به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی به نقل از شماره ۲۱ فصلنامه صدرا، حجت الاسلام سعید مقدم دانشجوی دکتری دانش اجتماعی مسلمین دانشگاه باقرالعلوم(ع) مقاله ای که در این فصلنامه منتشر شده به تشریح مفهوم ملت از نگاه فارابی انداخته است.
واژه ملت یکی از مفاهیم پرکاربرد و بنیادی در آثار فارابی است که بسیاری از مباحث فارابی به درک دقیق از این واژه بستگی دارد. ارتباط میان ملت و فلسفه، زبان ملت و فلسفه، تقدم زمانی فلسفه بر ملت، مسئله برتری فیلسوف بر نبی و ابتنای ملت صحیح بر فلسفه برهانی، ازجمله مواردی است که فهم صحیح آنها به در دست داشتن خوانش و درکی صحیح از واژه ملت بستگی دارد.
درباره مفهوم ملت پرسشهای فراوانی میتوان طرح کرد و به جستوجوی پاسخ آن در آثار فارابی پرداخت. واژه ملت در آثار فارابی به چه معنایی به کار رفته است؟ چرا فارابی از میان واژگان مشابه مانند شریعت، ملت و دین، واژه ملت را برگزیده است؟ آیا فارابی معنای قرآنی ملت را تغییر داده است و محدودیتهای آن را برداشته و آن را در معنای فلسفی به کار برده است؟ آیا در آثار فارابی، ملت متأخر از فلسفه است؟ آیا میتوان واژگان معاصر مانند فرهنگ را جایگزین ملت در آثار فارابی کرد؟ این نوشتار کوتاه، پاسخی به سه پرسش نخست خواهد بود.
ملت واژهای عربی است که خاستگاه قرآنی دارد؛ بهگونهای که این کلمه هفده بار (در ۱۵ آیه) در قرآن کریم به کار رفته است. ملت ازجمله واژگانی است که در کنار واژگان دین و شریعت، در متون مختلف از آن استفاده شده است. برای مشخص شدن معنای دقیق این واژه با واژگان مشابه، به بررسی یکایک این واژگان میپردازیم تا ضمن آشکار شدن تمایز این مفاهیم، دلیل بهکارگیری این واژه در آثار فارابی مشخص گردد.
۱٫ ملت
ملت از ماده «ملل» و ملالت و إملال است که به معنای دلتنگی و رنجوری دل میباشد. اصل واژه ملت، بر وزن فعله، بر نوعی از مضیقه و محدودیت و زندگیای که تحت مقررات معین باشد، دلالت میکند؛ خواه توأم با برنامه حق و الهی باشد، خواه توأم نباشد، و بیشتر در برنامههای مطلق استعمال میشود.
طریحی در مجمع البحرین مینویسد:
ملت در اصل، نام شریعتی است که خداوند به زبان انبیا برای بشر وضع نموده تا به جوار قرب خداوند واصل شوند. استعمال «ملت» درمجموع احکام و دستورهای شرعی شایع است، ولی در یکیک آن روا نیست. به خداوند نیز نمیتوان انتساب داد؛ یعنی ملۀاللّه گفته نمیشود. چنانکه به افراد امت نمیتوان نسبت داد، بلکه گفته میشود ملت محمد (ص). این معنای اصلی «ملت» است، ولی دایره استعمال، بعدها وسعت یافته و در امم باطله نیز استعمال شده است.
ملت، ملت نامیده شده به خاطر استمرار اهلش بر آن و گفته شده اصلش تکرار است، همانگونه که گفته میشود: طریق ملیل یعنی راهی که حرکت در آن زیاد شده تا اینکه هموار گشته است و از همین ریشه است واژه ملل که به معنای تکرار یک چیز برای نفس است تا اینکه منزجر و دلزده شود و گفته شده که ملت، مذهب گروهی است که در امور پیشآمده یکدیگر را حمایت میکنند.
در کلمه ملت، نخستین معنایی که عالمان لغت برای فعل «ملّ» ذکر کردهاند، «اَدخَل» است که اطلاق آن بر دین و شریعت به مناسبت ورود معتقدات در باطن شخص و اثر آن در قلب پیروان دین است. «ملّ» به معنای سئم (دلآزرده شد) و ملال به معنای دلآزرده شدن است و از اینجاست که «ملالت» بر باطن و دل وارد میشود. همچنین اگر املال و املاء به معنای نوشتن است، بدین مناسبت است که مطلب در کتاب و دفتر وارد میشود و اثر میگذارد: «ملت و املال که همان املاء است از یک ریشه است. املال لغت حجاز و بنیاسد و املاء لغت بنیتمیم و قیس است. فلیملل ولیه بالعدل؛ یعنی ولی او از روی عدالت املاء کند».
