به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از روابط عمومی پژوهشکده هنر فرهنگستان هنر، این نشست که عصر سهشنبه هفتم دی ماه با حضور علاقه مندان در محل این پژوهشکده برگزار شد، نخستین نشست از «سلسله درسگفتارهای تخصصی نظریه و نقد هنر» بود که به شکل مستمر و با حضور صاحبنظران حوزههای هنر و علوم انسانی برگزار می شود.
در این نشست ابتدا اسماعیل پناهی، سرپرست گروه نقد پژوهشکده هنر، با اشاره به تکثر و آشفتگی و نبود انسجام در این حوزه یادآور شد حجم انبوه و گونهگون آثار و محصولات هنری و نیز شکلگیری جریانها و مکاتب هنری متنوع از یک سو و سیطره نظریهها، رویکردها، روششناسیها، و روشها در خلق، مطالعه، پژوهش و نقد هنرها ضرورت توجه جدی به این فرایندها و طرح مباحث بنیادی در حوزه نظریه و نقد هنر را ایجاب میکند.
وی افزود: تنوع نظریهها و رویکردها و روشها در فرایند پژوهشها حصول توافق و اجماع، حتی در صورتبندی و تبیین مفاهیم اولیهای چون زیبایی، هنر، خلاقیت، اصالت، و نقد را بسیار دشوار ساخته است. این پراکندگی و اختلاف طبیعی و گریزناپذیر است و صاحبنظران ضمن اتخاذ مواضع خود به نقد مواضع رقیب میپردازند. این در حالی است که جامعه پژوهشی ما به دلیل وضعیت نسبتاً آشفته و متکثر تا حدود زیادی از قواعد حرفهای پژوهش فاصله دارد.
وی هدف از برگزاری این سلسله نشستها را بررسی گام به گام مسائل مهم حوزه نظریه، فرانقد و نقد هنر، تبیین پارادایمها و رویکردهای نظریه و نقد در هنر، و بازاندیشی مفاهیم و چالشهای معطوف به این حوزه از مطالعات نظری هنر عنوان کرد.
پناهی سپس با تشریح مفاهیم اساسی در پژوهش شامل نظریه (مبادی هستیشناختی، معرفتشناختی و روششناختی)، رویکرد و روش، به تبیین اجمالی مفهوم نظریه و ویژگیهای آن در علوم طبیعی و علوم انسانی و اجتماعی و نیز شرایط و فرایند نظریهسازی و نظریهپردازی در هر یک از این حوزهها پرداخت.
پس از سخنان پناهی، دکتر سعید زیبا کلام، مدرس و دانشیار گروه فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، به ارائه درسگفتار خود با عنوانِ «چیستی نظریه و چگونگی نظریهپردازی» پرداخت.
دکتر زیباکلام ابتدا به واکاوی نسبتِ نظریه و نظریهسازی با رفع و حل معضلات و مسائل متکثر بومی پرداخت. وی گفت: چگونه میتوان صرفاً بر اساس نیازها و آرمانها و اهداف خود و صرف نظر از هر تلقّی خاصی از مفهوم پیشرفت، پژوهش کرد و به حل مسائل جامعه خود پرداخت؟ این تلقی میان دانشمندان حوزههای مختلف علوم انسانی و اجتماعی وجود دارد که پیشرفت امری مطلوب است و برای نیل بدان باید نظریهپردازی کرد. یعنی نظریهپردازی وسیلهای برای پیشرفت اجتماعی قلمداد میشود.
