| امروز پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

نامه‌ای به بهانه‌ی گرامیداشت سالروز تولد تیتوس بورکهارت؛


هنر اسلامی؛ اوج تعالی هنر قدسی

در هر جهان سنتی، در هر لحظه از تاریخ آن قطبی که به منزله‌ی قلب عالم است و به واسطه‌ی او برکت آسمان و بر زمین نازل می‌شود، حکومت می‌کند. وجود او همان حضور الهی در مرکز عالم است، ولی به‌طور معمول مظهر و ممثل حقیقی آن، شخص ولی یا اولیاء هستند که مقام معنوی آن‌ها در سلسله مراتب مختلف هستی به منزله‌ی عالم است...

به گزارش طلوع نیوز؛ پدید آور: علی رضا تنهایی/

از تیتوس تا ابراهیم
کارل بورکهارت، پیکرتراش فقید فلورانسی که در طول حیاتش۱۱۴ تمثال از مسیح و مریم ساخت، نام یک امپراطور بزرگ رومی را بر روی دومین پسرش گذاشت، یعنی تیتوس. امپراطوری که در زمان حکمرانی‌اش آتشفشان کوه وزوو یک‌شبه شهرهای هرکولانوم و پمپئی را از بین برد.
تیتوس بورکهارت متفکر برجسته‌ی عرفان و هنر اسلامی که اصالتا سوئیسی ـ آلمانی بود در سال ۱۹۰۸ میلادی در فلورانس به‌دنیا آمد. خانواده‌ی بورکهارت در آن زمان از شهرتی جهانی برخوردار بود. عموی تیتوس ـ یاکوب بورکهارت ـ یکی از نامدارترین پژوهندگان تاریخ در قرن نوزدهم به‌شمار می‌آمد و مهم‌ترین اثر کلاسیک او «فرهنگ رنسانس در ایتالیا» شرح منظم و منسجم تکوین و گسترش یکی از بزرگ‌ترین جنبش‌های فرهنگی است که از قرن چهاردهم میلادی آغاز شد.
تیتوس بورکهارت در دوره‌ی تحصیلات ابتدایی (حدود زمان جنگ جهانى اول) در بازل ـ شهرى که درست در مرز میان سوئیس و فرانسه قرار دارد ـ با فریتهوف شوان آشنا شد. شوان ادیان را تجلی اسماء الهی می‌دانست و مانند بورکهارت دلبسته‌ی سنت بود، این سرچشمه‌ی‌ مشترک تا هنگام مرگ، این دو را درکنار هم نگه داشت. بعدها این شوان بود که باعث شد بورکهارت طریقت محمد‌عربی دروقی را رها کند و به اصحاب حکمت خالده بپیوندد. دروقیه یکی از دو انشعاب بزرگ از فرقه‌ی شاذلیه[۱] بود که در اواخر قرن هجدهم میلادی توسط محمد عربی دروقی بنیان نهاده شد. بورکهارت به دعوت شوان از این انشعاب به انشعاب دیگر شاذلیه یعنی مرمیه غلتید؛ نکته‌ی حائز اهمیت در این چرخش معرفتی این است که مریمیه‌ توسط شیخ عیسی نورالدین احمد یا همان فریتهوف شوان، شاگرد اروپایی شیخ احمد علوی شکل گرفته بود.[۲] به بیانی دیگر ارتباط بورکهارت و شوان به‌قدری نزدیک بود که بورکهارت، شوان را به عنوان شیخ خود پذیرفت و تا پایان عمر به وی اقتدا کرد، هرچند خود در درجه‌ی والایی از معرفت از دنیا رفت.
