به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، پایان نامه حسین قلی پور، دانشجوی معارف اسلامی و مدیریت دولتی و سیاستگذاری عمومی و به راهنمایی دکتر وحید یاوری و مشاوره دکتر مرتضی جوانعلی آذر با عنوان «فهم چالش های تحول علوم انسانی در جمهوری اسلامی ایران مبتنی بر رویکرد نهادی» نگارش یافته است و در شهریورماه ۱۳۹۵ برای اخذ درجه کارشناسی ارشد در دانشکده معارف اسلامی و مدیریت دانشگاه امام صادق(ع) دفاع شده است.
خلاصه پایان نامه حسین قلی پور در ادامه می آید:
خلاصه
در باب تحول علوم انسانی و چالش های پیش روی آن، افراد مختلف از حوزه های مختلف علمی(اعم حوزه و دانشگاه) و عملی هر کدام از زوایایی این موضوع را مورد واکاوی خویش قرار داده اند. لکن پراکندگی آنها و نداشتن یک چارچوب مفهومی از این چالش ها، عملا فهم منسجمی از این چالش ها بدست نداده است. لذا در این پژوهش اولا با مبنا قرار دادن چارچوب تحلیل نهادی( به دلیل تناسب با سازمان و تشکیلات علوم انسانی) و ثانیا با رویکردی جامع سعی شده است، تصویر نسبتا جامعی از چالش های تحول علوم انسانی ارائه شود. این تصویر، زمینه ای فراهم خواهد کرد تا به این پرسش پاسخ داده شود که چرا بعد از گذشت حدود چهار دهه از انقلاب اسلامی، این موضوع کماکان به نقطه مطلوب خویش نرسیده است.
مقدمه
آنچه در جهان امروزی بهعنوان علوم اجتماعی به معنای خاص خود شناخته و با گونههای دیگر معرفت و دانش بشری متفاوت قلمداد میشود، محصول و فرآورده تحول نگاه و رویکردی است که نسبت به دین و علم در دوره «روشنگری» یا «عصر خرد» در اندیشه مغرب زمین شکل گرفت. نارسایی دین تغییریافته مسیحی در ارائه اندیشههای قابلقبول و مطابق با واقع به سبب انحراف از بنیان اصیل خود و ورود اندیشههای اربابان کلیسا به شروح کتاب مقدس، سبب شکلگیری این اندیشه شد که کلیسایی که تاکنون متولی علوم موردنیاز اداره زندگی بشر بوده، دیگر کارایی لازم برای ارائه این علوم به جوامع مورد نفوذ خود را ندارد. از سوی دیگر ابطال نظریات برخاسته از کلیسای قرونوسطایی که بهتدریج توسط مطالعات و آزمایشهای علمی تجربی اثبات میشد، رویهمرفته منجر به کمفروغ شدن این نهاد در مغرب زمین گشت. نواندیشان این دوره از تاریخ مغرب زمین، توصیه میکردند که دیگر گوش جان سپردن به فرامین کلیسا- که نماد و متولی دین بود- به پایان رسیده است و اکنون هنگامه بهکارگیری فهم خویش با اتکای به عقل خود برای یافتن هدایت است(کانت، ۱۳۷۶: ص۱۷).
تحولی بنیادین در علوم انسانی، ازجمله مواردی است که مورد تأکید و مطالبه هر دو رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی بوده است. حدوداً دو سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در ایام تعطیلی دانشگاهها به سبب انقلاب فرهنگی، با اشاره ویژه به علوم انسانی و بیان این نکته که چنانچه انسانهای فعال در علوم انسانی به مبانی اسلامی پایبند نباشند در علوم انسانی جز انحراف نمیتوانند عمل دیگری مرتکب شوند، بین اساتید و فعالین علوم انسانی و دیگر رشتههای علمی تمایز قائل شدند(امام خمینی، ۱۳۷۹، ج۱۴: ۲۹۲) امام خمینی رحمه الله علیه از پیشقراولان اسلامیشدن دانشگاهها بودهاند. ایشان با بیان این نکته که از دانشگاه است که یک ملتی به سعادت میرسد یا به شقاوت و اتفاقاً همه دردهاى ایران از دانشگاه شروع شده است؛ معتقد بودند اگر دانشگاه اصلاح شود، مملکت اصلاح میشود (امام خمینی،۱۳۷۹، ج ۱۹: ۲۲۳).