راغب بر این باور است که «علت اینکه یک طریقه الهی، ملت نامیده شده است، این است که از طرف خداوند املاء و دیکته شده است». بنابراین ازنظر قرآن، یک مجموعه فکری و روشی که مردم باید طبق آن عمل کنند، «ملت» نامیده میشود. ابنعاشور نیز در تفسیر التحریر والتنویر معتقد است که احتمالاً واژه ملت مشتق باشد از «امل الکتاب» و لذا شریعت، ملت نامیده شده؛ زیرا رسول یا شارع دین آن را به مردم یاد میدهد و بر آنها املاء میکند.
۲) دین
واژه دین و مشتقات آن ۹۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است. واژه دین در قرآن کریم به معانی جزا، حساب، عقیده، باور، توجه قلبی، طریقه، راه، روش، آیین، سنت، کیش، شأن و عادت، ملک، حکم، ورع، قهر و تذلل آمده است. به نظر میرسد که در ازای معانی متعدد، واژه دین را نهایتاً به سه معنای ملازم با هم، که درواقع سه فعل هستند، میتوان ارجاع داد. واژه دین گاه برگرفته از فعل متعدی است (دانه یدینه) و گاه برگرفته از فعل لازم است که با حرف «ل» (دان له) یا با حرف «ب» (دان به) متعدی میشود. در کاربرد اول (دانه دینا) این واژه حول معنای ملک و تصرف میگردد، که از شئون شاهان در سیاست، تدبیر، حکم، قهر، محاسبه و مجازات است. در کاربرد دوم (دان له) دین به معنای خضوع و بندگی است که معانی طاعت، عبادت و ورع را نیز در بر دارد. آشکار است که معنای دوم در پی معنای اول است؛ به این شکل که فردی بالاسری کسی را به اطاعت ملزم میدارد و او خضوع میکند و فرمان میبرد (دانه فدان له). کاربرد سوم (دان بالشیء)، یعنی به چیزی اعتقاد پیدا کرد و خو گرفت و بدان متخلق شد. بدین معنا، دین طریقی است که انسان بهطور نظری یا عملی از آن تبعیت میکند. بنابراین میتوان گفت که اساساً این ماده حول معنای لزوم انقیاد میگردد که در کاربرد اول الزام انقیاد است و در کاربرد دوم التزام انقیاد، و در کاربرد سوم مبدأیی که انقیاد به آن الزام دارد. مصطفوی در کتاب التّحقیق فی کلمات القرآن الکریم میگوید:
اصل واحد در ماده دین همان خضوع و فرمانبرداری از یک برنامه یا مقررات معین است و معانی اطاعت، تعبد و محکومیت و مجبور بودن و تسلیم شدن در مقابل یک فرمان یا حکم یا قانون یا مجازات به آن نزدیک است.
۳) شریعت
شریعت به معنای راهی است برای رسیدن به آب، در کنار نهرهایی که سطح آب از ساحل نهر پایینتر است؛ سپس به هر راهی که انسان را به مقصد و مقصودش میرساند اطلاق شده است. به کار گرفتن این تعبیر درباره آیین حق، به سبب آن است که انسان را به سرچشمه و رضایت الهی و سعادت جاویدان که همچون آب حیات است میرساند. این واژه یک بار در قرآن به کار رفته و تنها درباره اسلام است.
۴) تفاوت ملت، دین و شریعت
مصطفوی در کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم تفاوت معنای دین و ملت را در این مسئله میداند که واژه دین در موارد حق به کار میرود، ولی واژه ملت به دلیل آنکه بر محدودیت و تضییق دلالت میکند، در موارد باطل هم کاربرد دارد.
جرجانی نیز معتقد است دین و ملت اصولاً به یک معنا هستند و اختلافشان اعتباری است؛ زیرا شریعت را بدین لحاظ که از آن پیروی میشود، دین گویند و بدین سبب که گردآورنده و جامع نفوس است، ملت خوانند.
تفاوت دیگر میان کلمه «دین» و کلمه «ملت»، این است که کلمه دین را به خدا میتوان اضافه کرد و مثلاً گفت «دینالله»؛ یعنی دین خدا و همچنین به فرد پیرو نیز اضافه میشود؛ مثلاً گفته میشود: «دین زید، دین عمرو». ولی کلمه ملت نه به خدا اضافه میشود و نه به فرد پیرو؛ بلکه به رهبری که از طرف خدا مأمور رهبری مردم بر طبق طریقه خاصی است اضافه میشود؛ مثلاً گفته میشود: ملت ابراهیم یا ملت عیسی یا ملت محمد. مثل این است که در مفهوم این کلمه، «رهبری» گنجانده شده است. از این نظر میتوان گفت کلمه ملت، نزدیک به کلمه «مکتب» در اصطلاح جدید است که آن نیز معمولاً به رهبر یک روش و مسلک اضافه میشود. اگر این مطلب را که در کلمه ملت نیز مانند کلمه مکتب، املاء و دیکته کردن گنجانده شده است، کانون توجه قرار دهیم، شباهت و نزدیکی این دو کلمه بیشتر روشن میشود.
