| امروز جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

عبدالحسین خسروپناه؛


مدیریت تحول در علوم انسانی

انقلاب اسلامی ایران، دستاوردهای ارزشمندی برای جهان اسلام به ارمغان آورده است. طرح مسأله تحول علوم انسانی و تبیین فرآیند آن، یکی از این دستاوردهاست. وقتی این دستاورد عظیم و ارزشمند به جوامع اسلامی انتقال پذیر است که درباره چیستی و فرآیند تحول و چیستی علوم انسانی بیشتر و دقیق‌تر اندیشید.
به گزارش طلوع نیوز؛ تحول به معنای تغییر و تبدیل شیء یا شخص از حالتی و صفتی به حالت و صفت دیگر است. تحول در علوم انسانی به معنای تبدیل مبانی و بنیادها، روشها، مفاهیم، ساختارها، نظریهها و مکاتب و متون علمی در مسیر تکامل روشمند و اسلامی و بومیسازی علوم انسانی است؛ تغییری که حاکمیت علمی پیدا کند. با این بیان معلوم میگردد که در تحول علوم انسانی، رویکرد ترمیمی، تهذیبی و پیرایشی، نقلیسازی و بومیسازی فرهنگی و کاربردی محض منظور نبوده؛(۱) بلکه مقصود از تحول در علوم انسانی، فرایندی است که در آن، نظریههای علوم انسانی، روشمندانه و مبتنی بر مبانی و منابع اسلامی(عقل و تجربه و نقل دینی) در راستای مقاصد شریعت و نیازهای جامعه اسلامی تولید گردند.     
وقتی چیستی تحول و چیستی علوم انسانی و دیدگاههای مختلف اسلامیسازی آنها روشن گشت. باید تئوری تحول در علوم انسانی را شناخت و با رویکرد مدیریتی به تحول این دسته از دانش نگریست. مدیریت تحول دانش، اقتضا میکند که عوامل تحول دانش شناسایی و مدیریت شود. نگارنده از میان تئوریهای مختلف تحول در علوم انسانی که به پنج دسته تقسیم میشود؛ به تئوری تکامل فرایندی باور دارد.
این پنج تئوری عبارتند از: ۱- تئوری جایگزینی نظریههای علمای گذشته به جای نظریه‌‌های علوم انسانی معاصر(۲)۲- تئوری ترکیبی و تلفیقی نظریههای معاصر با نظریههای اسلامی ۳- نظریه گزینشی با بهرهگیری از معیار سنجش(۳) ۴- تئوری بومی‌‌سازی(۴) ۵- نظریه تأسیسی(۵)
تئوری تکامل فرایندی این است که دانشمندان هر یک از رشتههای علوم انسانی، همچون پیامبر اسلام که به بیان احکام امضایی و احکام تأسیسی پرداخت؛ نظریههای هماهنگ با شریعت اسلام را تأیید کرده و سپس معنای دینی به آن نظریه تزریق کرد و بعد به تولید نظریههای مبتنی بر مبانی و روش شناسی اسلامی بپردازند؛ آنگاه به نظام معرفتی اسلامی در رشتههای علوم انسانی دست یابند.    
ساحتهای تحول و فرایندهای راهبردی و اجرایی و معرفتی به شرح ذیل بیان میگردد: 
ساحتهای تحول در علوم انسانی
حال که مسأله تحول علوم انسانی در عرصه آموزش و پژوهش و ترویج، به صورت دفعی امکانپذیر نیست؛ پس باید به صورت تدریجی و فرایندی و به صورت کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت در سه ساحت به ترتیب ذیل پیگری شود:
ساحت اول: بهینهسازی (شناخت و تدوین فرایند، سیاستها و مدیریت راهبردی تحول)؛
ساحت دوم: بومیسازی علوم انسانی(آموزش و پژوهش در راستای نیازهای جامعه اسلامی)؛
ساحت سوم: اسلامیسازی علوم انسانی(تولید نظریههای علوم انسانی مبتنی بر مبانی و روششناسی اسلامی).
