| امروز سه شنبه, ۴ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:


مروری بر خطوط اصلی تفکر طاها عبدالرحمن

عبدالرحمن تأکید می‎کند که بدون خوانش جدید از قرآن امکان ورود مسلمانان به مدرنیته وجود ندارد. برای او «خوانش نبوی» نخستین «فهم اسلامی مدرن» را محقق کرد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از شماره ۲۲ فصلنامه صدرا، این نوشتار برگرفته از رساله دکترای Mohammed Hashas (محمد حصحاص) با عنوان «در باب اسلام اروپایی؛ صداهای مدرنیته ابدی»، و از بخش «مفهوم‎سازی ایده اسلام اروپایی: غلبه بر اندیشه دو قطبی کلاسیک» است. وی در تاریخ مارچ ۲۰۱۳ و در دانشگاه لوئیز رم ایتالیا از این رساله دفاع کرده و در آن از ایده عبدالرحمن در باب «مدرنیته اسلامی» بهره جسته است تا ایده اسلام اروپایی را گسترش دهد. راهنمایی این رساله را پروفسور سباستیانو مافتون بر عهده داشته است.

برای به کار بردن مفهوم سنتز اسلام اروپایی در چهارچوب خود، این نوشتار را با معرفی نقد طاها عبدالرحمن نسبت به مطالعات قرآنی مدرن آغاز می‎کنم؛ مطالعاتی که او آن را تقلیدی از غرب در راه حرکت به مدرنیته در نظر میگیرد. هدف نقد عبدالرحمن «روح مدرنیته» به جای «حقیقت مدرنیته» است؛ اولی «مجمع الکواکبی است از ارزشها و اصول که میتوانند در هر زمان و مکانی وجود تمدنی انسان را بهبود بخشد»؛ درحالیکه دومی «تحقق این روح در یک زمان و مکان خاص است».

 روح مدرنیته چیزی است که برای خوانش جدید قرآن جهت احیای فکری لازم است. واقعیت مدرنیته باید صرفاً بهعنوان تحقق این روح مطالعه شود. مدرنیته غرب، واقعیت مدرنیته را نشان میدهد و به همین دلیل، باید بهعنوان یک مدل رد شود؛ چراکه شرایط فضایی و زمانی به تحقق درخشش روح مدرنیته کمک میکنند. اندیشه اسلامی باید بر روح مدرنیته متمرکز شود و ازاینرو از سنت خود برای جذب این روح استفاده میکند؛ این [مسئله] نباید منجر به تقلید واقعیتی بشود.

 هنگامی که اندیشه اسلامی برای نوآوری فکری خودش روح را بررسی میکند، آن را «نوآوری مداوم» مینامند. روح مدرنیته با آنچه در سنت مفید است، یعنی پیوند با خدا، ترکیب میشود. این یک «نوآوری دایمی» است؛ هنگامیکه پیوندها با سنت گسسته میشود.

عبدالرحمن سه اصل مدرنیته را در غرب مشخص میکند (که ابتدا در اروپا توسعه یافته است) که مدرنیستها بدون «نوآوری» از آن پیروی میکنند. این سه اصل مبتنی بر یک واقعیت عمده هستند: یک «حقیقت تضاد» که در اندیشه عربی مدرن به‌صورت تضاد میان انسان و کلیسا مشخص شده است. من این اصول را به‌صورت معکوس به منظور مطابقت با چارچوب «جهان-جامعه-فرد» مطرح می‎کنم:

یکم، مدرنیته غربی، این زندگی و جهان را در مرکز توجهش قرار میدهد و پس از آن نادیدهاش میگیرد. این موجب می‎شود تا تمام «نوآوری مدرن» متلاشی گردد و «پیوسته» و در «پیوند با» خدا نباشد. این اصل [درواقع] واکنشی است برای برخورد با سپر سیاسی کلیسا؛

دوم، مدرنیته ناپیوسته به عقل انسانی وابسته است و از مراجعه به وحی بهعنوان راهی برای مقابله با سپر فکری کلیسا حذر میکند؛

سوم، این اندیشه انسان را مرکز میداند و بهعنوان راهی برای مقابله با سپر معنوی کلیسا از خدا غفلت میکند. مدرنیته غرب ارتجاعی است و مبتنی بر تضاد با کلیساست [و درنتیجه] چیزی که ارائه میشود، عقیم است.

