| امروز شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

یادداشت؛


نسبت هنر و ارزش از مباحث اصلی فلسفه‌ هنر به‌ شمار می آید

برخی هنر را ذاتاً مقوله‌ای ضدارزشی پنداشته‌اند، بعضی دیگر آن را بالذّات بی‌طرف و عاری از وصف ارزش و ضدارزش انگاشته‌اند، گروهی دیگر هنر را فی‌نفسه و مطلقاً ارزشمند دانسته‌اند، و تقسیم هنر به «ارزشی» و «غیرارزشی» را ناصواب خوانده‌اند.

به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از مهر، متن پیش رو یادداشت آیت الله علی اکبر رشاد، رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه با موضوع «هنر وارزش» است که از نظر می گذرد؛

برخی هنر را ذاتاً مقوله‌ای ضدارزشی پنداشته‌اند، بعضی دیگر آن را بالذّات بی‌طرف و عاری از وصف ارزش و ضدارزش انگاشته‌اند، گروهی دیگر هنر را فی‌نفسه و مطلقاً ارزشمند دانسته‌اند، و تقسیم هنر به «ارزشی» و «غیرارزشی» را ناصواب خوانده‌اند.

پرسش از «نسبت هنر و ارزش» از مباحث اصلی فلسفه‌ هنر به‌ شمار می آید و ثقل مباحث فلسفه‌ هنر، بحث از علل اربعه آن است؛ لذا پاسخ به پرسش «نسبت هنر و ارزش» ـ چنان‌که خواهد آمد ـ در پیوند با علل اربعه به‌دست می‌آید.

برای دستیابی به پاسخ درست این مسئله، نخست باید منطق بحث مشخص و مبانی مدعا تبیین گردد، آن‌گاه دیدگاه‌های سه‌گانه، عیارسنجی شوند. علاوه بر اینکه برای در امان‌ماندن از فروافتادن در ورطه‌ مغالطات لفظی، پیش از ورود به بحث، شایسته است معانی و کاربردهای دو واژه‌ «هنر» و «ارزش» که ترکیب عنوان پرسش را ساخته‌اند و کلمات کلیدی این بحث قلمداد می‌شوند بیان، و معنی مراد از هرکدام در بحث حاضر تعیین، و محل نزاع روشن گردد؛ سپس از رهگذر سنجش نسبت میان این دو مقوله، هرکدام از دیدگاه‌های سه‌گانه آشکار شود.

به تعبیر دیگر: باید پس از تبیین دقیق مبادی تصوری و مبانی تصدیقی پرسش موضوع بحث، و ارائه‌ الگویی مشخص برای ارزیابی و سنجش، درخصوص دیدگاه‌های سه‌گانه‌ مورد اشاره، راجع بدان داوری کرده، یکی از آنها را برگزید یا به ارائه‌ی نظری دیگر مبادرت ورزید.

*کاربردهای واژه هنر

کلمه‌ «هنر»‌ واژه‌ای اوستایی است و در زبان فارسی از پیشوند «هو» به‌ معنی خوب و واژه «نر» به‌ معنی مردانگی و توانایی تشکیل یافته و «هونر» در اصل به معنی «خوب توانی» است. 

این واژه از واژگان پرکاربرد و دارای معانی و اطلاقات گوناگونی در ادب فارسی است؛ این کلمه از جمله به معنای فضل و فضیلت، کمال و کیاست، زیرکی و فراست، علم و معرفت، خطورت و اهمیت، خاصیت و فائده، خطرکردن، فن و مهارت، تدبیر و توانایی فوق‌العاده، زورآزمایی و هماوردی به‌کار رفته است.