این مدرس و صاحبنظرِ نامآشنای حوزه «فلسفه علم» با اشاره به نهضت روشنگری قرن هجدهم اروپا و بنیادهای آن از جمله: عقلانیت ابزاری، نفی ادیان، آزادیخواهی به بیان این پرسش پرداخت که آیا الگوهای پژوهش و حل مسئله و نظریهپردازی و پیشرفت که از دوره روشنگری تداول یافت با بنیانهای فرهنگی و تمدنی ما شباهت و سازگاری دارند و ما نیز باید برای عقل و استدلال و عقلانیت و پیشرفت در علوم طبیعی و اجتماعی منزلتی مبنایی، جوهری، جهانشمول، منجی و سعادتبخش قائل شویم؟
مؤلف کتابِ عقل و استدلال و عقلانیت، سپس به تشریح آسیبشناسانه ابعادی از فضای علمی کشورمان پرداخت و گفت: ویژگی مشترک محققان دانشگاهی و حوزوی، به ویژه در تدوین پایاننامههای کارشناسی ارشد و دکتری علومانسانی و علوم اجتماعی، معطوف ساختن مطالعه و پژوهش درباره هر موضوع یا مسئلهای به چیستی (یا ماهیت) آن موضوع یا مسئله است و از تبعات این نگرش، تلاش برای ارائه تعریفِ جامع افراد و مانع اغیار از مفاهیم محوری موضوعات یا مسائل و سپس کاوش یا پژوهشی نظاممند، و قانونمند مبتنی بر آن تعاریف گوهرین ذاتنما است.
وی افزود: گویی فرایند اندیشیدن و پژوهش مشابه ساختمانسازی و مهندسی و یا طراحی هندسی است، در حالی که این تنها یکی از رویکردها یا بینشهای موجود برای اندیشیدن و پژوهش است که واجد پیشینهای تاریخی بوده و با گونهای از فرهنگ و تمدن سنخیت و تناسب دارد.
وی در ادامه گفت: واقعیت این است که هیچ تعریف جامع و مانعی از نظریه وجود ندارد، نه در علوم انسانی، نه در علوم اجتماعی، و نه حتی در علوم طبیعی و لذا عالمان علوم طبیعی دغدغه چیستی یا ماهیت نظریه ندارند و تلاشی هم برای یافتن تعریفی جامع و مانع از نظریه به خرج نمیدهند، اما عملاً و نه نظراً، فراگرفتهاند که نظریه رویهمرفته چگونه موجودی است. آنها «میدانند» نظریه رویهمرفته چگونه چیزی است بدون اینکه بتوانند تعریفی جامع و مانع ارائه دهند و یا بتوانند حتی تلقّی رویهمرفته منسجم و منقّحی از نظریه ارائه کنند.
زیباکلام با تأکید مجدد بر فقدان تعریف جامع و مانع و یا اجماع یافته مشترک میان سه حوزه علوم طبیعی، انسانی و اجتماعی، یا میان دانشمندان یکی از این حوزهها، یا حتی نزد یک نظریهپرداز از این حوزهها، به نقد تأثیر شدید حوزه علوم انسانی و علوم اجتماعی از نگرشها و روشهای پیشساخته و از پیشتعیینشده ساینتیستی، پوزیتیویستی ـ نگتیویستی پرداخت و حاصل آن را نازایی عمومی و فراگیر پژوهشی در این دو حوزه دانست.
استاد دانشگاه تهران با بیان ناکامی تلاش پوزیتیویستها و نگتیویستها (تحت تأثیر نهضت روشنفکری قرن هجده اروپا) در معرفیِ معرفت علمی به عنوان برترین نوع معرفت، و یافتن روشی عاری از هر گونه مفاهیم و واژگان مابعدالطبیعی و الهیاتی و فرهنگی خاطرنشان کرد: از نیمه دوم قرن بیستم میلادی این قبیل تلاشهای معطوف به نظاممند ساختن معرفت علمی و روشمند ساختن تولید آن، وانهاده شد زیرا آشکار شد که نمیتوان کمترین گامی در مسیر تنظیم و تدوین و مضبوط کردن گامهای نظریهسازی برداشت و این تلاشها صرفاً اتلاف عمر و اخلال در روند معمول و مرسوم نظریهسازی در طول تاریخ است.
این پژوهشگر و صاحبنظر حوزه علمپژوهی در ادامه به طرح این پرسش پرداخت که عالمان چگونه بدون تعریف جامع و مانع از نظریه، کاوشهای نظریهپردازانه خود را سامان میدهند و به تدوین مباحث خود میپردازند و در تحلیل آن اظهار داشت: عالمان نظریهساز نه در گذشته و نه در حال، نه در علوم طبیعی و نه در علوم انسانی و اجتماعی، هیچ مشکل و کمبودی از جهت فقدان آن تعاریف جامع و مانع ندارند.