مدرنیستهای مقلد از این سه اصلِ مدرنیته غربی با عنوان «برنامهها» برای خوانش قرآن، استفاده کرده‎اند. [در فلسفه مدرنیستهای مقلد] این برنامهها «برنامه انسانی»، «برنامه تاریخمندی» و «برنامه عقلانی» مطرح میشوند: ۱. برنامه انسانی عبارت است از «هدف قرار دادن نقطه مقدس» با حرکت آیههای قرآنی از قلمرو الهی به قلمرو انسان. نمونه هایی از این طرح شامل حذف عبارات احترام و اصطلاحات و جایگزینی آنها با کلام ادبی مانند حذف «قرآن کریم»، «آیه مبارک»، «راست گفت خداوند بلند مرتبه» در انتهای نقل قول از قرآن کریم و «نزول قرآن» است. این [برنامهها] منجر به تبدیل قرآن به متن زبانیای مانند هر متن دیگر میشود. علاوهبراین زمینه فرهنگی قرآن بهگونهای خوانش میشود که از مرحله مطلق پیام قرآنی به مرحله نسبی که راه را بر تفسیرهای مختلف باز میکند، حرکت میکند و اشاره به ناقص بودن قرآن است؛

۲. برنامه تاریخمندی، «با هدف تأکید بر این [نکته دنبال می‎شود] که قرآن با تعهدات ابدی و غیر قابل جبران همراه است، و از این طریق راه را برای برداشتن این جنبه و محدود کردن این تعهدات درزمینه و زمان وحیشان میپذیرد».

آنچه عمدتاً همراه این برنامه اتفاق میافتد، این است که آیاتی درباره وظیفه را به آیاتی درباره هدایت [صرف]، بدون نظم اجباری تبدیل میکند و برنامهای است که قرآن را محدود به اخلاق خصوصی داخلی میکند. روشهای فسخ، معانی آشکار و پنهان، دورههای مکی و مدنی همگی برای نسبیسازی احکام روشن مورد استفاده قرار میگیرند که پاسخهای مطرح شده به شرایط خاص تاریخی هستند. حتی ستونهای پرستش بهعنوان نماد تاریخی مذهب در نظر گرفته میشوند و بنابراین نسبی میشوند. در پایان برنامه، خواستار بازسازی یعنی مدرنسازی دین هستند؛

۳. برنامه عقلانیسازی عبارت است از استفاده از روشهای تجربی، پوزیتیو و منطقی خوانش متن مقدس، با هدف از بین بردن جنبه متافیزیکی آن. این [روش] عمدتاً از طریق ذیل انجام میشود: نقد مطالعات قرآنی، استفاده از روشهای الهیات مسیحی و ادیان تطبیقی، استفاده از روشهای جامعهشناسی، زبانشناسی، نشانهشناسی، تاریخنگاری، روانشناسی، روانکاوی، نقد مدرن، تحلیل گفتمان، هرمنوتیک و بازکردن [راه] حکمرانی عقل انسانی در به‎کارگیری آیههای قرآنی. تغییر در معنای وحی از نتایج این طرح است که [جمله] «استعداد انسانی یک موهبت است» را معنا میبخشد و در عوض مسائل متافیزیکی تبدیل میشود به اسطورهها، و وظایف عبادی تبدیل میشود به مناسک خشک و سفت. سلطه بلاغت در قرآن از طریق استعارهها و داستانها به‎عنوان بخشی از افسانه بودن در نظر گرفته میشوند و آیات مربوط به جن، مقدس بودن و شیطانها به‎عنوان یک ذهنیت تاریخی و نه یک ذهنیت مدرن مورد توجه قرار میگیرند. تمایز و برتری قرآن، مورد مذاکره قرار میگیرد [و بنابراین] تغییراتی که در تورات و انجیل رخ داد، در قرآن نیز قابل اجرا به نظر میرسد.