هنر در تداول کنونی و کاربرد متأخر آن در معنای معادل «فنِّ» عربی و «art» لاتین استعمال می‌شود و از این واژه اکنون همین معنی به ذهن نسل ما تبادر می‌کند. این معنا در ادوار اخیر پدید آمده و در گذشته‌ی ادبیات فارسی، به این معنا به‌کار نمی‌رفته است.برای هنر تعاریف فراوانی ارائه شده است.تعریف مختار من از این مقوله شاید با تعاریف رایج متفاوت باشد، و احیاناً و البته قابل نقض و نقد. به‌نظر می‌رسد هنر می‌تواند دو اطلاق اصطلاحی داشته باشد: اعمی (هنر بالمعنی‌الأعم = آفرینش فناورانه)، و اخصی (هنر بالمعنی‌الأخص = آفرینش فطرانی). مراد از هنر بالمعنی‌الأعم، هنر صناعی و فنی است که می‌تواند شیطانی و تلبیسی نیز باشد، و مراد از هنر بالمعنی‌الأخص، هنر سماوی و فطری است، و هنر حقیقی و حقیقت هنر همان هنر سماوی و فطری است که جز مصداق رحمانی نمی‌تواند داشته باشد.

اثر هنری حاصل از هنر سماوی («ملهم از»/ «متلائم با» مشیت تکوینی و تشریعی الهی) و فطری (مطابق فطرت قدسی)، «نسخه‌ی دوم خلقت» و «نسخه‌ی سوم هستی است»؛ نسخه‌ اصل و اول هستی، حق‌تعالی است، و نسخه‌ دوم آن فعل حق، به‌ویژه انسان است، و هنر که آفریده‌ی انسان است نسخه‌ سوم هستی است. این تشکیک و ترتیب را از آیاتی همچون:

«هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی‏ یسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ» و «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ»، و «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَه إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً».

و از احادیثی چون: «کنْتُ کنْزاً مَخْفیا فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ وَ خَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکی اُعْرَفَ»، الهام گرفت.

با توجه به آنچه گذشت، هنرِ حقیقی و بالمعنی‌الأخص عبارت است از: «بازآفرینی یا بازنمایاندن رحمانی یک عین یا معنی». ملاک رحمانیت، مطابقت با مشیت تکوینی و تشریعی الهی است، که از رهگذر الهامات الهی فراچنگ‌آمدنی است؛ اما هنر بالمعنی‌الأعم عبارت است از: «صنعت‌کردن و تخیل‌ورزیدن»؛ هنر بالمعنی‌الأعم می‌تواند غیر رحمانی و ملهم از وساوس شیطانی نیز باشد.

*مفهوم شناسی واژه ارزش

کلمه‌ «ارزش» اسم مصدر است و «ارز»، «ارج» و «ارزش» کمابیش به یک معنا هستند. ارزش به معنای عمل و فعل ارزیدن است، ولی به معنای ارز و ارج نیز به‌کار می‌رود. ارز به معنای قیمت، بها، نرخ و ثمن و نیز به معنای قدر و درجه و رتبه و مرتبه به‌کار می‌رود؛ ارج‌داشتن، یعنی حرمت‌داشتن. این واژه همچنین به معنای سود و بهره نیز به‌کار می‌رود. ارز به معنای آرزو و آرمان، عنصر گرامی، محترم و محتشم نیز استعمال شده است.

کلمه‌ ارزش در روزگار ما معانی جدیدی نیز پیدا کرده است، ازجمله گاه با اضافه‌شدن «یای نسبت» به آن، کلمه‌ «ارزشی»، به معنی «قدسی» ساخته می‌شود. آنچه را وجه دینی و معنوی دارد ارزشی می‌خوانند، و حیث متعالی و ماورایی هر چیز را وجه ارزشی آن می‌نامند؛ حتی احکام فقهی مثل طهارت و نجاست را که چیزی غیر از وجه بهداشتی آب و یا هر شیء دیگری است، چون یک حکم وحیانی و بازآمده از ماوراء است «احکام ارزشی» می‌نامند. این واژه به معنای اخلاقی نیز به‌کار می‌رود. قضایای اخلاقی را در مقابل گزاره‌های حقوقی و الزامی، قضایای ارزشی می‌گویند؛ این واژه همچنین به معنای «متعالی»، بلکه در تداول امروزین، به معنای مطلق امر «مُحسَّن» و مقابل «قبیح و غیرمحسَّن» نیز به‌کار می‌رود.

