| امروز چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

معرفی مقاله؛


قدرت پیوند از دیدگاه برونو لاتور/ از مطالعه‌ جامعه تا مطالعه‌ پیوندها

قدرت، یا به ‌وسیله‌ وجود پیشینی جامعه به دست آمده است یا با به‌کارگیری شمار زیادی از کنشگران. اگر شق اول درست باشد، لزومی برای تبیین قدرت و جامعه نیست؛ بلکه آنها رفتار هرچیز دیگر را تبیین می‌کنند. اگر شق دوم درست باشد، نه قدرت و نه جامعه، تبیین‌گر نخواهند بود.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از شماره ۲۲ فصلنامه صدرا، مقاله «قدرت پیوند» نوشته برونو لاتور و ترجمه محمدرضا مالکی بروجنی است که در آن به قدرت پرداخته می شود.

متن کامل مقاله در ادامه آمده است.

چکیده

این مقاله با یک پارادوکس شروع می‌شود: وقتی کنشگری آشکارا قدرت دارد، اتفاقی نمی‌‌افتد و او ضعیف است؛ ازسوی‌دیگر وقتی که کنشگر قدرت را اعمال می‌کند، این دیگران هستند که کنش را انجام می‌دهند. این نشان می‌دهد که قدرت، چیزی نیست که کسی بتواند آن‌ در تملک خود داشته باشد؛ در‌حقیقت، باید آن را نوعی نتیجه تلقی کرد، نه علت کنش.

 برای کاویدن این پارادوکس، مدل انتشار  (در این مدل، یک فرمان موفق، تحت قدرتی که از منبع مرکزی دریافت کرده است، حرکت می‌کند) با مدل ترجمه (در این مدل، چنین فرمانی، درصورتی‌که موفقیت‌آمیز باشد، نتیجه کنش‌های زنجیره­ای از عاملان است که هرکدام، آن را طبق پروژه‌ خود ترجمه می‌کنند) در تقابل باهم قرار می‌گیرند. در مدل ترجمه، قدرت اینجا و اکنون، به ‌وسیله‌ عضویت تعداد زیادی از کنشگران در طرح سیاسی و اجتماعیِ مفروضی، ترکیب شده است و چیزی نیست که بتوان به ‌وسیله‌ «جامعه» از‌پیش‌موجود،  ذخیره کرد و به یک فرد قدرتمند داد. مدل ترجمه بحث‌هایی درباره‌ منشأ‌های جامعه، طبیعت اجزای آن و ارتباطات آنها در پی دارد که به داده‌هایی بسیار مهم برای جامعه‌شناس تبدیل می‌شوند.

در این مدل سرشت جامعه، قابل مذاکره‌ و موضوع عملی و قابل ‌تجدیدنظر (عملیاتی) است، نه چیزی که بتوان آن را به ‌وسیله‌ جامعه‌شناسانی که تلاش می‌کنند (متظاهرانه) خارج از آن بایستند، یک بار برای همیشه شناخت. درنتیجه جامعه‌شناسان باید خواستار تحلیل شیوه­ای باشند که در آن، مردم به یکدیگر پیوند می‌خوردند. بنابراین در مدل ترجمه، مطالعه‌ جامعه، از مطالعه‌ امر اجتماعی – که معمولاً به ذهن خطور می‌کند – به مطالعه‌ شیوه‌های پیوند  تغییر می‌کند.

شاید مسئله‌ قدرت در این پارادوکس نهفته باشد: وقتی شما به­تنهایی قدرت دارید (بالقوه )، هیچ اتفاقی رخ نمی­دهد و شما درحقیقت ضعیف هستید؛ زمانی‌که قدرت را اعمال می‌کنید (بالفعل)، درحقیقت دیگران هستند که کنش را انجام می‌دهند، نه شما. قدرت، چیزی نیست که شما بتوانید آن را به تملک خود درآورید یا اینکه آن را انباشته کنید. قدرت [به این شکل است که] یا شما آن ‌را در عمل دارید، درحالی‌که شما آن را ندارید – و دیگران دارای آن هستند – یا اینکه شما آن را به‌صورت نظری دارید، ولی [در عمل] فاقد آن هستید.