بهینهسازی علوم انسانی به معنای شناسایی و آسیب شناسی وضعیت موجود علوم انسانی کشور و شناسایی فرایند و سیاستها و اهداف و مدیریت راهبردی تحول آنها بر اساس نظریههای متقن و علمی به دست نیروهای ارزشی و معتقد به تحول است تا رشتههای غیر ضرور از دانشگاهها حذف گردد و رشتههای نیازمند، شناسایی و راه اندازی شود. در این مرحله، بانک اطلاعات رشتههای علوم انسانی در عرصه آموزش و پژوهش و استادان و اعضای هیأت علمی و دانشجویان و منابع درسی و وضعیت سرفصلها و مدیریت علوم انسانی در کشور تهیه میشود تا با شناخت کامل وضع موجود بتوان برای وضعیت مطلوب مدرسان و دانشجویان متعهد و متون درسی و تحقیقات هدفمند، برنامه آموزشی و پژوهشی و فرهنگی مطلوبی را تهیه کرد. 
بومیسازی علوم انسانی به این معناست که باید موضوعات بومی و نیازمند در شهرهای ایران مطالعه گردد و با روشهای علمی، تحقیق و پژوهش شوند. برای نمونه، وقتی دورکیم، نظریه خودکشی یا فریدمن، نظریه تابع مصرف یا اسکاچ پل، نظریه انقلابها را مطرح میکنند؛ بر اساس یک جامعه آماری مشخصی به تحقیق و نظریهپردازی پرداختهاند آیا ویژگیهای مردم اروپا و آمریکا و آفریقا و سایر کشورهای دیگر با مختصات مردم ایران یکسان است؟ اگر عواملی در کشورهای دیگر، باعث هنجارها و ناهنجاریهای فردی و اجتماعی در آن کشورها میشود؛ آیا همان عوامل نیز بر مردم ایران تأثیرگذار است؟ آیا تفاوت منطقهای و فرهنگی و جغرافیایی و غیره، باعث تفاوت در علل و کیفیت معلولها نمیشود؟ یکی از اشکالهای اساسی بر علوم انسانی وارداتی این است که اگر قرار است انسانِ تحققیافته را با توصیههایی تغییر دهد و به انسان مطلوب برساند، ابتدا باید این انسان را بشناسد تا دردها و مشکلات و هنجارها و ناهنجاریهای او را دریابد. حال که استادانِ علوم انسانی رفتاری و اجتماعی کشور ایران، به طور گسترده، تحقیق میدانی و آماری (پیمایشی، آزمایشی و آزمایشگاهی) انجام ندادهاند چگونه میتوانند به تغییر انسان ناشناخته بپردازند.
اسلامیسازی علوم انسانی نیز بدین معناست که انسان مطلوب و توصیههای کلان انسانی را از قرآن و سنت و عقل بدست آوریم و انسانِ تحققیافته را نیز با روش تجربی- عقلی و مبانی اسلامی، تبیین و تفسیر نماییم. وقتی انسانِ تحققیافته در کشورهای اسلامی با روش تجربی- عقلی و مبانی هستی شناختی و انسان شناختی و معرفت شناختی و مکتبی اسلام، تبیین و تفسیر شد آنگاه با توجه به انسانِ مطلوب اسلامی و توصیههای اجتهادی دینی (فقه و اخلاق و تربیت و عرفان) انسانِ تحقق یافته فردی و اجتماعی، تغییر مییابد و به وضعیت مطلوب اسلامی میرسد.
این بیان نشان میدهد که جهان بینی اسلامی بر سه ضلع علوم انسانی یعنی انسانِ مطلوب، انسانِ تحققیافته و توصیههای انسانی تأثیرگذار است.
اما منطق این فرایند چیست؟ چرا اول از بهینه سازی آغاز کرده و بعد بومی سازی و سپس اسلامی سازی دنبال میشود؟ پاسخ این است که این فرایند در ساحتهای پیشگفته بر منطق واقعیت و سیر از سادگی به مشکل انجام گرفته است. سادهترین ساحت تحول، ساحت بهینهسازی و سپس ساحت بومیسازی و بعد ساحت اسلامی سازی است.   
