| امروز پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

سیدحسین سیدحسینی؛


کدام علوم انسانی!؟

وضعیت جامعه چه رابطه ای با علوم انسانی دارد؟ علوم انسانی در تعیین مسیر جامعه چه نقشی را ایفا می‎کند؟ آیا علوم انسانی شرح وقایعی است که در جوامع رخ داده است؟

به گزارش طلوع نیوز؛ موضوع علم خصوصا علوم انسانی به خاطر توجه به نقش ویژه آن در رابطه با اداره و رفع مشکلات جامعه اذهان کارگزاران نظام در رده‎های مختلف را به خود مشغول کرده است. در این رابطه بسیاری از مراکز به دنبال راهکارهایی به منظور کاربرد علوم در اداره و حل مسائل و مشکلات جامعه هستند. بعضی معتقد به بومی کردن آن و گروهی دیگر معتقد به دینی کردن و یا هر دو هستند. گروهی قائل به تفکیک علوم از ارزش‎ها و عده‎ای دیگر، علوم خصوصا علوم انسانی را مشحون از ارزش‎ها می‎دانند. و بسته به نگاه خود راهکاری خاص را جست‎وجو می‎کنند. عده‎ای معتقد به وارد کردن آن از سایر کشورها می‎باشند در حالی‎که جمعی دیگر مدعی وجود و یا قابل حصول بودن آن در کشور هستند. نهادهای بسیاری خود را درگیر این مباحث کرده‎اند و یا مامور به مطالعه و ارائه راهکار شده‎اند و سرمایه‎های هنگفت مالی و انسانی نیز تا کنون در این رابطه هزینه شده است. همه اینها حکایت از ضرورت پرداختن به علم خصوصا علوم انسانی دارد. زیرا بسیاری از مشکلات، از نگاه نادرست به مقوله علم و دانش سرچشمه می‎گیرد و اتخاذ هر نوع تصمیم راهبردی در رابطه با هدایت و اداره جامعه منوط به تصحیح این نگاه و اعمال آن می‎باشد. و این همان معیت علم با انجام هر کاری در حوزه هدایت و اداره جامعه می‎باشد. و بدون حضور علم هیچ کاری و امری به سرانجام مطلوب نخواهد رسید. اما مشکل کجاست؟ چرا این حجم گسترده از فعالیت‎ها به نتیجه مورد نظر نرسیده است؟

جایگاه علوم انسانی

متاسفانه فضای گفتمانی موجود در رابطه با علوم انسانی مبهم است. و این به خاطر فهم متفاوت و بعضا متضاد افراد از علوم انسانی است. این برداشت‎های متفاوت در حوزه سیاست‎گذاری علم و سایر مسائل نتایج مختلفی را در بردارد. روشن نیست که آیا علوم انسانی وضع موجود را توضیح می‎دهد و یا نقشه راه را ترسیم می‎نماید. و یا نقشی دیگر به عهده دارند. و چه نسبتی با سایر علوم دارد؟ به نظر می‎رسد علم و علوم انسانی تابع نگاه انسان به هستی و فهم نقش انسان در عالم است. و مبتنی بر نوعی انسانشناسی است. به یک اعتبار دو نگرش کلی به انسان در این رابطه قابل طرح است:

۱٫نگرشی غیرالهی: که یا الحادی است و یا انسان را مخلوق خدا ولی فعال ما یشاء می داند. در غرب این نگاه خصوصا از دوره رنسانس به وجود آمد آنگاه که غالب متفکران غربی با رویکردی مادی به شناسایی انسان پرداختند. در این دوران انسان موجودی مادی تصور شد که رفتار و افکارش در کنش متقابل با عالم ماده مورد بررسی قرار گرفت و روش ریاضی‎گونه در رابطه با تبیین شخصیت انسان در بعد فردی و اجتماعی به کار گرفته شد. انسان دیگر موجودی دارای فطرت الهی و دارای مقام خلافت الهی نبود پس خود به تمشیت امور خود پرداخت و علم را از این زاویه نگریست و بر همین اساس معرفت خود را به نگارش در آورد. الهیات، فلسفه، عرفان، حقوق، سیاست، اقتصاد، روان شناسی، اخلاق، هنر و ادبیات او رنگ و بوی الهی نداشت اگر چه نام خدا و رسولان در این آثار آورده شده است. به این ترتیب متون علمی و علوم انسانی را تولید نمود. متونی که بیشتر تبیین و توضیح عملکرد انسان خود‎محور و خود‎بنیاد را در برداشت. و به واسطه راهبرد سلطه ٰ این متون جهت ارائه راهکار به سایر ملل و جوامع و آموزش نسل‎های بعدی نیز مورد استفاده قرار گرفت.