بورکهارت در سال ۱۹۲۶ وارد مدرسه‌ی هنر در فلورانس شد و سپس همین گرایش را در سوئیس پی گرفت. اما آن‌چه مسیر زندگی تیتوس جوان را به کلی عوض کرد سفر او به مراکش بود. بورکهارت که فلسفه‌ی ارسطویی و هنر شمایل‌انگارانه و تثلیث‌مدار مسیحی برایش کافی نبود در سفر به مراکش دلباخته‌ی اسلام شد، شهادتین گفت و نامش را به ابراهیم غزّالدین تغییر داد. روش صوفیان را در پیش گرفت و ذکر می‌گفت، در همان دوران برای آن‌که کمی عطش علاقه‌ی وافرش به قرآن را ارضا کند عربی را آموخت و مدت مدیدی را به بررسی سرنمون‌ها و کهن الگوهای موجود در نوشته‌های کهن صوفیان صرف کرد. اقامتش در مغرب باعث شد تا چند اثر بسیار تاثیرگذار در حوزه‌ی معرفت اسلامی را بنویسد، کتابی تحت عنوان “«فاس، شهر اسلام»[۳] که در سال ۱۹۵۰ و بیست‌سال پس از ترک مراکش به زبان آلمانی نوشته شد به ‌همراه ترجمه‌هایی دقیق و راهگشا از آثار ابن‌عربی[۴]، جیلی، و شیخ مولای العربی الدرقاوی بخش کوچکی از این آثار است. بورکهارت پس از ترک مراکش به سوئیس برمی‌گردد و در لوزان ساکن می‌شود و در دهه‌هاى پنجاه و شصت عمرش مدیریت هنرى یک مرکز معتبر انتشاراتى در لوزان و اولتن به نام Urs Graf Publishing House را به عهده می‌گیرد. فعالیت اصلى بورکهارت طى این دوره، تنظیم و چاپ مجموعه‌اى شایان توجه از دست‌نوشته‌ها و نسخ خطى قرون میانه به ویژه آثار مربوط به کتاب مقدس و سایر آثار مذهبى و هنرى بود. فعالیت‌هایش در این زمینه با استقبال متخصصان و عامه‌ی مردم روبه‌رو شد تا آن‌‌جا که پاپ پیوس دوازدهم نیز حضورا از او قدردانى کرد و کارهایش را ستود.
بورکهارت آثار فراوانی در حوزه‌ی تفکر و هنر اسلام، تاریخ هنر، فلسفه‌ی غرب، کیهان شناسی و عرفان از خود بجای گذاشته است که از آن‌جمله می‌توان به هنر مقدس در شرق و غرب (۱۹۵۸)[۵]، کیمیا: علم آفاق، علم انفس (۱۹۶۰)[۶]، کارترس و زایش کلیسای جامع (۱۹۶۲) [۷]، هنر اسلامی: زبان و بیان (۱۹۷۶) [۸] و نجوم عرفانی در اندیشه ابن عربی اشاره کرد.[۹]. تیتوس بورکهارت بالاخره پس از رسیدن به آرزوی دیرینش یعنی سفر حج، در۷۶ سالگی در خانه‌اش واقع در لوزان از جهان رفت؛ در حالی‌که هنوز در گیرودار رابطه‌ی کیهان‌شناسی و کیمیاگری به عنوان دو بازوی اصلی نظریه‌ی راز درباب آفرینش جهان بود.

