به گزارش طلیعه؛
براین لیتر و الکس لنگیناس / مترجم: حسامالدین حائری
فلسفۀ حقوق، تحت سیطرۀ نوشتۀ هارت تحت عنوان «مفهوم حقوق» قرار داشته است. این مقاله درصدد است تا با بررسی روششناسی فلسفه حقوق هارت، در نقاط ضعف و قوت روششناسی فلسفه حقوق در قرن اخیر مداقه کند.
فلسفۀ حقوق – بطور خاص در دنیای انگلوساکسون و به نحو رو به رشدی در فضای خارج از آن برای بیش از نیم قرن – تحت سیطرۀ نوشتۀ هارت تحت عنوان «مفهوم حقوق» (۱۹۶۱) قرار داشته است. بنابراین موجب شگفتی نیست که در مباحث روششناختی فلسفۀ حقوق، نوعاً، یکی از این مدعاهای روششناختی (مرتبط) را در اثر کلاسیک هارت، مورد مداقه قرار میدهند. نخست اینکه، نظریۀ او هم کلی است و هم توصیفی. دوم اینکه نظریۀ او پویشی است در تحلیل زبانی و جامعهشناسی توصیفی. این دو مدعا چه نکاتی را پیرامون مقاصد نظری هارت و رویکردهای روششناختی اش افشا میکنند؟
این مقاله درصدد آن است تا با بررسی روششناسی فلسفه حقوق هارت، در نقاط ضعف و قوت روششناسی فلسفه حقوق در قرن اخیر مداقه کند. در این مقاله، صرفاً بر روششناسی برخی مسائل اساسی فلسفه حقوق تمرکز کرده ایم: ماهیت قانون و ارتباط بین هنجارهای حقوقی و سایر هنجارها خصوصاً هنجارهای اخلاقی. اما بیشتر آثار در فلسفۀ حقوق دلمشغول «مبانی فلسفی» حوزههای ماهوی حقوق (حقوق کیفری، حقوق مسئولیت مدنی، قراردادها و غیره) هستند. این مقاله مزیتی مهم بر پژوهش در عمق [ذات] فلسفۀ حقوق دارد؛ چرا که این بحث تاریخی بلندبالا دارد: پیکرهای ماهوی از نظریاتی که به دست قانونگزاران و دادگاهها با صلاحیتهای مختلف تصویب شده اند. آرمان این مقاله هم تقریباً همان است: تلاش برای شناخت وابستگی اخلاقی قانون فعلی. این هدف معمولاً با همان مشکل مواجه میشود: قانون اخلاقاً غیروابسته است چون در دامنۀ وسیعی از زمان به وسیلۀ اشخاصی با گرایشهای مختلف شکل گرفته است. نتیجتاً این کار، صراحتاً به چشماندازی هنجاری متمایل میشود که مسائل رایج در روششناسیها را در فلسفۀ هنجاری مطرح میکند اما این بحث فراتر از حدود این مقاله است.