النهایه: «ارزشی» و «ارزشمند» را می‌توان (مانند کلمه‌ هنر) در اشاره به دو معنی متفاوت به‌کار برد که خلط آنها موجب مغالطه است:

۱. شیء، امر یا عمل «دارای قدر و قیمت»، هرچند مادی و دنیوی؛

۲. شیء، امر یا فعل برخوردار از قداست و تعالی.

در اینجا می‌خواهم با الهام از مبحث علل اربعه در حکمت اسلامی، مبنا و منطقی را برای ارزش‌سنجی مقولات، ازجمله هنر، ارائه کنم.

براساس فلسفه‌ اسلامی، هر پدیده‌ای دارای چهار علت است:

۱. علت فاعلی: فاعل پدیدآورنده.

۲. علت غایی: غایت و غرضی که معلول به جهت آن پدید آمده است.

۳. علت مادی (البته فقط معلول مادی دارای علت مادی است، زیرا مجردات فاقد ماده و علت مادی‌اند).

۴. علت صوری: ساختار و صورت پدیده.

علت‌های اول و دوم «وجود» و «خارجی»، و علت‌های سوم و چهارم «قوام» و «داخلی» قلمداد می‌شوند.البته چنان‌که صدرالمتألهین تصریح فرموده است: مقسم این تقسیم علت ناقصه است. بنابراین، آفریده‌ها و پدیده‌ها را می‌توان براساس ماهیت و منزلت علل اربعه‌ آنها ارزش‌سنجی و عیارگذاری کرد؛ چراکه وجود هر معلولی بالقیاس به علتش، وجود رابط است و وجود رابط وجود ظلی و تبعی است. با توجه به این مبنا و طبق این الگو، هنر نیز به‌مثابه یک پدیده (معلول)‌، دارای علل اربعه‌ است و می‌تواند براساس ارزشمندی و عدم ارزشمندی علل، ارزیابی شده، ارزشمندی و عدم ارزشمندی و نیز درجه‌ ارزشی آن سنجش و تعیین ‌گردد. پس بسته به اینکه چه کسی خالق اثر هنری است، آیا فاعل و پدیدآورنده‌ آن انسانی متعالی است یا فردی فرومایه؟ برای چه مقصودی پدید آمده است، آیا قصد و غایت فاعل از خلق آن، غایتی متعالی و برین بوده یا غایتی سخیف و پست؟ از چه ماده‌ای پدید آمده است؛ یعنی درونمایه‌ اثر چیست و آیا صورت و ساختار اثر به لحاظ فنی، درخور و فراخور است یا نه؟ حد و هویت ارزشی هنر و اثر هنری مشخص می‌گردد.

البته در میان علل اربعه، علت فاعلی، سهم و نقش مهم‌تری در ایجاد اثر و تکوین هویت آن ایفا می‌کند؛ چراکه حتی علت غایی، که دومین علت از علل وجودی و خارجی است، تابع علت فاعلی است و به علت فاعلی ارجاع می‌شود. صدرالحکماء المتألّهین فرموده است:إنّک لو نظرتَ حقَّ النظر إلی العلّه الغائیه وجدتها عین الفاعله دائماً، إنما التغایر بحسب الإعتبار … فاعلم: أن العله الغائیه لاتنفک عن الفاعله، والغایه المترتبه علی الفعل أیضاً سترجع إلیه بحسب الإستکمال.به‌نظر من اگر کسی، فقط فاعل را علت حقیقی و حقاً علت بیانگارد و علل دیگر را معدّ قلمداد کند، سخنی به گزاف نگفته است.

