به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، مقاله «مبانى انسان شناسى انقلاب اسلامى» توسط حجت الاسلام والمسلمین دکتر نجف لکزایی رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی نگاشته شده است.
در ادامه اصل مقاله می آید:
مقدمه
موضع اتخاذ شده توسط مکتب و حتى هر متفکرى در مباحث انسانشناسى تأثیر مستقیمى در اندیشه ها و دیدگاه هاى سیاسى وى خواهد داشت. فى المثل پاسخ به پرسشهایى از قبیل مبدأ و یا مبادى پیدایش و تکوین انسان، ماهیت وجود و روابط وى و نیز غایات، اهداف و آمال انسان، هر چه باشد، دستگاه سیاسى ویژه اى را پى ریزى خواهد کرد.
مکتب و یا متفکرى که مبدأ انسان را الهى مىبیند (انّا للّه)، با متفکرى که مبدأ انسان را مادى مى بیند دو نوع اندیشه و عمل سیاسى خواهند داشت. همچنین اگر غایت انسان را الهى بدانیم (انا الیه راجعون) یا مادى، باز هم در نوع اندیشه و عمل سیاسى تجویزى تفاوت حاصل خواهد شد. بر همین اساس است که مدعاى مقالۀ حاضر ابتناى انقلاب اسلامى بر مبانى انسانشناسى ویژه اى است.
پرسشهاى دیگرى که در حوزۀ انسانشناسى سیاسى از اهمیت قابل توجهى برخوردار است، مى تواند پرسش هایى از قبیل آنچه مى آید باشد.
۱٫ آیا انسان ها فردگرا هستند یا جمع گرا؟
منظور این است که آیا خلقت انسانها به گونه اى است که تمایل به زندگى فردى را در آنها تقویت مى کند، آن گونه که بسیارى از فیلسوفان لیبرال مدعى هستند و بر همین اساس به فردگرایى اصالت مى بخشند.(۲) یا اینکه آفرینش انسانها به گونه اى است که تمایل به زندگى اجتماعى را در آنها تقویت مى نماید، آنچنانکه نوع مارکسیست ها مدعىاین نظریه بودند.(۳)
2. آیا انسان ها از نظر آفرینش، سیاسى آفریده شدهاند و یا غیر سیاسى؟
ارسطو مى گفت: انسان مدنى الطبع است و منظور وى آن بود که سرشت و خلقت انسان به گونهاى است که تمایل به سیاست در آن نهادینه شده است.(۴) در حالى که اصحاب مکتب اصالت فایده انسان را موجودى غیرسیاسى و فایده گرا و لذت گرا می دانند. بنتهام در این مورد شاخص است.(۵)
۳٫ آیا انسان در طبیعت اولى خود آزاد، مختار و عقلانى آفریده شده است یا مجبور و غیرعقلانى؟
کسانى از قبیل هگل در فلسفۀ سیاسى غرب و معتزله در جهان اسلام از نظریۀ اول و هابز از فیلسوفان سیاسى مغربزمین و اشاعره از متکلمان مسلمان از نظریۀ دوم دفاع و جانبدارى کردهاند.(۶) در حالى که عموم عالمان شیعى از نظریهاى متوسط، یعنى «لا جبر ولا تفویض بل امربین الامرین»(7) طرفدارى کرده اند.
۴٫ آیا انسان کمال طلب وکمال پذیر است یا کمال ناپذیر؟
نحوۀ کمالپذیرى نیز مورد اختلاف است: در حالى که از نظر آنارشیست ها انسان موجودى «خودبسنده» است و با عقل و درایت خود مى تواند کمالات را شناسایى کند و راه کمال را طى کند. از نظر مسلمان ها ضرورت رهبرى الهى براى هدایت به سمت کمال و ناقص بودن عقل بشرى امرى بدیهى تلقى مى شود.(۸)
پرسشهاى دیگرى(۹) از قبیل بیگانگى انسان ها از یکدیگر و یا همگرایى آنها نسبت به هم، عوامل تفرقه و همبستگى، اصالت همبستگى یا تفرقه، برترى و یا عدم برترى انسان از سایر موجودات، انسان به عنوان جزئى از هستى یا جزئى ویژه از هستى، فضائل اجبارى و اختیارى انسان، شرافت مادى و معنوى انسان، جایگاه انسان در عالم هستى، ابعاد وجود انسان، غرایز انسان، عقل و نفس، قواى نفس، مراتب نظرى و عملى عقل، هدفدارى انسان و… از پرسشهاى مهم و قابل توجه در فلسفه سیاسى است.
امکان پرداختن به تمام مباحث مذکور در مقالۀ حاضر وجود ندارد؛ اما نگارنده سعى خواهد کرد با توجه به آیات قرآن و دیدگاههاى امام خمینى(رض) به عنوان رهبر انقلاب اسلامى و شاگردان ایشان به عنوان شارحان دیدگاه ایشان، پاسخ برخى از پرسش هاى مزبور بپردازد.
مهمترین ویژگى موجود در انسان شناسى اسلامى که دیدگاه امام خمینى(رض) مبین آناست، قائل شدن به ویژگى هاى ذاتى و فرازمانى براى انسان و در کنار آن ویژگى هاى اکتسابى با دو گرایش خیر و شر مىباشد. آزمون این مدعا را در ادامه مقاله مى یابید.
