به گزارش طلوع نیوز؛ حوریه باکویی کتریمی / با توجه به این که هر چیزی در جهان از طریق علم برای بشر معلوم میگردد بحث دربارهی ماهیت و حقیقت علم در نزد حکما از جایگاه ویژهای برخوردار است. از جمله حکیمانی که در این خصوص به بحث پرداختهاند فخررازی و ملاصدرا میباشند. فخررازی علم را امری ایجابی که در اثر آن افزایشی در عالم ایجاد میشود و هم چنین آن را از مقوله اضافه دانسته است؛ یعنی علم اضافهای است که یک طرف آن عالم و طرف دیگر آن معلوم است و تحقق اضافه همواره تابع شرایط و توجه خاصی است. ملاصدرا با توجه به بحث اصالت و تشکیک وجود علم را امری غیر ماهوی و وجودی دانسته که در تحت هیچ مقولهای واقع نمیشود و همانند وجود آن را امری مشکوک میداند. از طرفی او وجود اضافه را در علم نادیده نمیگیرد و آن را از لوازم علم میداند.
بیان مساله و پیشینه بحث
مفهوم لغوی علم در زبان فارسی به معنای دانستن و کشف است. اما از آنجایی که این مفهوم یکی از روشنترین و بدیهیترین مفاهیم است نیازمند تعریف نیست زیرا مفهوم واضحتری از آن وجود ندارد که معرف آن واقع شود.
در میان حالات نفسانی که در نهاد ما انسانها هست از قبیل ترس، میل، اراده، حالت خاصی هست به نام علم و آگاهی. هر انسان زنده و آگاه به آسانی آن را یافته و در این دریافت خود هیچ گونه تردید و ابهامی نمیبیند. به موجب این حالت به وجود خودمان و هم به وجود یک سلسله امور دیگر که بیرون از وجود ما هستند آگاهیم. بنابراین نمیتوان این مساله که هر چیزی در جهان تنها از طریق علم برای بشر معلوم میگردد از نظر پنهان داشت. با توجه به آنچه گفته شد بحث و بررسی در بارهی علم در نزد حکما از جایگاه ویژهای برخوردار است. حکما در دو زمینه در علم به بحث پرداختهاند:۱- علم از چه مقولهای است و ماهیت و حقیقت آن. ۲- چگونگی حصول علم که بحثی در زمینهی وجود ذهنی میباشد. آنچه مورد نظر ماست مبحث اول است که در باب آن نظرات گوناگونی مطرح شده است. عدهای از حکما علم را امری ماهوی دانسته و آن را داخل در تحت یکی از مقولهها میدانند عدهای دیگر آن را غیر ماهوی دانسته و آن را داخل در تحت مقولهای نمیدانند از جمله ملاصدرا که آن را از سنخ وجود میداند. آنان که علم را داخل در تحت مقوله میدانند بر یک مقوله خاصی اتفاق نظر ندارند. اکثر حکما آن را از مقوله کیف نفسانی دانستهاند از جمله ابن سینا. از نظر آنها علم حصول صورت معلوم در نزد عالم است و تمامی صورتهای علمی و مفاهیم ذهنی کیفیاتی هستند که عارض بر نفس میشوند یعنی اعراضی هستند که نه قسمت پذیرند و نه نسبتپذیر. این اعراض قائم به نفس میباشند. بنابراین صورتهای علمی از کیفیات نفسانی به شمار میروند. کسانی نیز چون فخر رازی آن را از مقوله اضافه دانستهاند. علم اضافه خاصی است بین عالم (نفس ناطقه) و معلوم. آنچه در این نوشتار مد نظر ماست بیان و بررسی نظرات امام فخر رازی و ملاصدرا در باب علم است.
ماهیت علم از نگاه فخر رازی
امام فخر رازی در چندین کتاب خود از جمله «المطالب العالیه من العلم الهی» و « مباحث المشرقیه» نظرات خود را در باب علم به خصوص علم الهی مطرح ساخته است. بنا به نظر او در پاسخ به این سؤال که«علم چیست» نظریات گوناگونی مطرح شد که میتوان آنها را به صورت زیر دستهبندی نمود: ۱- گروهی علم را مفهومی ایجابی دانستهاند یعنی پس از علم افزایش حاصل میشود. ۲- گروهی دیگر علم را مفهومی سلبی دانستهاند. به نظر آنان علم نوعی کاهش است یعنی هر مقدار که شما علم پیدا میکنید یک نوع کاهش صورت میگیرد. درهر مورد یک شیء خاصی را از دست خواهید داد. بدین ترتیب علم امری سلبی است.
