| امروز سه شنبه, ۴ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

رضا ماحوزی در گفتگو با طلیعه:


ورود بینش میان‌رشته‌ای، راه را برای مطالعات بیشتر فراهم می‌کند

عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی گفت: مسلماً ورود بینش میان رشته‌ای، راه را برای مطالعات بیشتر و همگن‌تر فراهم آورد. این امر خود به خود، حوزه های مطالعاتی بیشتری را پدید آورد و به رشد علم کمک کرد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، تولید علم اساس دانایی و دانایی اساس توانایی است. در توصیف زمان حاضر از تعابیر گوناگون همچون، «دوران فرا صنعتی»، «عصر ارتباطات»، «عصر علم و فناوری»، «عصر جهانی شدن» و … استفاده می‌شود. وجه مشترک همه این تعابیر آن است که علم و دانش اساس توسعه‌یافتگی کشورها است و بیش از هر عصر و زمان در سرنوشت آدمیان دخالت دارد. به عبارت دیگر در عصری به سر می‌بریم که موتور محرک آن علم و دانش است که پیشرفته‌ترین صنایع مبتنی بر بالاترین تخصص‌ها از آن حاصل می‌شود. تولید علم و دانش تنها از طریق تحقیق و پژوهش که وظیفه اصلی دانشگاه و مراکز پژوهشی است، حاصل می‌شود. توسعه‌ای پایدار است که مبتنی بر  دانش و علم باشد، چرا که تولید علم باعث افزایش دانایی و این مقدمه، زمینه‌ساز فناوری و در نتیجه تولید اشتغال و ثروت و در نهایت سبب آسایش، توانایی و امنیت اجتماعی می‌شود. تولید علم شاخصی است که می‌توان به وسیله آن چشم‌انداز توسعه را در ممالک مختلف مشخص کرد. حال سؤال این است که تولید علم خصوصا علوم انسانی چگونه صورت می گیرد و چه عواملی می توانند تولید آن را بهبود و شدت ببخشند. در گفتگو  با دکتر رضا ماحوزی، عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری به بررسی این موضوع پرداختیم که از نظر شما می گذرد.

متفکرینی چون سنت گرایان که به ارزش بیشتر جهان سنت در مقایسه با دنیای مدرن و علم جدید قایل هستند و کسانی که ذیل گفتمان کوهنی می اندیشند، پارادایمی که علوم سنتی در دنیای مسیحیت و اسلام شرق و جنوب آسیا در آن نضج یافته است را اساساً متفاوت و حتی برتر از پارادیم سکولار و مکانیکی‌ای می‌دانند که علوم جدید در آن تولد یافته است

*آیا تلقی کوهنی مبنی بر اینکه پارادایم علمی (اعم از علوم تجربی و فنی و انسانی و هنر و ….) در جهان سنتی ما ایرانی ها و ما مسلمان ها، متفاوت از پارادایم علمی در جهان غرب جدید و معاصر است، درست است، لذا باید به تفاوت ماهوی میان این دو پارادایم قائل باشیم و یا آنکه اساساً علم جدید، ادامه و صورت کامل‌تر شده و یا حتی در برخی موارد ضعیف‌تر شده همان علم قدیم است؟

متفکرینی چون سنت گرایان که به ارزش بیشتر جهان سنت در مقایسه با دنیای مدرن و علم جدید قایل هستند و کسانی که ذیل گفتمان کوهنی می اندیشند، پارادایمی که علوم سنتی در دنیای مسیحیت و اسلام شرق و جنوب آسیا در آن نضج یافته است را اساساً متفاوت و حتی برتر از پارادیم سکولار و مکانیکی‌ای می‌دانند که علوم جدید در آن تولد یافته است.