چه چیزی میان قدرت «در حالتی که قوه‌ محض است» و «در حالتی که بالفعل است» تفاوت ایجاد می‌کند؟ کنش‌‌های­ دیگران. قدرت یک فرد یا امر، آمیخته­ای است از افراد پرشمار (من نام این آمیخته را «مکانیسم اولیه» می­گذارم) اما به یکی از آن افراد نسبت داده می‌شود (این حالت را «مکانیسم ثانویه» می‌نامم). مقدار قدرت اعمال‌شده متغیر است؛ اما نه برحسبِ مقدار قدرتِ فرد، بلکه برحسب تعداد افراد دیگری که در این ترکیب وارد می‌شوند. [ما در عمل می‌گوییم که] دیکتاتور اطاعت می‌شود؛ زیرا «او قدرت دارد»؛ مدیر، زیردستان خود را عزل‌و‌نصب می‌کند؛ زیرا ما مایلیم که بگوییم «او قدرتمند است» و… ؛ [اما اینها، تبیین‌های بی‌مایه‌ای هستند؛] چراکه قدرت توسط کنش دیگرانی تبیین می‌شود که از دیکتاتور و مدیر تبعیت می‌کنند.

ممکن است مفهوم قدرت به‌عنوان راهی ساده برای خلاصه‌‌ کردن پیامد عملی جمعی استفاده شود؛ اما این مفهوم نمی‌تواند چیزی را که در اینجا به ‌عهده‌ عمل جمعی است، به‌درستی تبیین کند. [این مفهوم] می‌تواند به ‌عنوان یک معلول استفاده شود، اما هرگز علت یا سبب [عمل جمعی] نیست.

من در این مقاله به دنبال امکان‌های بدیلی هستم که دانشمندان اجتماعی را قادر سازد به اعمال قدرت، به‌عنوان معلول نگاه کنند نه علت.

۱٫ از انتشار به ترجمه

برای تبیین گسترش و شیوع یک دستور یا یک ادعا یا یک مصنوع در زمان و مکان، دو امکان وجود دارد: اول اینکه دستور، ادعا یا مصنوع – اجازه دهید آن‌ را نمونه بنامیم – دارای نیرویی درونی شبیه اینرسی در فیزیک ‌شود. براساس قانون اینرسی، نمونه تا وقتی مانعی در مقابلش نباشد، در مسیر خود به حرکت ادامه می‌دهد. در چنین مدلی – اجازه دهید این مدل را مدل انتشار بنامیم – جابه‌جایی نمونه در زمان و مکان به تبیین نیازی ندارد؛ بلکه آنچه نیازمند توضیح است، کاهش یا شتاب ‌یافتنِ [سرعت انتشار] نمونه است که نتیجه‌ عمل یا عکس‌العمل افراد دیگر است. مثلاً با مدل انتشار، پیشرفت علمی به‌راحتی فهم می‌شود؛ تنها چیزی که سبب کاهش سرعت انتشار یا تحریف آن می‌شود، اذهان، کشورها یا فرهنگ‌های نالایق و مرتجع هستند.

بدین‌صورت، مدل انتشار دارای سه رکن مهم در گسترش هر نمونه در زمان و مکان است: نیروی اولیه که باعث جنبش‌ می‌شود و فقط از انرژی خود نمونه تشکیل شده است؛ اینرسی که این انرژی را حفظ می‌کند؛ و رسانه که نمونه از طریق آن گردش می‌کند.

مزیت مدل انتشار، این است که هرچیزی را می‌توان با صحبت کردن درباره نیروی اولیه یا توجه به مقاومت رسانه، توضیح داد. وقتی فرمانی به‌درستی اجرا می‌شود، فرد می‌تواند بگوید که رؤسا قدرت زیادی دارند؛ اما وقتی آن فرمان به‌درستی اجرا نشود، وی صرفاً ادعا می‌کند که قدرت رئیس با مقاومت زیادی مواجه شده است.