در نتیجه: نیت و ذهنیت هنرمند، عامل اصلی تعین حقیقت و هویت اثر هنری است. درحقیقت اثر هنری، امتداد ابعاد وجودی هنرمند است. نفسِ هنرمندِ رحمانی، آفرینش رحمانی می‌کند و از هنرمند آلوده‌ذهن و تردامن، هرگز اثر هنری برین و پاک (ارزشمند و ارزشی) توقع نمی‌توان برد:وَ الْبَلَدُ الطَّیبُ یخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لا یخْرُجُ إِلاَّ نَکِداً کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یشْکُرُونَ؛و «از کوزه همان برون تراود که در اوست».

هنر متعالی، از «سپهر الهی» به «ساحت نفس هنرمند متالّه»، تجلی می‌کند، سپس از بلد نفس هنرمند به مهبط خارجی و محسوس تنزل می‌کند، آن‌گاه به ادراک شاهدان درآمده، مدرَک انسان‌ها می‌گردد. بدین‌سان اثر هنری چهار مرتبه تنزل می‌کند:

۱. از سپهر سبحانی به ساحت نفس هنرمند؛

۲. از ساحت نفس هنرمند به منصه‌ی عالم محسوس؛

۳. از عالم خارج به ظروف حواس مخاطبان؛

۴. از ظرف حس به ادراک آدمیان.

اما در هرصورت هنر برین، سرچشمه‌ الهی دارد و این مسئله نشان از این نکته دارد که تعالی‌بخشی یک اثر هنری به قابلیت مخاطب نیز بسته است.آری اگر از علت فاعلیِ هنر صرف‌نظر کنیم و برای شخصیت و نیت هنرمند نقشی در ساخت هویت اثر قائل نباشیم، و به غایتی که هنرمند آن را منظور داشته، توجه نکنیم و تنها بر علت صوری و ساختی هنر و احیاناً مادی‌اش ابرام بورزیم، گویی قائل به وجود فعل و معلول، بدون وجود علت تامّه، بلکه معتقد به پیدایش پدیده به معدّات و بدون تحقق علت آن شده‌ایم، که هر دو محال است.

اگر پیدایش اثر را تنها به یکی از علل اربعه؛ یعنی علت صوری نسبت دهیم، به فرض عدم استحاله، دست‌کم هنر ‌را به فنّ و تکنیک فروکاسته‌ایم؛ در آن صورت حکایت ما حکایت کسی خواهد شد که انسان را در کالبد او خلاصه می‌کند و انسانیت را به جسد انسانی فرومی‌کاهد.

در آن صورت، هنر تنها واجد قیمت مادی و صوری می‌شود و مناسب با آن نیز چونان یک کالا ارزش‌گذاری خواهد شد. آری می‌توان تابلو هنری را فروخت؛ فیلم، گیشه خواهد داشت، حتی رکورد فروش را هم خواهد شکست، اما رِکورد و رُکود دل‌ها را نخواهد شکست؛ چنین هنری فقط ارزش صنعتی و فنّی خواهد داشت و «ارزشمند» به معنای بهادار خواهد بود؛ یعنی مخاطبان در برابر آن مبلغ خواهند پرداخت، این هنر یک کالاست و تنها از همین حیث هم ارزش دارد.

پس هنر را می‌توان به هنر صناعی ـ فنّی و هنر سماوی ـ فطری تقسیم کرد. هنر آن‌گاه که به تحویل مهارت و تکنیک رفت، نوعی تکنولوژی و ابزار خواهد بود؛ اما اگر هنر را با آسمان، وحی، الهام الهی و پیام‌های فطرت پیوند بزنیم، با حقیقت، معنا و قدسیت هم‌عنان، و با حریت و حماسه، ستم‌ستیزی و عدالت‌خواهی هم‌نشین خواهد شد.

