزئی هم‌چون علم تاریخ در طبقه‌بندی و تقسیمات ارسطو از علوم، جایی ندارد و می‌توان گفت چنین علومی از نظر وی فاقد شأن علمیت است.

 

روش و تقسیم علوم از نظر ارسطو

 

ارسطو تمایز علوم را به تمایز موضوعاتشان می دانست. یک علم غیر از علم دیگر است چون موضوع این علم غیر از آن علم است اما امروزه تمایز علوم را علاوه بر موضوعات به روش و غایت نیز می دانند و بیشتر به صورت مزجی قبول دارند یعنی اول بر اساس روش تقسیم می کنند که علوم تجربی، عقلی و نقلی داریم سپس هر یک را با توجه به موضوع آن تقسیم می کنند که مثلا علوم تجربی فیزیک، شیمی، زیست … است.

 

ارسطو می گویید موجودات جهان را از لحاظ ماده و حرکت می توان به چهار قسم تقسیم کرد:

 

۱- بعضی موجودات مادی و متحرک اند مثل محسوسات ( محسوس و فناپذیر)

 

۲- بعضی موجودات مادی و غیر متحرک اند مثل عدد مانند اینکه دو همیشه ثابت است اما مادی است چون تحقق پیدا نمی کند مگر در همین محسوسات (محسوس و سرمدی)

 

۳- بعضی موجودات غیر مادی و متحرکند، این فقط فرض عقلی است ولی وجود ندارد.

 

۴- بعضی موجودات غیر مادی و غیر متحرک هستند، مثل مجردات یا مفارقات. (نامحسوس و سرمدی)

 

حال اگر دسته سوم را کنار بگذاریم که فقط فرض عقلی است آنگاه آنچه که در عالم واقع وجود دارد همان است که ارسطو به آن فلسفه نظری می گوید و آن را به سه قسمت تقسیم می کند.

 

   الف- فلسفه نظری : معرفت را برای معرفت می خواهند و علم را برای علم معرفت از این حیث که معرفت است غایت مورد نظر است و نه هیچ غرض عملی. فلسفه نظری شامل سه بخش است

 

۱- فیزیک یا فلسفه طبیعی که با اشیاء مادی و متحرک سروکار دارد و به جواهر واقعی تر می‌پردازد. فیزیک جسم را از حیث حرکت مورد بررسی قرار می دهد، نه از حیث اینکه وجود دارند .

 

۲- ریاضیات که با امر مادی و نا متحرک سر و کار دارد یا صور غیر متحرک اجسام طبیعی اند. شاخه های دانش ریاضی نیز به چیزهای نامتحرک می پردازد؛ اما چیزهای نامتحرکی که احتمالا جدا از ماده نیستند، بلکه در ماده اند.

۳- مابعدالطبیعه که با غیرمادی و نا متحرک سرو کار دارد. دانش نخستین به چیز های جدا از ماده و چیزهای نامتحرک می پردازد.  قلمرو آن وجود من حیث هو وجود است و چون درجه  واقعیت هر وجودی با فعلیت آن سنجیده می شود، فعل محض یگانه چیز مطلقا واقعی است، زیرا حاوی هیچ قوه ای نیست.

 

سرانجام به این نتیجه می رسیم که خدا، صورت مفارق، فرد ابدی و کامل، موضوع اساسی متافیزیک است و بنابراین جا دارد که این علم را علم الهی بنامیم؛ همه علوم دیگر تابع این علم اند. از این سه مابعدالطبیعه مقدم است چون ارجمندترین دانش باید درباره ارجمند ترین جنس باشد بعد ریاضیات است و بعد طبیعی.

 

   ب- فلسفه عملی(پراکتیکه): فلسفه ای که در آن ، علم برای عمل است و علم فقط آلت است و هدف  عمل است.

۱- سیاست

 

۲- علم لشگرکشی

 

۳- علم خطابه

 

۴- علم اقتصاد

 

در فلسفه اسلامی آن را به سه قسم اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن تقسیم کرده اند که ربطی به ارسطو ندارد.

 

ج – فلسفه شعری یا هنری (پوئتیکه) با تولید سرو کار دارد نه با عمل در حقیقت همان نظریه هنر است. موضوع آن پدید آوردن اثری بیرون از هنرمند است . همه هنرها اعم از کلامی و غیرکلامی. به هنرهای کلامی معمولا ادبیات گفته می شود که شامل داستان، شعر، نثر، نمایشنامه…..می شود. هنرهای غیرکلامی مثل نقاشی، مجسمه سازی، معماری … فلسفه شعری امروزه تحت عنوان فلسفه هنر یا زیبائی شناسی یاد می شود .