۱٫ ویژگى هاى ذاتى انسان
ذیل حدیث یازدهم کتاب چهل حدیث، بحث «فطرت انسان» مورد توجه قرار گرفته است. «فطرت» به معناى خلقت است.(۱۰) در روایات اسلامى از «فطرت» تعبیرهاى متفاوتى شده است؛ از جمله:
تفسیر به توحید، تفسیر به اسلام و امثال آن؛ اما از نظر امام خمینى(رض) این احادیث از قبیل «بیان مصداق» و یا «تفسیر به اشرف اجزاى شىء» است. فطرتهاى به ودیعه گذاشته شده در وجود انسان، الطافى است که خداى تعالى آنها را ویژۀ انسان قرار داده است و دیگر موجودات یا اصلاً داراى اینگونه فطرتها نیستند یا حظّ کمى از آن دارند.
پیش از آن که به شمارش این فطرتها بپردازیم، لازم است به ویژگى این مسائل فطرى توجه کنیم. به نظر امام خمینى(رض) ویژگى مهم فطریات این است که در میان تمام انسانها مشترک است و به تبدل احوال و تغییر زمان و مکان و تمدن متحول نمى شود:
باید دانست که آنچه از احکام فطرت است، چون از لوازم وجود و هیئات مخمّره در اصل طینت و خلقت است، احدى را در آن اختلاف نباشد. عالم و جاهل و وحشى و متمدّن و شهرى و صحرانشین در آن متفق اند. … اختلاف بلاد و أهویه و مأنوسات و آراء و عادات که در هر چیزى، حتى احکام عقلیه موجب اختلاف و خلاف شود، در فطریات ابداً تأثیرى نکند.(۱۱)
مبناى فطرت باعث شده است تا علماى شیعه به یگانگى ذاتى انسان ها حکم دهند. از نظر علماى شیعه، تمام انسان ها از فطرت مشترکى برخوردارند. بنابراین، اصل بر همگرایى، وحدت و یگانگى و صلح میان انسانها است و اختلاف و جنگ و نزاع، امورى است که از سر غفلت به وجود مى آید.
ولى از امور معجبه آن است که با این که در فطریات، احدى اختلاف ندارد -از صدر عالم گرفته تا آخر- ولى نوعاً مردم غافلند از این که با هم متفقند، و خود گمان اختلاف مى نمایند.
راه حل اختلاف چیست؟ چگونه مى توانیم انسانها را به هم نزدیک کنیم و از تفرقه جلوگیرى نماییم؟ راه حلى که علماى شیعه ارائه کرده اند آگاهى بخشى است و این بدان معنى است که آگاهى، رفتار انسان را تغییر مى دهد؛ مگر آن که به آنها تنبّه داده شود. آن وقت مى فهمند موافق بودند در صورت مخالف.
استدلال اصلى علماى شیعه بر ادعاهاى پیش گفته، علاوه بر احادیث، آیات شریفه قرآن است. یکى از آنها آیه شریفهاى است که در سورۀ مبارکۀ روم آمده است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِاللّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ»(12) فطرت الهى به معناى خلقت الهى است که خداوند انسانها را آنگونه آفریده است.
«لاتبدیل لخلق اللّه» اشاره به ابدى بودن و غیر قابل تغییر بودن این فطرت دارد، چنانکه کلمه «الناس» اشاره به فراگیر بودن این آفرینش داشت و بخش اخیر آیه اشاره به غفلت مردم از این آفرینش مشترک دارد. این فطرت چیست که همه انسانها از آنها برخوردارند؟
مهمترین این فطرت ها، عبارتند از فطرت بر اصل وجود مبدأ، فطرت بر توحید، فطرت بر استجماع جمیع کمالات آن ذات مقدس، فطرت بر توجه به روز معاد و روز رستاخیز، فطرت بر نبوت، فطرت بر توجه به وجود ملائکه، فطرت عشق به کمال، فطرت عشق به راحتى، فطرت عشق به حریّت و … که بعضى از اینها از احکام فطرت و بعضى از لوازم فطرت است.
فطرت عشق به کمال باعث شده است تا همه انسان ها به دنبال تحصیل کمال در تکاپو باشند. مشکل اینجاست که غفلت و هواهاى نفسانى و سایر مسائل باعث شده است تا انسانها در تشخیص کمال، کمال اختلاف را داشته باشند. پارهاى که اهل دنیا هستند کمال را در دارایى مىدانند، گروهى که اهل علوم و صنایع هستند کمال را در علوم و صنایع، آنان که اهل ذکر و فکر و آخرت هستند کمال را در چیزى دیگر و آنان که طالب سلطنت و قدرت هستند، کمال را در بسط ملک و قدرت مى دانند.
ویژگى مهم این کمال طلبى آن است که همه دنبال کمال بى نقص هستند و لذا وقتى به یک مرحله از کمال مى رسند، همچنان به دنبال مراحل بعدى آن هستند؛ اما کمال مطلق جز خداوند متعال نیست. پس همۀ انسان ها خواسته و ناخواسته، رو به سوى خدا دارند.
