| امروز سه شنبه, ۲۸ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

مقاله/ بخش دوم؛


مبانی نظام تربیتی علی صفائی حائری(عین صاد)

از هنگامی که انسان به دین روی می آورد و از حد غریزه و فکر و عقل بالاتر می رود سیری را در درون خود آغاز می کند. این سیر با تسلیم و پذیرش دین و آموزه های آن و تغییر تلقی انسان از خود و هستی و نقش خویش در هستی آغاز می شود و در این حد اولین گام یعنی اسلام حاصل شده است.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، حجت الاسلام والمسلمین دکتر امیر غنوی دانشیار و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، از شاگردان استاد علی صفائی حائری و مدیر اندیشکده فرهنگ و تربیت مؤسسه لیله‌القدر (مؤسسه تنظیم و نشر آثار علی صفائی حائری) مقاله مبانی نظام تربیتی استاد علی صفائی حائری ملقب به عین صاد را به نگارش درآورده است.

بخش دوم این مقاله در ادامه آمده است:

 4 ـ سیر رشد طبیعی

سیر رشد شعور و درک انسان تأثیر مهمی در چگونگی تربیت او دارد؛ زیرا برخورد با او متناسب با میزان درک و فهم اوست. انسان در فصل اول زندگی خویش یعنی قبل از بلوغ توان درک مفاهیم تجریدی و درک استدلالات عمیق را ندارد ولی شبهات بنیان کن را درمی یابد و اثر می پذیرد.

استاد با تکیه بر منابع دینی و هم صدا با عارفان مسلمان شعور را در همۀ وجود ساری و جاری می داند  ولی این شعور در انسان مراحلی را طی می کند و شعور وجودی تا شعور حسی و شعور احساسی و سپس هوش و حافظه و سپس تعمیم و تجرید و سپس سنجش و نقد و ارزیابی می رسد. در این مرحله است که خودآگاهی و نقد آگاهی ها در انسان شروع می شود. در کنار این همه و بالاتر از همۀ این آگاهی ها آن درکی است که هر کس از وجود خویش داشته و دردها و خوشی ها و حالت های گوناگون خود را می یابد .

 این تصویر از مراحل رشد در نحوه برخورد انسان با کودک در مراحل سنی مختلف و در قبل و بعد بلوغ متفاوت می کند؛ زیرا در هر یک از این مراحل توانایی یادگیری و فهم فرد متفاوت بوده و نمی توان توقعات بیش از توان از او داشت و یا با وجود امکان فهم و کنترل، او را به حال خود رها کرد.

همین است که در کتاب انسان در دو فصل در تربیت کودک در جامعه باز و متضاد از شیوه متفاوتی از تربیت گفتگو می شود تا کودک با وجود عدم توان درک پاسخ ها و استدلال های عمیق به نوعی از مصونیت در برابر القائات و وسوسه ها برسد و با داشتن شخصیت، حریت و تفکر بتواند از میان این آتش سوزان به سلامت بگذرد.

۵٫ سیر رشد اجتماعی

انسان با ترکیب خود به حرکت و به آگاهی می رسد و از شعور حسی و احساسی و از شعور عقلانی و توان تعمیم و تجرید و پس از آن قدرت سنجش و انتخاب برتر برخوردار می شود. انسان با این ها و با بیشتر طلبی و بهتر طلبی و تحرک خواهی برخاسته از آن به تأمین نیازهایش روی  آورده و این همه تولید و تلاش را در عرصه اجتماع شکل داده است.

