| امروز شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:


نسبت هنر و سیاست در اندیشۀ افلاطون

به طور کلی در نظر افلاطون نه فقط شعر که هر هنر دیگری، اگر از مسیر اخلاق دور شود در مدینه جایی ندارد. لذا «کافی نیست تنها در کار شاعران نظارت کنیم و آنان را مجبور سازیم که در اشعار خود صفات نیک و قابلیتهای انسانی را مجسم سازند و در غیر این صورت از شعر گفتن در شهر ما خودداری کنند. بلکه باید ناظر همه ی هنرمندان و پیشه وران باشیم و نگذاریم خواه در نقاشی و پیکرسازی، خواه در معماری و خواه در آثار دیگر که پدید می‌آورند صفاتی ناپسند از قبیل لگام گسیختگی و پستی و زشتی را نمایان سازند…»

به گزارش طلیعه؛  مریم السادات حسینی/افلاطون در رساله‌های جمهور، مرد سیاسی‌ و قوانین است که درباب سیاست سخن می‌گوید. او ­در جمهور تصویری از مدینۀ فاضله ارائه می‌دهد. لذا نه دربارۀ وضع موجود سیاسی که دربارۀ وضع مطلوب سیاسی است که سخن می‌گوید. دولت مطلوب او دولتی است که مبتنی بر عقل باشد و نقش اساسی و عمدۀ چنین دولتی را تعلیم و تربیت افراد جامعه می‌داند. پس نظریۀ سیاسی او را می‌توان به منزلۀ اخلاق جمعی در نظر گرفت که رابطۀ وثیقی هم با اخلاق فردی دارد. مگر نه اینکه زندگی یونانی اساساً زندگی شهری بود؟ مگر نه اینکه انسان موجودی مدنی بالطبع تعریف می‌شد؟ در چنین تلقی‌ای سیاست صرفاً نظریۀ دولت و کشورداری نیست بلکه تمامی ساحات زندگی شهروندان را تحت الشعاع قرار می‌دهد و حتی در چنین شرایطی سعادت فردی شهروندان در گروی نحوۀ کشورداری حاکمان است.

افلاطون تا جایی پیش می‌رود که نسبت حاکم به شهروندان را به مثابۀ نسبت پدر با فرزندان معرفی می‌کند. در رسالۀ مرد سیاسی پس از سخن گفتن از «هنر سیاست و هنر خانواده» آنها را مشابه یکدیگر می‌داند. این نکته البته با نظر به انتظاراتی که افلاطون از حاکم در جمهور و مرد سیاسی به تصویر می‌کشد، دیگر چندان غریب و دور از ذهن نخواهد بود. خوب است در نظر آوریم که دولت ترسیم شده توسط افلاطون شعاع نفوذش را تا حد انتخاب شغل شهروندان، انتخاب همسر، زمان فرزندآوری و… هم گسترش می‌دهد.

ضمن اینکه افلاطون مرد سیاسی را «صاحب هنر» می‌داند. او در رسالۀ مرد سیاسی پس از تقسیم دانش‌ها به نظری و عملی، سیاست را هنر نظری دانسته و مرد سیاسی را صاحب هنر سیاست قلمداد می‌کند. روشن است که در اینجا هنر نه به معنای امروزی کلمه که به معنای عام آن بکار رفته است. ضمن اینکه باید به یاد داشته باشیم که هنر (تخنه، فن، صنعت) در نظام فکری افلاطونی نسبت به هنر امروزی شمول بیشتری دارد. آنچه افلاطون هنر می‌خواند صنایع و فنونی مثل بافندگی، تیراندازی، نجاری و پزشکی را هم شامل می‌شود. بعدها در اواخر قرن هجدهم است که به art پسوند fine افزوده شده و هنرهای زیبا از هنرهای کاربردی (همان فنون و صنایع) تفکیک می‌شوند و به مرور زمان هنر تزئینی هنر کاربردی را به کلی کنار زده و یکه تاز عرصۀ هنر و هنرمندی می‌شود. به طوری که امروز وقتی واژۀ «هنر» (art) را به کار می‌بریم مرادمان همان هنرهای تزئینی و fine arts هستند. بنابراین با نظر به این ملاحظات است که افلاطون مرد سیاسی را صاحب هنر سیاست می‌داند. و این الزاما به این معنا نیست که مرد سیاسیِ او به معنای امروزی کلمه باید هنرمند باشد. ولی آیا عکس این قضیه هم صادق است؟ آیا هنرمند ِ افلاطونی می تواند سیاسی نباشد؟ آیا او می تواند نسبت به سیاست و دولت‌شهر بی اعتنا و لااقتضا باشد؟ به بیان دیگر آیا او می تواند در خدمت دولت و شهرش نباشد؟