گروه اول که علم را مفهومی ایجابی دانستهاند نظریات گوناگونی مطرح ساختهاند. عدهای آن را صفتی حقیقی، عدهای علم را مجموع صفت حقیقی همراه با اضافهی مخصوصی و گروهی دیگر آن را صرف نسبت و اضافه دانستهاند.
قسم اول قول اکثر فلاسفه است که علم را صفتی حقیقی دانستهاند یعنی علم اطلاق میشود بر حضور صورت معلوم در نزد عالم. صفتها یا حقیقیاند یا اضافی. صفات حقیقی صفاتی هستند که در ذات موصوف استقرار دارند.(نصری، نظریه شناخت،۱۲۸)
قسم دوم قول اکثر متکلمین است که علم را صفتی حقیقی همراه با اضافه میدانند. صفات حقیقی مضاف یا غیر محض مانند علم، صفاتی هستند که علاوه بر این که در ذات موصوف استقرار دارند اضافه به معلوم هم دارند؛ بدین ترتیب در نظر ایشان علم صفتی است که قائم به ذات عالم است و تعلق به معلوم دارد از عالم نشأت میگیرد ولی معطوف به عالم نیست بلکه معطوف به معلوم است؛ به این تعلق نام اضافه میدهند. این صفت حقیقی مساوی با ماهیت معلوم نیست بلکه ماهیت مخصوصی است مغایر با ماهیت معلوم و بین این دو ماهیت نسبت مخصوصی وجود دارد که به آن تعلق و ربط میگویند.
امام فخر رازی قسم سوم را پذیرفته است: « هو ان یکون العلم و الادراک عباره عن مجرد نسبه مخصوصه و اضافه مخصوصه… و هو المختار عندنا و هو الحق» (فخر رازی، مطالب العالیه، ۱۲۰)
به نظر فخر رازی علم و ادراک مفهومی ایجابی هستند که در اثر آن افزایشی در عالم حاصل میشود. او همچنین علم و ادراک را به معنای صرف نسبت و اضافه میداند . هنگامی که شما به چیزی علم پیدا میکنید در واقع بین خودتان به عنوان عالم و آن شیء به عنوان معلوم نسبت و اضافهی خاصی حاصل میشود. به طور مثال اگر علم پیدا کنید به یک شیء که چیزی به نام کتاب وجود دارد ذهن شما یک نوع اضافه به آن شیء پیدا میکند که یک طرف اضافه شما هستید که به عنوان عالم مطرح میشوید و طرف دیگر اضافه آن شیء (کتاب) به عنوان معلوم است اگر در مقابل عالم معلومی نباشد امری به نام علم حاصل نمیشود بنابراین با حصول این نسبت و اضافه است که امری به نام علم و ادراک و شعور حاصل میشود و حصول اضافه مسبوق است به اینکه هر یک از طرفین اضافه موجود باشند.(فخر رازی، مطالب العالیه، ۱۶۷)
طرفین اضافه به صورتهای مختلفی تجلی پیدا میکنند. گاهی طرفین اضافه مختلف هستند (اضافه مختلف الطرفین) مانند اضافه میان شما و پدر شما در این جا یک چیز وجود دارد که برای آن دو اضافه مطرح است اضافهی پدری و دیگر اضافهی پسری. او پدر من است و من پسر او. طرفین اضافه اختلاف در مفهوم دارند یک طرف به عنوان پدر و طرف دیگر به عنوان پسر مطرح میشود. دیگری اضافه ای است که طرفین آن مختلف نمیباشند (اضافه تشابه الطرفین) اضافهای که طرفین آن تنها به یک صورت تجلی مییابند مثل برادری و خواهری که طرفین آن مشابه هستند، یعنی هم این طرف و هم آن طرف برادر و خواهر هستند.