هنر فطری، هنر اکتشافی است؛ هنرِ حاکی از حقیقت است؛ ولی هنر فنی هرگز در پی کشف و ارائه‌ حقیقت نیست و در بهترین حالت، در بند واقعیت است؛ بلکه حقیقت نمایاندن واقعیت است، در این صورت هنر می‌تواند مروج شهوت و شکاکیت، کفر و ظلم، تبهکاری و بداخلاقی باشد؛ چنین هنری نمی‌تواند ارزشمند انگاشته شود؛ هنر شهودی و هنر فطری زمین را به آسمان و انسان را به ساحت الهی پیوند می‌زند؛ از این جهت هنر شهودی، هنر قرب است. هنر فنّی و صناعی تنها قالَب است، اما هنر فطری و سماوی دارای قلب است؛ زیرا از قلب برخاسته است (از قماش واردات قلبیه است) و لزوماً با احکام الهیه نیز انطباق دارد، پس لاجرم شرعی است.

هنر قربی و فطری، محمل معارف فطری و صیقلی‌کننده‌ فطرت است و چون دین و فطرت با هم در پیوند هستند؛ بلکه دو روی یک حقیقت‌اند، چنین هنری جز در خدمت دین و دین‌ورزی نتواند بود.

لذا این سخن که هرآنچه هنر نام گیرد ارزشمند است، ساده‌اندیشی در باب هنر است، و فاقد معنای سنجیده و مبنای حِکمی و دینی خواهد بود. اگر کسی از سر عمد و علم به چنین سخنی تفوّه کند مغالطه کرده است. بدون هیچ مجامله‌ای باید گفت: هنر هم از منظر عقل و هم از ملحظ شرع، به دو دسته‌ی ارزشمند و غیرارزشمند تقسیم می‌شود.

*دین و ارزشگذاری هنر

هنر در شرع نیز، به تبع احکام خمسه، به پنج گروه دسته‌بندی شده است؛ اگر مطلق هنر ارزشمند بود، در شریعت مقدس اسلام، برخی محرّم و برخی مباح شمرده نمی‌شد؛ برخی نمونه‌های هنر به لحاظ شدت حرمت در طراز شرک قرار گرفته است. در کلام رسول خدا (ص) آمده است که: «سرانجامِ چهار چیز دوزخ است، که یکی از آن چهار چیز تمثالگری و پیکرتراشی است»؛ یعنی در منظر رسول خدا (ص) پیکرتراشی که یک نوع هنر است، از آنجا که در روزگار آن حضرت با غایت ترویج بت‌پرستی و کاربرد شرک‌آمیز صورت می‌بست، پهلو به ‌پهلوی شرک می‌زند، و بازو به بازوی کفر می‌ایستد. آن کسی که بت می‌تراشد و آن‌که ستون‌های مسجدالحرام را می‌سازد هر دو هنرمند سنگتراش هستند؛ اما آیا هنر هر دو ارزشی و ارزشمند است؟ حتماً جرم و معصیت کسی که مرتکب هنر ضدارزشی، ضداخلاقی، ضددینی، ضدشرعی، ضدانسانی و ضدعدالت‌خواهی می‌شود سنگین‌تر از دیگر طبقات اجتماعی است؛ چون هنر حاوی پیام است، و دیگران را متأثر می‌کند، و گاه هنرمند نقش امام کفر را ایفا می‌کند و جمعی را در پی خویش وارد دوزخ می‌کند: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یدْعُونَ إِلَی النَّارِ».

چگونه می‌شود کسی را به صرف اینکه اثری صناعی، ولو به لحاظ تکنیک فوق‌العاده قوی، پدید آورده است، فردی ارزشمند و اثر او را اثری ارزشی بینگاریم؟ عمل، تجلی فاعل و تبلور غایت خویش است، «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیات‏».