شایان ذکر است که آسیب شناسی وضع موجود، مبتنی بر نظریه وضع مطلوب است. پس بیشک قبل از پرداختن به آسیب شناسی وضع موجود به چیستی وضع مطلوب در علوم انسانی پرداختهایم.
حال که تعریف بهینهسازی و بومیسازی و اسلامیسازی علوم انسانی و ضرورت تحول آنها روشن شد؛ نوبت به طرح یک پرسش مدیریتی و استراتژیک میرسد. پرسش از اینکه این تحول با چه فرایند راهبردی و اجرایی صورت میپذیرد.
فرایند راهبردی تحول در علوم انسانی
تحول علوم انسانی، نیازمند به تدوین و اجرای فرایند راهبردی است که پس از تأمل فراوان و مشورت با صاحب نظران رشتههای مختلف در چهار مرحله فرهنگسازی، نقد، تولید و ترویج به شرح ذیل بیان میگردد:
مرحله نخست: فرهنگ سازی
این مرحله به صورت تدریجی از آغاز تا انجام تحول علوم انسانی با برگزاری نشستهای تخصصی دانشگاهی و حوزوی و همایشهای ملی در دو گام تحقق مییابد:
 گام نخست عبارت از فرهنگزدایی و غربزدایی اعتدالی و منطقی از نظریههای علوم انسانی غربی است.
گام دوم، تقویت هویت و فرهنگ بومی و اسلامی است.
مرحله دوم: نقد
این مرحله با تدوین و نشر مقالات علمی و برگزاری نشستهای تخصصی و کرسیهای نقد و مناظره در چهار گام به ترتیب ذیل صورت میپذیرد:
 گام نخست: نقد کتابهای درسی به لحاظ روشی و محتوایی.
گام دوم: نقد نظریههای غربی با یکدیگر؛ برای نمونه: نقد نظریههای جامعه شناسی ماکس وبر به وسیله نظریههای گیدنز و پارسونز جهت مقابله با رویکرد انحصارگرایی غربی.
گام سوم: نقـد نظریههای غـربـی بـا بهرهگیـری از آموزههای اسلامی.
گام چهارم: نقد مبانی و پارادایمها و روششناسی علوم انسانی غربی با مبانی معرفت شناختی و فلسفی اسلام.
شایان ذکر است که هر گاه سخن از نقد به میان میآید؛ حتما شاخص و معیاری برای نقد پذیرفته شده است. شاخص ما در مرحله نقد، نظریههای رقیب غربی و آموزههای اسلامی و مبانی معرفت شناختی و فلسفی اسلام است. پس نقد در فرایند راهبردی دارای مراحلی است و از نقد متون درسی تا نقد نظریهها و مبانی را شامل میشود و همچنین نقد به وسیله نظریههای رقیب غربی و نقد مبتنی بر آموزههای اسلامی و نقد مبتنی بر مبانی اسلامی را در بر میگیرد. اگر بخواهیم ابتدا با نقد مبتنی بر مبانی علوم انسانی شروع کنیم به لحاظ عملیاتی نسبت به استادان دانشگاه موفق نخواهیم شد. مسیر پیشگفته به لحاظ اجرایی توفیق بیشتری دارد.   
مرحله سوم: تولید
 مرحله تولید به همراه برگزاری کرسیهای نظریهپردازی و نوآوری و نشر نظریهها در مجلات علمی- پژوهشی در پنج گام انجام میپذیرد:
 گام اول: کشف نظریههای بومی و اسلامی علوم انسانی از قرون اولیه اسلام تا کنون و تدوین و نشر آنها؛ مانند: دیدگاههای سیاسی فارابی و خواجه نصیرالدین طوسی.
گام دوم: بومیسازی علوم انسانی با انجام تحقیقات بومی و مورد نیاز کشور.
گام سوم: تأسیس مبانی و الگو و روش شناسی اسلامی با بهرهگیری از فلسفه اسلامی و اصول فقه و مناهج التفسیر، جهت جایگزینی با مبانی و پارادایمها و روششناسی غربی.