برای به دست آوردن نیازهایمان محتاج آزادی هستیم ولی بخاطر همان نیازها به جمع روی می آوریم و برای حفظ و ادامۀ جمع به قوانین و روابط عادلانه تن می دهیم و با این عدالت می توانیم به اوج تکامل مادی و رفاه فردی و اجتماعی نائل شویم. اما هنگامی که به وادی عدالت و رفاه می رسیم و همۀ نیازهای خود را برآورده می بینیم احساس پوچی در ما سبز می شود و اشتیاق به جایی که این جا نیست، به فراتر از مشهود، به غیب را در خود حس می کنیم. این اشتیاق است که زمینه ساز عرفان و یافتن پنجره ای به آن سوی این هستی محدود و مشهود می شود. اینجاست که آدمی شاهد اوجی دیگر است و توانمندی های درونی خود را شکوفا می بیند و به عشق و شهود و تسخیر و تسلط می رسد

عرفان می تواند برای برخی آخرین منزل باشد تا خیمه و خرگاه خود را در کنار همین رود جاری در بطن تاریخ برپا کنند و برای خود چیزی فراتر از آن نبینند و می تواند برای نگاه های تیز و همت های بلند تنها یک منزل باشد، منزلی که در آن لختی درنگ کافی است و باید از آن به سوی تکامل در دو بعد مادی و معنوی وصول به هر دو اوج در توانمندی های درونی و بیرونی رخت بربست و حتی به بالاتر از آن به سوی رشد و جهت دهی همۀ استعدادها اندیشید و پر گشود.

درک استاد از چگونگی وصول انسان به حرکت و تلاش در عرصه اجتماع و همچنین از چگونگی و مراحل تحول در اهداف انسان تأثیر مهمی در تربیت بجای می گذارد. در این نگاه مربی می داند که چه چیز فرد را به عرصه اجتماع کشانده و با تولید و تلاش پیوند زده و باز می داند که روند تحول در اهداف اجتماعی انسان چیست و به تدریج چه اهدافی در ذهن و دل او بزرگ خواهد شد. در این نگاه با قاطعیت می توان گفت‌ که‌ انسان‌ فرزند طبقه،‌ فرزند شرایط، فرزند موقعیت ها نیست‌ که‌ او فرزند همت ‌خویش‌، فرزند انتخاب‌ خویش‌ است‌، و این‌ انتخاب‌ ریشه‌ در وجود انسان‌ و ترکیب‌ عالی‌ او دارد، که‌ از جبرهای ‌گوناگون‌ بهره‌ می‌گیرد و آنها را تبدیل‌ می‌کند و اصالت‌ را به‌ همین‌ ترکیب‌ می‌سپارد.

این شناخت به مربی نشان می دهد که چگونه انگیزه ها و رفتارهای افراد را در پیوند با اجتماع سامان داده و ارتقاء بخشد و نشان می دهد که چه وسوسه ها و جلوه هایی در راه منتظر فرد و جامعه سالک خواهد بود و او را برای چه اموری باید آماده ساخت.

۶٫ آزادی و انتخاب

در شکل گیری شخصیت انسان عوامل بسیاری دخیل هستند؛ وراثت، تربیت، محیط، جامعه، طبیعت و تاریخ در انسان نیروها و شکوفایى‏هایى مى‏آورند اما در کنار این ها هماهنگى نیروهاى درونى انسان تا حدى است که نیروها و جبرهاى بیرون را هم تسخیر مى‏کند. فکر با حرکت جبرى خودش از تجربه‏هاى حسى، شناخت‏ها را بدست مى‏آورد و جدیدها را کشف مى‏کند.

 عقل هم به گونه‏ اى جبرى، این شناخت‏ها و این جدیدها را مى‏سنجد و بر آنها نظارت مى ‏کند و بهتر طلبى انسان، او را به سوى بهترهاى سنجیده شده مى‏ کشاند و انسان حرکتش را شروع مى‏ کند و از آنچه امروز با آن بود، آزاد مى‏ شود. این آزادى و این حرکت، از ترکیب و هماهنگى این استعدادها بدست مى‏ آید

این آزادى و انتخاب انسان نتیجه‏ ترکیب جبرهاى درونى است و این آزادى است که او را به علم و کشف قانون‏ هاى حاکم و طبیعت و تاریخ و محیط مى‏ رساند و با کشف این قانون‏ ها، انسان به تسخیر آنها و سپس به تغییر آنها نائل مى‏ شود.