مدل ترجمه با مدل انتشار متفاوت است؛ طبق مدل ترجمه، گسترش هرچیز– دعاوی، فرامین، مصنوعات و کالاها – در زمان و مکان  در اختیار افراد است. هرکدام از این افراد ممکن است به شیوه‌های بسیار متفاوتی عمل کنند؛ اجازه دهند که نمونه افت کند، یا اینکه آن را تعدیل کنند، یا آن را منحرف کنند، یا به آن خیانت کنند، یا به آن بیفزایند، یا آن را به خود اختصاص دهند. برای مثال، انتقال صادقانه یک فرمان به ‌وسیله‌ تعداد زیادی از مردم، در چنین مدلی اتفاقی نادر و نیازمند تبیین است. به‌عبارت‌دیگر هیچ اینرسی‌ای وجود ندارد که بتوان گسترش یک نمونه را به حساب آن گذاشت. وقتی کسی نباشد که حامل نمونه یا اظهار باشد، آن نمونه به‌سادگی از حرکت بازمی‌ایستد.

از همه مهم‌تر، نیروی محرکه‌ اولیه علت جابه‌جایی نیست؛ زیرا نمونه به‌هیچ‌وجه هیچ نیروی محرکه‌ای ندارد؛ بلکه جابه‌جایی نمونه، نتیجه‌ انرژیِ داده‌شده به آن است که هرکسی که در این زنجیره است، به آن اعطا می‌کند.

سومین جنبه از مدل ترجمه از همه مهم‌تر است. افراد درون زنجیره،- به شکلی که در مدل انتشار بیان شد – صرفاً در برابر نیرو مقاومت نمی‌کنند یا آن را انتقال نمی‌دهند، بلکه کاری را انجام می‌دهند که برای موجودیت و حفظ نمونه ضروری است. [آنها] مطابق طرح‌های متفاوت خود، به آن نمونه شکل می‌دهند. به همین دلیل است که به این مدل، مدل ترجمه می‌گوییم.

اجزایی که باید در این دو مدل بررسی شوند، کاملاً متفاوت‌اند. در رویکرد ترجمه، نیرو هرگز به‌طور کامل منتقل نمی‌شود و بدون توجه به آنچه پیش‌تر اتفاق افتاده است، آن نیرو می‌تواند در هر زمانی، بسته به عمل فرد بعدی که در طول زنجیره قرار دارد، متوقف شود؛ به‌جای یک رسانه‌ منفعل که نیرو از طریق آن اعمال می‌شود، اعضای فعالی وجود دارند که در حین جابه‌جایی نمونه، آن را تغییر، و به آن شکل می‌دهند.

تغییر رویکرد از مدل انتشار به مدل ترجمه، اولین حرکتی است که به دانشمندان اجتماعی اجازه خواهد داد تا دریابند که قدرت، یک پیامد است و نه علت عمل جمعی.

۲٫ از منشأ پیشین تا منشأ امروزیِ جامعه

دانشمندان اجتماعی، از زمان دورکیم فلسفه‌ سیاسی را به‌عنوان پیش‌تاریخ علم خود، مدنظر قرار داده‌اند. وقتی مجادلات، درباره‌ منشأ جامعه‌شناسی متوقف، و درعوض، بحث درباره‌ مفهوم مورد‌قبول همگان از جامعه آغاز شد که می‌توانست برای تبیین پدیده‌های متنوع مورد نظر به کار گرفته شود، جامعه‌شناسی به علمی اثباتی تبدیل گردید. بنابراین مسئله‌ منشأ جامعه به یکی از مسائل مطلَقی تبدیل شد که بهتر بود به فیلسوفان واگذار شود. در چنین چارچوبی، مفهوم قدرت برای جامعه‌شناسان سهل‌الوصول‌ می‌شود. دراین‌صورت همیشه توان کافی برای توضیح گسترش شرکت‌های چندملیتی، دیکتاتوری پینوشه، مردسالاری در محله‌های سیاهان، تقسیم‌ کار در کارخانه‌ها و غیره وجود دارد.

