| امروز پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

گزارشی از کتاب «فقیهان و انقلاب ایران»؛


مواجهه مراجع نسل بعد از آیت‌الله بروجردی با انقلاب اسلامی

کتاب «فقیهان و انقلاب ایران» به مطالعه‌ رفتارها و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی یازده تن از فقهای برجسته‌ای می‌پردازد که پس از درگذشت آیت‌الله بروجردی تا هنگامه‌ انقلاب اسلامی، در مقام مرجعیت بوده‌اند؛ یعنی فاصله‌ زمانی سال‌های ۴۰ تا ۵۷ شمسی. کتاب از یازده فصل تشکیل شده که هر فصل به یکی از مراجع بزرگوار تقلید اختصاص دارد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از مباحثات، «فقیهان و انقلاب ایران» نام یکی از کتاب‌های جدیدی است که انتشارات کویر منتشر کرده؛ کتابی که در آن مواجهه مراجع عظام تقلید با انقلاب اسلامی ایران به تصویر کشیده شده است. سید هادی طباطبایی مؤلف کتاب و از اعضای تحریریه «مباحثات» در این یادداشت به معرفی کتاب خود پرداخته است.

«روی متحده» گفته است که تاریخ ایران، تاریخ علمای ایران است. سخن او پربی‌راه نیست. نقش علما و روحانیون در صحنه‌صحنه‌ تاریخ ایران قابل رؤیت است. این نقش‌آفرینی در ماجرای انقلاب اسلامی نمود بیش‌تری یافت. بررسی رفتارهای علما، شاید فهم تاریخ ایران را نیز میسّرتر کند.

کتاب «فقیهان و انقلاب ایران» به مطالعه‌ رفتارها و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی یازده تن از فقهای برجسته‌ای می‌پردازد که پس از درگذشت آیت‌الله بروجردی تا هنگامه‌ انقلاب اسلامی، در مقام مرجعیت بوده‌اند؛ یعنی فاصله‌ زمانی سال‌های ۴۰ تا ۵۷ شمسی. کتاب از یازده فصل تشکیل شده که هر فصل به یکی از مراجع بزرگوار تقلید اختصاص دارد.

در این‌جا به اختصار، فصول کتاب را معرفی می‌کنیم:

سید محسن حکیم: سیاست حکیمانه

در این فصل نشان داده شده که آیت‌الله حکیم بیش‌تر از درِ مدارا و مسالمت با حاکمیت پهلوی مواجه می‌شده است. آیت‌الله انتقاداتی به حکومت پهلوی داشته، اما گفته بود که «ما نمی‌خواهیم شاه ایران را تقدیس کنیم؛ اما می‌گوییم وی بودنش برای پاسداری از شرّ کمونیسم بهتر است و شاه نباید تضعیف گردد».

همین رویکرد آیت‌الله حکیم باعث مخالفت‌هایی از جانب طلاب انقلابی شده و بارها به اعتراض علیه مرحوم حکیم پرداختند. در این فصل از کتاب همچنین رابطه آیت‌الله حکیم و امام خمینی نیز بیان شده و نشان داده شده است که به چه دلیل روابط میان این دوبزرگوار به سردی گرایید.

سید احمد خوانساری: سیاست محتاطانه فقیه پایتخت

آیت‌الله خوانساری از فقهایی بود که بسیار محتاطانه در امور وارد می‌شد. وی در سیاست نیز چنین رویّه‌ای داشت. حکومت پهلوی مقام سید احمد خوانساری را حُرمت می‌گذاشته و امر او را مورد توجه قرار می‌داده است. آیت‌الله نیز بارها از این موقعیت استفاده کرده و آزادی زندانیان سیاسی را از حکومت پهلوی طلب کرده است. مرحوم خوانساری اگرچه تا سال ۴۲ برخی بیانیه‌ها علیه حاکمیت را امضاء می‌کرده، اما پس از واقعه ۱۵ خرداد، به لاک سکوت رفته و کم‌تر حمایتی از انقلابیون کرده است. طلاب انقلابی نیز ساکت ننشسته و به انتشار اعلامیه‌ای علیه وی پرداختند. امام خمینی هم اگر چه مقام فقهی ایشان را پاس می‌داشته، اما رویکرد سیاسی مرحوم خوانساری را بر نمی‌تابیده و بارها به وی اعتراض کرده است.

