| امروز سه شنبه, ۲۹ اسفند , ۱۴۰۲ |
سرخط خبرها:

یادداشتی از علی نجات غلامی/بخش دوم؛


چگونه علوم انسانی بخوانیم؟/توصیه های عملی برای مطالعه و تحقیق

ما بدواً در دل جهانی انسانی داریم علوم انسانی را می‌خوانیم و نسبت به گفته‌ها و کنش‌های خودمان یا آنچه بر طبق گفته‌های ما می‌شود مسئول‌ایم.

به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از مهر، علی‌نجات غلامی، پژوهشگر و مدرس فلسفه در یادداشتی با عنوان چگونه علوم انسانی بخوانیم، راهنمایی‌هایی کاملاً عملی برای مطالعه و تحقیق در علوم انسانی و هنر و فلسفه پرداخته است.

بخش قبلی این یادداشت را اینجا مطالعه کردید، در ادامه بخش دوم و پایانی آن از نظر شما می گذرد:

۳رصد مسائل زیسته‌ مرتبط با موضوع ما:

شاید در علوم انسانی این بخش باشد که بسیار خاص این علوم است و بسیار حائز اهمیت است. علوم انسانی طبعاً دسته‌ای نظریات محض و تکنیکی مانند علوم طبیعی نیستند، بلکه بدواً با زندگی و جامعه و فضای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ما سروکار دارند. ما بدواً در دل جهانی انسانی داریم علوم انسانی را می‌خوانیم و نسبت به گفته‌ها و کنش‌های خودمان یا انچه بر طبق گفته‌های ما می‌شود مسئول‌ایم. در هر موضوعی مثلاً همین موضوع خشونت دنیای اطراف ما سرشار از مصادیقی و تعاریفی از آن است و ما آنچه را مطالعه می‌کنیم باید در نسبت با آنها فهم کنیم. همچنین در خلال گفتگوی نسل‌های محقق تعاریفی در جامعه نهادینه می-شوند که یک تعریف جدید به راحتی نمی‌تواند بر آنها غلبه کند و با مقاومت‌هایی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی روبه‌رو است، لذا فرد در مضوعات علوم انسانی باید بسیار صبور و دقیق و با حوصله و شجاعانه کار کنید.

او باید مصادیق و تعاریف را اعم از اینکه شعور متعارفی باشند یا توسط دیگر محققان در جامعه جاری شده‌اند را رصد کند. بدواً مهم نیست که مثلاً تعریفی که جامعه و فرهنگ زیسته از خشونت دارد درست است یا غلط بلکه بدواً این مهم است که به خوبی مطالعه و توصیف شود تا مشخص شود مطالعات علمی‌تر ما در کجا باید به دل جامعه نفوذ کند. مثلاً ما درباره‌ مفهوم «نشانه» در پساساختارگرایی نزد دریدا و دیگران مدتها مطالعه کرده‌ایم و به طور تخصصی حرفهای تازه‌ای داریم.

در نگاه اولیه به جامعه‌ای هنری و فکری که درگیر نشانه‌شناسی در سطح زندگی ادبی و فرهنگی ماست احساس می‌کنیم مثلاً چیزهای بسیاری غلط است ولی هر چه می‌کوشیم حرف‌مان را بزنیم کسی گوش نمی‌دهد. این به این دلیل است که ما مسیر زیست شدن نشانه‌شناسی را در زیست‌جهان رصد نکرده‌ایم و نمی‌توانیم بگوییم که این حرف تازه‌ی ما کدام باور را مثلاً در نقد شعرهای فلان دوره تغییر می‌دهد. علت افسردگ اکثر محققان علوم انسانی همین سردرگمی و نیز نفرت از جریان زیستن اندیشه‌ها در دل زیست‌جهان فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و غیره است.

برای این کار به طور عملی محقق باید بداند که صرف مطالعه متون نظری کافی نیست باید زیست‌جهان را نیز مطالعه کند. یعنی آن طور که اندیشه‌ها دارند زیست می‌شوند وبدواً قضاوتی ارزشی درباره‌‌شان نکند و سعی کنید مسیر تاریخی آنها را به نحو توصیفی دریابد. الگوهای جاری‌شدن‌اش را زیست‌جهان را در خلال ژورنال‌ها، صفحات اینترنتی، جلسات روشنفکری، بیانیه‌ها و حتی تحلیلات رسانه‌ای غیره را دریابد. فرد به بهانه‌ای اینکه طرف دارد در تلوزیون چرت می‌گوید نباید تلوزیون را خاموش کند اتفاقاً باید با دقت گوش بدهد و ببیند که مثلاً چه فهمی این کارشناس تلوزیونی از مثلا موضوع خشونت دارد چگونه چنین فهمی ممکن شده است و در ان عمیق شده و عقب برود تا بفهمد که مثلاً نقطه‌ی تزریق اندیشه در زیست‌جهان کجا بوده و چه نوع تفسیری و یا حتی سوءتفسیری غالب شده است. اینجاست که علوم انسانی می‌تواند به خوبی کار کند. و از خزیدن در کنج کتابخانه‌ها برخذر باشد.

شما باید نحوه‌های زیست شدن روش‌شناسی‌ها، اغراض، مسائل، مفاهیم و موضوعات را همانقدر جدی بگیرید که نحوه‌ تقریر آنها را در متون فنی و نظری.