شما با نابرابری‌هایی شروع می‌کنید که ریشه‌های آنها بی‌ربط به‌ نظر می‌رسند؛ دراین‌صورت ظاهراً مشکلی نیست که بگوییم ریگان، ناپلئون، شهر لندن یا نظام سرمایه‌داری «قدرت داشته‌اند»؛ یعنی تا وقتی بتوانید از منبع بزرگ انرژی فراهم‌شده به ‌وسیله‌ جامعه‌ همیشه حاضر و فراگیر بهره ببرید، مشکلی وجود ندارد.

اگر شما مدل ترجمه را اعمال کنید، این منبع به‌سرعت تمام می‌شود؛ شما دیگر انرژی ذخیره‌شده‌ای ندارید که توضیح دهید چرا یک رئیس‌جمهور اطاعت می‌شود و یک شرکت چندملیتی رشد می‌کند؛ زیرا این آثار، برآیند عمل‌های جمعی هستند.

زمانی که مدل ترجمه را اعمال می‌کنیم، به‌سادگی باید بفهمیم که منشأهای جامعه، هنوز با ما هستند و بحث‌ها درباره اینکه این فرایند چطور شروع شد، هنوز به رفتار ما در اینجا و در حال ‌حاضر شکل می‌دهد. اگر چنین فرضیه‌ای بسازیم، همه‌ بحث‌های بی‌پایان و بی‌ثمر درباره‌ آنچه جامعه را در کنار هم نگه می‌دارد، متوقف می‌شود؛ درعوض، آن بحث‌ها خود به یکی از راه‌های در کنار هم نگه ‌داشتن جامعه و به‌کارگیری افراد کافی برای شکل ‌دادن به قدرت، تبدیل می‌شوند. 

قدرت، یا به ‌وسیله‌ وجود پیشینی جامعه به دست آمده است یا با به‌کارگیری شمار زیادی از کنشگران. اگر شق اول درست باشد، لزومی برای تبیین قدرت و جامعه نیست؛ بلکه آنها رفتار هرچیز دیگر را تبیین می‌کنند. اگر شق دوم درست باشد، نه قدرت و نه جامعه، تبیین‌گر نخواهند بود. [قدرت و جامعه] از تعدیل‌هایی سر برآورده‌اند که برای بسط تعریف چیزی که جامعه درباره‌ آن است، ایجاد شده‌اند.

۳٫ از تعریفی بالاشاره تا تعریفی عملیاتی از ارتباط اجتماعی

تاکنون استدلال کرده‌ام که مفهوم قدرت را نباید علت عمل جمعی، بلکه باید یک نتیجه تلقی کنیم. من برای این کار موظف به پیشنهاد  گذار از مدل انتشار به مدل ترجمه شدم. این کار، ما را دچار یک مشکل کرد؛ اینکه برای تحقق این انتقال، مجبور به تعدیل رویدادنگاری جامعه بودیم. بحث خاستگاه‌های جامعه مربوط به گذشته‌های دوردست نیست، بلکه آنها در بحث‌های علمی و سیاسی همواره محل پرسش هستند. این موضع نیز مشکل دیگری ایجاد می‌کند؛ اینکه اگر جامعه در برابر چشمان ما ساخته شده است، نمی‌تواند رفتار ما را تبیین کند؛ بلکه تا اندازه‌ای با عمل جمعی ما شکل گرفته است.

 آیا ما باید وجود جامعه‌ مسلط را به دلیل حذف مفهوم قدرت انکار کنیم؟ نه دقیقاً، اما باید رویکرد خود را از یک تعریف بالاشاره به تعریفی عملیاتی از جامعه تغییر دهیم. [در ادامه، اصول هریک از این تعاریف را بیان خواهیم کرد.]

