| امروز سه شنبه, ۲۹ اسفند , ۱۴۰۲ |
سرخط خبرها:

میثم مهدیار:


منطق اقتصادی سیاست‌های نئولیبرالی بر تولید فرهنگ سایه انداخته

یک جامعه‌شناس گفت: طبقات بالادست به واسطه منابعی که در اختیار دارند رسانه‌ها را به حمایت‌ خودشان وا می‌دارند و پست‌های حاکمیتی و دولتی را در اختیار می‌گیرند و با تصمیماتی که اتخاذ می‌کنند منافع طبقاتی‌شان را بازتولید می‌کنند.

به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از فارس، این روزها شاهد بالا رفتن هزینه‌های خدمات عمومی، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و حتی حمل و نقل عمومی هستیم که موجب بحث و گفت‌وگو در این رابطه شده است، برخی این اقدامات را ناشی از پیگیری سیاست‌های نئولیبرالی در کشور می‌دانند. به همین منظور با میثم مهدیار دکترای جامعه‌شناسی و مدرس دانشگاه گفت‌وگو کردیم که در ادامه می‌آید:

*سیاست‌های نئولیبرالی چه مواردی را مطرح می‌کنند؟

البته بحث درباره نئولیبرالیسم پیچیدگی‌هایی دارد، ولی به صورت ساده‌سازی شده‌ ایده اصلی نئولیبرالیسم در واقع دولت‌زدایی یا به یک تعبیر دیگر حمایت‌زدایی از حوزه‌های اجتماعی و به خصوص اقتصادی است، به این معنا که دولت نباید متولی امور اجتماعی و اقتصادی در جامعه باشد یا به نفع یک قشر خاصی(منظور اقشار فرو دست) سیاست‌گذاری کند، بلکه دولت فقط باید زمینه رقابت میان افراد و گروه‌ها را فراهم کند و  هر جا دولت متولی بوده به خاطر اینکه در مقام پاسخگویی نیست، یا منافع فردی و گروهی را در قالب خیر عمومی دنبال کرده دچار فساد و ناکارامدی شده و از این رو باید زمینه حضور مردم به صورت یکسان بدون رانت و حمایت در امور اقتصادی فراهم شود و برای این مشارکت باید قید و بندها از فعالیت اقتصادی باز کرد و در واقع باید مقررات‌زدایی صورت بگیرد و در یک فضای رقابتی هر کسی مسئولیت کار خودش را نسبت به فعالیت اقتصادی بپذیرد و مالیات بدهد و عموم جامعه از این مالیات منتفع شوند. مهم‌ترین اصل این است که منطق اقتصادی باید بر همه دیگر منطق‌ها مستولی باشد.

خب! نقدهای بسیاری به این مکتب شده است. مثلاً در اینجا تلویحاً منظور از «مردم» کارفرمایان، سرمایه‌داران و سرمایه‌گذاران است. مسأله این است که در یک شرایط نابرابر اجتماعی وقتی کسی یا کسانی با خالی کردن قلمرو دخالت و حمایت دولت در شرایط نابرابر حاضر می‌شوند، قطعاً طبقه خاصی که امکان بهره‌برداری بیشتری از موقعیت را دارند بیشتر خواهد بود. در واقع این ساده‌انگارانه است که هر کس متناسب با استعدادها و توانایی‌هایش از اجتماع بهره‌برداری می‌کند، بلکه به واسطه ماهیت پول و ثروت بهره کسی که دارایی بیشتری دارد به صورت تصاعدی بیشتر است و از این جهت طبقه خاصی از مردم بهره بیشتری از دیگر طبقات می‌برند و از همین جهت فاصله و شکاف اقتصادی و اجتماعی به شکل فزاینده‌ای افزایش می‌یابد. حتی پرداخت مالیات از سوی این طبقات اجتماعی بالادست به نسبت یکسان با طبقات پایین دست این شکاف اجتماعی را ترمیم نمی‌کند.