اگر مارکس و دورکیم و وبر و مارکوزه و گیدنز و هابرماس صرفاً تلقّیهای رایج معاصر خود از مفاهیم انسانی و اجتماعی مصادره و مفروض میکردند، امروزه از هیچیک از نوآوریهای آنها کمترین نشان و اثری یافت نمیشد. پرواضح است هر اندیشمند و متفکری مفهومسازی، نظریهسازی، تحلیلها و بینشها و ارزشها و مفاهیم ارزیابانه مورد توسل خود را مقبول و معتبر و در برخی مواقع جهانشمول میداند!
زیباکلام در ادامه مباحث خود گفت: عالمان، عملاً، و نه صرفاً در نظر، در جریان پژوهشهای خود درمییابند که نظریه اساساً چه چیزی است، بدون آنکه تعریفی جامع و مانع از نظریه، صدق و کذب، اثبات، ابطال، تأیید، اجماع، عقلانیت، آفاقیت، روش علمی، مفهومسازی، نظریهسازی، تحلیل مفهومی، وضوح، ثمربخشی، کفایت تجربی، اعتبار، همسازی، توجیه، نفع، و … داشته باشند و یا حتی چنین نیازی احساس کنند. عالمان نظریهپرداز هیچ مشکلی از جهت فقدان آن تعاریف ندارند. این ما هستیم که به دنبال تحقق افسانههای خودساخته میرویم.
مؤلف کتاب «معرفتشناسی اجتماعی» با طرح این پرسش که آیا نظریهسازی در همه دانشها ضروری است و آیا دانش بی نظریه ممکن است و آیا نداشتن نظریه یک نقیصه و ضعف برای آن علم محسوب نمیشود، پاسخ داد: در بسیاری از مواقع کاوشهای ما در علوم طبیعی، اجتماعی و انسانی منتهی به نتیجهگیریهای نظری عام و فراگیر نمیشود. کاوشهای عالمانه لازم نیست به سخنانی عام و جهانشمول منتهی شود؛ چنانچه بشود، خواهیم گفت نظریهای، اصلی، یا قاعدهای طرح کردهایم که جهانشمول است. و چنانچه نشود، مشکلی زاده نخواهد شد. آن کاوش و تدقیق میتواند به فهم و حلّ مشکل یا معضلی در عرصههای و یا مقطعی خاص مدد رساند.
وی افزود: اگر نظریه را سخنی بسیار عام و جهانشمول بدانیم در این صورت میتوانیم قائل شویم که این سخنان جهانشمول در عرصههایی و در مواضعی پدیدارهایی را که از جهتی همسنخ و همرفتار هستند با توسل به عوامل، علل یا الگوهایی تبیین میکنند. بر این اساس دانشهایی داریم که صرفاً شامل نظریه و نظریهسازی نیستند (نظیر فیزیک، شیمی، و زیستشناسی). در این دانشها با رویهها و گفتمانهای زیادی مواجه میشویم که ابداً شکل نظری جهانشمول ندارند. دانشهایی هم داریم که ابداً شامل نظریه و نظریهسازی نیستند (مانند پزشکی).
وی افزود: این پژوهشها نه معطوف به ابداع یا ساختن نظریه، که عموماً مصروف ایجاد یا بهبود شیوهها و رویههایی است برای انجام کاری، ایجاد محصول یا مصنوعی، و با هدف ارضای آمالی و رفع و دفع آلامی. لذا هم کاوشهایی داریم که صرفاً معطوف به نظریهسازی نیستند و هم کاوشهای کاملاً موجه و مقبولی داریم که ابداً معطوف به نظریهسازی نیستند.