تعریف بالاشاره

۱٫ اصولاً کشف ویژگی‌های نوعیِ زندگی در جامعه، ممکن است و می‌توان ارتباط اجتماعی و تکامل آن را توضیح داد، هرچند در عمل ممکن است شناسایی آنها مشکل باشد.

۲٫ کنشگران اجتماعی، به هر اندازه‌ که باشند، در جامعه‌‌ای که پیش از این تعریف شد، حضور دارند؛ آنها حتی اگر فعال باشند، همان‌طورکه نام‌شان اشاره دارد، به دلیل اینکه فقط بخش‌هایی از جامعه‌ بزرگ‌تر هستند، فعالیتشان محدود است.

۳٫ کنشگران اجتماعی برای افرادی که به دنبال قواعدی هستند که جامعه را در کنار یکدیگر نگه می‌دارد، آگاهی‌‌دهندگان مفیدی هستند (مورد ۱ را ببینید)؛ اما دراین‌صورت آنها بخش‌های ساده‌ جامعه هستند (مورد ۲ را ببینید)؛ کنشگران فقط آگاهی‌دهنده‌اند و نباید چندان به آنها اعتماد کرد؛ زیرا آنها هرگز تصویر کامل را نمی‌بینند.

۴٫ دانشمندان اجتماعی با یک روش مناسب می‌توانند دیدگاه‌ها، عقاید، اوهام و رفتار کنشگران را بفهمند تا ویژگی‌های نوعیِ زندگی اجتماعی را کشف کنند (مورد ۱ را ببینید) و اجزای یک «تصویر کلی» را کنار یکدیگر بچینند.

در این چارچوب، همه‌ اختلافات، ازجمله مسائل مربوط به منشأهای جامعه، صرفاً مشکلاتی عملی هستند که با اطلاعات بیشتر، روش‌شناسی دقیق‌تر، و ایمن‌سازی تلاش دانشمندان اجتماعی از ایدئولوژی و ناشی‌گری، برطرف خواهند شد.

تعریف عملیاتی

۱٫ تعریف فهرست ویژگی‌های یک زندگی معمول و متعارف در جامعه، به‌طور کلی ناممکن است؛ اگرچه تعریف آن در عمل ممکن است.

۲٫ کنشگران – هرچقدر که باشند – در عمل، ماهیت جامعه، سازه‌های آن، تصویر کلی جامعه و بخش‌های آن را، هم برای خود و هم برای دیگران، تعریف می‌کنند.

۳٫ هیچ فرضی درباره‌ این نکته لازم نیست که هر کنشگر، چیزی بیشتر یا کمتر از بقیه‌ کنشگران می‌داند یا نمی‌داند. در تعاریف عملی که کنشگران انجام می‌دهند، «تصویر کلی» در خطر است.

۴٫ دانشمندان اجتماعی، همان سؤالات دیگر بازیگران را مطرح می‌کنند (مورد ۲ را ببینید) و راه‌های عملی متفاوتی برای تحمیلِ تعاریف خود از ماهیت جامعه را می‌یابند.

در این چارچوب، اختلافات درباره ماهیت جامعه را نمی‌توان زدود که دانشمندان بتوانند کل تصویر را هویدا سازند. سؤال «چه چیزی ما را به یکدیگر پیوند می‌دهد؟» اصولاً پاسخ‌دادنی نیست؛ اما در عمل، هر زمان که کسی این سؤال را مطرح کند، پیوندی جدید ساخته شده است که حقیقتاً ما را به یکدیگر پیوند می‌دهد. جامعه‌، مدلول تعریفی بالاشاره نیست که با وجود جهل آگاهی‌دهندگانش، دانشمندان اجتماعی آن را کشف کنند؛ بلکه جامعه، از طریق تلاش‌های هرکسی که آن را تعریف ‌کند، محقق می‌شود.