گام چهارم: آموزش و انتقال مبانی، الگو و مکتب اسلامی به استادان علوم انسانی.
گام پنجم: تولید علوم انسانی اسلامی با کمک الگوی فلسفی و مکتبی و روش شناختی و آموزههای اسلامی.
مرحله چهارم: ترویج
این مرحله با بکارگیری نظریههای بومی و اسلامی در نهادهای آموزشی و پژوهشی و بالینی، تدوین کتابهای درسی و معرفی آنها به عنوان آزمون ارشد و دکتری، برگزاری نشـسـتهای تخصـصی منطقهایـی و مـلی و بینالمللی،کرسیهای نقد و مناظره و نظریهپردازی و نوآوری و آزاد اندیشی، انتشار نشریات تخصصی به زبانهای فارسی و عربی و انگلیسی، تأسیس سایتهای علمی و تخصصی در عرصه علوم انسانی اسلامی اجرایی میشود.
شایان ذکر است که فرایند تحول در علوم انسانی، باید با شناسایی وضعیت موجود و آسیب شناسی علوم انسانی، شناسایی وضعیت مطلوب و بایستههای خُرد و کلان تحول علوم انسانی با توجه به زمینهها و موانع حرکت، از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب با برنامه کوتاه و میان و بلند مدت انجام گیرد. ابتدا باید وضعیت موجود، تبیین و سپس آسیب شناسی شود و در مرحله بعد، راهبردها و سیاستهای تغییر کشف و بیان و اجرا گردد.
این فعالیت با بهرهگیری از مبانی عقلانیت اسلامی (هستی شناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی، ارزش شناسی و روش شناسی اسلامی) و با استفاده از مکتب رفتاری و اجتماعی اسلام (آموزههای کلان کاربردی در عرصه علوم انسانی) به تولید علوم انسانی اسلامی میانجامد.
آسیب شناسی علوم انسانی نشان میدهد که اولاً، مبانی و روشهای رایج در علوم انسانی مبتنی بر مبانی فلسفی غرب است و با مبانی اسلامی هماهنگی ندارند. ثانیاً، محتوا و نظریات علوم انسانی برگرفته از شرایط جغرافیایی و فرهنگی غرب و کشورهای غیراسلامی است. ثالثاً، تئوریهای علوم انسانی در کشور ایران، روز آمد نبوده و به دورههای گذشته غرب ارتباط دارد.
دستاندرکاران تحول در علوم انسانی باید به چند نکته مهم در عرصه تحول توجه داشته باشند. اولین مطلب اینکه باید بدانند که تحول علمی با بخشنامه و آیین‌‌نامه تحقق نمییابد. باید استعدادها و توانمندیهای استادان دانشگاه و حوزه بکار گرفته شود تا گفتمان نخبگانی شکل گیرد. مطلب دوم اینکه تحول علوم انسانی را باید از مهد کودک شروع کرد و با ادامه آن در دوره ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان، زمینه تحول دانشگاهی آن را فراهم ساخت. مطلب سوم اینکه نه تنها با افزودن پسوند اسلامی به علوم انسانی و تشکیل رشتههای علوم انسانی اسلامی، مانند: جامعه شناسی اسلامی و اقتصاد اسلامی، اسلامی سازی علوم انسانی تحقق نمییابد؛ بلکه مانع تولید آنها میشود. اسلامیسازی با روششناسی معینی تحققپذیر است. چهارمین مطلب این است که تجربه آموزشی و پژوهشی و مدیریتی تحول علوم اسلامی در سه دهه اخیر در انجمنها و مؤسسهها و دانشگاههای ایران و تجربه نیم قرن اخیر در جهان، تجربه مبارکی است که باید استفاده شود و از برخی رشتههای علوم انسانی که در اسلامی شدن توفیق بیشتری داشتند در اسلامیسازی علوم دیگر استفاده شود. مطلب پنجم این است که حرکت اسلامیسازی علوم انسانی، بدون توقف علوم انسانیِ تحقق یافته، ولی با کنترل آن، باید با شتاب و بالنده و با نشاط و شادابی دنبال شود. ششمین مطلب اینکه باید چهار مرحله در فرایند تحول لحاظ گردد:
مرحله اول: کشف نظریه تحول علم و اینکه چگونه علم در جهان تحول مییابد.