تمام موجودات و عائلۀ بشرى با زبان فصیح، یک دل و یک جهت میگویند: ما عاشق کمال مطلق هستیم، ما حبّ به جمال و جلال مطلق داریم، ما طالب قدرت مطلقه و علم مطلق هستیم. آیا در جمیع سلسله موجودات در عالم تصور و خیال و در تجویزات عقلیه و اعتباریه، موجودى که کمال مطلق و جمال مطلق داشته باشد، جز ذات مقدس مبدأ عالم "جلّت عظمته" سراغ دارید؟
بر همین اساس علماى شیعه تمام انسانها را توصیه میکنند که به ذات خود مراجعه کنند و در کمال مورد نظر نیک بنگرند؛ در صورتى که به جاى کمال واقعى و حقیقى، به دنبال کمال توهمى هستند، باید به کمال حقیقى و معشوق واقعى روى آورند.
اى سرگشتگان وادى حیرت و اى گمشدگان بیابان ضلالت! نه، بلکه اى پروانه هاى شمع جمال جمیل مطلق، و اى عاشقان محبوب بىعیب بىزوال، قدرى به کتاب فطرت، رجوع کنید و صحیفه کتاب ذات خود را ورق زنید، ببینید که با قلم قدرت، فطرت الهى در آن مرقوم است.
فطرت تنفر از نقص، روى دیگر سکه فطرت کمال طلبى انسان است. انسان از هر چه نقص دارد متنفر است. همچنین فطرت عشق به راحتى و پرهیز از رنج و مشقت و تعب و نیز فطرت حریت و آزادى و تمایل به نفوذ اراده در هر چیزى که انسان مى خواهد از دیگر فطرت هاى الهى است که این دنیا محل تأمین آنها نیست. آخرت محل کمال بدون نقص، محل راحتى بدون رنج و مأواى آرامش و نیز نفوذ اراده بر اساس خواست و تمایل انسان است.
بنابراین حرکت انسان از قوه به فعل، از جزء به کل، از نقص به کمال و به تعبیر فیلسوفان مسلمان از هیولى به صورت، دائمى و پیوسته برقرار است؛ هر چند حجاب هایى چون جهل و غفلت و شیطان و غیره موجب توجه برخى انسان ها به کمالات توهمى مى شوند.
نتایج بدست آمده در این بخش به قرار زیر است:
۱٫ انسان ها از ویژگى هاى ذاتى مشترک، ابدى و فراگیرى برخوردارند.
۲٫ انسان ها نسبت به هم بیگانه نیستند، بلکه تمایل به همگرایى، همکارى و وحدت دارند. اختلاف امرى فرعى و روبنایى است.
۳٫ آگاهى بخشى، عامل وحدت و یگانگى انسان ها است.
۴٫ انسان ها کمال طلب هستند.
۵٫ کمال حقیقى همان کمال مطلق یعنى ذات مقدس بارى تعالى است.
۶٫ هدایت انسان ها به سمت کمال مطلق و بهرهگیرى از فطریات مشترک لازم است مورد توجه تمام سیاستمداران و رهبران و انسان ها قرار گیرد. ویژگى مهم حکومت هاى دینى و الهى، محوریت همین آموزه ها است.
همچنین مى توان از نظریه فطرت (ویژگى هاى ذاتى انسان) نتایج زیر را اخذ کرد، نتایجى که بیان خواهد شد، آن دسته از نتایجى است که در حوزۀ زندگى اجتماعى انسان قابل توجه است:
۱٫ تبیین جاودانگى دین خاتم و ختم نبوت: اگر انسان فطرتى ثابت و مشترک داشته باشد، مىتوان براى رشد و شکوفایى آن برنامه اى ثابت و مشترک ارائه داد.
۲٫ تبیین دینى مسأله حقوق طبیعى: حقوق طبیعى، حقوق مشترک میان افراد انسانى است، یعنى حقوقى که انسان از آن جهت که انسان است، از آن برخوردار مىباشد، نظریۀ فطرت از آنجا که یک سرشت مشترک و متعالى براى همه انسان ها قائل مىشود، مبناى بسیار متقنى براى این حقوق خواهد بود. ضمن اینکه در تبیین و تجدید این حدود نیز راهگشا است.
۳٫ حل نسبیت گرایى اخلاقى: نظریۀ فطرت ارزشهاى ثابت و مشترکى را در همۀ انسانها به اثبات مى رساند که مىتواند پایۀ ثبات یک مکتب اخلاقى باشد.
۴٫ نظریۀ فطرت، نقش تعیین کننده اى در مباحث تربیتى و آموزشى دارد و مىتواند الهام بخش فلسفۀ تعلیم و تربیت ویژۀ دینى باشد.
۵٫ نظریۀ فطرت تبیین خوبى از فطرى بودن حسن و قبح بدست مى دهد.
۶٫ از آنجا که بر اساس نظریه فطرت، نیاز انسان به دین یک امر فطرى است و در واقع انسان بدون دین، با خلأ جدى در زندگى خود مواجه خواهد بود، این نظریه راه گشاى پرسش از منشأ احتیاج انسان به دین است. دین مى شود برآورندۀ نقص انسان. انسان فاقد دین، انسان ناقصى خواهد بود.
۷٫ بر اساس نظریه فطرت، میل پرستش و میل به جاودانگى نیز از تمایلات اصیل و فطرى وجود آدمى است. لذا علاوه بر اثبات توحید و واجب الوجود، معاد نیز با نظریۀ مذکور ثابت مى شود؛ زیرا اگر انسان از حیات جاودانه برخوردار نباشد، قرار دادن این میل در درون او لغو خواهد بود.
