به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از شماره ۲۲ فصلنامه صدرا، محمدمهدی حیدری دانشآموخته در مقطع دکترای رشته انسانشناسی در یادداشتی به نقدهای ادریس هانی بر فلسفه طاها عبدالرحمن اشاره کرده است.
ادریس هانی فیلسوف مراکشی، یکی از فیلسوفان معاصر دنیای عرب و اسلام بهشمار میآید که در مقالات متعددی به نقد تفکر، فلسفه، روش و خلقیات طاها عبدالرحمن، دیگر فیلسوف مراکشی پرداخته است. برخی متفکران عرب، منشا نقدهای ادریس هانی بر طاها عبدالرحمن را به مسائلی خرد و پیشپاافتاده نسبت میدهند و میکوشند این نقدها را به روایت شخصی یک هموطن کمترشناختهشده از یک هموطن مشهور تقلیل دهند. در این مقاله که برگرفته از سه مقاله ادریس هانی و یک سخنرانی اوست، میکوشیم تا نقاط کلیدی نقد هانی را بر طاها توضیح دهیم.
نقدهای ادریس هانی بر طاها اگرچه اکنون بهمراتب کمتر شده است، اما همیشه دربردارنده نکاتی مهم و کلیدی بوده و هست. این مجموعه نقدها که به گفته خود هانی مشتمل بر یک جلد کتاب مستقل است، هم نسبت فلسفه طاها عبدالرحمن را با پروژههای جهانی اسلامیسازی معرفت میسنجد و هم میراث فکری عبدالرحمن را مشخص میکند. گاه نیز این نقدها بر نوع سلوک طاها عبدالرحمن و پیروانش است. در ادامه مهمترین نقدها را در چند محور به بحث میگذاریم:
۱. یکی از نقدهای عمده و کلیدی هانی بر فلسفه طاها، ناظر بر جریانهای موجود در اسلامیسازی دانش در جهان است. همانگونه که هانی در سخنرانی خود در دانشگاه باقرالعلوم (ع) بهروشنی بیان میکند، جریانهای اسلامیسازی دانش در جهان هیچگاه یکدست، همهدف و همقسم نبودهاند. برخی از این جریانات، اهداف خاص سیاسی، ایدئولوژیک و قومی داشته و دارند. برهمیناساس است که برای مثال، دکتر جابر العلوانی از سوی برخی از آنها حذف میشد یا جریانات شیعه در اسلامیسازی دانش بهکلی نادیده گرفته میشوند. ازهمینرو از نظر هانی مهم جلوه دادن برخی فیلسوفان و جریانات فکری در این آوردگاه، هرگز اتفاقی و از سر تصادف نیست، بلکه بسیاری از سیاستمداران و بسیاری از هزینههای مالیای که پرداخت میکنند، تعیینکنندۀ این است که چه چیز مطرح شود و چه چیز مغفول و بدون توجه بماند:
جریان بازگشت به ابنتیمیه در جهان عرب، جریانی کاملاً برنامهریزیشده، حسابشده و هدفمند است؛ نه آنگونه که ادعا میکنند، یک مسئله تصادفی و جریان علمی. جریان ابنتیمیه با جریانهای واسطهای مثل جریان وهابیت احیا شد و هر دو جریان در قالبهای مختلف، در جوامع اسلامی بازتولید و فعال شدند. برای نشر اندیشه ابنتیمیه، ادبیاتسازیهای عمومی متعددی از فرهنگ ابنتیمیه صورت گرفته است؛ یعنی برای انسانهای عادی و غیرمتخصص، گفتمانسازی کردهاند تا با ادبیات ابنتیمیه تغذیه و اشباع شوند. با پایاننامهها و تحقیقات بسیار گسترده در دانشگاههای مختلف، گفتمان سیاسی و دانشگاهی ایجاد کردهاند… امروزه در غرب، شمال آفریقا و در بسیاری مکانها مراکزی وجود دارد که این ادبیات را تولید میکنند؛ مراکز پژوهشی در سرتاسر دنیا که با دلارهای عربستان مدیریت و هدایت میشوند. مهمترین رسالت و نقش این مراکز، ترویج گفتمان و ادبیات ابنتیمیه است؛