*در عرصه مرحله فرهنگ چه تبعاتی می‌تواند داشته باشد؟

با پیگیری سیاست‌های نئولیبرالی این اتفاق می‌افتد که هر چیزی با منطق اقتصادی همراه باشد، قابلیت فرهنگی بودن و ورود به چرخه تولید و مصرف فرهنگ را پیدا کند. زیرا هر چیزی که خارج از منطق اقتصادی باشد و یا در خدمت کسب کوتاه‌مدت سود نباشد، ریسک‌پذیری بالایی دارد و کم‌کم اموری که نیاز به سرمایه‌‌گذاری بلندمدت دارند، به واسطه این اتفاق از رده خارج می‌شوند و اموری مانند فرهنگ که تغییرات و بازدهی در آن بلند مدت است، آرام آرام ذیل حوزه اقتصاد معنا می‌شود. یک مثال خیلی بارزش همین شهرسازی ماست که آپارتمان‌های ما را به یکسری قوطی‌های روی هم انباشت شده تبدیل کرده است که زندگی را برای ساکنانشان سخت کرده، نور و فضای سبز ندارد و کلاً نفس کشیدن را سخت کرده است.

*در عرصه اجتماع چه اتفاقی می‌افتد؟

همانطور که اشاره کردم تحت شرایط نئولیبرالی حتی در شرایط برابر اجتماعی فاصله و شکاف طبقات افزایش پیدا می‌کند، زیرا آن‌ها که برخوردارتر هستند، بیشتر می‌توانند سرمایه‌‌گذاری کنند و سود بیشتری کسب کنند و ماهیت سرمایه این است که به صورت تصاعدی رشد می‌کند. از زاویه دیگر در حوزه اجتماعی باید به این مسأله توجه کنیم که هر طرح عمرانی و اقتصادی و توسعه‌ای تبعاتی در حوزه اجتماعی و فرهنگی دارد. هر تغییری نظم موجود را به هم می‌زند و در دهه‌های اخیر چیزی به نام «ارزیابی تأثیر اجتماعی» داریم که مطابق آن تبعات اجتماعی و فرهنگی هر طرح اقتصادی و عمرانی مطالعه می‌شود. وقتی منطق اقتصادی و رقابتی لجام گسیخته حاکم باشد، معمولاً این تبعات در نظر گرفته نمی‌شود و باعث می‌شود آسیب‌های اجتماعی ناشی از این نوع توسعه افزایش پیدا کنند که البته در کشورمان شاهد افزایش این نوع آسیب‌ها به دلیل اجرای همین سیاست‌ها هستیم. از منظر منطق نئولیبرالی آسیب‌دیدگان باید خودشان در این فضای رقابتی خودشان را حفظ کنند و یا از چرخه جامعه طرد شوند و حمایت از این آسیب‌دیدگان به نوعی خارج از منطق رقابت است که جز به هدر دادن هزینه‌ها کاری انجام نمی‌دهد.

*تأثیر رخنه تفکر نئولیبرالیسم در ایران چگونه بوده است؟

در ایران البته مسأله ما مضاعف است، یعنی در واقع نئولیبرالیسم به معنای آن تعریفی که در کتاب‌ها و یا بعضی وقت‌ها نمونه‌های آن در دولت ریگان و تاچر و اینها مطرح می‌شود، در ایران وجود ندارد، بلکه در ایران نوعی نئولیبرالیسم رانتی داریم که با منطق نئولیبرالیسم واقعی تفاوت‌هایی دارد. اغلب گروه‌هایی که به عنوان سرمایه‌گذار و کارآفرین وارد عمل شده و به واسطه رانت‌ها وعدم شفافیت رشد کردند و منابع را در اختیار خودشان گرفته اند اغلبشان قبل تر در بخش دولتی بوده‌اند و بعدها به واسطه اطلاعات و آگاهی‌هایی که در دولت کسب کردند، به صورت خصوصی فعالیت‌هایی را شروع و با رانت اطلاعاتی و شبکه روابطی که ایجاد کردند، منابع را به سمت خودشان کج کردند و حالا ادعای استقلال و حمایت‌زدایی و مقررات‌زدایی می‌کنند

اگر خاطرتان باشد اوایل دولت یازدهم یکی از مصاحبه‌های وزیر مسکن و شهرسازی در نقد سازمان حمایت از مصرف‌کنندگان بود که آن را سازمان بی‌مصرفی خوانده بود. ولی اگر سابقه کاری خود این مسئول محترم را مطالعه کنیم، می‌بینیم خود این شخص از اول انقلاب تا حالا در مسئولیت‌های دولتی حضور داشته و به واسطه همین رانت اطلاعاتی و عدم شفافیت توانسته است یک کارتل اقتصادی در حوزه مسکن و عمران راه‌اندازی کند و به یک منابعی دست پیدا کند، حالا که به این منابع دست پیدا کرده است، شعار مقررات‌زدایی، حمایت‌زدایی و ناکارآمد بودن سیستم‌های دولتی را می‌دهد؛ در غرب(به خصوص در اروپا) یک قسمت عمده بدنه اجتماعی چپ‌گرایانه وجود دارد که سیاست‌های نئولیبرالیسم‌ را کنترل و تعدیل می‌کند، ولی در ایران حتی جریان‌های ضدسرمایه‌داری و چپ هم رانتی هستند و با توجه به منافعشان تصمیم‌گیری می‌کنند.