۲٫نگرش الهی یا نگاه واقع گرایانه: عالم هستی در این دیدگاه مخلوق پروردگار و انسان به عنوان اشرف مخلوقات دیده می‎شود. عالم خلقت همه آیات الهی هستند و انسان موجودی مختارٰ ٰآزاد و مسئول آفریده شده است. او دارای فطرت الهی است که با هدایت انبیاء و پیامبران در سیر خود به کمال دست می‎یابد و به صفات الهی آراسته می‎گردد. بر اساس این رویکرد خداوند آن‎چه را که در آسمان‎ها و زمین است مسخر انسان کرد. علم همواره چراغ راه و نردبان صعود آدمی از عالم طبیعت تا عالم اعلی بوده است. انسان در حیات فردی و اجتماعی خود در راه رسیدن به کمال همواره تحت تعالیم و هدایت انبیاء عظام و حاکمان الهی بوده است. این تعالیم مشتمل بر کلیه معارف مورد نیاز بشر از عالم اعلی تا مرتبه سفلی بوده است. در این مدرسه انسان همه عوالم را آیات الهی می‎بیند که به پروردگارشان اشاره دارند. در این نگاه حکومتٰ حکومت علم و دانایی است. انسان نسبت به موجودات و شان و منزلت وجودی آنان خواص آنان نیروهای مستتر در آنان و راه‎های بکارگیری آن نیروها توانا می‎شود. رابطه افراد با یکدیگر در حوزه‎های اجتماعی تعریف می‎گردد. و روابط اخلاقی بین جوامع بر اساس تعالیم انبیا و صاحبان امر برقرار می‎شود. این معارف شامل متون کتاب آسمانی و آموزه‎های آموزگاران کتاب که صاحبان امر و معصومین می‎باشند در اختیار بشر قرار دارد. در تداوم این امر اندیشمندان و عالمان ربانی تحت اوامر امام زنده و حاضر به شرح و بسط معارف بر اساس مقتضیات زمان و نیازهای روز بشر همت می‎گمارند. این موارد و اقتضائات همه شئون زندگی انسان‎ها در همه زمان‎ها را شامل می‎شود. و بدین ترتیب متون مورد نیاز بشر فراهم می‎گردد که همه تقسیم بندی‎های علوم را شامل می‎شود. این متون نقشه راه را ترسیم می‎کنند و با شرح عملکرد انسان‎ها و جوامع در تاریخ عبرت آموزی می‎کنند و سنن الهی را به نمایش می‎گذارند.

هر رویکرد دیگری در این رابطه به یکی از این دو نگرش باز می‎گردد.

ماهیت علم، واقعیت چیست و حقیقت کدام است

علم سیمای انسان و انسان سیمای پروردگار است. آیا این‎گونه ورود به مباحث شناخت علم نامتعارف به نظر نمی‎رسد؟ آیا بهتر نیست مانند اغلب علم پژوهان در چارچوب‎های وارداتی و ساختارهای پیشینی پذیرفته شده در حوزه علم شناسی وارد شویم؟ نحله‎های مختلف علم‎شناسی از اصحاب حلقه وین گرفته تا ابطال‎گرایی پوپری پارادایم‎های کوهن برنامه‎های پژوهشی لاکاتوش روش‎گریزی فایرآبند را چراغ راه خود قرار دهیم؟ آیا بهتر نیست برای شناخت جامعه از افکار امثال یورگن هابرماس و میشل فوکو الگو بگیریم و یا برای معرفت نفس انسانی پیشوایی فروید و امثالهم را بپذیریم؟ بطور قطع یقین مدعای ما این نیست که در آثار اصحاب نحله‎های فوق هیچ علمی از درجات مختلف وجود ندارد بلکه با عنایت به مطالبی که پیشتر ذکر شد شناخت واقعی که بشر در نیل به کمال خود لازم دارد از این طریق حاصل نمی‎گردد. و این علوم اغلب ابتر هستند و یا به واسطه انقطاع از منابع اصیل معرفت در کلیت خود عقلانی نیستند و البته مکتب علمی تشیع و نظام معرفتی شیعه از این علوم استفاده می‎کند و در ساختار کلی خود هضم می‎کند.