رهبر انقلاب اسلامی نیز از پیشگامان دعوتکننده به بازنگری و تحول در علوم انسانی بودهاند بهطوریکه قبل از رسیدن بهجایگاه رهبری(دامظله العالی) از حامیان فعالیتهای مربوط به انقلاب فرهنگی، اسلامیشدن دانشگاهها و همکاریهای حوزه و دانشگاه بودهاند. ایشان در همان سال اول رهبری خویش، بیانات مهمی در باب وحدت حوزه و دانشگاه ایراد کردند (بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان و طلاب ۲۹/۰۹/۱۳۶۸). بر اساس مطالب منتشرشده، اولین مطالبه رسمی خود را مبنی بر لزوم تحول در علوم انسانی در سال ۱۳۷۱ در جمع اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی بیان کردند. ایشان ضمن بیان عقبماندگی کشور در تحول بخشیدن به علوم انسانی، بر لزوم تحولِ اساسی بخشیدن به علوم انسانی تأکید نمودند (دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی ۱۹/۰۹/۱۳۷۱). ایشان در فرصتهای مختلف ضمن انتقاد از روحیه ترجمه گرایی در علوم انسانی و فرهنگ (بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم 08/11/1381)، بر ضرورت تحقیق و نوآوری در علوم انسانی به سبب غنای فرهنگ اسلامی ایرانی برای تولید مفاهیم علوم انسانی (بیانات در دیدار جمعی از اساتید دانشگاهها ۰۸/۰۸/۱۳۸۲) تأکید داشتند. ایشان با نظر به اهداف و آرمانهای متعالی انقلاب اسلامی و همسو نبودن و بلکه ضدیت علوم انسانی با این اهداف و آرمانها، بارها و در فواصل زمانی مختلف نسبت به وضعیت نامطلوب علوم انسانی کشور، رهنمودهایی فرمودهاند که تاکنون ادامه داشته است.
۱٫سوالات پژوهش
الف. با توجه به رویکرد نهادی، چالشهای فرا روی تحول علوم انسانی در جمهوری اسلامی ایران چیست؟
این پرسش خود شامل پرسشهای خردتری است که بیان آنها در این خلاصه نمی گنجد.
در باب تحول علوم انسانی و چالش های پیش روی آن، افراد مختلف از حوزه های مختلف علمی(اعم حوزه و دانشگاه) و عملی هر کدام از زوایایی این موضوع را مورد واکاوی خویش قرار داده اند. لکن پراکندگی آنها و نداشتن یک چارچوب مفهومی از این چالش ها، عملا فهم منسجمی از این چالش ها بدست نداده است.
فنون جمع آوری داده ها
۱٫ مطالعات کتابخانه ای منابعی که حول چالشها و موانع تحول علوم انسانی توسط صاحبنظران ارائهشده است. این منابع در چند قالب محتوایی(شامل: مقالات و کتب، اسناد و مدارک، سخنرانی، مجلات علمی، تخصصی، مصاحبههای موجود، یادداشتها، طرحهای پژوهشی و پایاننامهها) ارائهشدهاند.
مصاحبه با خبرگان پژوهشگر برای انتخاب خبرگان، معیارهایی تعیین کرده بود که در متن پایان نامه به تفصیل ذکر شده اند.