اصل ادعا و براهین و نشانه هایی که هر این دو جریان ذکر می‌کنند قابل تأمل است. با این حال، نمی توان از دعاوی برخی از متفکران معاصری که علم و اندیشه جدید را درخت قامت یافته نهال کوچک دنیای پیشا مدرن می دانند غفلت کرد. به نظر می رسد هر گونه پاسخی به پرسش فوق باید تحلیل های هر دو دیدگاه مذکور را ببیند. به نظر می رسد در برخی از موارد، علم جدید ادامه علم قدیم و صورت اصلاح شده و تکامل یافته و اسطوره زدایی شده از آن است. با این ملاحظه، ادعای برخی از سنتگرایان مبنی بر اینکه این اسطوره زدایی و رمززدایی از علوم تجربی، مساوی با عریان کردن و لاغر کردن فهم علمی ما از طبیعت است، سخنی به تمامه درست نیست زیرا واقعاً در بسیاری از موارد علم جدید تصویر دقیقتری از عالم و‌ طبیعت عرضه کرده است. با این حال در برخی از موارد، از جمله در حذف تحلیل های غایت انگارانه در تبیین های علی، علم مدرن تفاوت گفتمانی خود از علوم سنتی را به نمایش گذاشته است.

*تا چه اندازه ارتباط میان علوم می‌تواند ما را در فهم ساختار کلی علم یاری رساند؟ آیا امروزه میان رشته ای ها می توانند نقش درخت علم را ایفا کنند و ارتباط از دست رفته علم را برقرار نمایند؟

ارتباط میان علوم بیش از هر توجیهی، به نفس واقعیت برمی گردد. در واقعیت، علاوه بر وجوه متعددی از یک شی که خود زمینه علوم متعدد و ارتباط آنها با یکدیگر را باعث می‌شود، ارتباط میان اشیا با یکدیگر نیز خود زمینه دیگری برای ارتباط میان دانش ها و علوم  فراهم آورده است. در این نگاه، ارتباط میان علوم که کاشف از واقعیت و زبانِ گویای آن می‌باشد، امری انعکاسی است و لذا چیزی جز خود این زبان انعکاسی، به عنوان نظام علم وجود ندارد. نظام علم در این تلقی، همان زبان گویای اشیا و ارتباط آنها با یکدیگر است.

زمینه وجودی میان رشته‌ای‌ها نیز از همین واقعیت ریشه می گیرد. در واقع پس از موج تخصصی شدن دانش ها و تفکیک روش های کشف حقیقت و واقعیت، وجوهی از ارتباط میان ابعاد و زوایای مختلف اشیا و ارتباط آنها با یکدیگر، ضرورت طرح میان رشته‌ای‌هایی که بر مرزهای رشته‌هایی حرکت می‌کرد که هر کدام گلیم خود را از گلیم رشته هم‌جوار- به لحاظ موضوعی و روشی و غایت- کنار می‌کشید، ایجاب نمود. میان رشته‌ای‌ها بر حسب این نگاه چیزی جز پر کردن جاهای خالی پژوهش و‌ روایت امر واقع، در یک نگاه و بهره گیری از ساحت تخصصی رشته های متعددی که هر کدام وجهی از واقعیت را مطالعه می کنند اما خود به تنهایی نمی‌توانند به صورت تام و تمام پرده از چهره واقعیت عین و پدیده مورد مطالعه بردارند، نیست.

اما اگر مراد از علم بومی، علمی است که از مبانی غیرغربی استفاده می‌کند و معرفت‌شناسی آن متفاوت از معرفت‌شناسی‌های تحصلی و تفسیری و تحلیلی و غیره غربی است، آنگاه بینش میان رشته‌ای باید تکلیف خود را به مثابه یک روش و یا یک محتوا روشن سازد

*آیا میان رشته‌ای‌ها به عنوان حلقه‌های مفقوده بین رشته‌های تخصصی و بریده از همدیگر، می‌توانند حوزه مانور ما برای تولید دانش بومی اسلامی باشند؟