راه کدام است؟

باید از حقیقت آغاز کرد انسان هرگونه که بیندیشد مومن باشد یا ملحد، از انسان بودن خود گریزی ندارد. انسان‎ها در فطرت الهی خود مشترکند. و در موجودیت خود محتاج پروردگار هستند و این احتیاج همان فقر انسان در کلیه شئون وجودی اوست معرفت واقعی متوقف بر شناخت و معرفت به آن وجود غنی بالذات یعنی حضرت حق است انسان وقتی با تعقل و تدبر در وجود خود و عوالم هستی می‎نگرد حق را می‎شناسد و سپس می‎فهمد که همه چیز آیات او هستند. خداوند در وجود همه انسان‎ها این قوه و استعداد تشخیص را نهاده است و در پاسخ به این نیاز بشر پیامبران مبعوث گشته‎اند تا با تعالیم خود این قوا و استعدادها را شکوفا کنند و بشر به رشد و بالندگی دست یابد. مشکل بشر اعم از جوامع مختلف غربی و شرقی و حتی مسلمانان و شیعیان در مقوله خداشناسی نهفته است همه آسیب‎هایی که متوجه جوامع است ناشی از عدم شناخت صحیح از پروردگار عالمیان است. عدم شناخت از آن وجود حی قادر علیم و نسبت او با عوالم وجود تا عالم ماده، باعث این حیرت و راه گم‎کردگی است. فهم عالم بدون شناخت پروردگار یک سری اسم پردازی‎های بدون مسمی است. که هر نوع نظام سازی بر اساس این اوهام فرو غلتیدن در جهل مرکب است همان گونه که وضعیت غیر عقلانی فعلی جهان مصداق آن است. کافی است به تعاریف قراردادی از انسان ملت حقوق بشر روابط بین الملل تروریسم و مانند آن توجه کنیم. ساختارهایی مانند سازمان ملل، شورای امنیت، سازمان عفو بین الملل، صندوق بین المللی پول، دادگاه لاهه، که همه و همه از چهره‎های گوناگون نظام سلطه هستند و از جهان بینی مادی و نگرش غیر الهی گروهی خاص نشات می‎گیرند. و تحت عناوین علم حقوق، اقتصاد، روابط بین الملل، جامعه شناسی، روان شناسی و غیره تدریس و تحمیل می‎شوند.

علم به عنوان کار الهی در عالم

پیشتر در مورد نسبت بین خالق و پروردگار با انسان و عوالم وجود ازجمله عالم ماده و طبیعت اشاره‎ای داشتیم. انسان به عنوان نشانه الهی مظهر فعل و علم پروردگار است. انسان به عنوان موجودی مستقل افسانه‎ای بیش نیست. این شان وجودی او ارتباطی با دین و مذهب و ملت و کشور و ایمان و الحاد او ندارد. هر اکتشافی، هر ابداعی و هر اختراعی توسط بشر فعل الهی است. نگارش هر متنی که خبری از عالم واقع در بردارد ویا راه و طریقی را برای لایه‎های درونی علم و معرفت باز کند علم الهی است. این اختصاص به فلسفه و علوم انسانی ندارد در همه حوزه‎های علوم تجربی با هر اسم و رسمی و نام‎گذاری مانند فیزیک شیمی صادق است. عالم واقع عالم وجود است و خبر از آن رنگ فعل الهی دارد و این به خاطر فطرت خدایی انسان‎هاست. با این نگرش بسیاری از نزاع‎ها مانند نزاع علم جدید و علم قدیم، علم و دین، علم دینی داریم یا نداریم، علم سکولارو غیره از موضوعیت ساقط می‎شود. این دامی است که نه تنها عالمان سکولار بلکه بسیاری از اندیشمندان مسلمان و شیعه در این دام گرفتار آمده‎اند. به عبارتی سکولاریزم در همه ابعاد در وجود غالب اندیشمندان از مومن و ملحد ریشه دارد. نادیده گرفتن حاکمیت پروردگار در این مورد به عزل خالق علیم از ربوبیت است.