فخر رازی که علم را از مقولهی اضافه میداند مرادش اضافه مختلفالطرفین است؛ یعنی علم اضافهای است که یک طرف آن عالم و طرف دیگر آن معلوم است. حال طرفین رابطه یعنی عالم و معلوم به دو صورت قابل تصور هستند یا عالم و معلوم (مدرِک و مدرَک) غیر از یکدیگراند یا عین یکدیگراند. اگر عالم و معلوم غیر از یکدیگر باشند میبایستی صورت ذهنی (ماهیت) از معلوم در نزد عالم منطبع شود در نتیجه عالم به ماهیت آن معلوم علم مییابد و اگر این معلوم در خارج معدوم باشد به عبارتی معلوم از ماهیات لاوجود باشد اشکالی پیش نمیآید چون علم به ماهیت و صورت ذهنی معلوم تعلق میگیرد و برای عالم علم که همان اضافه است با ادراک آن ماهیت حاصل میشود.(فخر رازی، مباحث المشرقیه، ۴۷۰)
از آنچه گفته شد معلوم میگردد که فخر رازی وجود ذهنی را پذیرفته است در تأیید این مطلب میتوان به نظر فخر رازی در باب تصورات اشاره کرد او تصورات بشری را چهار قسم میداند. قسم چهارم را ماهیتی میداند که عقل و خیال از ترکیب بسائط بدست میآورند. ترکیب سازی خیال مانند تصور انسان هزار سر و ترکیب سازی عقل مانند شریک الباری. هرچند این امور در خارج موجود نیستند اما میتوانید در بارهی آنها حکم کنیم چنانکه حکم به ممتنع بودن شریک الباری میکنیم (فخر رازی، مطالب العالیه، ۴۹)
اگر عالم و معلوم عین یکدیگر باشند نیازی به حصول صورت دیگری نیست و محال است عالم ذات خود را هنگامی که معدوم باشد درک کند زیرا آنچه برای تحقق نسبت لازم است حضور ذات میباشد.
علم اضافه مقولی است
به نظر امام فخر رازی علم از مقولهی اضافه است و آن هم اضافه مقولی نه اشراقی. اضافه مقولی امری اعتباری است امری غیر مستقل و مرتبط به طرفین اضافه. به عنوان مثال پدری و پسری را در نظر بگیرید این دو اموری مستقل نمیباشند بلکه هر طرف برای تحقق خود به طرف دیگر وابسته است. در واقع اضافه تکرار نسبت و امری متضایف است و براساس قاعده: «المتضایفان متکافئان قوه و فعلاً» دو طرف اضافه باید در قوه و فعل مساوی باشد. اگر یک طرف اضافه فعلیت داشته باشد طرف دیگر هم باید بالفعل باشد و اگر یک طرف بالقوه باشد طرف دیگر هم باید به صورت بالقوه باشد. این خاصیت اضافهی مقولی است اگر چنانچه شما بالفعل فرزند پدرتان باشید پدر شما نیز باید بالفعل پدرتان باشد. نه اینکه شما بالفعل فرزند پدر خود اما پدر شما بالقوه پدرتان باشد. اگر شما بگویید که من در آینده صاحب پسری خواهم شد در همان آینده شما پدر پسر خود خواهید بود نه الان که فرزندی ندارید. از آنجایی که فخر رازی علم را از نوع اضافهی مقولی میداند بنابراین در اضافه عالم به معلوم وضع به همین نحو است. اگر عالم بالفعل عالم باشد باید معلوم هم بالفعل معلوم باشد پس عالم بالفعل نمیتواند به معلوم که معدوم است علم یابد. اگر علم به معنای اضافه است و برای تحقق اضافه بایستی دو طرف تحقق داشته باشند و از آنجایی که اضافه همیشه وجودش مؤخر است بر طرفین اضافه، حتما طرفین اضافه میبایستی تحقق داشته باشند تا بتوانیم از حقیقت اضافه سختی بگوییم چگونه میتوان به ماهیات معدوم علم بیابیم؟ در ماهیات معدوم یک طرف تحقق ندارد پس اضافهای متحقق نشده است و زمانی که اضافه متحقق نشود علمی صورت نمیگیرد. به نظر میرسد فخر رازی متوجهی چنین تناقضی در فلسفهی خود نشده است( تناقضی که ملاصدرا با نگاه دقیق خود به آن پی برده است)
همچنین در اضافهی مقولی که امری اعتباری است تحقق اضافه تابع شرایط و توجه خاصی است و استقرار ندارد. یعنی در شرایطی که ما به رابطهی معلمی و شاگردی، پدری و پسری توجه داریم علم حاصل میکنیم. در صورتی که در علم به ذات خود وضع این گونه نیست. در آن یک نوع استمرار وجود دارد که نیازمند توجه و شرایط خاصی نیست این خود نشان دهندهی این است که علم نمی تواند از مقولهی اضافه باشد.