لهذا می‌بینیم «شعر» که نوعی هنر کلام است در برخی آیات قرآن و احادیث معصومین (علیهم‌السلام)، مذمت شده و در برخی دیگر مدح شده است. آیات آخر سوره‌ شعرا، شاعران را به دو دسته‌ متقابل با اوصاف کاملاً متمایز تقسیم کرده است:

وَ الشُّعَراءُ یتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ * أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فی‏ کُلِّ وادٍ یهیمُونَ * وَ أَنَّهُمْ یقُولُونَ ما لا یفْعَلُونَ * إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ

بیانی از حضرت رسول(ص) نقل شده که می‌فرمایند: «لَأَنْ یمْتَلِئَ جَوْفُ أَحَدِکُمْ قَیحاً حَتَّی یرِیهُ أَی یفْسِدَهُ خَیرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یمْتَلِئَ شِعْراً»؛اگر درون یکی از شما انباشته از چرک و فساد شود و آن را به تباهی کشاند، بهتر از آن است که جایگاه شعر شود.

در عین حال هم ایشان می‌فرماید: «انّ من الشّعر لحکمه»؛ و نیز از معصومین (علیهم‌السلام) وارد شده که: «أنّ للّه کنوزاً تحت عرشه و مفاتیحه فی ألسنه الشعراء»؛ لسان شعرا کلید گنج‌های ویژه‌ی ذیل عرش الهی است.

از حضرت صادق(ع) نقل شده که: «ما قال فینا قائل بیت شعر حتّی یؤَید بروح القدس» کسی درباره‌ی ما اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، بیتی نسرود مگر روح‌القدس تأییدش کرد. همچنین وارد است که: «مَنْ قَالَ فِینَا بَیتَ شِعْرٍ بَنَی اللَّهُ تَعَالَی لَهُ بَیتاً فِی الْجَنَّه»؛ هر آن‌کو یک بیت شعر در شأن اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و دفاع از مکتب و حقوق آنان بسراید، بیتی در باغ بهشت برای او بنا می‌شود.

آن‌گاه که شعر به خدمت غفلت و غرور، جهل و جهد و ظلم و ظلمت گرفته می‌شود مذموم است؛ ولی زمانی که به خدمت حقیقت، عدالت‌طلبی، آزادی‌خواهی و قدس و قرب و وحیانیت و فطرانیت گرفته می‌شود، تبدیل به عمل جهادی می‌شود و زبان شاعر نیز تبدیل به شمشیر می‌شود. شاعر، مجاهدی می‌شود در صف جهاد که فرماندهی آن در کف باکفایت رسول خدا(ص) است.

لذا بسته به اینکه هنر از چه فاعلی صادر شده باشد و فاعل آن دارای چه نیتی باشد و در پی تحقق چه غایتی باشد، هویت پیدا می‌کند و قهراً ماده و صورت نیز در ارزش‌گذاری دخیل‌اند؛ اما عناصر صوری و تکنیکی هنر، شاخص‌های ثانوی ارزشیابی آن هستند و قهراً اثر و پدیده‌ هنری‌ای هنرمندانه‌تر است که از حیث هر چهار علت (علل اربعه) از رتبه‌ برین و شأن درخور و فراخوری برخوردار باشد.

خلاصه اینکه: هر سه دیدگاهی که در آغاز مقال مورد اشاره قرار گرفت مخدوش است؛ یعنی هنر، نه فی‌نفسه مقوله‌ای ضدارزشی است و نه ذاتاً ارزشمند و ارزش‌نمون و نه مطلقاً عاری از وصف ارزش و ضدارزش؛ بلکه قول چهارم صحیح است و آن اینکه ارزشمندی هنر در گرو ارزشمندی علل اربعه‌ آن است و اثر هنری، بسته به هویت علل پدیدآورنده‌اش، عیارسنجی شده، ارزش و ضدارزش‌بودن و میزان ارزشمندی آن مشخص می‌گردد.

انتهای پیام/

کد خبر : 41642
تاريخ ثبت خبر : 26 بهمن 1395
ساعت بارگزاری خبر : 15:21
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)