نگاهی به گذشته

زمانی بر بشر گذشت که عقل را تنها منبع کسب معرفت می‎دانستند و زمانی هم حس را تنها منبع معرفت به حساب می‎آوردند. حقیقت این است که هیچ‎کدام در عمل به معرفتی دست نیافتند مگر این‎که از تمامی منابع شناخت بهره بردند علیرغم اینکه به این مطلب توجه داشته باشند یا خیر. در برهه‎ای از تاریخ دانشمندان مسلمان نگاه جامعی به علوم داشتند. در حوزه‎های مختلف علمی روش‎های متناسب را به کار می‎بردند. آن‎ها عالم را یک حقیقت به هم پیوسته می‎دانستند که هیچ شانی در تزاحم و تضاد با شوون دیگر نبود و معرفت به وجهی از عالم، بخشی از یک نظام معرفتی جامع را برای آنان به ارمغان می‎آورد. بسیاری از آنان روش‎هایی را در رابطه فهم عالم ماده و طبیعت و استفاده از آن اتخاذ کردند که به عنوان مبنایی برای تکوین علوم جدید مورد استفاده غرب قرار گرفت و موجب شکوفایی علم جدید در جغرافیای غرب گردید. به عبارت دیگر علوم جدید مولود روش شناسی‎های دانشمندان مسلمان در مواجهه با عالم خلقت است.

آنچه جریان دارد

به موضوع علوم انسانی باز می‎گردیم وضعیت جامعه چه رابطه ای با علوم انسانی دارد؟ علوم انسانی در تعیین مسیر جامعه چه نقشی را ایفا می‎کند؟ آیا علوم انسانی شرح وقایعی است که در جوامع رخ داده است؟ با توجه به مطالبی که مطرح کردیم مشخص می‎شود آنچه که عملا در جامعه جریان دارد نظامی است که مبتنی بر فرهنگ غالب است این فرهنگ بر مبنای نگرش خاص به انسان و عالم شکل می‎گیرد. علوم انسانی می‎تواند شرح این نظام باشد. و یا متونی باشند که بر اساس آن نهادهای قدرتمند جامعه و نظام سیاسی کشور فرهنگ سازی کنند و بتوانند نظامی دیگر و یا جدید مستقر کنند. در این حال می‎توان گفت علوم انسانی و رشد جامعه نسبت به یکدیگر هم افزایی دارند.