۸٫ دیندار بودن انسانها در طول تاریخ با این نظریه قابل تبیین است.
۹٫ مقابله با شکاکیت و نسبى گرایى از طریق این نظریه میسر است؛ زیرا شناختهاى فطرى انسان به عنوان بدیهیات، زیرساخت هاى شناخت را تأمین خواهد کرد.
۱۰٫ همچنین بر اساس این نظریه، فرد و روانشناسى بر جمع و جامعه شناسى مقدم خواهدبود.(۱۳)
۲٫ ویژگى هاى اکتسابى انسان
علاوه بر ویژگى هاى ذاتى که انسانها دارند، مى توانند ویژگى هایى را نیز کسب کنند. ویژگى هاى اکتسابى بر این مبناى مهم استوار هستند که انسان مى تواند براى زندگى و رفتارهاى فردى و اجتماعى خود تصمیم بگیرد و عمل نماید.
انسان دو راه در پیش روى خود دارد: صراط مستقیم وصراط هاى غیر مستقیم. انسان مى تواند موجودى الهى و ملکوتى شود و یا موجودى شیطانى و جهنمى.
انسان موجود عجیبى است، در جمیع طبقات موجودات و مخلوقات باری تعالى. هیچ موجودى مثل انسان نیست. اعجوبهاى است که از او یک موجود الهى ملکوتى ساخته مىشود و یک موجود جهنمى شیطانى هم ساخته مى شود. موجودات دیگر اینطور نیستند. … از این موجود، پیغمبر اکرم(ص) و سایر پیغمبران(س) محقق شده است و ابوجهل و سایر ابوجهل ها هم هست و واسطه ما بین این دو تا هم الى ما لا یعلم هست.(۱۴)
راه مستقیم یکى بیش نیست. اما راه هاى غیر مستقیم فراوان است.
«تربیت» عاملى است که به انسان کمک مى کند تا در راه خدا و صراط مستقیم حرکت نماید. استعدادهاى انسان و قابلیتش براى تربیت نامحدود است، بر خلاف حیوانات که از استعدادها و قابلیت هاى محدودى برخوردارند. حیوانات ادراکشان تا یک حدودى است و محدود است و تمام می شود. انسان ادراکاتش و قابلیتش براى تربیت تقریباً باید گفت غیر متناهى است.(۱۵)
علت نامحدود بودن قابلیت انسان براى تربیت این است که انسان محدود به طبیعت مادى و دنیوى نیست، بلکه از ابعاد فرامادى و روحى و معنوى و ماوراء الطبیعى نیز برخوردار است. بعد فراطبیعى انسان ایجاب مى کند تا انسان توسط کسانى که از عالم غیب و علم حقیقى برخوردارند تربیت شود. تربیت انسان از عهده خود انسان، به تنهایى بر نمى آید؛ زیرا ادراکات انسان محدود به عالم طبیعت است در حالى که ابعاد وجودى انسان محدود به ماده و طبیعت نیست.
باید کسى این تربیت را انجام دهد که علم حقیقى به آن طرف داشته باشد و علم به روابطى که مابین انسان و آن طرف طبیعت هست، آن روابط را بتواند ادراک کند و آن بشر نیست، بشر ندارد. همین قدر مورد طبیعت را او مى تواند ادراک کند، هرچه ذره بین بیندازند ماوراء طبیعت با ذره بین دیده نمى شود.
آن محتاج به آن است که یک معانى دیگرى در کار باشد و چون این روابط بر بشر مخفى است و خداىتبارک و تعالى که خالق همه چیز است این روابط را مى داند از این جهت به وحى الهى براى یک عدهاى از اشخاص که کمال پیدا کرده اند و کمالات معنویه را دنبالش طى کردند و فهمیدند، روابطى حاصل مى شود مابین انسان و عالم وحى، به او وحى مى شود و براى تربیت آن ورق دوم انسان بحث مى شوند، اینها مى آیند در بین مردم و مى خواهند مردم را تربیت بکنند.(۱۶)
آنچه در فقرۀ فوق مورد تأکید قرار گرفته است، اعم از دو بعدى بودن انسان و نیز لزوم بعثت انبیاء براى تربیت انسان، برگرفته از قرآن و داراى مستندات قرآنى است. در اینجا به آیات مورد نظر در دو بخش ابعاد انسان و تربیت انسان توسط انبیاء پرداخته مى شود.
دو دسته از آیات دربارۀ انسان قابل شناسایى است: آیاتى که ویژگى هاى انسان را به عنوان موجودى شریف و برتر مورد توجه قرار داده است و آیاتى که انسان را نکوهش کرده و او را موجودى پست و حتى پستترین خلایق شمرده است.
۳٫ انسان؛ موجود برتر
۱٫ انسان خلیفۀ خدا بر روى زمین است:
«وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً قالُوا أَتَجْعَلُ فِیها مَنْیُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لاتَعْلَمُونَ»(17)
و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من گمارندۀ جانشینى در زمینم، گفتند: آیا کسى را مى گمارى که در آن فساد مى کند و خونها مى ریزد، حال آن که ما شاکرانه تو را نیایش مى کنیم و تو را به پاکى یاد مى کنیم. فرمود: من چیزى مى دانم که شما نمى دانید.(۱۸)
۲٫ انسان از ظرفیت علمى بسیار زیادى، حتى بیشتر از ملائکه، برخوردار است:
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَهِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِهؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُالْحَکِیمُ × قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُغَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»(19)
و همۀ نامها را به آدم آموخت. سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت و گفت: اگر راست مى گویید به من از نام هاى ایشان خبر دهید، گفتند: پاکا که تویى، ما دانشى نداریم جز آنچه به ما آموختهاى، تو داناى فرزانهاى. فرمود: اى آدم، آنان را از نامهایشان خبر ده و چون از نام هایشان خبرشان داد، فرمود: آیا به شما نگفتم که من ناپیداى آسمانها و زمین رامى دانم.