استاد دانشگاه تهران سپس به طرح این پرسش مبنایی پرداخت که اساساً چرا پژوهش میکنیم؟ آیا پژوهش میکنیم تا نظریهای بسازیم و علوم و معارفی گرانبار از نظریه فراهم کنیم، و یا پژوهش میکنیم برای برآوردن نیاز یا آرزویی و یا رفع درد و رنج و مشکلی. وی در پاسخ به این پرسش چنین تحلیل کرد که ما باید برای تحقق حاجات، آمال، امیال، و آرمانهای فردی و اجتماعی خود دست به پژوهش بزنیم. با این سخن پژوهش برای انباشت نظریه و جرح و تعدیل و تکمیل و انتقال و انتشار آنها مردود میشود.
زیباکلام در ادامه دو نکته بنیانی را متذکر شد: نخست اینکه، حاجات، معضلات، و آمال ضرورتاً برای تمام جوامع و جماعات بشری یکسان نیستند. نکته دوم اینکه حتی نمیتوان قائل شد که حاجات و معضلات جامعه خاصی همواره یکسان و لایتغیر باقی میمانند. نه تنها هیچ ضرورتی برای این یکنواختی و یکسانی معضلات و حاجات و آمال وجود ندارد که سیری اجمالی آشکار میکند که آنها در موارد عدیدهای بنیان، و یا اجزا و مقوّماتشان تغییر کردهاند.
مترجم کتابهای چیستی علم و ساختار انقلابهای علمی، در تشریح اینکه چگونه پدیداری تبدیل به معضل یا مسئله میشود گفت: همواره و همهجا این ما انسانها هستیم که با اتکاء کامل بر شبکه تعلّقات و تلقّیات خود پدیدارها را به حیاتی و ضروری یا کماهمیت و بیاهمیت دستهبندی میکنیم.
وی افزود: برخی را تقدم و برخی دیگر را تأخر میبخشیم. لذا، کاملاً امکان دارد پدیداری برای عصری و نسلی و قوم و عصری حیاتی و ضروری و فوری احساس و ارزیابی شود و همان پدیدار در عصر و نسلی دیگر و یا در میان قوم و قبیلهای دیگر کاملاً یا نسبتاً به نحو دیگری احساس و ارزیابی شود.
وی از مجموعه مباحث ارائهشده چنین نتیجهگیری کرد: نقطه عزیمت و بنیانیِ کاوشهای ما در هر یک از خانوادههای علوم انسانی، علوم اجتماعی، و علوم طبیعی حاجات و معضلات و آمال و آرمانهای فردی و یا اجتماعی مشترک در هر عصر و زمانهای است. این حاجات، معضلات، آمال و آرمانها ضرورتاً برای تمام جوامع بشری یکسان نیستند و در هر جامعهای نیز همواره یکسان و لایتغیر باقی نمیمانند.
وی، آنگاه، رویکرد کارساز و مؤثر را در خصوص پژوهش و نظریهپردازی و راهکار اصلی برونرفت دانشگاهها و محافل علمی کشورمان از این بحران را چنین تشریح نمود: بهتر است به جای کاوش درباره لوازم و پیشفرضهای نظریه و نظریهسازی، و نیز این پیشفرض که پژوهش در هر حوزهای یعنی نظریهسازی در آن حوزه، خیلی ساده به پژوهش درباره موضوع یا پدیدار مورد نظر بپردازیم.
این محقق و استاد دانشگاه تصریح کرد: چراغ پژوهش ما از ابتدا تا انتها باید حاجات، آمال، آلام، و آرمانهای ما باشد و توان لازم و کافی حل معضل، یا تحقق نیاز و آرزو و یا رفع درد و رنج مورد نظر را داشته باشد. به عبارت دیگر، ابداً مهم نیست که پژوهش ما منتهی به نظریهای جهانشمول و عام شود که اگر شود میتوان امیدوار بود که در سایر اقوام و اعصار هم میتواند فهمی حاصل کند و گرهگشایی کند.
پس از آن دکتر سعید زیباکلام به برخی از پرسشهای حاضران پاسخ داد. گفتنی است پژوهشکده هنر نشستهای آتی سلسله درسگفتارهای تخصصی نظریه و نقد هنر را با بررسی و کاوش در ابعاد گوناگون مسائل حوزه نظریه و نقد هنر به صورت تخصصی ادامه خواهد داد.
انتهای پیام/