 افراد قدرتمند، کسانی نیستند که قدرت را علی‌الاصول «حفظ» می‌کنند، بلکه آنهایی هستند که در عمل [جامعه را] تعریف یا بازتعریف می‌کنند، کسانی‌اند که همه‌ افراد را کنار یکدیگر نگه می‌دارند. این انتقال از اصل به عمل، به ما اجازه می‌دهد که با مفهوم مبهم قدرت، به‌عنوان علت رفتار مردم معامله نکنیم، بلکه به‌عنوان پیامد یک فعالیت جدی به‌کارگیری، قانع‌کردن و به ‌خدمت ‌گرفتن رفتار کنیم.

۴٫ از موضوعات مربوط به اصول، به دست‌مایه‌های عملی

اگر قدرت، آن چیزی نیست که شما بتوانید آن را انباشته کنید یا به تملک خود درآورید، پس چیزی است که باید آن را بسازید. چه کسی آن را خواهد ساخت؟ دیگران. آنها، تنها کسانی هستند که حقیقتاً (بالفعل) قدرتمندند. بنابراین باید عمل آنها را به کسی در میان آنها نسبت دهیم که بالقوه قدرتمند است. به‌این‌ترتیب بحثی همیشگی درباره‌ اینکه چه کسی اطاعت می‌کند و چه کسی اطاعت می‌شود ایجاد خواهد شد (بخش ۲). در این جدال‌های مستمر، کنشگران می‌کوشند همان‌طوری‌که در بسیاری از تعاریف ‌«‌تصویر کلی‌»‌ وجود دارد، عضویت پیدا کنند یا عضو شوند. «جامعه» می‌تواند این جدال‌ها را تبیین کند؛ البته نه بیشتر از ‌«‌قدرت‌»‌. در مقابل، آنها نتیجه‌ موقتیِ تعاریف بسیاری هستند: جامعه عمل شماست تا وقتی که بتوانید عمل کنید (بخش ۳ را ببینید). آیا معنای این حرف، آن است که ما دچار آشفتگی مطلق می‌شویم و جامعه به‌طور مستمر ساخته و خراب می‌شود؟ این سؤال، جوابی ندارد. شاید ما دچار آشفتگی شویم و شاید هم نشویم. این امر فقط به منابع عملی بستگی دارد که فرد، بتواند آنها را برای بیان تعریفی مداوم در طول زمان بسیج کند.

رویکرد دورکیم نمونه‌ای است از آنچه من تعریف بالاشاره از ارتباط اجتماعی می‌نامم. دورکیم رفتار جمعی را با هستی جامعه (یعنی با عناصر اجتماعی صرف) تبیین می‌کند؛ ولی وقتی جامعه­ ای فقط از عناصر اجتماعی ساخته می­شود، آن جامعه ساختار پایداری ندارد.

هر تعریف عملیاتی از ماهیت جامعه، درباره‌ تقویت‌، تأکید‌ و پایاسازی جامعه، به ‌وسیله‌ آوردن منابع جدید و غیربشری در تعریف است. در این وضعیت، مفهوم قدرت از همه‌ پتانسیل خود خالی شده است. درحال‌حاضر، قدرت به بسیاری از منابع مورداستفاده برای تقویت پیوستگی، انتقال پیدا کرده است. ترکیب دقیق لیست [این منابع] برای بحث کنونی اهمیت ندارد؛ مهم این است که پایان آن باز است.

 بااین‌حال اگر عناصر اجتماعی چنین کاربرد اندکی دارند، باید در تعریف امر اجتماعی، چیزی اشتباه باشد. من باید برای خالی‌ کردن مفهوم قدرت از قدرت‌های مسحوررکننده آن، با این نکته پایانی درگیر شوم.