کیهان وکیمیا به مثابه فرم ذات
«بورکهارت با آن حقیقتى که درباره‌اش سخن مى‌گفت و مطلب مى‌نوشت، زندگى مى‌کرد. نور خرد و هوش سرشارى که از او ساطع مى‌شد، به قلب متونى که به تحقیق درباره‌ی آن‌ها مى‌پرداخت، نفوذ مى‌کرد و معناى ژرف آن‌ها را روشن مى‌ساخت»
سیدحسین نصر

بورکهارت معتقد بود که انسان معاصر از شق روشن حقیقت دور افتاده است و خداوند را در حیطه‌ی طبقه‌بندی‌ها قرار داده است. او علم معاصر را بیشتر از آن‌که معرفت‌بخش بداند کارکردگرا می‌دانست و می‌گفت؛ انسان امروز عملا نه به ژرفناها و مغاک‌هاى دنیاى ستارگان و نه به نیروهاى دهشتناک نهفته در هر ذره‌ی ماده مى‌اندیشد. او آسمان بالاى سر خود را با خورشید و ستارگانش مى‌بیند مثل هر کودکى که آن را مى‌بیند؛ اما به یادآوردن تئورى‌هاى نجومى مانع از آن مى‌شود که نشانه‌ها و آیات الهى (divine signs) را در آن‌ها بازشناسد. در سیتم فلسفی بورکهارت که متاثر از اندیشه‌ی ابن‌عربی و تفسیر اسماگونه از کلام وحی است(آن‌چنان که شوان می‌اندیشید) آسمان در نظر انسان دور افتاده از وادی حیرت(وادی حقیقت یا دریای وجود) دیگر جلوه‌ی طبیعى روحى که در جهان تجلى و نورافشانى مى‌کند نیست. [این نوع خاص] معرفت علمى جانشین این نگرش «خام» – و در عین حال عمیق – شده است اما نه به عنوان یک آگاهى جدید نسبت به نظم و نظام کیهانى عظیم‌تر که انسان جزیى از آن است. بلکه به صورت یک امر بیگانه، یک آشفتگى و بى‌نظمى مدام در برابر مغاک‌ها و ورطه‌هایى که هیچ وجه اشتراکى با او ندارند. زیرا در این وضعیت، چیزى مایه یادآورى این قضیه به او نمى‌شود که کل این عالم در درون اوست. البته نه در وجود منفرد او بلکه در روح یا عقل شهودى که نهفته در اوست؛ چیزى که هم از او و هم از کل عالم پدیدارى عظیم‌‎تر است». بورکهارت این حوزه از دیالکتیک معرفت را که در فلسفه‌ی قرآنی طبقات بهشت را می‌سازد دست‌مایه‌ی برخی از تندترین انتقاداتش به فلسفه‌ی طبیعت‌گرا و اومانیستی غرب کرد. بورکهارت درباب نظرات فروید، داروین و دیدگاه‌های فروکاهنده‌ی تیار دشاردن لبه‌ی تیغ تیز نقد را به کار بست، تا بار دیگر بر اهمیت ایجابی الهیات تاکید کند. بدین ترتیب کیهان‌شناسی و کیمیا دو روش اصلی در پیشبرد تفکر بورکهارت شد. بورکهارت بخش بزرگى از نوشته‌هایش را به کیهان‌شناسى سنتى اختصاص داد و آن را «ندیم متافیزیک یا مابعدالطبیعه» مى‌شمرد. نخستین مقاله‌اى که در این باره به رشته تحریر درآورد «دیدگاه کیهان‌شناختى» نام داشت که در سال ۱۹۴۸ به زبان فرانسه منتشر شد. موضوع دیگرى که با علاقه‌مندى او به کیهان‌شناسى ربط داشت صنعت‌گرى و هنر سنتى بود. بورکهارت در ارزیابى معمارى و شمایل‌نگارى سنتى و سایر هنرها و صنایع و روشنگرى در مورد ابعاد معنوى آن‌ها مهارت خاصى داشت.
کتاب مفصل بورکهارت در کیهان‌شناسى چنین عنوانى داشت: کیمیا: علم کیهان، علم روح. او در این کتاب به شرح و بیان مفصل این قضیه مى‌پردازد که علم کیمیا که بعدها شیمى از آن نشأت گرفت و تبدیل فلزات کم ارزش به طلا یکى از مقاصد اصلى آن بود، در حقیقت جلوه‌اى از «روانشناسى معنوى» و بیانگر تمنا و گرایش و کشش انسان به کمال مطلوب معنوى است، تبدیل مس وجود به کیمیاى جان.
بورکهارت در این باره در کتاب آینه خرد مى‌نویسد: «جسم را روح ساختن و از روح، جسم ساختن: این بیان فشرده و لب لباب کیمیاگر است.خود طلا که در ظاهر، ثمره‌ی کار را جلوه‌گر مى‌سازد به صورت جسمى تیره و تار که نورانى و درخشان گشته یا نورى که تبلور یافته و به شکل جامد درآمده است روى مى‌نماید. […] این تبدیل و دگرگونى روح به جسم و جسم به روح را کم و بیش مى‌توان به صورت مستقیم و آشکار در هر روش و سیر و سلوک معنوى پیدا کرد. هرچند، علم کیمیاگرى این موضوع را اصل اساسى خود قرارداده است. بورکهارت در جایى دیگر، در کتاب «کیمیاگرى: علم کیهان، علم روح» به مقام معنوى شامخى که «زرگرى» در دوران قدیم داشته است توجه مى‌دهد. از باب نمونه مى‌نویسد: «در برخى از قبایل آفریقایى زرگرى و کار با طلا تا به امروز یک هنر مقدس محسوب شده است.» بورکهارت پس از بیان این نکته و در تأیید نظر خود به زندگینامه‌ی خود نوشت یک سنگالى اشاره مى‌کند و به نقل قطعه‌اى از آن مى‌پردازد. از جمله این عبارت: «هنرمندى که با طلا کار مى‌کند پیش از هر چیز باید خودش را پاک و مطهر سازد، باید از سرتا پا خودش را بشوید و طى کار، از آمیزش جنسى بپرهیزد.»