 آزادى انسان نه به خاطر علم و آگاهى و درک ضرورت‏ها و جبرهاست که از ترکیب استعدادهاى اوست. این ترکیب است که در او خودآگاهى را می آورد و او را به علم مى‏ رساند.

اما انسان نه فقط با جبرها درگیر است بلکه دچار اسارت هایی نیز هست؛ هوی و هوس، تقلید، عادت، تلقین و تعصب و جلوه ها اسارت هایی به بار می آورند که با کمک کنجکاوی و حقیقت طلبی انسان که در انسان موجود هستند و همچنین با شخصیت یافتن انسان، با درک او از عظمتش و با شناخت عظمت خدا و با درک وسعت هستی و با شناخت دردها و رنج ها و مرگ ها این اسارت ها برطرف می شوند.

بالاترین سطح آزادی در رهایی از خود آزادی و وابسته نماندن به آن است. عظمت مذهب در همین است که با آن روش‏ها و آموزش‏ها انسان را به آزادى مى‏رساند و راکدها را راه مى‏I اندازد و پس از رسیدن به این آزادى به آنها شکل مى ‏دهد و آنها را به عبودیت مى‏رساند و جهت مى‏ دهد تا حرکتى و نورى بوجود بیاید. و این رسالت پس از رسیدن و به عبودیت عملى شود اَشهَدُ اَن مُحَمداً عَبْدُهُ و رَسُولُهُ.

۷٫ چگونگی تحول

انسان چگونه می تواند به تغییر خود موفق شود؟ این پرسش انسان شناسانه ای است که بحث اخلاق حول آن شکل گرفته و هر مکتب اخلاقی به آن پاسخی داده است.

 در نگاه استاد پیدایش هر گونه تغییرى در فردى منوط به دو اصل ترکیب و تبدیل است؛ فی المثل نیاز به مقبولیت یک نیاز روانى است. انسان دوست دارد خودش را نشان بدهد. بچه‏ ها با شیطنت‌‌ها و تحرکاتِشان در جلوى بزرگترها خود را نشان می دهند، حال معرفت این که چه چشمى سزاوار است که تو را ببیند و چه وجودى ارزش آن را دارد که تو خود را به او عرضه کنى و معرفت بى ‏ارزشى چشم‏ها و ناپایدارى‏ها نگاه‏ ها و آدم‏ها و توجه شان، تو را وادار مى‏ کند که به خاطر نظر حق، براى کسى و نظرى، خودت را عرضه نکنى.

هنگامى که این شناخت با این احساس‏ها ترکیب مى‏ شود ترس و خوف به وجود مى ‏آید؛ که على(ع) درباره متقین می ‏فرماید: اذا زکى احدهم خافوا؛ هنگامى که از آن‏ها تعریف مى‏ کنى ترس برشان مى‏ دارد؛ ترکیب جدیدى به وجود آمده که مقبولیت و تظاهر و ریا را به خوف تبدیل کرده و به پنهان کارى وادار کرده است.

عمل هم در این ترکیب نقش دارد؛ عمل انسان روى ایمان او و معرفت او اثر دارد. کفر در معرفت او اثر مى‏گذارد و یقین او را به شک تبدیل مى‏ کند و معرفت او را به کفر تبدیل مى‏ کند .

در نظام اخلاقى با ترکیب معرفت و احساس و تمرین و تدریج، آدمى بدى‏ هایش را به خوبى‏ ها تبدیل مى‏ کند .در نظام اخلاقى اسلام از چند راه به این تبدیل و تصعید مى‏ پردازد:

 راه اول: انتخاب بهتر: هنگامى‏که قدر و اندازه خود و عظمت استعدادهاى خود را مى‏ یابیم و به ارزش خود پى مى‏بریم. وجود عظیمى را احساس مى‏کنیم که محدود و محکوم نیست و زیبا و مهربان است، با این دید ما دیگر به این معبودهاى محکوم و محدود که از من مى‏گیرند و به من نمى‏ دهند دل نمى‏بندیم و به مرده ‏ها و میرنده ‏ها پاى‏بند نمى ‏شویم.