۳٫ همانطور که پیش از این گفته شد، انسان فطرتى خدا آشنا دارد؛ این آشنایى در عمق وجود او نهادینه شده است.
«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَهِ إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلِینَ»(20)
و چون پروردگارت فرزندان بنى آدم را از پشت هاى ایشان برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، شهادت مى دهیم. تا مبادا در روز قیامت بگویید ما از این حقیقت بىخبر بودیم.
۴٫ انسان علاوه بر عناصر مادى، از روحى الهى برخوردار است:
«الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ × ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُمِنْ سُلالَهٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ × ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ»(21)
خدا کسى است که هر چیز را که آفرید، نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد، سپس نسل او را از چکیده آب بىمقدار پدید آورد، سپس او را استوار کرد و در او از روح خویش دمید.
۵٫ انسان از کرامت وشرافت ذاتى برخوردار است. بیشتر مخلوقات در این فضیلت با اوبرابرى نمى کنند.
«وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَفَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً»(22)
به راستى که فرزندان آدم را گرامى داشتیم و آنان را در خشکى و دریا روانه داشتیم و به ایشان از پاکیزهها روزى دادیم و آنان را بر بسیارى از آنچه آفریده ایم، چنان که شاید و باید برترى بخشیدیم.
۶٫ انسان در مسیر خدا در حرکت است:
«یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ»(23)
هان اى انسان تو در راهپروردگارت سخت در تلاش هستى و او را ملاقات خواهى کرد.
۷٫ تمام نعمتهاى زمین براى انسان آفریده شده است:
«هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً»(24)
او کسى است که آنچه در زمیناست، همه را براى شما آفرید.
۸٫ انسان آفریده شده است تا خدا را عبادت کند.
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلّا لِیَعْبُدُونِ»(25)
و جن و انس را جز براى آن کهمرا بپرستند، نیافریدهام.
۴٫ انسان؛ موجود فروتر
در برخى از آیات قرآن از انسان به عنوان یک موجود منفى و پست و بلکه در برخى از آیاتپستتر از حیوانات یاد شده است پارهاى از این آیات را مرور مىکنیم.
۱٫ انسان موجودى است ناسپاس.
«وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍعَرِیضٍ»(26)
اگر خدا به او نعمت دهد، از او روى گردان مىشود و هرگاه دچار سختىها و ناگوارىها شود، به خدا روى مىآورد.
۲٫ در صورت بىنیازى طغیان مىکند.
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»(27)
اگر خود را بىنیاز ببیند، سرکشىمىکند.
۳٫ انسان موجودى است خود بین وفخرفروش.
«وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌفَخُورٌ»(28)
واگر پس از محنتى که به او رسیده، نعمتى به او بچشانیم حتماً خواهدگفت:
گرفتاریها از من دور شد! بىگمان، او شادمان وفخرفروش است.
۴٫ همچنین صفاتى از قبیل ظلوم، کفور، هُلوع، جزوع ومنوع براى انسان ذکر شده است.
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفّارٌ»(29) انسان بسیار ستمگر وبسیار ناسپاس است.
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ»(30) انسان بسیار کفران کننده وناسپاس است.
«إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً»(31) انسان حریص آفریده شده است.
«إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً × وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً»(32)
اگر بدى به او برسد جزع کننده است و اگر نعمت به او برسد بخل کننده است.
بنابراین انسان از یک طرف موجودى است جانشین خدا در زمین، داراى فطرتى الهى، آزاد، مستقل، مسلط بر طبیعت، زمین و آسمان، داراى ظرفیت علمى نامحدود و برخوردار از شرافت و کرامت ذاتى و از طرف دیگر موجودى است با ویژگىهایى چون ناسپاسى، طغیانگرى، فخرفروشى، ستمگرى، و پست تر از حیوان.(۳۳)
از دو بعدى بودن انسان تحلیلهاى مختلفى صورت گرفته است. آیهاللَّه جوادى آملى، با استفاده از آموزههاى تفسیرى علامه طباطبایى، معتقد است که تکوین و پیدایش انسان در بردارندۀ دو دسته از عناصر است: عناصر فطرتى که در بردارندۀ ویژگىهاى الهى و معنوى انسان است و اوصاف مثبت براى همین بخش از انسان قابل تطبیق است. عناصر طبیعى که برخواسته از طبیعت انسان و دربردارندۀ غرایز انسانى و ویژگىهاى مادى انسان است. همین بخش از وجود انسان موجب مىشود تا انسانها همدیگر را استثمار کنند و به تسخیر هم درآورند و ویژگیهاى منفى براى این بخش از وجود انسان قابل تطبیق است.(۳۴)
محمدتقى جعفرى قائل به دو خود شده است: خود طبیعى و خود انسانى. «حیاتطبیعى» انسان در قلمرو خود طبیعى قابل توضیح است و «حیات طبیعى روانى» انسان در قلمرو خود انسانى. انسان از منظر طبیعى دوستدار مال دنیا و سود جوست.
«إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ»(35) (او)انسان براى محبت به خیر زیاده رو است: «وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا»(36) مال را بسیار دوست مى دارد. مىخواهد از ضرر فرار کند(۳۷)، حیلهگر است(۳۸). نفس اشاره به همین خود طبیعى دارد. خود طبیعى مقتضى صلاح و فساد است. آیۀ زیر بىطرف بودن «نفس» یا «خود طبیعى» و به عبارت دیگر ظرفیت «نفس» براى صلاح و فساد را به خوبى تبیین مى کند: «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَهٌ»(39)
هر نفس در گرو عملى است که آن را اندوخته است. بر همین اساس است که انسان نیاز به تربیت دارد تا به سمت صلاح حرکت کند.(۴۰) اگر انسان حیاتطبیعى را به سمت «صلاح» راهنمایى کند به ارتقاى فطرت الهى کمک کرده است.
صدرالمتألهین در سخنى بسیار مهم براى انسانها درجات و مراتب متنوع و متعددى قائلشده است. به نظر وى انسان به گونهاى آفریده شده است که استعداد صورت هاى مختلف را در خود دارد، بنابراین مىتواند از ملائکه و فرشتگان الهى به خدا نزدیکتر شود و نیز ممکن است از حیوانات فروتر رود.
بدان که در هیچ نوعى از انواع موجودات، اختلافى که در افراد بشر یافت مى شود، وجود ندارد و این بدان سبب است که ماده انسانى به گونهاى آفریده شده است که در آن استعداد انتقال به هر صورتى از صور و اتصاف به هر صفتى از صفات وجود دارد. برخى از انسانها در مرتبۀ بهایم هستند و نفس آنها نفس شهوى است و برخى در مرتبۀ درندگان هستند و نفس آنها نفس غضبى است و برخى در منازل شیاطیناند و برخى از نوع فرشتگان و هر یک از این اجناس چهارگانه را انواع فراوان و بى شمارى است.(۴۱)
در تحلیل استاد مطهرى نیز از دو «خود» صحبت شده است: خود و من کمال طلب و علوى و خود و من حیوانى و سفلى.(۴۲) در تحلیل سایر علماى شیعه نیز همین چندگانگى براى انسان، در مرحلۀ ویژگىهاى اکتسابى، پذیرفته شده است. انسان در فطرت خود از ویژگىهاى ذاتى مشترکى، که همان فطرت الهى است، برخوردار است، در حالى که در مرحله ویژگىهاى اکتسابى مىتواند حداقل سه راه را در پیش روى خود داشته باشد: راه فطرت، راه طبیعت و راهشیطان. در برخى موارد نیز این راهها را به دو راه برگردانده شده است: راه الهى و راه شیطانى. راهبهشت و راه جهنم. راه انسانیت و راه حیوانیت.
به نظر مىرسد این از ابتکارات علماى شیعه باشد که اولاً ویژگىهاى اکتسابى را از ویژگىهاى ذاتى جدا کردهاند و ثانیاً در ویژگىهاى ذاتى انسانها را از فطرت الهى ثابت غیر قابل تغییر برخوردار دانستهاند. حتى تفسیر برخى از علماى شیعه از آیه اى همانند آیه هجرت تفسیرى است در جهت هجرت انسان از نفس حیوانى و شیطانى به سوى خدا. امام خمینى(رض) در تفسیر آیۀ شریفۀ «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ»چنین فرموده است:
اشخاصى هستند که از چاه نفس بیرون آمدهاند، هجرت کرده اند. … یکاحتمالش این است که این هجرت یک هجرت از خود به خدا باشد، «بیت» نفس خود انسان باشد، یک طایفهاى هستند که خارج شدهاند و هجرت کردهاند از این بیت ظلمانى، از این نفسانیت «مهاجراً الى اللّه ورسوله» تا رسیدهاند به آنجایى که «ادرکه الموت» به مرتبهاى رسیدهاند که دیگر هیچ از خود چیزى ندارند، موتمطلق، و اجرشان هم «على الله» است.(۴۳)
در تفسیر سورۀ حمد، با استفاده از آیات شریفه سه راه در مقابل انسانها، با توجه به آنچه امکان کسب دارند، گشوده شده است:
۱٫ صراط مستقیم: اهدنا الصراط المستقیم.
۲٫ صراط ضالین: ولا الضالین.
۳٫ صراط مغضوبین: غیر المغضوب علیهم
همین بحث در نمودار زیر قابل طراحى است:
صراط مستقیم مسیر انبیاء و اولیاء و شهدا و صالحان.
صراط ضالین: حرکت بر اساس خوهاى طبیعى و حیوانى.
صراط مغضوبین: راه شیطان، طاغوتها، مستکبرین و مفسدان.
نقطۀ صفر یا نقطه اى که انسان در وضعیت بالقوه قرار مىگیرد و حرکتش را در جهت به فعلیت رسیدن از آنجا آغاز مى کند.