همان گونه که گفته شد، میان رشته‌ای‌ها ضرورتی پس از ایجاد بینش رشته‌ای و جدا کردن مرزهای دانش هستند. به این معنا ضرورت طرح میان رشته‌ای ها به عطش ذاتی خود واقعیت برای شناخته شدن به صورتی کامل‌تر  بازمی‌گردد. در بینش رشته‌ای، با مرزبندی های موضوعی و روشی و غایتی، یک شی مورد مطالعه و یا چند شی مرتبط با هم، به صورت بریده بریده مطالعه می‌شد. مسلماً ورود بینش میان رشته‌ای، راه را برای مطالعات بیشتر و همگن‌تر فراهم آورد. این امر خود به خود، حوزه های مطالعاتی بیشتری را پدید آورد و به رشد علم کمک کرد. وقتی از علوم بومی و تولید آن سخت می گوییم باید بدانیم مراد ما از تولید علم بومی چیست و افزودن بینش میان رشته‌ای در این امر چه کمکی می تواند به تولید علم بومی مورد نظر ما داشته باشد. اگر مراد از علم بومی علمی باشد که نیازهای محلی و بومی ما را مرتفع کند، مسلماً بینش میان رشته ای به مثابه یک رهیافت می تواند این امر را ممکن سازد و به کمک تخصص های متعدد، درک کاملتری از موضوع و مشکل مورد مطالعه ارایه دهد.

اما اگر مراد از علم بومی، علمی است که از مبانی غیرغربی استفاده می‌کند و معرفت‌شناسی آن متفاوت از معرفت‌شناسی‌های تحصلی و تفسیری و تحلیلی و غیره غربی است، آنگاه بینش میان رشته‌ای باید تکلیف خود را به مثابه یک روش و یا یک محتوا روشن سازد. به این معنا که بداند قرار است موضوعات جدید و قدیم و معرفت شناسی ها و مبانی نظری قدیم و جدید را به هم بیامیزد و متخصصان حوزه های مختلف را کتار هم بنشاند یا آنکه خود را تماماً برخاسته از زمینه و زمانه دنیای سنت بداند و حتی در روش و محتوا نیز از چارچوب سنتی موجود مدد گیرد؛ چنانکه گویی یک متفکر سنتی که از بینش هایی چند برخوردار است در حال توضیح و توسعه علم است. در وضعیت اخیر، ما با رویکردی میان رشته‌ای روبرو نیستیم بلکه بیش از آن با رویکردی پیشارشته ای مواجهیم.

*آیا دانشمندان مسلمان اولیه ای چون فارابی و ابن سینا و ابن هیثم و جابر بن حیان و ابوریحان بیرونی و خوارزمی و … در تولیدات علمی خود به مفهومی بنام علم اسلامی و یا علم بومی توجه داشتند؟ و اساساً آن ها در برخورد با تولیدات و داشته ها و یافته های علمی فرهنگ ها و تمدن ها و اندیشمندان بیرون از سرزمین خود چه رویه ای را اتخاذ می کردند و نسبت میان علم موجود در دست خویش با علم ارائه شده نزد آنان چگونه تعریف می کردند؟

در مورد دانشمندانی چون فیلسوفان و متفکران اولیه اسلامی، چیزی بنام علم بومی و علم غیر بومی مطرح نبود. آنها در مقام متفکر قوم به نقدهای متعددی از جمله نقد الحاد، نقد متکلمان، نقد هم صنفان خود و غیره دست می زدند اما از اینکه این علم را علمی ویژه سرزمین خود بدانند و یا علمی دیگر را ویژه سرزمین دیگری بدانند و آن را دیگری بخوانند، چنین نبود. اگرچه در مباحث مربوط به سیاست شهریاری که رویه‌ای نیمه تجربی دارد، کاملاً به تنوعات قومی و زبانی و فرهنگی و دینی توجه داشتند و نسخه ویژه می پیچیدند و یا در علم الهیات، با چیزی بتام الهیات توحیدی و الهیات اسلامی مواجه بودیم اما در سایر علوم اعم از علوم استدلالی و یا علوم تجربی، به اصل جهانی بودن آن اذعان داشتند. این موضوع را می‌توان در دیالوگ‌های فارابی و ابن سینا و خواجه و دیگر فیلسوفان و اخلاق‌دان‌های ایرانی با فیلسوفان و متفکران یونانی و مصری و هندی و اندیشمندان غیر اسلامی مشاهده کرد. سهروردی در حکمت الاشراق، حکمت نوریه خود را برگرفته از حکمت خسروانی‌ای می‌دانست که سرزمین های یونان و مصر و ایران باستان و معاصر را در نوردیده و اینک به او ارث رسیده است، لذا برای وی، این فلسفه عقلانی ـ اشراقی، خصلتی جهانی دارد.