هنر اسلامی؛ هنر قدسی
شهود معمولا فقط به کسی اعطا می‌شود که از فرط اشتیاق زیاد به تدبر و میل قوی به تفکر در ذات پروردگار قلب‌اش پاره پاره است. ابن‌عربی
بورکهارت درکتاب هنر مقدس در شرق و غرب مى‌نویسد: «… همه‌ی وجوه بنیادین هنر قدسى _ به نحوى از انحا و به نسبت‌هاى مختلف در هر یک از پنج دین بزرگ [هندو، مسیحیت، آیین بودا، آیین دائو یا تائو و اسلام] حضور دارد زیرا هر یک از آن‌ها اساسا برخوردار از حقیقت و فضل الهى است.
اما در نظر بورکهارت اسلام قدسیت هنر را تجمیع کرده و آخرین پله‌ی نردبان هنر متعالی‌است. به نظر او نقش هنر اسلامی تجلی وحدت الهی در جمال و نظم عالم است، و هنر باید به روح مدد رساند تا از قید کثرت رها شود و به سوی وحدت بیکران بازگردد. بنابراین، نبودن تصاویر در مساجد و همچنین بی‎میلی و بی‌عنایتی به شمایل نگاری پیامبران و اولیای خدا به منظور حذف هر حضور متصور در برابر حضور نامرئی خداوند است. به همین دلیل، اشکال هندسی و تصاویر انتزاعی از حیوانات و گیاهان در هنر اسلامی رونق گرفت. بورکهارت، عدم رعایت ابعاد سه گانه یا سایه و روشن در هنر اسلامی معلول همین اندیشه در اسلام می‌داند. در نظریه‌ی هنری بورکهارت پیرامون مبحث «وحدت در هنر اسلامی» همواره ردی از نبوغ زیبایی‌شناسانه دیده می‌شود. وی معتقد است که هیچ کس نمی‌تواند وحدت هنر اسلامی را منکر شود؛ چه زمان و چه در مکان؛ زیرا وجود این وحدت بس آشکار و بدیهی است. چه انسان به مشاهده‌ی مسجد قرطبه بپردازد و چه در مدرسه‌ی بزرگ سمرقند تأمل کند، چه مزار عارفی را در مغرب ببیند و چه در ترکمنستان چین، گویی یک نور و فقط یک نور در تمام این آثار هنری متجلی است. یکی از مراکز ثقل نظریات بورکهارت درباب قدسی‌پنداری در هنر اسلامی بر این پایه استوار است که نقش هنر اسلامی تجلی وحدت الهی در جمال و نظم عالم است، و هنر باید به روح مدد رساند تا از قید کثرت رها شود و به سوی وحدت بیکران بازگردد.
از منظرگاه بورکهارت هرگز نمی‌توان هنر را از یک صنعت که پایه‌ی مادی آن است و یک علم که بطور منظم انتقال می‌یابد جدا ساخت. وانگهی این علم فقط یک علم منطقی و استدلالی نیست؛ بلکه بیان یک حکمت است که اشیاء را به اصول کلی خود مرتبط می‌سازد. او برای فهم بیشتر این نظرگاه به ذکر گفته‌ای از پیامبر می‌پردازد که می‌فرماید: «ان الله کتب الاحسان علی کل شیء». کمال یا زیبایی شیء در حمد و ثنای آن از پروردگار است یا به عبارت دیگر یک شیء کامل یا زیباست تا حدی که یک صفت الهی را متجلی می‌سازد.
شوان با توجه به این حدیث نبوی نتیجه می‌گیرد که ما نمی‌توانیم کمال هیچ شیء را به دست آوریم مگر این‌که بدانیم چگونه آن شیء می‌تواند آیینه‌ی صفت خداوند باشد.

بورکهارت و تشیع
بورکهارت به تشیع علاقه‌ی وافری داشت و تحقیقات گسترده‌ای در این زمینه صورت داد. وی نظریه‌ی امام زنده را تعبیرِ دینی یک حقیقت باطنی می‌داند و می‌گوید: «در هر جهان سنتی، در هر لحظه از تاریخ آن قطبی که به منزله‌ی قلب عالم است و به واسطه ‌ی او برکت آسمان و بر زمین نازل می‌شود، حکومت می‌کند. این قطب بیش از هر چیز مبین یک حقیقت معنوی و ممثل نظام وجود است. وجود او همان حضور الهی در مرکز عالم و یا در مرکز عالمی خاص و یا در مرکز نفس انسانی، به مقتضای مراتب مختلف است، ولی به‌طور معمول مظهر و ممثل حقیقی آن، شخص ولی یا اولیاء هستند که مقام معنوی آن‌ها در سلسله مراتب مختلف هستی به منزله‌ی عالم است. از این چند نکته روشن است، که تشیع متضمن حقیقتی بسیار دقیق و لطیف است و بیان آن به عباراتی که به‌طور معمول قابل قبول همه باشد، به غایت دشوار است.» بورکهارت فاصله میان شریعت و الهام را در تشیع بسی کمتر از عالم تسنن دیده، از این رو، مینیاتور ایرانی را به سبب برخورداری از جوّ شیعی دارای کیفتی خاص برای بیان شهود عرفانی می‌داند.