سید عبدالله شیرازی: مشی مبارزاتی از نجف تا مشهد

این عنوانِ سومین فصل کتاب است. مرحوم شیرازی از جمله مراجعی بود که در نجف حضور داشت و از آن‌جا علیه حکومت پهلوی اعتراض‌هایی می‌کرد. عمده اعتراض‌های او بر روی عدم احترام به قوانین شرعی از جانب حکومت بود. مرحوم شیرازی در سال ۱۳۵۴ به ایران باز می‌گردد و در مشهد ساکن می‌شود. با حضور وی در ایران، برخی از طلاب انقلابی که حضور وی را مضرّ به حال فعالیت‌های انقلابی می‌دانستند، بر آن شدند تا اعلامیه‌هایی علیه وی منتشر کنند. آیت‌الله شیرازی از مخالفان حکومت پهلوی بود. وی اگرچه برخی حرکت‌های تندروانه انقلابیون را نمی‌پذیرفت، اما در حمایت از انقلاب فعالیت‌های بسیاری انجام داده بود.

سید محمدهادی میلانی: از جسارت‌های انقلابی تا دلسردی سیاسی

تحلیل‌ها در خصوص رفتار سیاسی مرحوم میلانی مختلف است. برخی او را از حامیان انقلابیون می‌دانند و برخی وی را پای پس کشیده از انقلاب و مخالف با آن می‌خوانند. مرحوم میلانی اعتراض‌هایی به حاکمیت پهلوی داشته و عنوان کرده بود در راه نجات ملت هر گونه اقدامی انجام خواهد داد. وی دیدارهایی را با سران کشور نیز انجام می‌داد و آن‌ها را از تندروی علیه مردم منع می‌کرد. مرحوم میلانی اما پس از سال‌های ۴۱ و ۴۲ از مبارزه جدی و اعلام موضع صریح علیه حاکمیت پهلوی پروا کرد و سخن چندانی نگفت. همین رویکرد وی سبب اعتراض بسیاری از شاگردانش و نیز طلاب انقلابی علیه وی شد؛ تا جایی که در محضرش بر او تندی کردند.

ترور حسنعلی منصور موضع دیگری است که پای مرحوم میلانی به آن کشیده شد. در این کتاب، انتساب فتوای ترور منصور به مرحوم میلانی نیز مورد بررسی قرار گرفته است.

سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی: تلاش برای حفظ شریعت و انضباط کشور

مرحوم مرعشی نیز به اعتراض‌هایی علیه حکومت پهلوی پرداخته بود. برخی حتی اعلام کرده‌اند که آیت‌الله مرعشی یک استثنا در میان مراجع بود و به هر نحو ممکن حمایت خود را از انقلاب انجام می‌داد. وی  اما در برخی مواقع نرمش‌هایی را در مواجهه با حاکمیت پهلوی انجام می‌داده است. آیت‌الله مرعشی در آستانه انقلاب، طلاب انقلابی را تحذیر داده بود تا در اقدامات خود بهانه‌ای برای کشتار به دست حاکمیت ندهند.