*آیا آنچه در عرصه علوم انسانی در صد سال اخیر ایران عرضه شده است، خود ترکیبی از تلاش برای تغییر ساختار و محتوای این علوم از یکسو و تغییر آگاهانه و ناآگاهانه محتوا و فهم آن محتوا از سوی دیگر نیست؟ به عبارت دیگر، آیا آنچه در این صد سال تحت عنوان علوم انسانی جدید غرب در ایران ارائه شده است خود صورتی تغییر یافته از آن علوم متناسب با فهم و ذائقه و نیاز و ما ایرانی ها و کارکرد آن علوم در جامعه ایرانی ما نیست؟ و اگر پاسخ مثبت است، خود این دانش تغییر یافته و تولید شده را نباید با دیده مثبت ارج نهاد و برای تولید دانش بومی ایرانی و یا حتی علوم انسانی اسلامی روی ان سرمایه گذاری کرد؟

هنر ما در توسعه داشته های علمی و معرفتی آن است که قدر داشته های خود را بدانیم و به جای نگاه های بدبینانه، ببینیم گذشتگان ما بر اساس چه شرایط معرفتی و اجتماعی، فلان راه را انتخاب کردند. اگر این قاعده عام را در نظر داشته باشیم، آنگاه می توانیم مواجهه صد سال اخیر با نظریه های علمی دانشمندان غربی را نیز با تأمل بیشتر مورد ملاحظه قرار دهیم. مسلماً در سده اخیر تلاش‌هایی برای فهم اندیشه های جدید و دیالوگ اندیشه سنتی با آنها از یکسو و تطبیق آنها بر مسائل ایران از سوی دیگر، کم و بیش این امکان را فراهم آورده است و نباید به این سابقه ارزشمند که تا حد بسیار زیادی بر اساس ذائقه ایرانی و نیازهای روزگار انجام گرفته است، با چشم بدبینی و بی تفاوتی نگریست. قسمت دیگری از این اندیشه چکش‌کاری شده ایرانی، بر اساس نظریه کوچندگی، به نوع نگاه ما به نظریه های غربی و مواجهه بخشی و بریده ما با بخش‌هایی از نظریه های غربی است که به نحوی ذهن ایرانی را درگیر خود ساخته است؛ به عنوان مثال، وجه دینی مارکسیسم در ایران بیش از وجوه اقتصادی و یا روان‌شناسی آن مورد توجه قرار می‌گیرد و آن بخش مورد التفات، متوجه نقدها و بررسی‌های بیشتری شده است. همین امر باعث شده مارکس ایرانی متفاوت از مارکس آلمانی فهم و تفسیر شود.

برکنار از نکات فوق، خوشبختانه اعتماد به نفس دهه اخیر جامعه علمی در مواجهه نقادانه با گفتمان های علمی رایج در دنیا ما را تواناتر از گذشته کرده است. تنها باید این نکته را در نظر داشته باشیم که جامعه علمی و دانشگاه در این حرکت ارزشمند باید استقلال خود را همواره در نظر داشته باشد و خود را ابزاری در دست نهادهای بیرون از نظام علم قرار ندهد؛ هر چند طبق جامعه شناسی علم و معرفت، نظام دانشگاهی همواره در چنان ارتباطی بوده و هست. این نکته بدان معناست که این ارتباط نباید یکطرفه و یا حداکثری باشد و دانشگاه را به مثابه ابزار تقلیل دهد.

انتهای پیام/

کد خبر : 48400
تاريخ ثبت خبر : 4 تیر 1396
ساعت بارگزاری خبر : 10:44
برچسب‌ها:, ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)