 با این دید، انسان در انتخاب او و در اطاعت و تسلیم او، احساس از دست رفتن و بن‏بست ندارد؛ که احساس غنا و جمال و محبت را با این شناخت‏ها گره زده است. (عقیده(

 با شناخت معبود هماهنگ و مهربان به انتخاب مى‏ رسیم و با انتخاب حى قیوم و مهربانِ زیبا، فقر و فنا و محدودیت خویش را تبدیل مى‏کنیم و استمرار مسلط خویش را جشن مى‏ گیریم.

 راه دوم: تجارت سود آور: با این زمینه‏ ها که گذشت انسان مى‏تواند کمتر را بدهد و زیادتر را بدست بیاورد، انسان مى ‏تواند تجارت کند و کم‏هاى خودش را زیاد بنماید و چه مشترى بهتر از خدا که می ‏تواند بدهد و حتى دیوار مرگ جلوگیر او نیست ان الله اشترى من المؤمنین انسان باید زندگى محدودش را با زندگى عظیم ‏ترى که استعدادهایش از آن حکایت دارند معامله کند و حب نفس او این گونه تبدیل می شود .

 راه سوم: تبدیل عشق‏ ها: راه سوم که عشق به نفس و عشق به زندگى را تبدیل مى ‏نماید این واقعیت است که مرگ ناچار ما را انتخاب مى ‏نماید و ما را به بازى مى‏گیرد، پس بگذار مرگى را انتخاب کنیم که آبستن زندگى باشد؛قل لن ینفعکم الفرار ان فررتم من الموت او القتل و اذا لاتمتعون الا قلیلا .

نظام اخلاقى دینى با ترکیبى از معرفت و محبت و نیت و عمل و عادت به تبدیل رذائل مى‏ پردازد و دیگر دستور نمى‏ دهد، که زمینه مى‏ سازد و بهره مى‏گیرد و در هنگام شکست به توبه و شفاعت و جبران مى‏ پردازد. دین با این مبانى به ترکیب معرفت و عشق و نیت و عمل سالم و مستمر با واقعیت صفات و حالات و رفتارهاى آدمى روى خواهد آورد و او را به داد و ستد مستمر و رشد و خسر مستمر نزدیک خواهد ساخت.

اگر ما این نگاه را به انسان داشته باشیم، دیگر انسان را نه وابسته به خلقتش و عنصرها و قواى عقل و شهوت و غضب مى‏ کنیم و نه وابسته به شرایط اجتماعى‏اش و نه وابسته به وراثت، تربیت و محیط و تشویق و تلقین و… مى‏ دانیم و نظام اخلاقی ما نظامى نیست که بخواهد انسان را با چند پند و اندرز متخلق به اخلاق کند.

۸٫ مراحل تحول و سلوک

از هنگامی که انسان به دین روی می آورد و از حد غریزه و فکر و عقل بالاتر می رود سیری را در درون خود آغاز می کند. این سیر با تسلیم و پذیرش دین و آموزه های آن و تغییر تلقی انسان از خود و هستی و نقش خویش در هستی آغاز می شود و در این حد اولین گام یعنی اسلام حاصل شده است.

با رسوخ این تلقی تازه از زندگی در احساس انسان و دخول این شناخت در دل ایمان شکل می گیرد و با سیطرۀ این شناخت آمیخته با احساس بر رفتار ما تقوی شکوفا می شود. تقوی یعنی شکل گیری رفتار بر اساس آنچه در ذهن مقبول افتاده و در دل جای گرفته است.