تیتر مطلب مصرعی از مثنوی معنوی است.
[۱] شاذلیه طریقتی است از تصوف که ابوالحسن شاذلی)۶۵۶ – ۵۹۳( آن را بنیاد کرده است. این طریقت صوفیه بیشترین پیروان را در شمال آفریقا و به ویژه کشورهایی چون مراکش، مصر، سوریه، لیبی و سودان دارد. اصول پنج‌گانه‌ی طریقه ابوالحسن شاذلی عبارتند از: ۱ – خداترسی ظاهری و باطنی. ۲ – پیروی از سنت در گفتار و کردار. ۳ – عدم اعتنای به خلق چه در روزگار خوشی و چه به هنگام بدی روزگار. ۴ – تسلیم و رضا در امور جزئی و کلی. ۵ – توکل در شادی و اندوه.
[۲] انشعاب مریمیه بیشترین پیروان را در اروپا و آمریکای شمالی دارد؛ مارتین لینگز و سید حسین نصر از پیروان طریقت شاذلیه مریمیه هستند.
[۳] Fez، City of Islam
[۴] بورکهارت خاطره‌ای درباب تلخیص و ترجمه‌ی فتوحات مکیه‌ی ابن‌عربی نقل می‌کند که شنیدنش خالی از لطف نیست:
روزی که در میان کتاب فروشی‌های مقابل مسجد و دانشگاه عبور می‌کردم، نسخه‌ای از هفت جلد اثر الفتوحات المکیه را پیدا کردم؛ کتابی که بزرگ‌ترین و مبسوط‌ترین نوشته‌ی شیخ اکبر است. درحالی که آن‌ها را ورق می‌زدم، چشمانم به فهرست عناوینی افتاد که مربوط به توصیفِ همه‌ی آن مراحل روحانی‌ای بود که به وحدت با خدای متعال ختم می‌شود. کتاب را خریدم و در حین حمل این بار سنگین و در راه بازگشتم که از میان خیابان‌های باریک شهر بود، برحسب اتفاق، با دوستم محمد بن مخلوف مواجه شدم. وی درویشی آگاه بود، که چهره‌ی نیمرخ عقابی و نگاهی جستجوگر داشت. فورا متوجه شد که حامل چه چیزی بودم. پرسید: با آن کتاب‌ها چه کار خواهی کرد؟ بیش از اندازه برای شما سنگین‌‎اند. آن‌چه تو نیاز داری مطالبی پایه‌ایِ مربوط [به حیات روحانی] است. گفتم: در این صورت آن‌ها را نگه می‌دارم تا وقتی که به رشد معنوی کافی برسم. گفت: چون عارف شوی، دیگر نیازی به کتاب نداری. پرسیدم: پس این‌ها برای چه کسی نوشته شده‌اند؟
پاسخ داد: برای مردانی که می‌توانند از میان دیوارها ببینند، اما نه فقط چنین کاری نمی‌کنند، حتی آرزویش را هم به دل راه نمی‌دهند.

[۵] Sacred Art in East and West
[۶] Alchemy، Science of the Cosmos،
[۷] Chartres and the Birth of the Cathedral
[۸] Art of Islam: Language and Meaning
[۹] از دیگر آثار مشهور و تاثیر گذار تیتوس بورکهارت می‌توان از آیینه خرد: مقالاتی در باب علم سنتی و هنر قدسی، نجوم عرفانی در اندیشه ابن عربی، سهم هنرهای زیبا در تعلیم مسلمانان، ادب و هنر: نماد شطرنج، مینیاتور ایرانی، نظری به اصول و فلسفه‌ی هنر اسلامی، روح هنر اسلامی، تجسمی: نقش هنرهای زیبا در نظام آموزشی اسلام، هنر عربی یا اسلامی؟، ارزش‌های جاودان در هنر اسلامی، پیشگفتار کتاب مفهوم هندسی در هنر اسلامی نام برد.
[۱۰] phenomenal

کد خبر : 622
تاريخ ثبت خبر : 11 شهریور 1393
ساعت بارگزاری خبر : 10:14

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)