۲٫یافته های پژوهش
حقیقت آن است که نمیتوان واقعیت اجتماعی را در قاموسِ شکل نشان داد. اگرچه میتوان واقعیتهای تکبعدی و کم متغیر را با ترسیم اشکالی، به نمایش گذاشت اما واقعیتهای اجتماعی به خاطر لایه مند بودن، تأثیرپذیری از متغیرهای زیاد، پویا بودن و رابطه رفت و برگشتی بین متغیرها، بسته و ایزوله نبودن آنها، وجود متغیرهای غیرمادی، وجود عوامل انسانی غیرقابل پیشبینی و… بهگونهای هستند که ترسیم آنها در قالب شکل، لاجرم جز به فرو کاستگی آنها منجر نخواهد شد. با این دید، مدل مفهومی زیر ترسیمشده است. اگرچه تلاش بر این بوده است که تاجای ممکن، خاصیت واقعنمائی خود را حفظ کند.
بحث و نتیجه گیری
۱. چالش عمده ای که در سرتاسر نهاد علوم انسانی جاری و ساری است، نوع بینش و نگرشی است که برآمده از محتوای غربی علوم انسانی است. این بینش و نگرش، در تمام اجزای این نهاد اثر گذاشته است و نمیتوان جزئی از این نهاد را نام برد که از آن مصون مانده باشد. شرایط فیزیکی مانند محیط و کالبد علوم انسانی چه در بحث اختلاط جنسیتی و چه در بحث نوع معماری و ساختمانسازی از این بینش نشئتگرفته است. نگرشهای جامعه و بهخصوص دانشجویان و دانشآموختگان علوم انسانی در کارکرد علوم انسانی با توجه به شناختی که از علوم انسانی پیدا میکنند، چیزی جز ساماندهی صرف زندگی دنیا نیست. قواعد نوشتهشده و نوشتهنشده علوم انسانی در عرصههای مختلف مانند جدایی حوزه و دانشگاه و فعالیت جداگانه و کاملاً مجزای این دو از یکدیگر، پیوند نداشتن برنامه و محتوای آموزشی علوم انسانی با مسائل جامعه ایران، معیارهای ارزیابی عملکرد و ارتقاء اعضای هیئتعلمی و قواعدی دیگری ازایندست نشان از ساری بودن بینش غربی در ساخت قواعد نهاد علوم انسانی دارد. همچنین جاری بودن این نگاه در مدیران و خطمشی گذاران علوم انسانی و اساتید و اعضای هیئتعلمی بهعنوان بازیگران علوم انسانی، ویژگیهای حوزه پژوهشگری علوم انسانی مانند اختناق روش شناسانه و اعتقاد صرف به روشهای برآمده از متون غربی، تنگ شدن حوزه پژوهشگری به دلیل حاکمیت اندیشههاى اثباتى و علمگرایانه صرف بر مـراکز و مجلات علمی نیز نشان از سریان بینش غربی در ناحیه کنش علوم انسانی دارد. همچنین مقاومت بنیادین نهاد علم در برابر تحول علوم انسانی به دلیل عدم سنخیت مفهوم تحول با محتوا و ادبیات علمی رایج علوم انسانی و ورود نگاه علوم غربی مدرن در فرایند تولید علوم انسانی اسلامی نیز حکایت از تسری این بینش به الگوهای تعاملاتی علوم انسانی دارد. محتوای تقلیدی و ترجمهای و مصرفگرائی صرف نیز ازجمله رهاوردهای عرصه کنش علوم انسانی هستند که مبتنی بر همان بینش به وجود آمدهاند. نفوذ و سریان نگاه غربی تا جایی بوده است که حتی ارزیابی عرصه کنش نیز با شاخصهای برآمده از نگاه غربی نسبت به ماهیت علم و سنجش پیشرفت علمی سنجیده میشود. بنابراین جهانبینی و نگرش مبنایی نظریههای علوم انسانی رایج، چالشیترین مانع پیش روی تحول علوم انسانی است.