مرحله دوم: الگوی و مدل تحول علم در کشور.
مرحله سوم: تدوین نقشه راه و سیاستهای تحول علم. مرحله چهارم: تدوین برنامههای اجرایی تحول.
فرایند اجرایی تحول در علوم انسانی
پس از تبیین فرایند راهبردی، نوبت به بیان فرایند اجرایی میرسد و اینکه چگونه فرایند راهبردی، عملیاتی گردد. نگارنده، سه مرحله ذیل را برای تحول علوم انسانی پیشنهاد میدهد: 
مرحله اول: تشکیل شورای مقدماتی تحول
این شورا از متخصصان علوم انسانی و متخصصان علوم استراتژیک و متخصصان اسلامشناس، جهت تدوین فرایند راهبردی و اجرایی و اهداف و چشم انداز و نقشه راه تحول علوم انسانی و تدوین وظایف شورای سیاستگذاری به صورت موقتی تشکیل میشود.
مرحله دوم: تشکیل شورای سیاستگذاری تحول
این شورا، باید متشکل باشد از یک فیلسوف علوم انسانی و سه اسلامشناس(متخصص در کلام و فقه و اخلاق) ومسئولان متخصص گروههای تخصصی در علوم انسانی ذیل که توانایی مدیریت گروههای تخصصی تحول را داشته باشند. گروههای تخصصی علوم انسانی عبارتند از: فلسفه، فقه و اصول و حقوق، الهیات و کلام و فلسفه دین، عرفان و ادیان، علوم قرآن و حدیث، ادبیات فارسی، زبانهای خارجی، روانشناسی، علومسیاسی، جامعهشناسی، علوم اقتصادی، مدیریت، علوم تربیتی، هنر، معماری، مطالعات زنان و خانواده، علوم تاریخی، علوم جغرافی، علوم ارتباطات، غرب شناسی، مطالعات فرهنگی.
مرحله سوم: تشکیل گروههای تخصصی تحول
گروههای علمی تحول در عرصه علوم انسانی به صورت تخصصی با حضور متخصصان متعهد و معتقد به تحول، شکل پیدا میکند. این گروهها، برای رسیدن به اهداف تحول، باید وقت کافی بگذارند و با برگزاری جلسات سه ساعته ماهیانه، به همراه فعالیتهای جانبی در مراکز علمی خود، منشأ تحول و ارتقاء علوم انسانی شوند. اعضای متخصص علوم انسانی در شورای سیاست گذاری، به عنوان رئیس گروه تخصصی تعیین میگردند تا با مشارکت اعضای علمی گروه به تدوین اهداف و وظایف و مدیریت گروه بپردازد.
تعداد اعضای پیوسته هر گروه، پانزده نفر از استاد تمام یا دانشیار دانشگاههای معتبر کشور میباشند، تا هر یک در دانشگاه خود و دانشگاههای دیگر بتوانند تحول در آن رشته را با جمعی از استادان و اعضای وابسته مدیریت کنند.
هر گروهی باید تلاش کند تا در راستای تحقق اهداف و وظایف تحول علوم انسانی، عضوگیری کند و محققان بیشتری را به صورت وابسته بکار گیرد تا تحول در درون گروههای علمی و استادان دانشگاهی و حوزوی اتفاق بیفتد.