ایزوتسو معتقد است که دین و ملت، دو سر یک طیف را تشکیل میدهند که هر چه به جانب دین میرویم، جنبه شخصی و ایمانی آن بیشتر قوت میگیرد و هر چه به جانب ملت میرویم، جنبه نهادینه و اجتماعیاش پررنگتر میشود.
تفاوت میان شریعت و دین این است که شریعت راهی است برای رسیدن به چیزی و از همین روست که رسیدن به آب، شریعت و مشرعه نامیده شده است و وجهتسمیه شارع نیز به سبب کثرت استفاده از آن است. دین هم چیزی است که با آن معبود اطاعت میشود و برای هر کدام از ما دینی وجود دارد؛ ولی برای هر کدام از ما شریعتی نیست. شریعت در این معنا، همانند ملت است، به جز اینکه دلالت شریعت بر طریقِ در پیش گرفتهشده، در کلمه ملت وجود ندارد. ملت دلالت بر استمرار اهل آن ملت بر آن میکند. قتاده نیز درباره تفاوت دین و شریعت بر این باور است که دین، واحد است و شریعت مختلف و گوناگون.
علامه طباطبایی نیز درباره اختلاف دین و شریعت میگوید:
دین به یک نفر و عدهای هر طور که باشند نسبت داده میشود؛ ولی شریعت به یک نفر نسبت داده نمیشود، مگر آنجا که آن یک نفر وضعکننده آن بوده و یا قیام آن به دست او باشد. گفته میشود: دین مسلمانان و دین یهود و یا شریعت مسلمانان و شریعت یهود، و گفته میشود: دین خدا و شریعت او و دین محمّد صلّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ و شریعت او، و گفته میشود: دین زید و دین عمرو، ولی گفته نمیشود: شریعت زید و عمرو.
ایشان از سوی دیگر درباره اختلاف ملت با شریعت و دین میگوید:
ازآنجاکه لفظ ملت، با پیروی در عمل، از دیگری گرفته شده است، برخلاف دین و شریعت، به خداوند اضافه نمیشود. دین خدا و شریعت خدا گفته میشود، ولی ملت خدا گفته نمیشود. از این نظر به پیامبر اضافه میشود که روش و سنت اوست و به امت هم اضافه میشود؛ زیرا آنان به آن راه رفته و آن روش را گرفتهاند.
۵) ملت در اندیشه فارابی
بحث ملت ازنظر فارابی در کتاب المله، کتاب الحروف، السیاسه المدنیه و همچنین در تحصیل السعاده آمده است. فارابی در آغاز کتاب المله، «ملت» را چنین تعریف کرده است: «ملت به مجموعه آرا و افعال تنظیمشدۀ مقید به شرایط گفته میشود که رئیس یک گروه یا جمع برای آنها وضع میکند تا به واسطه عمل به آنها به مقصودی برسند. این جمع میتواند یک عشیره، یک امت و یا امتهای بسیاری را شامل شود». او در ادامه توضیح داده است که ملت و دین، دو اسم مترادفاند. نکته مهم این است که چرا بهرغم ترادف معنایی میان این دو واژه، فارابی واژه ملت را بر میگزیند؟
با بررسی ملت در اندیشه فارابی و استخراج شاخصههای ملت و تطبیق آن بر شاخصههای سه واژه دین، شریعت و ملت در قرآن و زبان عربی، میتوان سبب انتخاب فارابی از میان این سه واژه را دریافت:
۲٫ در اندیشه فارابی ملت توسط «رئیس یک گروه یا جمع برای آنها وضع میشود تا به واسطه عمل به آنها به مقصودی برسند». بنابراین یکی از شاخصههای دیگر ملت، اخذ از دیگری است. رئیسِ اول محتوای ملت را با وحی اخذ میکند و افراد مدینه نیز ملت را از رئیس اول اخذ میکنند؛
۳٫ ملت الزاماً دارای هدفی خاص است که با اجرای آن آرا و افعال تحصیل میشود. دستیابی به این مقصود که همان سعادت حقیقی است، نیازمند استمرار و مداومت در عمل است؛
۴٫ ملت قابل اتصاف به جاهله است. اگر ریاست آن رئیس، جاهلانه باشد، غرض او از وضع و ترسیم آن دین این است که بهواسطه آن جمع، به خیری از خیرات جاهلی نائل شود که آن خیر، یا «خیر ضروری» است که عبارت از تندرستی و سلامتی است و یا ثروت و یساراست و یا لذت و کرامت و جلالت و یا غلبه است. در این صورت ملت وضعشده جاهله خواهد بود. بدینترتیب «ملت»، آرا و افعال ناصواب و خطا را نیز شامل میشود؛ اما فارابی تنها آن ملتی را برحق و فاضله میداند که رئیس آن و هر کس که تحت ریاست اوست، به دنبال سعادت قصوا ـ که همان سعادت حقیقی است ـ باشند؛