پس از تقوی نوبت به احسان می رسد که در آن تقوی با صبر درآمیخته و هم استحکام و مقاومت تقوی را سبب شده و هم حوصله و زیبایی در شیوۀ عمل را به دنبال آورده است. آنچه پس از این همه زیبایی در ذهن و احساس و عمل و مقاومت بدان نیاز هست شکستگی و افتادگی است تا این همه مانع سلوک نشود و غروری نیافریند. همین است که پس از احسان باید به اخبات رسید تا فروتنانه نه به خود و نه به عمل ها بلکه فقط به او اندیشید و جز او را نخواست.

اما پس از این همه آنچه حساب برخی را از دیگران جدا می‌کند بی‌قراری و اشتیاق ایشان است؛ آنهایی که در گردنه ها دلاورانه پیش تاخته و از سرعت خود نمی کاهند. این اشتیاق و دلاوری است که آنها را از قناعت جدا کرده و با داشتن همۀ خوبی ها از قناعت ها جدا کرده و به سبقت و مسارعت می کشاند و قرب را میسر می گرداند، اما قرب و نزدیکی با تمامی لطافت و شیرینی اش آخرین پاداش این پیش تاختگان نیست که آنان مشتاق دیدارند، لقاء دوست نور چشم ایشان و رضای او منت های آرزوی ایشان است.

مراتب اسلام، ایمان، تقوی، احسان، اخبات، سبقت، قرب و لقاء و رضوان مراحلی هستند که انسان قادر به طی کردن آنها است و هر یک مرکب ها و آفت ها و مسئله هایی دارند که در سلوک و در تربیت باید به آنها توجه داشت .

۹٫ شکر و کفر

ما همه از هدایت هایی از درون خود برخورداریم و برای ما در گوشه گوشۀ هستی و در کلام اولیاء خدا راهنمایی هایی تدارک شده است. ما برای بهره گیری از این هدایت ها گذشته از گوش و چشم ظاهر از بینایی و شنوایی دیگری در درون خود برخورد هستیم و با پذیرش هدایت ها و تن سپردن به حق می توانیم به نورانیت بیشتری در دیده ها و قدرت و گیرایی فزون تر در شنوایی برسیم و حتی از توانمندی های فکری و عقلی و روحی تازه ای برخوردار شویم.

به کار گیری نعمت‌ها در جایگاه خویش و بهره گیری از هدایت‌هایی که پروردگار برای ما فراهم آورده شکر نعمت اوست. این شکر نه فقط شکر گذاری و قدردانی بیشتر حق و فزونی امکانات را سبب می شود بلکه گستردگی وجودی و کنار رفتن محدودیت‌های درونی را موجب می گردد که لئن شکرتم لأزیدنکم شکر به افزایش خود انسان منجر می شود.

اما از دیگر سو چشم پوشی از نعمت ها و بهره نگرفتن از هدایت ها، مجازات محرومیت را به دنبال دارد که پاداش و مجازات هر دو متناسب با عمل انسان است جزاءً وفاقاً  .

هدایت نعمت خدا است و او هر که را از بهره نگیرد به محرومیت دچار می کند و همین است که آنهایی که از دیده ها و شنیده ها بهره نگرفته و بر فهم خویش پاسی ننهاده و از حق چشم پوشی می کنند از چشم و گوش و فهم و از توانمندی هایشان محروم می گردند و آنها که از تذکر او چشم می پوشند به تنگی و ضیق دچار می شوند .

۱۰٫ ابتلاء

یکی از بدیع ترین تحلیل های استاد را در نوشته های عمیق و پرشور او در خصوص بلاء می توان یافت. گفتگو از بلاء از پر تکرارترین بحث‌ها در سخنان استاد است. در نگاه استاد ابتلاء از یک سو سنتی است در هستی که حرکت آدمی را موجب شده و از سوی دیگر مرکبی است برای سلوک انسان.