۲. براساس آنچه گفته شد، جریان وهابیت که در عربستان سعودی نمود حاکمیتی یافته است، بیش از همه خود را میراثدار فلسفه ابنتیمیه میداند. این وابستگی به میراث تیمیه یا تیمیهای بودن، سبب شده که جریانات عمده تفکر عربی، به همین سمت سوق داده شوند. طاها عبدالرحمن یکی از فیلسوفانی است که بهروشنی و بدون پردهپوشی خود را تیمیهای میداند و در شرح و بسط فلسفه ابنتیمیه، آثاری نگاشته است. از دیدگاه هانی، طاها ابنتیمیه را اصل فلسفه میداند و برای دیگرانی ازجمله ابنرشد در مقابل ابنتیمیه ارزشی قائل نیست:
طاها عبدالرحمن از ابنرشد که در منظر برخی، بزرگترین فیلسوف اسلامی است، انتقاد میکند؛ و در ستایش فلسفه ابنتیمیه، او را در جایگاهی بالاتر از ابنرشد مینشاند. اما نقد طاها عبدالرحمن از ابنرشد نقد اشتباهی است. اگرچه ما ابنرشد را پایان فلسفه عربی نمیدانیم و او تنها کسی نیست که صاحب ابتکارها و ابداعات فسلفی-تاریخی باشد، اما حقیقتاً ابنرشد به فلسفه پرداخته و در آن فعالیت داشته، آن را نشر و گسترش داده و از آن دفاع کرده و حتی مدرس و خلاصهکننده مطالب آن بوده است؛ اما طاها عبدالرحمن در نقد وی، او را بهواسطه استدلالهای غلط و عجیب تاریخی، به تأسیس سکولاریسم متهم کرده است؛ درحالیکه ابنرشد در این مسئله فقط تناقض بین حکمت و شریعت را با روشی که با تلفیق روشهای موجود به آن رسیده بود کاهش داده است، و ازاینرو در مسیری که حکمت بعد از ابنرشد به آن رسیده و آن را پیموده، پیچیدگیها و چالشهای مذکور وجود دارد. بدفهمی طاها از ابنرشد و دیگران، ناشی از فهم نادرست او از مدرنیته و بههمینشکل فهم نادرستش از سنت است.
هانی بهوضوح اشاره میکند که این تیمیهای بودن طاها، هم در فلسفه و هم در مشی او رسوخ یافته است؛ چنانکه منطق رفتاری پیروان طاها در مقابل منتقدان او منطقی جدلی و انتحاری است. او تأکید دارد که نگاه فلسفی طاها و امثال او به رشد فکری جریاناتی مانند داعش در جهان اسلام کمک خواهد کرد:
بنده همیشه معتقد بودهام که فلسفه طاها عبدالرحمن تنها مناسب محیطی افراطی است و این فلسفه امروزه مکتب فلسفی مناسبی برای تشکیل دولت و خلافت است. برهمیناساس بعید نمیدانم که طاها عبدالرحمن حتی ابوبکر بغدادی را بهعنوان فیلسوف جهاد معرفی کند!
ایراد اصلی هانی بر چنین تفکری، برخاسته از نگاهی استراتژیک به جهان اسلام است. از نظر هانی، اکنون که جهان اسلام از نظر فکری در حالت تشتت و تفرقه است، بدترین انتخاب ممکن، ابنتیمیه و فلسفه اوست که راه را بر هر گفتوگویی میبندد و راهحل نهایی آن تکفیر است؛
۳. این نوع نگاه تیمیهای، تنها به حذف مخالفان ایدئولوژیک مانند شیعیان نمیانجامد، بلکه در میان خود تیمیهایها نیز تخم تفرقه و درگیری میپراکند. همانگونه که هانی به ما نشان میدهد، طاها عبدالرحمن منتقدان تیمیهای خود، ازجمله المرزوقی، علی حرب و جابری را نیز برنمیتابد. ]برای مثال[ با آنکه المرزوقی در تأیید ابنتیمیه میگوید: «فلسفه چیزی جز ابنتیمیه نیست»، اما چون بر سر خلق مفهوم «فقه الفلسفه» با طاها در رقابت بوده، مورد رکیکترین انتقادها از سوی وی قرار گرفته است؛ اما هانی معتقد است که هیچکدام از اینها مبدع «فقه الفلسفه» نیستند، بلکه این مفهوم برای نخستین بار توسط شیخ بهایی ابداع و استعمال شده است!