۲٫ با مرور و مطالعه یافتههای بهدستآمده میتوان نتیجه گرفت که مسئله تحول علوم انسانی، متولی جدی تاکنون نداشته است. دولتها که هرکدام رویکرد خاص خود را داشته و غالباً کاری به مسئله تحول علوم انسانی نداشتهاند یا اینکه اساسا با ایده تحول علوم انسانی مخالف اند. اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی و بهخصوص اعضای شورای تحول و ارتقاء علوم انسانی نیز به دلیل چند مشغله بودن، فرصت وقت کافی صرف کردن برای تحول علوم انسانی نداشتهاند. بنابراین یکی از چالشهای عمده پیش روی تحول، نبود متولی جدی برای این مسئله تمدن ساز است. وجود این چالش سبب شده است که باوجود گذشت نزدیک به چهار دهه از انقلاب اسلامی، نهتنها حرکتی جدی و مؤثر در این عرصه صورت نگیرد بلکه حتی ارزشیابی و تحلیلی بر فعالیتهای قبلی نیز انجام نگیرد و صرفاً با تأسیس شوراهای جدید و بالتبع برگزاری جلسات متعدد، اولیات تحول علوم انسانی همچنان رهاشده باقی بماند.
۳٫تحول علوم انسانی برخلاف تصور رایج که صرفاً از آن تغییر و تحول در متون و کتب درسی علوم انسانی فهم میشود، محدود به آن نمیشود و چنانچه بخواهد محقق شود، متغیرها و عوامل نهادی مختلف دیگری باید متحول شوند و با این فرض که اکنون بهترین منابع اسلامی علوم انسانی، آماده باشند بازهم نهاد علوم انسانی استقبال چندانی از آنها نخواهد کرد چراکه در وضعیت فعلی بازیگران نهاد علوم انسانی، نمیتوانند ارتباط مناسب و قابل فهمی از آنها به دست آورند. بنابراین تمرکز خطمشیهای تحول علوم انسانی بر روی متون و کتب درسی علوم انسانی، از اساس ناکارآمد است و برای تحقق تحول علوم انسانی لازم است کل اجزا و مقولههای نهاد علوم انسانی را بهصورت توأمان درنظر گرفت. بهعنوان مثال، تا زمانی که نهاد علوم انسانی معیار سنجش پیشرفت و ارزیابی خود را تولید مقالات و آنهم مقالات بینالمللی قرار میدهد، نمیتوان از بازیگران موجود در عرصه کنش نهاد علوم انسانی انتظار تولید محتواها و محصولات علم دینی داشت چراکه وقتی خروجیهای آنان با معیارهای دیگری مورد سنجش قرار میگیرند انگیزهای برای تولید علم دینی ندارند. دید نهادی به علوم انسانی میگوید که حتی اگر معیارهای ارزیابی کنشهای نهاد علوم انسانی بهگونهای تنظیم شود که بازیگران انگیزه تولید علم دینی کارآمد داشته باشند بازهم توانائی انجام چنین کاری را نخواهند داشت چراکه جدایی ساختاریافته دو نهاد علم و دین از یکدیگر، سبب شده است بازیگران نهاد علوم انسانی تسلط و حتی آشنایی لازم با منابع دینی نداشته باشند.
۴.اگرچه در تجزیه و تحلیل داده ها، عوامل متفاوت و متعددی را شمرده شد که هر کدام به نوبه خود چالشی در تحقق تحول علوم انسانی ایجاد کرده اند اما دقت در آنها این نکته را آشکار می کند که برخی چالش ها خود معلول برخی دیگر از چالش ها بوده اند. برای مثال اگرچه قواعد نهادی علوم انسانی چون آئین نامه ارتقاء اعضای هیئت علمی به گونه ای تنظیم شده است که کنشگران علوم انسانی را به سوی علوم انسانی اسلامی سوق نمی دهد و یا اینکه جدایی ساختاریافته حوزه و دانشگاه منجر به جدایی دو نهاد علم و دین از یکدیگر شده است لکن باید اذعان کرد که چنانچه متولی تحول علوم انسانی، اراده جدی برای تحقق تحول داشت با استفاده از اختیارات موجودی که داشت می توانست که قواعد را به گونه ای تنظیم کند که این هدف در مسیر شدن قرار بگیرد.