برای پاسخ به این پرسش باید به سراغ جمهور رفت. مشهور است که افلاطون در جمهور هنرمندان را به واسطۀ دو مرتبه دوری از حقیقت از مدینۀ فاضله طرد کرده است. بنابراین گذشته از وجوه اخلاقی و تربیتی قضیه، برای فهم چرایی این طرد، باید گوشه چشمی هم به مبانی خاص اندیشۀ افلاطون در زمینۀ حقیقت و معرفت راستین داشته باشیم. حقیقت در نظر او امری است فراحسی، یا به عبارت دیگر حقیقت تنها به ایده‌ها تعلق دارد و امور حسی تنها سایه‌ها، بهره‌ها و تقلیدی از صور حقیقی‌اند؛ و هنر که تقلیدی است از محسوسات و بنابراین تقلیدی است از تقلید، دو مرتبه از حقیقت دور است و لذا چندان در خور توجه نیست. علاوه براین، هنرمند و علی الخصوص شاعر، چون کارکردی منفی در امر آموزش جوانان دارد، و چون تربیت و آموزش جوانان اهمیتی بسزایی نزد افلاطون دارد، تا جایی که او در مرد سیاسی هنر سیاست را «هنر پروردن آدمیان و ادارۀ امور ایشان» می خواند (لاریجانی، ۱۳۷۵، ص۵)، پس شاعر شایستگی حضور در مدینه ی فاضله را نیز ندارد. براساس همین دیدگاه است که افلاطون در جمهور، با وجودی که شاعر را «مردی مقدس و اعجاب انگیز» می‌داند، ولی باز او را از مدینه ی فاضله طرد می‌کند مگر اینکه آن شاعر به «تقلید مردان آزاد و شریف» بپردازد (افلاطون، ۱۳۶۷، ص۹۶۸).

حال می توان این پرسش را مطرح کرد که چرا شاعر کارکرد منفی در امر آموزش جوانان دارد؟ شعر مگر چه خصوصیتی دارد؟ در نظر افلاطون شعر به جای فرونشاندن شور و احساسات، آن‌ها را بر می‌انگیزد، درحالیکه انسان دانا بر عواطف و احساسات خود تسلط دارد و لذا هنر با دانایی که بخش والای نفس است، سر و کار ندارد ( احمدی، ۱۳۷۵، ص۶۱). مضافاً بر اینکه چون شعر، خدایان را در ستیز با هم نشان می‌دهد، پس گمراه کننده است. «اینکه می‌گویند خدایان با یکدیگر نزاع و کشمکش دارند راست نیست و پاسداران آینده ی کشور ما باید دشمنی و نزاع با یکدیگر را ننگی بزرگ بدانند. بنابراین آن داستان مشهور که حاکی از وقوع جنگ هولناک در میان خدایان است و همچنین دیگر افسانه‌های راجع به نزاع و کشمکش خدایان و پهلوانان با نزدیک‌ترین خویشاوندانشان، هرگز نباید به کودکان گفته شود… این گونه دشمنی خلاف دینداری است» (افلاطون، ۱۳۶۷، ص۹۴۲). نزد افلاطون کارکرد آموزشی هنر در اولویت است و هنری که در زمینۀ تعلیم و تربیت چیزی برای عرضه نداشته باشد،‌‌ همان بهتر که کنار گذاشته شود.