به نظر میرسد این سه صاحبنظر – عبدالرحمن، جابری و مرزوقی- پیرو مکتب ابنتیمیه هستند و درواقع هر کدام به قدرِ وسعشان تیمی [تابع فلسفه ابنتیمیه] به شمار میروند، اما درعینحال آشکارا با یکدیگر مخالفت و دشمنی میورزند؛
۴. یکی از اشکالات هانی بر طاها، این است که عبدالرحمن تعمداً منابع علمی خود را ذکر نمیکند. برای مثال عبدالرحمن منابع خود برای برداشت و یا پرداختنش به مدرنیته غرب (فیلسوفان غربی) و یا منابعش را برای ابداع مفاهیم اسلامی (مانند مفهوم تخلق که از ابنخلدون وام گرفته) ذکر نمیکند. برای فیلسوفی که به ابداعگری و پیشگامی ابداع معروف است، قطعاً این خطایی کوچک محسوب نمیشود:
طاها عبدالرحمن به منابعی که نظراتش را از آنها الهام میگیرد، اشاره نمیکند؛ حتی افرادی مانند کانت و شوپنهاور و دیگر فلاسفهای که از آرا و نظریات آنها در باب اخلاق بهره گرفته است؛ تا جایی که عبارت «فقه الفلسفه: فلسفهشناسی» را که به نظر میرسد از ابتکارات اوست، از متفکران پیشین بهره گرفته که بدان اشاره کردم؛
۵. مسئله دیگر مطرح میان هانی و طاها، باز به تیمیهای بودن عبدالرحمن بازمیگردد. یکی از نقدهای مهم ادریس هانی به طاها عبدالرحمن، این است که ابنتیمیه برای فطرت در مقابل منطق نقش مرکزی قائل بود. همین دیدگاه سلفی و ضددانش تیمیه در فلسفه طاها نیز وجود دارد و او را به یکی از شدیدترین ضدمنطقیون معاصر تبدیل میکند:
ابنتیمیه به دلیل تصورات غلط از نظریه فطرت و مرکزیت فطرت، دشمنِ شناخت و علم است. او منطق را نقد میکند و به جای آن میخواهد فطرت را بگذارد؛ معرفت فطری، نه منطقی. ابنتیمیه انسان را از منطق بینیاز میداند. بخش مهمی از آسیبهای جریانهای اسلامی معاصر، مانند داعش و القاعده، ریشه در همین طرز تفکر دارد.
از این منظر طاها عبدالرحمن بُنِ شاخهای را میبرد که بر روی آن نشسته است. تمام شهرت او در فیلسوف بودنش نهفته است، حالآنکه وی با رد منطق که اساس فلسفه است، فلسفه و درواقع خودش را انکار میکند و از نظر هانی برای این مشکل، دست به مظلومنمایی میزند؛ مظلومنماییای که از دید هانی به جنگ دنکیشوت با آسیابهای بادی شبیه است و نه چیزی بیشتر؛
۶. اما اساسیترین نقد هانی در مفهوم «تقریب تداولی» طاها عبدالرحمن ظهور و بُروز مییابد. از نظر هانی این مفهوم اگرچه یکی از مراکز مهم فلسفه طاها عبدالرحمن است، اما در عمل چیزی جز لفاظی و شعار نیست؛ چنانکه ابداعکننده این مفهوم (طاها عبدالرحمن) حتی در جهان اسلام نیز به نظر ایدئولوژیک مخالف خود توجه و وقعی ندارد؛ چه آنکه بخواهد اندیشه او را با سرتاسر اندیشههای دیگر در جهان پیوند بزند. او حتی حاضر به گفتوگو و تعامل با مخالفان خود در داخل مراکش نیز نیست.
اگر طاها عبدالرحمن از خلال مفهوم «تقریب تداولی» بر حقوق عرب و حقوق مسلمانان در تمایز فکری و فلسفی صحه میگذارد، چه شایسته است که برای دیگر جریانات فکری مخالف خودش در جهان اسلام و از آن محدودتر در جهان عرب و بازهم از این محدودتر در مراکش، ارزش گفتوگو قائل شود.
انتهای پیام/