چالش عمده ای که در سرتاسر نهاد علوم انسانی جاری و ساری است، نوع بینش و نگرشی است که برآمده از محتوای غربی علوم انسانی است. این بینش و نگرش، در تمام اجزای این نهاد اثر گذاشته است و نمیتوان جزئی از این نهاد را نام برد که از آن مصون مانده باشد.
۵.بینش و نگرش شکلگرفته افرادی که علوم انسانی را میفهمند، بهگونهای است که عموماً فارغالتحصیل همان نهاد علوم انسانیاند و محتوا و بالتبع بینش و نگرش غربی در آنها نیز رسوخ کرده است. کسانی هم که به فهم درستی از این علوم نائل نشدهاند و مثلاً در علوم پایه، فنی مهندسی یا پزشکی تحصیل کردهاند که نمیتوانند مدیر و خطمشی گذار کارآمدی برای علوم انسانی و مسئله تحول آن گردند. از سوی دیگر اندیشمندان و دغدغه مندان حوزوی نیز که در باب تحول علوم انسانی، احساس تکلیف میکنند، عموماً درک درستی از علوم انسانی ندارند و به همین خاطر راهبردها و راهکارهایی که برای تحول علوم انسانی ارائه میدهند از کارآمدی لازم برخوردار نیست. بنابراین یک چالش عمده پیش روی تحول علوم انسانی، سنخیت دیدگاه ارائهشده مدیران و خطمشی گذاران و بینش و نگرش شده در محتوای علوم انسانی رایج است. این تحلیل، مؤیدی است بر یکی از راهبردهای ارائهشده برای تحول علوم انسانی به این بیان که «بهراحتی میتوان مدعی شد که کسانی میتوانند منشأ تحول شوند که از عقلانیتی غیر از عقلانیت آکادمیک، تبعیت کنند(روحانی، ۱۳۹۳).
۶.تجربه بیش از سه دهه فعالیت در عرصه تحول علوم انسانی نشان از این دارد که چنانچه تولیدات علم دینی در رشتههای مختلف علوم انسانی، توسط اندیشمندانی خارج از فضای آموزشی نهاد علوم انسانی کشور تولید شوند، ورود این تولیدات به نهاد علوم انسانی کشور اگر ممتنع نباشد بلکه محل تأمل جدی است بهطوریکه تولیدات گرانقدری چون «اقتصادنا» بااینکه از سوی یک عالم نخبه حوزوی مورد قبول انقلاب اسلامی به وجود آمده است هنوز نتوانسته جای خود را در نظام آموزشی علوم انسانی باز کند. نکته مهمی در فهم این پدیده به ما کمک میکند این است که اساساً اساتید نظام آموزشی علوم انسانی کشور، در بهترین وجه که متمایل به تدریس این کتاب باشند نیز به دلیل عدم فراگیری مقدمات لازم، نمیتوانند چنین منبعی را فهم کرده و بهعنوان منبع آموزشی تدریس خود استفاده کنند.
۷.برای تولید علوم انسانی اسلامی و به عبارتی تحول علوم انسانی، مقدماتی باید طی شود و ازجمله این مقدمات و به تعبیری، زنجیرههای مدیریت دانش، پاسخ گوئی نظر اسلام پیرامون برخی موضوعات علوم انسانی اجتماعی است. روشن است در وضعیت فعلی، عهدهدار رسمی و عرفی این مهم، حوزه علمیه محسوب میشود که متأسفانه این نهاد اساساً به دلیل تفکر حاکم بر آن، خیلی به مسائل اجتماعی و حکومتی نمیپردازد. پرداخت عالمانه حوزه علمیه به مسائل اجتماعی در بهترین حالت، مسائل فقهی مربوط به نماز جماعت و جمعه و… است. بنابراین تحول علوم انسانی نیازمند تحولی جدی و ژرف در حوزه علمیه بوده تا آن نهاد علمی به مسائل عرصه انسانی اجتماعی بپردازد.