۵٫ یکی دیگر از شاخصههای ملت در اندیشه فارابی، پررنگ بودن جنبه رهبری در آن است که رئیس اول فاضل از طریق وحی آرا و افعال را اخذ، و در مدینه به دیگران املا و دیکته میکند. رئیس اول فاضل، درواقع کسی است که حرفه زمامداریاش مرتبط با وحی الهی است و از طریق آن وحی، افعال و آرایی را که در دین و «ملت فاضله» وجود دارد، به یکی از دو وجه یا به هر دو وجه ذیل، تقدیر و وضع مینماید: اول اینکه همه دین بهصورت وضعشده یکجا به او وحی بشود و دوم اینکه به مدد قوتی که از طریق وحی و خداوند اخذ کرده، شرایط لازم برای وضع آرا و افعال فاضله برایش آشکار و فراهم شود؛ یا آنکه بخشی از ملت و آیین، بهصورت اول و بخشی، بهصورت دوم وضع میشود.
بنابراین با توجه به شاخصههای بیانشده برای واژه ملت در اندیشه فارابی، میتوان گفت که این مفهوم با واژه ملت در شکل قرآنی آن سازگاری معنایی دارد و کاملاً منطبق بر آن است. لذا با توجه به بار معناییای که فارابی در پی انتقالش به مخاطب بوده است، از میان واژگان «دین»، «شریعت» و «ملت» تنها واژه ملت میتوانسته حامل بار معنایی مقصود فارابی باشد.
پی نوشتها:
. مصطفوی، حسن، التّحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۸، ج۲، ص۱۳۱.
. طریحی فخرالدین، مجمع البحرین، مکتب نشر الثقافه الإسلامیه، ۱۴۰۸، ج۵، ص۴۷۴.
. عسکری، أبوهلال، الفروق اللغویه، قم، موسسه نشر اسلامی، ۱۴۱۲، ص۵۰۹.
. قرشی، سیدعلیاکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الإسلامیه، ۱۴۱۲، ج۶، ص۲۸۹.
. راغب، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، بیروت، دارالشامیه، ۱۹۹۲، ص۷۷۴.
. ابن عاشور، محمدطاهربنمحمد، تفسیر التحریر و التنویر، بیروت، موسسه التاریخ، ۱۴۲۰، ج۱، ص۶۷۵.
. طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷، ج۱۰، ص۲۲۴.
. دراز، محمد عبدالله، بحوث ممهده للدراسه تاریخ الادیان، کویت، ۱۴۲۷، ص۵۷-۶۲.
. مصطفوی، التّحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص۲۸۹.
. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، ۱۳۸۰، ج۲۱، ص۲۵۳.
. مصطفوی، التّحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۱۱، ص۱۷۵.
. به نقل از: حسینی دشتی، مصطفی، معارف و معاریف، دایرهالمعارف جامع اسلامی، تهران، مؤسسه فرهنگی آرایه، ۱۳۸۵، ص۳۴۹.
. راغب، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، ص۷۷۳.
. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، قم، انتشارات صدرا، ۱۳۷۳، ص۵۶.
. ایزوتسو، توشیهیکو، خدا و انسان در قرآن، تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۹۲، ص۲۲۶.
. عسکری، أبوهلال، الفروق اللغویه، ص۲۹۹-۳۰۰.
. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دار النشر للطباعه و النشر و التوزیع، بیروت، ۱۴۱۴، ج۵، ص۱۷۵-۱۷۶.
. طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۲۲۶.
. فارابی، ابونصر، کتاب المله ونصوص اخری، تصحیح محسن مهدی، بیروت، دارالمشرق، ۱۹۶۸، ص۴۳.
. همان، ص۴۶.
. فارابی، ابونصر، تحصیل السعاده، تصحیح علی بوملحم، بیروت، دار و مکتبه الهلال، ۱۹۹۵، ص۴۴.
. همو، کتاب الحروف، تحقیق ابراهیم شمسالدین، لبنان، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۷، ص۷۳.
. همو، کتاب المله ونصوص اخری، ص۴۳.
. همان.
. همان.
. همان، ص۴۴.
انتهای پیام/