آسیب شناسی

معلوم شد صرف وجود متون علوم انسانی منجر به ایجاد تحول و رشد در جامعه نمی‎شود. آیا قرآن کریم، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و بسیاری از کتب احادیث مانند اصول کافی، تفاسیر و آثار گرانقدر فلسفی چون اسفار و بسیاری از مکتوبات عالمان و دانشمندان اکنون در جامعه موجود نمی‎باشد؟ پس چه‎گونه است که تحولی مطلوب رخ نمی‎دهد؟ واقعیت ناخوشایند این است که در بررسی ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و مانند اینها ما یک هویت بیگانه‎ای را مشاهده می‎کنیم که تناسب چندانی با راهبردهای کلان مصوب در قانون اساسی کشور ندارد. این هویت بیگانه از کجا آمده است؟ آیا از ابتدا بوده و تا کنون جهت شناسایی و اصلاح آن اقدامی صورت نگرفته است؟ انشاءالله در فرصتی دیگر درباره این هویت بیگانه سخن خواهیم گفت. اکنون به اجمال به مواردی اشاره می‎کنیم که باید با دید آسیب‎شناسانه مورد توجه متولیان امر قرار گیرد.
نگاه مسوولین به علم خصوصا علوم انسانی و نقش فرهنگ سازی در این رابطه باید تصحیح شود. اگر چه در این رابطه نقشه جامع علمی کشور تدوین شده است ولی به نظر می‎رسد اقدامات پیشینی لازم است.
علم و علوم انسانی باید در ارکان و ساختارهای اجتماعی متعین شود. به عبارت دیگر علوم انسانی باید سیمای عملکرد ساختارها باشد.
حاکمان، کارگزاران و مسئولین همه باید زندگی ساده داشته باشند. این موجب روان جرکت کردن جرخ اقتصادی کشور می‎شود و تالیف قلوب ملت و خادمان ملت.
سیاست‎های حکومت در رابطه با امور اقتصادی و توزیع منابع و ثروت باید اصلاح شود. این نگاه غلطی است که فکر کنیم سیاست‎گذاری‎های اقتصادی از ارزش‎گذاری انسان‎ها و افراد جامعه جداست. وقتی توزیع درآمد و ثروت عادلانه نباشد در واقع تنها یک ناهنجاری اقتصادی نخواهیم داشت بلکه شان الهی افراد جامعه را رعایت نکرده‎ایم. و یک ناهنجاری فرهنگی و اجتماعی را دامن زده‎ایم.
آموزش علوم انسانی – در صورت متعالی بودن متون آن – در صورتی مفید فایده خواهد بود که در بستر عملی قرار گیرد. به عبارت دیگر دانشجو، طلبه، دانش آموز و عامه مردم تناقض آشکار بین علم و عمل در سیاست‎های کلان نبینند.

الگوهای عملی

انقلاب اسلامی ایران که با رهبری حضرت امام خمینی(رحمه الله علیه) و پیروی ملت ایران به تحقق پیوست یک نمونه کامل و بی‎بدیل است که هم بر اساس علم و معرفت شکل گرفت و هم ذخیره‎ای عظیم برای تولید علم و معرفت مورد نیاز بشر در قرن حاضر است. بنیانگذار آن خود از اصحاب علم و معرفت و بنده صالح خدا بود. که با توکل به پروردگار و اعتماد به ملت بزرگ ایران تحول عظیمی را در ملت ایجاد کرد. آثار عملی و مکتوب حضرت امام ذخیره‎ای الهی بود و هست که متولیان علوم متاسفانه از آن غفلت ورزیدند. این آثار می‎تواند مبنای تولید و تدوین بسیاری از شاخه‎های مختلف علوم قرار گیرد. معارفی که در عرصه عمل در حیطه محلی و جهانی آزموده شده‎اند در حالی که بسیاری از متون علوم انسانی که شاهد آن هستیم هم‎چنان هویت در حد سیاهه دارند.

ساختارهایی چون جهاد سازندگی شکل گرفت که متاسفانه پس از چندی در سایر ساختارهای فسیل ماقبل انقلاب ادغام گردید، خود منبع عظیمی از مباحث علم اقتصاد و علوم اجتماعی است.

دفاع مقدس که اکنون در حد شلیک گلوله ها و فتح خاکریزها از آن یاد می‎شود خزینه‎ای است از مباحث انسان شناسی، معرفت نفس، قناعت و خداشناسی و الهیات. دفاع مقدس قصه مجاهده هابیلیان و انبیاء و اولیاء عظام، راوی عاشورا و ضامن تداوم سیر بشر به کمال است.

خاتمه

علم در ظهور و تعین خود سیمای انسان است. و انسان در مرتبه عبودیت سیمای رب العالمین است. در هر روزی او در کاری است که فرمود: کل یوم هو فی شان. علم به معنای حقیقی کلمه همان علوم اهل بیت علیهم السلام می‎باشد که در برگیرنده تمامی شناخت ما از خود و عالم خلقت است و مبنای حرکت انسان به سوی پروردگار. همه چیز و همه کس در سایه این علوم شناخته می‎شوند. غرب و شرق و علوم منتسب به آنان ذیل این علوم قرار می‎گیرند و علم بودن و یا علم نبودنشان با این محک سنجیده می‎شود. محور علم و معرفت علوم اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین است و بقیه در حاشیه آن تعریف می‎شوند.

کد خبر : 961
تاريخ ثبت خبر : 18 شهریور 1393
ساعت بارگزاری خبر : 09:46

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)