وظایف گروههای تخصصی عبارتند از: تعیین اهداف و چشم انداز تحول در رشته تخصصی، برنامهریزی و مدیریت در راستای فرهنگسازی گفتمان تحول در علوم انسانی دانشگاهها و مراکز علمی، آسیبشناسی ساختار و مدیریت، ارزیابی برنامههای آموزشی و پژوهشی، کاهش و افزایش علمی و هدفمند رشتههای علوم انسانی، ارتباط با نخبگان حوزوی در راستای تقویت و بهرهگیری از مبانی علوم انسانی اسلامی، آسیب شناسی سر فصلهای رشتههای علوم انسانی، آسیب شناسی کتابهای درسی و غیر درسی و کتابهای ترجمه شده علوم انسانی، آسیب شناسی پایاننامههای رشتههای علوم انسانی، دانش افزایی اساتید علوم انسانی در راستای تحول، نقد نظریههای علوم انسانی غربی، دستیابی به مبانی اسلامی، شناسایی مبانی علوم انسانی غربی و جایگزینی مبانی اسلامی و نشان دادن تغییر نظریهها، تولید نظریههای علوم انسانی اسلامی با استفاده از مبانی اسلامی، ترویج و توسعه ملی نظریههای علوم انسانی اسلامی، ترویج و توسعه جهانی نظریههای علوم انسانی اسلامی، مسأله شناسی در حوزههای مورد نیاز جامعه، برگزاری نشستهای تخصصی و میان رشتهایی در دانشگاهها و مراکز علمی، برگزاری همایشهای ترویجی در دانشگاهها و مراکز علمی، برگزاری نشستهای مشترک علمی با مراکز و نخبگان حوزوی، انتشار مجلات تخصصی علمی ترویجی و علمی پژوهشی در راستای نقد نظریههای علوم انسانی غربی و تولید علوم انسانی غربی، تأسیس سایتهای تخصصی و ترویجی در رشتههای علوم انسانی اسلامی، آگاهیبخشی به دانشجویان نسبت به معارف اسلامی متناسب با رشته تحصیلی جهت بکارگیری در نظریههای علوم انسانی و تولید منابع انسانی و متخصصان علوم انسانی اسلامی، ارزیابی تحقیقات برتر و معرفی آنها به جشنواره فارابی، ایجاد یا بالندگی انجمنهای علمی استادان و دانشجویان و بصیرت افزایی در مساله تحول.
شایان ذکر است که در فرایند اجرایی تحول در علوم انسانی لازم نیست که تمام وضعیت موجود شناسایی شود و سپس وضعیت مطلوب به طور کامل معلوم گردد و بعد به اصلاح آن پرداخت. مدیریت میتواند به صورت فرایندی به شناسایی و اصلاح علوم انسانی بپردازد. 
فرایند معرفتی تحول در علوم انسانی
تحول در علوم انسانی، علاوه بر فرایند راهبردی و اجرایی به فرایند معرفتی هم نیازمند است که باید مدیریت شود این فرایند به شرح ذیل بیان میگردد:
مرحله اول: نقد میراث غربی
این مرحله از نقد با نقد در فرایند راهبردی تفاوت دارد. در فرایند راهبردی به اصل استراتژیکی به نام نقد پرداخته شده ولی نقد در فرایند معرفتی به محتوای نقد پرداخته شده است. فرایند معرفتی نقد نیز باید همانند فرایند راهبردی و اجرایی مدیریت شود. اما فرایند معرفتی نقد عبارت است از: ۱- نشان دادن تئوریهای علوم انسانی غربی و معارض با آموزههای آشکار اسلامی در علوم انسانی ۲- تهذیب و پاکسازی آموزههای معارض غربی با کمک آموزههای اسلامی از عناصر کلیدی تمدن غرب ۳- معرفی و نقد پارادایمها و الگوهای فلسفی و معرفت شناختی و انسان شناختی و روش شناختی غربی در عرصه علوم انسانی با یکدیگر و با بهرهگیری از مبانی فلسفی و جهانبینی و انسان شناختی و معرفت شناختی و روش شناختی اسلام
مرحله دوم: کشف میراث اسلامی
۱- شناسایی و تدوین میراث علوم انسانی اسلامی