۵٫ نتیجه‌گیری: از مطالعه‌ جامعه تا مطالعه‌ پیوندها

بحث بالا شاید در یک جمله خلاصه شود: جامعه، آن چیزی نیست که ما را در کنار یکدیگر نگه می‌‌دارد؛ جامعه آن چیزی است که کنار هم نگه داشته می‌شود. دانشمندان اجتماعی به‌غلط، معلول را به‌جای علت، منفعل را به‌جای فعال، و چسبیده‌شده را به‌جای چسباننده قرار داده­اند. توسل به ذخیره انرژی، «سرمایه» باشد یا «قدرت»، برای توضیح رفتار اطاعت‌پذیری توده‌ مردم بی­معناست. مهم نیست یک نفر ظاهراً چه مقدار قدرت ذخیره کرده است، بلکه ضروری است که آن را از دیگرانی کسب کند که در حال کُنش هستند. من این فرایند را انتقال از مدل انتشار به ترجمه می‌نامم. بنابراین همیشه لازم است که فردِ درحال‌کنش بازتعریف شود. نتیجه‌ این تعریف مستمر و بازتعریفِ آنچه عمل جمعی درباره‌ آن است، تغییر جامعه است. اگر ناهمسانی میان تعاریفِ جامعه­ که کنشگرها ایجاد می‌کنند، از طرف یک جامعه‌ پایدار نیست، پس از کجا می‌‌آید؟ اینها ناشی از فهرستی چندجانبه از منابع فرابدنی‌ای هستند که کنشگران، برای تحکیم تعریفشان، آن منابع را بسیج کرده‌اند. من این فرایند را انتقال از مسائل اصل به عمل می‌نامم.

بدین‌صورت تغییرات پیش‌گفته، ما را به بازتعریفی لازم و ظریف از موضوع جامعه‌شناسی می‌کشاند. جامعه‌شناسی زمانی از مفاهیم «قدرت» و «سرمایه» استفاده خواهد کرد که این مفاهیم ضرورتاً، به‌صورت محلی ترکیب شده باشند. جامعه‌شناسی از «طبقه­ها»، «رتبه­ها» و «ارزش­ها» صحبت خواهد کرد و می‌کوشد جامعه را به ‌وسیله‌ رتبه‌بندی، حرفه‌ها، مؤسسه‌ها و سازمان‌ها به ‌هم پیوند دهد؛ درحالی‌که جزئیات عملی‌‌ای که این امکان را فراهم می‌کند که این هستنده‌ها بیش از یک دقیقه دوام بیاورند، ناگهان از نظر محو می­‌شوند. درنهایت جامعه‌شناسی، نومید از پیدا کردن چیزی که به‌اندازه‌ کافی برای گره ‌زدن ما به هم محکم باشد، به ابداع مفاهیمی مانند «مشروعیت»، «اقتدار»، «نقش­ ها» و «فرهنگ» یا «روح زمانه»دست می‌زند. این مفاهیم، فقط وقتی کارآمد هستند که هرچیز دیگری به‌صورت محکم به یکدیگر گره خورده باشند.

یک راه جایگزین برای تعریف جامعه‌شناسی، تعریف از طریق مطالعه‌ پیوندهاست، به‌جای مطالعه‌ معدود گره‌هایی که ما آنها را اجتماعی می‌نامیم. فرد می‌تواند از همه‌ نیروهایی که در جهان انسانی ما بسیج شده‌اند، استفاده کند تا توضیح دهد چرا این نیروها ما را به یکدیگر مرتبط می‌کنند و چرا بعضی فرمان­ها صادقانه اطاعت می‌شوند، درحالی‌که برخی دیگر از فرمان­ها اطاعت نمی­شوند. نامتجانس‌بودن، ویژگی این نیروهاست؛ آنها ممکن است شامل اتم‌ها، کلمات، پیچک­ها یا خال‌کوبی‌ها باشند. همچنین خود آنها یکدیگر را ملزم می‌کنند تا ماشین‌ها‌ و سازوکارهایی بسازند که همه‌ ما را در جای خودمان نگه دارند.

انتهای پیام/

کد خبر : 67801
تاريخ ثبت خبر : 24 اردیبهشت 1397
ساعت بارگزاری خبر : 11:43
برچسب‌ها:, , , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)