۸.یکی از ذهنیتهای غلط رایج در برخی بازیگران تحول علوم انسانی و بهخصوص اندیشمندان حوزوی این است: نظری انگاشتن تئوریها و نظریات علوم انسانی اجتماعی. متأسفانه حوزویان، تصور دقیقی از نظریات علوم انسانی ندارند و فکر میکنند همانگونه که نظریات علومی چون فلسفه و کلام، ماهیتی کاملاً نظری داشته و میتوان با در حجره ماندن و تفکر و تفلسف کردن، به صحتوسقم و حتی تولید آنها( همچون ملاصدرا در کهک قم) اقدام کرد، نظریات علوم انسانی اجتماعی نیز اینگونه اند. درصورتیکه ماهیت نظریات علوم انسانی اجتماعی غالباً ماهیتی توصیفی دارند لذا برای نقد و بررسی آنها، چارهای جز درگیری اجتماعی با موضوع پژوهشی ندارد.
۹.چنانچه بخواهیم یک تقسیمبندی کلان از شاخههای مختلف علمی ارائه دهیم، علوم به دو دسته سخت و نرم تقسیم میشوند. علوم سخت بر روی موضوعاتی از جنس ماده متمرکز هستند مثل علوم پایه، علوم فنی مهندسی و علوم پزشکی. اما علوم نرم، علومی هستند که موضوع مطالعه آنها از جنس ماده نبوده بلکه جنبه غیرمادی نیز دارند مانند معرفتشناسی و دیگر علوم فلسفی و همچنین علوم انسانی که بر روی کنشهای انسانی و اجتماعی انسان متمرکز هستند. برای نخبگان و اندیشمندان در جایجای جهان، ثابت شده است آنچه میتواند قدرت اصیل یک ملت محسوب شود، علوم نرمی هستند که انسان و بالتبع آن جامعه انسانی متناسب با خود را به وجود میآورند. ازاینرو علوم سخت باوجوداینکه از مظاهر قدرت و قدرتنمائی یک ملت محسوب میشوند و مجهز شدن به آنها، سبب قطع وابستگی از دیگران و زورگویان عالم میشود اما هویتساز و بالتبع آن تمدن ساز نیستند. التفات به این نکته سبب شده است که سیاستمداران غربی که به دنبال استعمار و در اختیار قراردادن انسانها و ملتها برای خود هستند، اهمیت ویژهای برای علوم انسانی اجتماعی قائل شوند و یک انحصارگرایی و یکهتازی در عرصه علوم انسانی داشته باشند تا مرجعیت علمی خود را حفظ کرده و از این طریق تمدن موردپسند خویش را بهصورت نرم به دیگر کشورها تزریق کنند. از همین رو رهبر انقلاب فرمودهاند:
«امروز غربىها یک منطقهى ممنوعهاى درزمینهی علوم انسانى به وجود آوردهاند؛ در همهى بخشهاى مختلف؛ از اقتصاد و سیاست و جامعهشناسى و روانشناسى بگیرید تا تاریخ و ادبیات و هنر و حتى فلسفه و حتى فلسفهى دین.»(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق(علیهالسّلام) ۲۹/۱۰/۸۴)
بر همین اساس، چنانچه ملت ایران بخواهد تمدن نوین اسلامی خویش را دنبال کند، بایستی با عزمی جدی حرکت بهسوی تحقق تحول علوم انسانی را دنبال کند که در غیر این صورت، اگر کشور ایران در علوم سخت، در رتبههای اول دنیا نیز قرار بگیرد، بازهم تحقق تمدن نوین اسلامی، آرزو و شعاری بیش نخواهد بود.