هنگامى انسان بخواهد نقطه ‏هاى ضعف خودت را بشناسد و بر روى آن کار کند و هنگامى که بخواهد در کشاکش مبارزه و جهاد، از وابستگى‏ ها و علاقه‏ ها، آزاد شود، در این دو مرحله قدر بلاء را مى‏ شناسد. این بلاء لطفی است از سوی او تا ضعفها را نشان داده و از وابستگی‌ها آزاد کند. بلاء یک چهره ندارد، که تمامى داده ‏هاى او و ندادن‏ هاى او بلاء است. گرفتن و بخشیدن، محرومیت و دارایى، همه‏اش ابتلاء است.

و این بلاها آنقدر ادامه مى‏ یابند و آنقدر فشار مى ‏آورند که عجز شکوفا شود و از تمامى مراحل علم و عقل و عشق و عمل آزاد شده و از این مرکب‏ ها هم ناامید شویم؛ چون همین علم و عقل و عشق و عمل، که در یک مرحله مرکب راه و وسیله‏ رفتن هستند، در مراحل دیگر خودشان جزء حجاب‏ هاى نورانى مى ‏شوند و تو را از رفتن باز مى ‏دارند.

بلاء معبودهای دیگر را شکسته و تعلق و دلبستگی را بر داشته و وسعت و فراغت می آورد. بلاء دل را مى‏ شکند و توکل بر عمل و حالت را مى‏ گیرد و تو را از خودت جدا مى‏سازد و این حقیقت اخلاص است. بلاء تو را از دنیا مى‏ کند و مى‏ رماند و به غیب سوق مى‏ دهد و مى ‏تاراند و دلى که از دنیا بیرون رفت کارهایش حتى خوردن و خوابیدنش، دنیایى نیست و الهى است. بلاء همانند شکر دیوارهای وجود ما را ریخته و افزایش وجود و در نتیجه افزایش شعور را به دنبال دارد تعبیر سنزید المحسنین در قرآن از همین افزایش خود محسن خبر می دهد که تقوی را با صبر در بلایاء در خود جمع کرده است.

بلاء و مصیبت بت‏ها و معبودها را نشان مى‏ دهد که شکستنى هستند و قابل اعتماد نیستند و هنگامى که این شکست‏ها و تحول‏ها شامل و گسترده شد دل و عمل خالص مى ‏شود و تمامى دین براى خدا مى‏ ماند و بدعت و التقاط و تبعیض در ایمان و کفر زمین‌ه‏اى نمى‏ یابد.

بلاء در نعمت‏ها و تحول نعمت‏ها، اطمینان به نعمت را بر مى‏دارد و ابتلاء و مصائب، ضعف‏ها و حالت‏ها را به تو نشان مى‏ دهند و تمحیص مى‏ کنند و در نتیجه تکیه بر علم و عشق و عمل برطرف مى‏ شود و اطمینان به قدر و اطمینان به شکر در دارایى ‏ها و صبر در گرفتارى‏ ها، در تو مى‏شکند، که این‏ها و این شکر و صبر به اندازه تو هستند و مگر تو چه قدر و تا چه قدرى، که تا او سربردارى.

 پس تو مى‏مانى بدون تکیه بر نعمت و بدون تکیه بر علم و عشق و عمل، و بدون تکیه بر طاعت و حالت و بدون تکیه بر صبر و شکر، تو مى ‏مانى و بى نهایت راه و توشه‏ ى کم. تو مى‏ مانى و تمام مى‏شوى و آن‏جا که تو تمام شدى تازه رفتن آغاز مى‏ شود. یا ایتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربک… 

این نگاه به ابتلاء تأثیری عمیق بر تصویر ما از چگونگی سلوک و همچنین نقش کلیدی ابتلاء در تربیت به جای می گذارد و ابتلاء به عنوان مرکبی برای سلوک و مرحله ای حتمی در تربیت الهی جایگاهی ویژه می یابد که باید متربی را برای آن آماده ساخت و در طی آن با تذکر حمایت کرد.

قسمت قبلی این مقاله را اینجا بخوانید!

انتهای پیام/

کد خبر : 63648
تاريخ ثبت خبر : 9 اسفند 1396
ساعت بارگزاری خبر : 13:01
برچسب‌ها:, ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)