عبدالرحمن این سه برنامه را تقلیدی از تضاد غرب با دین می‎داند. نتایج اینها این است که حقایق درباره قرآن را تغییر میدهد و شک عمومی را درباره قرآن بنیان مینهد. مهمتر از همه هدف آنها از نقد ساده دین، تضعیف اعتقاد به آن است و آنها [حقیقتاً] به دنبال تجدید اعتقاد تفکر منطقی [در راه دین] نیستند. عبدالرحمن در کتاب اخیر خود روح دین میگوید که اندیشه غربی عقلپرست شده و به طاغوتی مدرن بازگشته است؛ چون این امر به نسیان الهی منجر میشود. این [امر] «جهانی که توسط فراموشی اداره میشود» را در عوض «جهان متفکرانه» بنا مینهد. در اولی  جهانی که توسط فراموشی اداره میشود - یک «انسان افقی» ساکن است که تنها آنچه را میبیند واقعی میداند؛ درحالیکه در دومی  جهان متفکرانه - یک «انسان عمودی» مسکون است که آنچه را نمیبیند نیز واقعی میداند. پروژه «مدرنیته اسلامی» عبدالرحمن از طرحهای مشابه اما نوآورانه استفاده میکند و استدلال اخلاقی و تقوا را برای ساختن محور پروژهاش با یکدیگر ادغام میکند. به‌اینترتیب او ادعا میکند که به جای رشد دادن «نوآوری ناپیوسته»، در حال رشد دادن «نوآوری مداوم» است که پیوندها را با سنت نگاه میدارد.

اکنون من به سه «برنامه نوآورانه» [مد نظر] او اشاره میکنم. عبدالرحمن تأکید میکند که بدون خوانش جدید از قرآن امکان ورود مسلمانان به مدرنیته وجود ندارد. برای او «خوانش نبوی» نخستین «فهم اسلامی مدرن» را محقق کرد. اکنون نیاز به دومین «فهم اسلامی مدرن» وجود داشت که آن را «نوآوری مداوم» میخواند. برای چنین فهمی، دو شرط لازم است. نخستین شرط شامل تجدید فهم/ تجربه مدرن در تعامل با دین است. بدینترتیب جایگاه دین میباید به‌صورت اساسی در بازسازی مدرنیته رشد یابد. این [مسئله] نباید بر اساس تعاملی مبتنی بر تنازع باشد؛ بلکه باید بر اساس هماهنگی و تداوم باشد. شرط دوم شامل نوتوان کردن فهم مدرن است که [تاکنون] بر اساس تقلید بوده است؛ بهگونهای که واقعیت دیگری از مدرنیته میتواند در پرتو هر دوی «روح دین» و «روح مدرنیته» تحقق یابد. مدرنیته چندگانه [واقعاً] ممکن است. اندیشه اسلامی عربی حق دارد متفاوت باشد. سه «برنامه نوآورانه» بر این اساس هستند:

۱. «برنامه انسانی نوآورانه» نشان میدهد که انسان مفتخر است به وظیفه زیست در جهان (خلیفه بودن انسان): اصل خلافت بالاترین رتبه در مراتب بعد الوهیت است. خداوند خواسته است تا انسان نهفقط به مسائل خصوصاش بپردازد، بلکه همچنین پیام تسبیحی را به عهده بگیرد که میراث او در جهان است؛ امانتی که انسان باید به‌صورت اخلاقی مورد توجه قرار دهد. به‎علاوه این انسانیت الهی نباید مقدسات را نابود سازد، بلکه انسان قابل احترام باید آیههای قرآنی را که مقام الوهیت دارند از دسترس روشهای متأخر تفسیر حفظ کند. [البته تفسیر مدرن آیههای قرآن] مقام الوهیت را تضعیف نمیکند. مقام الوهیت از لحاظ زبانی بیحدومرز است و در الگوهای خاص زبانی که انسانها برای بیان اهدافشان به کار میبرند، نمیگنجد. قرآن نهتنها یک نمایش زبانی است، بلکه متنی پر از نیت و معانی است که باید آن را کشف کرد. هر آیه دارای جنبه الهی است. این [ امر] از نظر زبانشناختی بی نظیر است و تکثر زبانی انسان میتواند به یافتن معانی مختلف آیهها کمک کند؛