هبوط
صراط مغضوبین
در سخنان امام خمینى(رض) سیر انسان در جهات مختلف به خوبى نشان داده شده است:
سر دو راهى واقع شده ایم: یک راه، راه انسانیت است که این صراط مستقیم است. صراط مستقیم یک سرش به طبیعت است، یک طرفش به الوهیت. راه مستقیم از عَلَق شروع مى شود منتها بعضى از آنها طبیعى است و آنجایى که مهم است، آنجایى است که ارادى است. اختیار با شما است که این دو راه را اختیار کنید، یا صراط مستقیم انسانیت را، یا انحراف به چپ، یا انحراف به راست.(۴۴)
در فقرۀ مذکور، نقطۀ صفر همان وضع طبیعى در نظر گرفته شده است که انسان واجد حیات حیوانى مىشود، این انسان خارج از وضع طبیعى دو راه در پیش دارد، انتخاب یکى از این دو راه ارادى است، بنابراین در حوزۀ ویژگى هاى اکتسابى انسان قرار مى گیرد که بخواهد به سمت خدا حرکت کند یا به سمتى که شیطان مى گوید. بر همین اساس انسان تزکیۀ نشده، عامل تمام مشکلات خواهد بود.
همه اختلافاتى که در بشر است براى این است که تزکیه نشده است. غایت بعثت این است که تزکیۀ کند مردم را تا به واسطۀ تزکیه، هم تعلم حکمت کند و هم تعلم قرآن و کتاب و اگر چنانچه تزکیه بشوند طغیان پیش نمى آید.(۴۵)
ریشۀ جنگ ها عدم تزکیه و خودخواهى انسانها است. انسانهاى مؤمن با هم نمى جنگند.
همۀ این گرفتارى هایى که براى بشر است از این نقطه شروع مىشود، همۀ این گرفتارى ها از انانیّت انسان است، تمام جنگ هاى عالم از این انانیّت انسان پیدا مى شود. مؤمن ها با هم جنگ ندارند.(۴۶)
بر این اساس است که انسان سازى رسالت اسلام و تعالیم آن است:
اساساً اسلام براى سازندگى آمده است و نظر اسلام به ساختن انسان است. جهاد براى سازندگى، «سازندگى انسان خودش را»، مقدم بر همۀ جهادها است. این است که رسول اکرم «جهاد اکبر» فرموده اند. جهاد اکبر، جهادى است که انسان با نفس طاغوتى خودش انجام مى دهد.(۴۷)
با توجه به آنچه آمد مى توانیم نتایج زیر را استخراج کنیم:
۱٫ انسان علاوه بر ویژگى هاى ذاتى، داراى صفات و ویژگى هاى اکتسابى است.
۲٫ در مقابل انسان راههاى متعددى وجود دارد، تمامى این راه ها به کمال مطلق ختم نمىشوند، بنابراین انسان لازم است این راهها را بشناسد و از میان آنها راه کمال مطلق را انتخاب کند.
۳٫ انبیاء و رهبران الهى مبعوث شده اند تا راه کمال حقیقى را به انسان نشان دهند.
۴٫ «انسان سازى» هدف اساسى اسلام است. پیامبر اسلام تلاش انسان در جهت خودسازى را «جهاد اکبر» نامیده است.
۵٫ مکتب و متفکرى که به آموزهه اى مذکور اعتقاد و باور دارد، بدیهى است که در عرصۀ سیاست و حکومت مهمترین هدف حکومت و زندگى سیاسى را تلاش براى انسان سازى و تزکیۀ انسان و نجات انسان از «چاه نفس» بداند.
۶٫ مبارزه با موانع کمال طلبى انسان لازم است. این مبارزه دو بُعد دارد. مبارزه با موانع کمال اگر در سطح فردى باشد، جهاد اکبر نامیده مى شود. جهاد اکبر تلاشى است که از سوى تک تک انسانها در جهت جایگزینى فضایل به جاى رذایل صورت مى گیرد، مهمترین رذایل خودخواهى و انانیّت و پیروى از هواى نفس است. جهاد اصغر تلاشى است که از سوى حکومت، به همراهى مردم، در جهت مبارزه با موانع کمال در سطح اجتماع، چه در داخل یک کشور و چه در سطح بین المللى و میان چند کشور، صورت مى گیرد.
۷٫ انقلاب اسلامى محصول تحولى است که از همه در محتواى باطنى انسان مسلمان ایرانى صورت گرفته است.
تحولى که از آن با عنوان جهاد اکبر یاد مىشود. محصول و دستاوردهاى جهاد اکبر در عالم واقعیت و جهان خارج از وجود انسان سقوط حکومت سلطنتى و تشکیل جمهورى اسلامى از طریق انقلاب اسلامى است.
پی نوشتها:
۱) استاد گروه علوم سیاسى دانشگاه باقرالعلوم(ع)
۲) ر.ک: آربلاستر، ظهور و سقوط لیبرالیسم در غرب، ترجمۀ عباس مخبر.
۳) ر.ک: حسین بشیریه، اندیشههاى سیاسى در قرن بیستم، اندیشههاى سیاسى مارکسیستى، تهران، نشر نى، ۱۳۷۶٫
۴) ارسطو، سیاست، ترجمۀ حمید عنایت، کتابهاى جیبى، تهران، ۱۳۶۴٫
۵) براى مطالعه اندیشۀ اصحاب اصالت فایده ر.ک: خداوندان اندیشه سیاسى، امیر کبیر، تهران.