۲- کشف الگوها و نظامهای علوم انسانی در تمدن گذشته اسلامی
مرحله سوم: تولید فلسفه و نظریههای علوم انسانی اسلامی
۱- کشف عناصر کلیدی علوم انسانی اسلامی
۲- تدوین نظام و الگوی فلسفی و جهان بینی اسلامی
۳- تدوین نظام انسان شناسی اسلامی عام برای همه علوم انسانی اسلامی
۴- تدوین نظام انسان شناسی اسلامی خاص برای هر یک از علوم انسانی جهت کشف انسان اقتصادی و سیاسی و مدیریتی و تربیتی و حقوقی و غیره در اسلام
۵- تدوین نظام ارزش شناسی عام برای همه علوم انسانی اسلامی
۶- تدوین نظام ارزش شناسی خاص برای هر یک از علوم انسانی اسلامی
۷- تدوین نظام روش شناسی اسلام
۸- تدوین تعاریف و مدلهای مختلف اسلامی سازی علوم انسانی
۹- تعریف و تدوین مدل پذیرفته شده در باب علوم انسانی اسلامی یعنی: الگوی حکمی- اجتهادی علوم انسانی
۱۰- سادهسازی مدل گزینشی، برای استفاده عالمان علوم انسانی
۱۱- آزمونپذیری مدل علم دینی
۱۲- کشف نظریههای علوم انسانی اسلامی
۱۳- تولید علوم انسانی اسلامی
۱۴- بازسازی و بالندگی علوم انسانی اسلامی
شبهه و پاسخ
ممکن است برخی شبهه وارد کنند که ادبیات مدیریت تحول در علوم انسانی، هم یک ادبیات مهندسی و تکنولوژی است و هم از مفاهیم غربی و مدرن، مانند: مدل، الگو، نقد، انسان شناسی، معرفت شناسی، جهان بینی و ارزش استفاده شده است. همه این مفاهیم، توسط سیستم فکری غرب مانند: کانت و نیچه و دیگران ارایه شده است. نتیجه شبهه، این است که تحول در علوم انسانی و اسلامیسازی آن بر اساس سیستم فکری غرب میخواهد تحقق پیدا کند. پاسخ نگارنده به شبهه غربزدگی در تحول این است که: اولاً، نگارنده از میان چهار رویکرد غربگرایی و غربستیزی و غربگریزی و غربگزینی، به رویکرد غربگزینی اعتقاد دارد. پس بکارگیری برخی مفاهیم غربی که با مبانی و آموزههای اسلامی سازگار است؛ مانعی ندارد. ثانیاً، گرچه مفهوم ارزش در فلسفه نیچه و مفهوم نقد در فلسفه کانت و مفهوم معرفت شناسی در فلسفه دکارت ظاهر شد؛ ولی حقیقت این مفاهیم در فلسفه و فرهنگ اسلامی هم وجود داشته است. آیا بحث از چیستی و اقسام علم و حکایتگری آن در فلسفه اسلامی نبوده است؟ آیا نقد نظریههای فلسفی و فقهی و کلامی و تاریخی در فرهنگ اسلامی وجود نداشته است؟ آیا بحث از فضیلت و رذیلت و ارزش مثبت و منفی در اخلاق اسلامی مطرح نبوده است؟ پس بکارگیری واژههای غربی به معنای پذیرش معانی آنها در فلسفههای غرب نیست. نگارنده، در مدیریت تحول به هیچ وجه از نقد، فلسفه انتقادی کانت یا از ارزش، ارزش در فلسفه نیچه و از معرفتشناسی، معرفت شناسی دکارت و از انسان شناسی، انسان شناسی در فلسفه اگزیستانسیالیسم و اومانیسم را اراده نکرده است.    
۱. ر.ک به چیستی تحول در علوم انسانی، نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاهها.
۲. دیدگاه اخباریان معاصر.
۳. این دو دیدگاه در تحقیقات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی مشاهده میشود.
۴. دیدگاه آقای سروش در کتاب تفرج صنع
۵. افرادی که با روش تجربی یا اجتهادی میخواهند دانشی نوی در اندازند.
کد خبر : 544
تاريخ ثبت خبر : 8 شهریور 1393
ساعت بارگزاری خبر : 21:45

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)