اما آیا این بدین معناست که همۀ هنرها و همۀ شعرها در نظر افلاطون مذموم هستند و باید مدینۀ فاضله را به کلی از لوث وجود آنها پاک کرد؟ پاسخ منفی است. در نظر او «اشعار و روایاتی را که حاکی از تسلط نفس و پایداری مردان نامی است باید بگوییم و بشنویم» (همان، ص۹۵۷). افلاطون دغدغۀ اخلاق و نیکو زیستن داشت لذا در همین راستا در جمهور، معیار‌ها و ضوابطی را برای شعر بیان می‌دارد که به خوبی دغدغه‌های وی را نشان می‌دهند. بنابراین او شعر را بطور کلی نفی نمی‌کند بلکه برای آن ضوابطی برمی‌شمرد و آن را ضابطه مند می‌خواهد. بعنوان مثال شعر هرچه با اخلاق و دینداری فاصله داشته باشد، مذموم‌تر است و هرچه به دانایی و سجایای اخلاقی نزدیک‌تر، پسندیده‌تر. از این رو وی تنها «آن گونه افسانه‌های دروغ را که مشوق جوانان به کارهای ناپسند است» ممنوع و غیر مجاز می‌دانست (همان، ص۹۵۹).

به طور کلی در نظر افلاطون نه فقط شعر که هر هنر دیگری، اگر از مسیر اخلاق دور شود در مدینه جایی ندارد. لذا «کافی نیست تنها در کار شاعران نظارت کنیم و آنان را مجبور سازیم که در اشعار خود صفات نیک و قابلیتهای انسانی را مجسم سازند و در غیر این صورت از شعر گفتن در شهر ما خودداری کنند. بلکه باید ناظر همه ی هنرمندان و پیشه وران باشیم و نگذاریم خواه در نقاشی و پیکرسازی، خواه در معماری و خواه در آثار دیگر که پدید می‌آورند صفاتی ناپسند از قبیل لگام گسیختگی و پستی و زشتی را نمایان سازند و اگر نتوانند مطابق این قاعده کار کنند باید آنان را از پدید آوردن آثار هنری بازداریم. زیرا پاسداران ما نباید در میان آثار و تصاویری که نماینده ی زشتی و فرومایگی است بزرگ شوند و مانند گاوهایی که در چراگاهی زهرآلود می‌چرند هر روز جزئی از فساد محیط در درونشان راه یابد…» (همان، ص۹۷۳)

چنانچه در بالا نیز گفته شد وقتی نقش اساسی دولت تعلیم و تربیت افراد جامعه باشد، در چنین ساختاری طبعاً نظریۀ سیاسی و دستگاه سیاسی نمی تواند نسبت به هنر و کارکرد آن بی اعتنا باشد و خاموش بماند. هم نظریۀ سیاسی افلاطون و هم نظریۀ هنر او، ارتباط وثیق با اخلاق دارند. وقتی همۀ هدف دولت و حاکم پاسداشت اخلاق است، طبیعتاً هنر و هنرمند غیراخلاقی نمی توانند جایگاهی در مدینۀ فاضله داشته باشند. هنرمند افلاطونی، از رهگذر اخلاق با سیاست پیوند برقرار می‌کند و سیاست اخلاق محور افلاطونی، مسیر حرکت و چارچوب آثار هنرمند را مشخص می کند.

منابع:
احمدی، بابک (۱۳۷۴) حقیقت و زیبایی. نشر مرکز. چاپ اول
افلاطون (۱۳۶۷) دورۀ آثار افلاطون. ترجمه محمدحسن لطفی. جلد دوم. انتشارات خوارزمی. چاپ دوم
لاریجانی، علی (۱۳۷۵) «بررسی رسالۀ مرد سیاسی». نامۀ فرهنگ. شمارۀ ۲۱: ۶۱-۵۰

کد خبر : 1139
تاريخ ثبت خبر : 20 شهریور 1393
ساعت بارگزاری خبر : 17:38

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)