مثلاً در این پنج سالی که از عمر دولت یازدهم و دوازدهم گذشته است، این را به عینه مشاهده کردیم در گروه‌هایی که در دولت قبل شعارهای ضدسرمایه‌داری می‌دادند، به محض اینکه دوستان همگرایشان به منابع قدرت در دولت دست پیدا کردند، از کنار سیاست‌های نئولیبرال به راحتی می‌گذرند و سکوت می‌کنند. در قضیه اخیر شورای شهر هم در بحث گرفتن عوارض از برخی بزرگراه‌های تهران، طرح جدید ترافیک و عوارض ورود به تهران که در یک ماه اخیر مطرح شد، تعداد زیادی گروه‌هایی که مباحث مدیریت شهری و شهرسازی را دنبال می کردند و مسئولان قبلی را نقد می‌کردند که البته بسیاری از نقدهایشان هم درست و به جا بود، اما اینک سکوت کرده‌اند. به قولی اگر چه راهنمای چپ می‌زنند، ولی در نهایت به راست می‌پیچند.

*در مدیریت شهری چه اتفاقی می‌افتد؟

مهم‌ترین تلاش مدیران شهری باید ایجاد منابع پایدار اقتصادی برای مدیریت شهر باشد و این منابع پایدار شامل حفظ کلیت حریم شهر و حریم فضایی شهر شامل هوا، خاک و معماری شهری است. وقتی مدیریت شهری در ایجاد این گونه درآمدهای پایدار در شهر ناتوان باشند، به اتخاذ سیاست‌های نئولیبرالی روی می‌آورند و منطق اقتصادی را بر شهر حکم‌فرما می‌کنند و همه خدمات را به نوعی پولی می‌کنند. این باعث می‌شود که هر کسی پول بیشتری دارد بهره بیشتری از شهر ببرد و از خدمات شهری بیشتر استفاده کند. مدیریت شهری به جای اینکه به فکر منابع پایدار و عادلانه مانند مالیات گرفتن پله‌ای از افراد برخوردارتر، طبقات بالای شهری، سوداگرانی که انبوه مسکن را تلنبار کردند یا مجتمع‌های فروشگاهی بزرگ با درآمدهای کلان دارند، باشند، به شهر فروشی روی می‌آورند که اولین قربانیان آن طبقات فرودست هستند.

البته یک علت عمده اتخاذ این سیاست‌‌ها منافع طبقاتی تصمیم‌گیران در مدیریت شهری است. کسانی که خودشان از طبقات بالا هستند سیاست‌های درآمدی متناسب با خودشان را پیگیری می‌کنند که در همین تصمیمات در حال تصویب مشاهده می‌کنیم. البته اینها استدلال می‌کنند که با مالیات گرفتن و عوارض از عموم مردم می‌خواهند خدمات شهری عمومی را تأمین مالی کنند، اما اتفاقی که می‌افتد این است که مزایای شهر در اختیار طبقات بالادست قرار می‌گیرد و آسیب‌ها و تبعات شهرنشینی روی طبقات پایین‌دست آوار می‌شود.

اینکه چرا این طبقات می‌توانند در مناصب مدیریتی قرار گیرند، خود بحث مفصلی است، ولی ساده‌اش می‌تواند این باشد که این طبقات بالادست به واسطه منابعی که در اختیار دارند رسانه‌ها و افکار عمومی را به حمایت‌ خودشان وا می‌دارند و پست‌های حاکمیتی و دولتی را در اختیار می‌گیرند و با تصمیماتی که اتخاذ می‌کنند منافع طبقاتی‌شان را بازتولید می‌کنند

انتهای پیام/

کد خبر : 62420
تاريخ ثبت خبر : 25 بهمن 1396
ساعت بارگزاری خبر : 13:49
برچسب‌ها:, ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)