۴فصل‌بندی تحقیق نوشتاری

این یادداشت را با این پرسش پایان می‌دهم که «چطور یک مقاله، پایان‌نامه، رساله یا کتاب بنویسیم؟» منظورم این است که از کجا شروع کنیم. بسیاری از دانشجویانی که شروع به نوشتن پایان‌نامه خاصه در موضوعاتی می‌کنند که واقعا دوست دارند مدتها سردرگم‌اند که چه کنند و در نهایت مجبور می‌شوند کولاژی فراهم آورند که از چند متن به هم می‌چسبانند و قلباً هم راضی نیستند اما به دلیل اینکه چاره و فرصت نیست چنین می‌کنند. نوشتن دو بحث فرمی و محتوایی دارد. در فرم بهترین کار این است که عنوان پایان‌نامه‌ی‌تان را بنا به سطوح عام و خاص تقطیع کنید و همان‌ها را طرح اولیه فصول‌تان را نظر بگیرید. مثلاً عنوان شما این است: «بررسی نشانه‌شناسانه‌ خشونت در فلان حوادث».

خب فصل اول را بگذارید مقدمه فصل دوم را بگذارید نشانه‌شناسی فصل سوم را بگذارید خشونت و فصل چهارم فلان حوادث فصل آخر را نیز ترکیب دوباره این مفاهیم «نشانسی شناسی خشونت در فلان حوداث». این از حیث فرمی به شما هم در مسیر مطالعه و یادداشت‌برداری هم در مسیر نوشتن کمک می‌کند. نظر به شیوه‌ طرح نقشه‌ای که در بالا گفتن شما در هر یک از دو حوزه‌ عام و خاص یعنی نشانه‌شناسی و خشونت باید به گردآوری و دسته‌بندی آرشیوتان بپردازید و متون تقاطعی را بیابید. یعنی می تونی که به نشانه شناسی خشونت می‌پردازند.

در فصول دوم و سوم یک پیکبرندی نظری از دو حوزه‌ نشانه‌شناسیو  خوشنت فراهم می‌آورید و آنگاه اخبار و اسناد واقعه را نظر به این پیکربندی در فصل چهارم فراهم آورده و در فصل اخر به تحلیل واقعه بر طبق آن پیکربندی نظری می‌پردازیم. فصل اول را که درباره طرح مسئله اهمیت مضوع و روش و منابع غیره اسا را در مرحله نخست صوری در نظر بگیرید و مطابق با پروپوزالتان به صورت خامی بنویسید و در پایان دوباره فصل اول را بازنویسی کنید. نظر به فصل اول و اخر هم نتیجه گیری کنید. واز تکرار مطالب فصول دوم و سوم در نتیجه گیری بپرهیزید.

از حیث محتوایی شما باید در نوشتن یک متن اعم از پایان‌نامه یا مقاله و کتاب بهترین حالت این است که در تقاطعی بین دنیای نظری و ترتیب‌ نزاع‌ها با مسیر زیسته‌ مفاهیم حرکت کنید. هم نشان بدهید که مثلاً ماجرای خشونت در سطح نظری چیست و هم نحوه‌ی زیست شدن این نظریات در مسیری فکری ما چه بوده است و چه باورهایی امروزه درباره چیستی و مصادیق خشونت در دل زندگی مسلم انگاشته شده است و هم فلان مصداقی که می-خواهیم درباره‌اش تحقیق کنیم چگونه می‌تواند در تناسبی بین این دو خود را روشن کند. مثلاً وقتی ما خشونت را در فلان رویدا می‌خواهیم مطالعه کنیم بحث ما از چیستی خشونت در فضای نظری و علمی فقط یک وجه تحقیق است و توصیف مناسب رویدا یک وجه و نظریات قبلاً زیست شده در باور عام که در مجلات و رسانه‌ها صفحات اینترنتی و غیره خود را نشان می‌دهند وجه سومی است که بسیار حائز اهمیت است.

مقاله و کتاب نیز از حیث فرمی خب تفاوت‌هایی دارند اما از حیث محتوایی بهترین حالت همین است. مثلاً من می‌خواهم کتابی یا مقاله‌ای درباره‌ فلسفه‌ علم بنویسم. خب یک وجه این است که من تاریخ نظریات و مسائل و غیره را به خوبی رصد کنم و اگر نظر خاصی در کلیات و جزیات داشتم را نظر به نزاع‌های مربوطه بنویسم. اما این کافی نیست بلکه بهتر است نظر به نگاه زیسته‌ی جامعه‌ای که در آن‌ام به علم، اعم از جامعه‌ی اکادمیک آنگونه که فلسفه علم را زیست می‌کند و یا خود زندگی متعارف، نوشته‌ام را بسامان کنم. ما علم و فلسفه علم را چطور فهمیدیم؟

در جامعه و فرهنگ ما علم چگونه با مثلا دین وارد دیالوگ و تنش شد، مردم امروز و نیز در ادامه مردم دیروز در زندگی روزمره علم را چطور دارند می‌فهمند؟ قدرت علم مثلاً تکنیکی و نظری را چطور درک می‌کند؟ و در ایدئولوژی‌ها و جهان‌بینی‌های اطراف‌مان و درخلال کشاکش زیسته‌ی روشنفکران و سنت‌گرایان و غیره ماجرای فلسفه ماجرای خود مفهوم علم و مصادیق آن چه شده است؟ دانستن اینها به نوشته‌های ما «جان» خواهند بخشید و آنها را با جهان‌مان مرتبط خواهند کرد. و همین وظیفه‌ نهایی علوم انسانی است.

انتهای پیام/

کد خبر : 78090
تاريخ ثبت خبر : 23 مهر 1397
ساعت بارگزاری خبر : 12:13
برچسب‌ها:, ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)