 

۱- ارسطو یک تقسیم بندی از علم ندارد بلکه در کل آثار خود تقسیم بندی های مختلفی از علوم به دست داده که یکی از همه مشهور تر است

 

۲- این تقسیم بندی حصر عقلی نیست بلکه حصر استقرائی است.

 

۳- فلسفه عملی و نظری با چیزی سرو کار دارند که از قبل وجود داشته، اما فلسفه شعری با چیزی از قبل سرو کار ندارد؛ بلکه آن را به وجود می آورد.

 

۴- فلسفه شعری گفته می شود چون شعر اوج خلاقیت و هنر و تولید است.

 

روش ارسطو

 

در روش شناسی نظر ارسطو این بود که روش واحدی برای علوم و معارف مختلف مطلوب نیست. هر علمی روش خاص خود را دارد و همه علوم هم دارای میزان دقت یکسانی نیستند. آن دقتی که در فیزیک و ریاضی وجود دارد نمی شود در اخلاق انتظار داشت. بحث دقیق ریاضی را نه در همه زمینه ها، بلکه تنها در زمینه چیزهایی که مشوب به ماده نیستند، باید طلب کرد. بنابراین روش ریاضی روش دانش طبیعی نیست؛ زیرا همه طبیعت محتملا دارای ماده است و این به عوامل زیادی بستگی دارد از جمله پیچیدگی تبیین رفتار انسانی و اینکه دعوا بر سر مفاهیم اخلاقی مثل خوب و بد به این آسانی فیصله پذیر نیست.

 

ارسطو آن سلسله مراتبی را که در آنالوطیقای دوم پی ریزی کرده بود می دید که در اخلاق و سیاست یا امور عملی چندان کار ساز نیست به عبارت دیگر در این گونه علوم نمی شود نظام سیستمی استنتاجی قیاسی ابداع کرد . حتی عقیده داشت که نا سازگاری و تعارض و تباین در فیزیک و ریاضی جای اعتراض و اشکال دارد ولی در زمینه اخلاق این چنین نیست.

 

از طرف دیگر حتی در علومی مثل زیست شناسی و اخترشناسی نیز نمی توان دقت مورد نظر در ریاضی را انتظار داشت. ارسطو سعی کرد تفکر و پژوهش فلسفی را از چارچوب دیالوگی شاعرانه، اسطوره ای افلاطون رها سازد، و به واقعیت و پدیده های عینی جهان محسوس بپردازد البته از نظر ارسطو هدف معرفت، شناخت کلیات یعنی شناخت ماهیت کلی چیزهاست، اما این مفهوم کلی و ماهیت کلی در جزئیات یا به تعبیر ارسطو در تک چیزها است اما پدیده ها را از طریق حواس باید شناخت، از طریق تجربه و مشاهده حسی. باید از آنچه برای هر یک از افراد شناختنی تر است آغاز کنیم تا آنچه را که در نزد طبیعت شناختنی است برای هر یک از افراد شناختنی سازیم.

 

در هر زمینه ای فیلسوف اول باید نمود ها را ثبت کند..از نظر ارسطو نمود هم شامل داده های حسی می شود و هم شامل اعتقادات و گفته های معمول مان درباره یک چیز. حال پس از ثبت همه آنها باید ببیند که آیا بین آنها تناقض وجود دارد یا خیر و اگر تناقضی وجود داشته باشد باید فیلسوف شروع کند به جدا کردن و آنهایی را که کمتر اساسی ترند به نفع اساسی‌تر ها کنار بگذارد و آن وقت برمی گردیم به فهم عادی ولی با فهم و ساخت بهتر.

 

ذهن انسان از هر گونه شناخت نظری و پیشینی تهی است و سرچشمه هر گونه شناختی نخست دریافت با ادراک حسی است. مفاهیم و اصول کلی هر دانشی را باید از راه استقراء به دست آورد یعنی پیشرفت از راه جزئی به سوی کلی، لذا خود استقراء ادراک حسی است. ادراک حسی در حد خود گمراه کننده نیست بلکه این حکم و داوری ماست که درست یا غلط است، لذا نظریه شناخت ارسطو از ادراک حسی آغاز می شود و به شناخت عقلی و تجربی و کلی می انجامد.

 

بخش قبلی این سلسله یادداشتها را اینجا بخوانید!

 

انتهای پیام/

 

کد خبر : 24062
تاريخ ثبت خبر : 18 خرداد 1395
ساعت بارگزاری خبر : 11:11

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)