۶) نظریۀ هگل در کتاب: عقل در تاریخ، ترجمۀ حمید عنایت قابل مطالعه است. نیز نظریۀ هابز در کتاب: لویتان، ترجمۀ حسین بشیریه قابل دسترسى است. براى مطالعه نظریۀ معتزله و اشاعره ر.ک: جعفر سبحانى، بحوث فى الملل و النحل.
۷) حدیثى از امام صادق علیه السلام که در اصول کافى آمده است. نیز حدیث مذکور از امام على علیه السلام در کنز العمال، ج ۱،
ص ۳۴۹آمده است.
۸) براى مطالعۀ دیدگاه آنارشیستها نک به: حاتم قادرى، اندیشههاى سیاسى در قرن بیستم.
و براى مطالعه دیدگاه امامیه نک. به: خواجه نصیرالدین طوسى، تجرید الاعتقاد.
۹) ر.ک: گلن تیندر، تفکر سیاسى، ترجمۀ احمد صدرى، انتشارات علمى و فرهنگى، تهران.
۱۰) امام خمینى(رض) با استناد به نظر اهل لغت و تفسیر فطرت را به معناى خلقت به کار برده است.
۱۱) تمامى بحث مربوط به فطرت و ویژگىهاى ذاتى انسان از مأخذ زیر اقتباس و یا نقل قول مستقیم شده است. امامخمینى(رض)، چهل حدیث، حدیث یازدهم، انتشارات مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام(رض)، ص ۱۷۹ – ۱۸۷٫
۱۲) سورۀ روم، آیۀ ۳۰٫
۱۳) تفصیل این نتایج در کتاب فطرت، اثر آیه اللَّه مرتضى مطهرى آمده است.
۱۴) صحیفۀ نور، ج ۱۳، ص ۱۳۰٫
۱۵) همان، ج ۲، ص ۲۲۶٫
۱۶) همان، ج ۲، ص ۲۲۷٫
۱۷) سورۀ بقره، آیۀ ۳۰٫
۱۸) همچنین بر خلافت الهى انسان در آیات دیگرى از جمله آیۀ ۱۶۵ سورۀ انعام تأکید شده است.
۱۹) سورۀ بقره، آیۀ ۳۳ – ۳۱٫
۲۰) سورۀ اعراف، آیۀ ۱۷۲٫ همچنین آیات دیگرى از قبیل آیۀ ۱۷۳ و نیز آیۀ ۳۰ سورۀ روم، که پیش از این در بحث فطرتآمده بود، مقابل
۲۱) سورۀ سجده، آیۀ ۹ – ۷٫
۲۲) سورۀ اسراء، آیۀ ۷۰٫
۲۳) سورۀ انشقاق، آیۀ ۶٫
۲۴) سورۀ بقره، آیۀ ۲۹٫
۲۵) سورۀ ذاریات، آیۀ ۵۶٫
۲۶) سورۀ فصلت، آیۀ ۵۱٫
۲۷) سورۀ علق، آیۀ ۷ – ۶٫
۲۸) سورۀ هود، آیۀ ۱۰، نیز آیۀ ۱۲ سورۀ یونس و آیۀ ۵۴ سورۀ کهف.
۲۹) سورۀ ابراهیم، آیۀ ۳۴٫
۳۰) سورۀ حج، آیۀ ۶۶٫
۳۱) سورۀ معارج، آیۀ ۱۹٫
۳۲) سورۀ معارج، آیۀ ۲۲ – ۲۱٫
۳۳) در تدوین این قسمت از آثار ذیل استفاده شده است: انسان در قرآن، مرتضى مطهرى؛ سرشت انسان، على شیروانى، انسان در اسلام، عبدالله جوادى آملى؛ انسان در افق قرآن، استاد محمدتقى جعفرى، انسان از دیدگاه اسلام، احمدواعظى.
۳۴) عبدالله جوادى آملى، شریعت در آئینۀ معرفت. آنچه آیه اللَّه جوادى آملى با بحث «نظریه استخدام» به تبیین آن پرداخته و آن را بر «وحشى بالطبع» و «مدنى بالطبع» بودن انسان استوار کرده است، از نظریات بدیع و پرقابلیت براى اندیشۀ سیاسى -اسلامى است که لازم است در جاى خود پیگیر مىشود.
۳۵) سورۀ العادیات، آیۀ ۸٫
۳۶) سورۀ فجر، آیۀ ۲۰٫
۳۷) سورۀ روم، آیۀ ۳۳؛ سورۀ زمر، آیۀ ۸٫
۳۸) سورۀ یونس، آیۀ ۲۱سورۀ انفال، آیۀ ۳۰٫
۳۹) سورۀ مدثر، آیۀ ۳۸٫
۴۰) محمدتقى جعفرى، انسان در افق قرآن، صص ۱۴ – ۲۵٫
۴۱) صدرالمتألهین شیرازى، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، ج ۷، ص ۱۸۴٫
۴۲) مرتضى مطهرى، فطرت.
۴۳) امام خمینى(رض)، تفسیر سورۀ حمد، صص ۲۸ – ۲۹٫
۴۴) صحیفۀ نور، ج ۷، ص ۲۲۵٫
۴۵) همان، ج ۱۴، ص ۲۵۴٫
۴۶) امام خمینى(رض)، تفسیر سورۀ حمد، ص ۳۰٫
۴۷) امام خمینى(رض)، صحیفۀ نور، ج ۷، ص ۲۱۱٫
انتهای پیام/