۲. «برنامه تاریخیت نوآورانه» که هدفش ایجاد اخلاق و نه عدم رعایت تعهدات است [مانند آنچه در تاریخمندی مدرن رخ میداد]: این [برنامه] آیات قرآنی را با زمینههای خودشان در زمان و مکان با دلایل اخلاقی پیوند میدهد. درک کردن آیات درزمینه خودشان دین را تضعیف نمیکند و آنها را بهمثابه پدیدههای ذهن اسطورهای گذشته در نظر نمیگیرد.

آیات قرآنی بر این اساس ارزش خود را حفظ میکنند. نخستین تحقق تعهدگونه آیات در زمان پیامبر [ص] بوده، اما این تحقق سرمشقگونه اولیه است و به معنای پایان این تعهد نیست. آنها میتوانند تجدید شوند. آیات تجویزی دارای دو چهره هستند: قانونی / فقهی و اخلاقی. دومی از اولی متابعت میکند و نه برعکس. علاوهبراین وقایع و داستانهای تاریخی معنادارند. آنها نشانههای کیهانی برای ذهن هستند تا افقهای تفکر خود را گسترش دهد. پس از چنین درکی، انعکاس وحی به زمانی فراتر از زمان ظهورش میرود. و در هر دوره زمانی دیگر، نیز امکان فهم می‌یابد. تاریخیت وحی به «آیندهگرایی» تبدیل میشود و باید همیشه از طریق تجدد اصیل مدرن باشد تا به این جنبه آینده پاسخ دهد؛

۳. «برنامه عقلانیت نوآورانه» به منظور گسترش عقل و نه [به منظور] زدودن الوهیت (عدم اعتقاد به غیبیات): عبدالرحمن تصریح میکند که استفاده از روشهای مدرن برای درک متون و پدیدههای علمی باید «افق فکری استدلال‎‎آوری را گسترش دهد». از اینجا به‎کارگیری او از اصطلاح «عقل گسترشیافته» پدید میآید که از تحلیلی صرفاً علمی به تفکر وجودی بدل میشود (در مقابل عقول «تعلیمدادهشده» و «مجرد»).

در برنامه عقلانیت نوآورانه مطالعه علمی آیات قرآنی، مذهب را تضعیف نمیکند. ذهن الهی و ارزشهای پشت آن شبیه ذهن تحلیلی و مکانیکی محض نیستند. ذهن گسترشیافته از اصل تفکر استفاده میکند و پدیدههای بصری و حقایق را با ارزش ها و معانی داخلی و عمیق خود پیوند میدهد و در روش خاصی با قلب متصل شده است. داستانها اسطورهای نیستند، اما برای تفکر بیشتر است که قرآن بهروشنی به آنها تشویق میکند. بهطورکلی ذهن گسترشیافته با مدرنیته تضاد ندارد، بلکه بهسادگی در پی هدایت و درک اصول اخلاقی بشر است.