این پایان نامه توسط حسین قلی پور، دانشجوی معارف اسلامی و مدیریت دولتی و سیاستگذاری عمومی و به راهنمایی دکتر وحید یاوری و مشاوره دکتر مرتضی جوانعلی آذر نگارش یافته است و در شهریورماه ۱۳۹۵ برای اخذ درجه کارشناسی ارشد در دانشکده معارف اسلامی و مدیریت دانشگاه امام صادق علیه السلام دفاع شده است.
علاقه مندان برای مطالعه متن کامل این پایان نامه می توانند به کتابخانه دانشگاه امام صادق علیه السلام مراجعه و یا با رایانامه نویسنده به نشانی hghpor@gmail.com مکاتبه کنند.
پی نوشت ها
برای نمونه به سخنان دکتر حسن روحانی، رئیس دولت یازدهم توجه بفرمائید:
«همه رشته های علوم انسانی چه اقتصاد و علوم سیاسی و چه حقوق و جامعه شناسی و روانشناسی و… . شما همه اینها را کنار هم ردیف کنید. بعد می گوییم که اینها باید اسلامی شود که حتما باید اسلامی شود. کجایش باید اسلامی شود؟ اشتباه نپیماییم راه را. مبانی علم در هر علم و دانشی پایه علم است. مبانی و پایه ها اسلامی و مسیحی و یهودی نداریم. علم پایه هایش جهانی است. جغرافیا نمی شناسد، یک بخش متد است که متد هم جهانی است. متد تحقیق و پژوهش، ممکن است متدی را کم و زیاد کنید، به هر حال متد و شیوه است. درست است که یکسری اهداف داریم. آن اهداف فرق می کند؛ هر کشوری اهدافی دارد. اگر به دنبال اهداف خاص هستیم آن اهداف متفاوت است. اگر می خواهیم آن علم کاربردی باشد در کشور، باید بومی سازی کنیم.» (سخنان رییس جمهوری در مراسم تجلیل از اساتید نمونه کشور- ۱۳/۰۲/۱۳۹۳) نکته جالب توجه اینجاست که ۱۶۰ تن از اساتید و اعضای هیئت علمی علوم سیاسی که خواستار توقف اعمال سرفصل های جدید علوم سیاسی شده بودند در نامه خود به همین سخنان ایشان استناد کرده اند.(رک. درخواست ۱۶۰ استاد علوم سیاسی از رییس جمهور: تغییر را متوقف کنید. تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۳)
خواننده گرامی توجه دارد روایت ارائه شده برآمده از نهاد علوم انسانی است و لذا اگر افرادی چون برخی اساتید و اعضای هیئت علمی و برخی از مسئولین اداری جمهوری اسلامی بینش یا نگرشی متفاوت با محتوای ارائه شده از علوم انسانی داشته باشند منافاتی با روایت پژوهشی گفته شده ندارد چرا که این نگرش یا بینش از درون نهاد علوم انسانی برنیامده است بلکه افراد به دلیل اینکه در عالم واقع، عضو نهادهای دیگری چون مسجد، هیئات مذهبی و حتی خانواده هستند لذا بینش و نگرش آنان تحت تاثیر این نهادها نیز هست لذا ممکن این افراد جهان بینی متفاوتی با نگرش برآمده از نهاد علوم انسانی داشته باشند.
جالب است که اکثریت قریب به اتفاق کتب اصلی و مرجع علوم انسانی مربوط به کشور آمریکا است. کشور آمریکا در رشته های اقتصاد، جامعه شناسی، مدیریت دولتی، سیاستگذاری عمومی حتی فلسفه علوم اجتماعی و… کتب مرجعی دارد. به ندرت کتابی قوی و مرجع در علوم انسانی اجتماعی یافت می شود که نویسنده آن آمریکایی نباشد.
انتهای پیام/