سیدمحمدرضا گلپایگانی: قعود اعتراضی یک مرجع

مرحوم گلپایگانی در ابتدای شکل‌گیری نهضت، همراهی‌های محدودی با انقلابیون داشت. وی بعد از حوادث ۱۵ خرداد ۴۲ اما کمتر در امور سیاسی وارد شد. گفته شده که مرحوم گلپایگانی اساساً عالِمی محتاط بود و کم‌تر وارد مسائل سیاسی می‌شد و مردم نیز او را به عنوان عالِمی سیاسی نمی‌شناختند؛ لذا ورود ابتدایی‌اش به مباحث سیاسی و اعتراض به حاکمیت پهلوی نیز خلاف رویّه و منش حقیقی وی بوده است. همین موضع سبب شده بود تا طلاب انقلابی بارها به اعتراض علیه آیت‌الله گلپایگانی بپردازند. حتی گروهی به‌نام  «ضربت» با هدف فعالیت علیه این مرجع تقلید، در میان طلاب شکل می‌گیرد.

ماجرای عدم مهاجرت آیت‌الله گلپایگانی به تهران در حمایت از امام خمینی نیز مورد اعتراض طلاب انقلابی بوده است. همچنین عدم تأیید امام به عنوان مرجع نیز طلاب را علیه آیت‌الله گلپایگانی برمی‌انگیخته است. اولویت مرحوم گلپایگانی، حفظ حوزه بوده و چندان در سیاست دخالتی نمی‌کرده است.

میرزا هاشم آملی: وارسته‌ای در حاشیه سیاست

مرحوم آملی غالباً پای اعلامیه‌ها علیه حکومت پهلوی را امضا می‌کرد. وی دلبسته‌ی امام خمینی بود و با این‌که خود مرجع تقلید بود، اما گفته بود که فرزندان من همه مقلد امام خمینی هستند. وی می‌کوشید تا در حرکت‌های سیاسی نیز همسو با امام قدم بردارد. آیت‌الله آملی با حرکت‌هایی که آرامش را از کشور سلب کند مخالف بود و به همین دلیل هم بعضاً مورد انتقاد طلاب انقلابی واقع می‌شد. وی شهریه برخی از انقلابیون را نیز به همین خاطر قطع کرده بود. با این وجود اما، او تا هنگامه‌ی انقلاب همراهی‌هایی را با انقلاب انجام داد.

سید ابوالقاسم خویی: از بیانیه‌های آتشین تا فروکش‌کردن اقدامات انقلابی

این فصل از کتاب به رویکرد بحث برانگیز مرحوم خویی اختصاص دارد. همان‌گونه که از عنوان این فصل نیز مشخص است، آیت‌الله خویی مخالفت‌هایی با حکومت پهلوی داشته و به اعتراض‌های تند و تیزی نیز می‌پرداخته است؛ اما رفته رفته از این اقدام پای پس می‌کشد و به سردی می‌گراید. روابط آیت‌الله خویی و امام خمینی نیز اگر چه حسنه بوده، اما امام خمینی در چند مورد به اعتراض علیه آیت‌الله خویی پرداخته بود. برخی از اختلافات به تنش‌هایی میان حامیان این دو نیز منجر شده بود. ساواک نیز از این موقعیت استفاده کرده و اختلافات را برجسته کرده بود.

ماجرای دیدار آیت الله خویی با فرح پهلوی نیز یکی از مباحثی است که در این کتاب به تصویر کشیده شده و نشان داده که انقلابیون چگونه علیه آیت‌الله اعلام مخالفت می‌کرده‌اند. در پایان این فصل به عللی پرداخته شده که آیت‌الله به واسطه‌ی آن، از سیاست پای پس کشیده بود.

سید محمدکاظم شریعتمداری: در سودای تحقق قانون

در این فصل، مواضع مرحوم شریعتمداری نشان داده شده است. آیت‌الله شریعتمداری یکی از مراجع بحث‌برانگیز این دوره بود. وی ابتدا همراهی‌هایی با انقلابیون داشته و علیه حاکمیت پهلوی اعتراض‌هایی را انجام می‌داده است. اما پس از سال ۴۲، وی از مبارزه پای پس می‌کشد. مرحوم شریعتمداری دو روز بعد از واقعه ۱۵ خرداد ۴۲ به روحانیون طرفدار خود توصیه کرده بود که «مردم را به آرامش دعوت کنید و از تظاهرات جداً خودداری کنید؛ چون از تظاهرات نتیجه‌ای گرفته نخواهد شد». همین رویکرد آیت‌الله شریعتمداری کافی بود تا طلاب انقلابی بارها علیه وی واکنش نشان دهند. گزارش‌های بسیاری شد که طلاب انقلابی به محفل شریعتمداری رفته و او را مورد عتاب قرار داده‌اند.