به‎رغم این مقدمه کوتاه بر پروژه عبدالرحمن، مدرنیتۀ قابل امکان دیگر که نظریه اوست عبارت است از «مدرنیته اسلامی» بر پایه «وحدت اصلی» میان امر قدسی و عرفان، دین و سیاست. بهطور سنتی، این [پروژه] در سه مورد بیان میشود:

اولاً ارزشهای هستهای مدرنیته را انکار نمیکند که او از آن بهعنوان «روح مدرنیته» یاد میکند. نقد او [در حقیقت] بر علیه یک پروژه تقلیدی از واقعیت غربی مدرنیته است که در اندیشه اسلامی و کشورهای اکثرا مسلمان است. مدرنیته غرب ارتجاعی است؛ این [مدرنیته] مبتنی بر تضاد با دین بنیان نهاده شده است؛ بنابراین تقلید کردن، آن را خطرناک میسازد و طرحریزی یک تاریخ مبتنی بر یک راه متفاوت است؛

ثانیاً آنچه به‌صورت کاملاً واضح در نقد خود عبدالرحمن نیز آمده آن است که ریشه دیدگاه اسلامی او، یعنی الوهیت، تضادی با عقل گسترشیافته ندارد که این [مسئله] به ریزشی مداوم درباب تفکر درخصوص رضایت معنوی و مدیریت امور جهانی منجر میشود. در فلسفه دین عبدالرحمن، یک «وحدت اصلی» میان دین و سیاست و یا بهشکل روشنتر میان پرستش (تعبد) و مدیریت جهان (تدبیر) وجود دارد. او این [مفهوم] را «al-i’timāniyya» (برآمده از امانت) یا «امانت الهی» مینامد؛

ثالثاً و مهمتر از همه، عبدالرحمن تصریح میکند که برای رسیدن [به چنین] فلسفه اسلامیای جهانبینی خود را اصلاح کرده است؛ چراکه برخی از دانشمندان اولیه (قدما) اسلام در تعاملشان با فلسفه یونان که نخستین تجربه زنده دوگانگی از الهی در مقابل دنیوی است، منحرف شدند و این امری است که غرب مدرن میراثدار آن شده است و به نوبه خود بر بسیاری از مسلمانان اصلاحطلب تأثیر گذاشته است. عبدالرحمن به ابن رشد در اندیشه اسلامی انتقاد میکند؛ چراکه او ابنرشد را مقلد ارسطو میدید. عبدالرحمن در آثار غزالی اصالت بیشتری میبیند. یکی از استدلالهای اصلی او این است که ترجمه اولیه متنهای یونانی به زبان عربی با لغتنامه اسلامی مطابقت نداشته و به همین دلیل توسعه فلسفه اسلامی را به حوزه بزرگ تبدیل کرده است. برای غلبه بر این نقص در تاریخ فکری اسلامی، ظروف زبانی باید دوباره به تولید فلسفه واقعی دست بزنند.

از دهه ۱۹۷۰، عبدالرحمن بر کار بازسازی و بنای مجدد فلسفه اسلامی درباره واقعیتهای هستی شناختی که به نظر او از زمانهای اولیه اسلام منحرف شدهاند، متمرکز شده است. این حقایق هستیشناختی «وحدت اصلی» بین دین و سیاست و بین امور دنیوی و دنیای دیگر است که دین را برای زندگی انسانی حیاتی میکند؛ زیرا دین به معنای اخلاق است و انسان بدون اخلاق، انسان نیست.

عبدالرحمن تأکید میکند که دین با اخلاق برابر است، «دین و اخلاق یکی هستند». او این دو را از یکدیگر جدا نمیکند؛ بلکه آنها را بهعنوان یک واحد هستیشناختی میبیند. «وجود انسان… پیش از وجود اخلاق نیست، بلکه همراه با آن است»؛ و ازآنجاکه دین (و درنتیجه اخلاق) با وجود انسان وجود داشته است، به چنین قیاس منطقیای رسیده است: «هیچ انسانی بدون اخلاق،… هیچ اخلاقی بدون دین… و هیچ انسانی بدون دین وجود ندارد». او درباره پیوند اخلاق با کار میگوید: «اخلاق در اسلام منشأ هر کاری است». بر اساس این پروژه اخلاق، عبدالرحمن میگوید «تمدن ]به[ اخلاقی جدید» نیازمند است؛ این [امر] در کمین تمدن است.

انتهای پیام/

کد خبر : 64357
تاريخ ثبت خبر : 5 فروردین 1397
ساعت بارگزاری خبر : 10:23
برچسب‌ها:, , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)