مواجهه امام خمینی و مرحوم شریعتمداری نیز اگرچه در ابتدا بسیار حسنه بود، اما رفته‌رفته تنش‌هایی به‌وجود آمد. امام خمینی مرام سیاسی شریعتمداری را برنمی‌تابید و شریعتمداری هم روی خوشی به انقلابیون نشان نمی‌داد. اوج تنش میان حامیان امام خمینی و آیت‌الله شریعتمداری در ماجرای «لیله الضرب» بود که نزاع فیزیکی هم میان طرفین درگرفت. با تأسیس مؤسسه دارالتبلیغ توسط مرحوم شریعتمداری نیز اختلاف‌هایی ایجاد شد. آیت‌الله شریعتمداری به اجرای تام و تمام قانون می‌اندیشید و با انقلاب موافقتی نداشت.

سید حسن طباطبایی قمی: سیاست تأسی از سلف صالح

آیت‌الله طباطبایی قمی در مشهد ساکن بود و از مخالفان جدی حاکمیت پهلوی محسوب می‌شد. وی بارها تبعید شد؛ اما در تبعید نیز نامه می‌نوشت و علیه حکومت اعتراض می‌کرد. وی به اعتصاب علیه حکومت پهلوی تشویق می‌کرد و این راهکار را در تضعیف حکومت مؤثر می‌دانست. حکومت پهلوی نیز بارها علیه وی به ترویج شایعاتی پرداخته بود. روابط وی با امام خمینی اگر چه حسنه بود، اما ردپایی از اختلاف این دو مرجع نیز در این کتاب نشان داده شده است.

سید محمد روحانی: آن‌که با امام و انقلاب بر سر مهر نبود

مرحوم روحانی از همان ابتدا با حرکت‌های انقلابی موافق نبود. وی اگر چه واکنش محدودی علیه حاکمیت پهلوی داشت، اما از مخالفان جدی امام خمینی در نجف بود. گزارش‌ها از نجف نشان می‌داد که آیت‌الله خمینی اگرچه ممکن بود کدروت‌هایی با دیگر مراجع داشته باشد، اما می‌کوشید تا در عرصه عمومی چندان بدان دامن نزند. سید محمد روحانی اما به نحو آشکار با آیت‌الله خمینی مخالفت می‌کرد و از ابراز آن ابایی نداشت. همین کافی بود تا حامیان امام خمینی به تندترین شیوه علیه وی اقدام کنند. در راستای تخریب وی حتی به شایعه‌پراکنی نیز اقدام کردند. یکی از نزدیکان امام  خمینی که از این‌گونه رفتارها علیه آیت‌الله روحانی گلایه داشته، واسطه‌ای به نزد مرحوم روحانی می‌فرستد تا از نسبت‌های ناروا علیه ایشان عذر خواهی کند. آیت‌الله  روحانی اما خیلی ناراحت شده و گریه می‌کند و می‌گوید جز در محکمه عدل الهی این مسأله قابل رسیدگی نیست.

تاریخ روحانیت شیعه، شایسته‌ مطالعه و بازخوانی‌های مکرر است. کتاب فقیهان و انقلاب ایران، گوشه‌ای از این تاریخ را روایت کرده است.

انتهای پیام/

کد خبر : 41559
تاريخ ثبت خبر : 25 بهمن 1395
ساعت بارگزاری خبر : 17:29
برچسب‌ها:, ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)