«پایگاه خبری تحلیلی-طلیعه»؛حاجیه محمد علی زاده؛ جریان «فرهنگستان علوم اسلامی قم» را میتوان یکی از مهمترین جریانهای فکری دانست که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در فضای اندیشهای کشور و در عرصه تولید علم دینی و علوم انسانی اسلامی با آن مواجه هستیم و برخی این جریان را اولین مجموعه ای می دانند که به طور رسمی از تعبیر «علم دینی» در کشور ما استفاده کرده است (سوزنچی، ۱۳۸۸: ۲۰۷). در این نوشتار تلاش میکنیم در ضمن بحث از آغازگاه و زمینه پیدایی جریان فرهنگستان ، به معرفی «مبانی فکری و اصول بنیادین تفکر» و «دستاوردها»ی این جریان فکری بپردازیم.
آغازگاه و زمینه پیدایی جریان فرهنگستان
آغازگاه این جریان فکری با اندیشههای حجتالاسلاموالمسلمین سید منیرالدین حسینی هاشمی (۱۳۷۹-۱۳۳۲) است، او که یکی از شاگردان درس «ولایتفقیه» و «حکومت اسلامی» امام خمینی (ره) در نجف اشرف بود متأثر از نگاه ویژه امام خمینی (ره) بر «جامعیت دین» و کارآمدی آن در رهبری تکامل حیات بشر و تأثیرگذاری آن در تمام شئون زندگی بشر تأکید داشت[i] و شاید باید آن را مهمترین اصل فکری در این جریان دانست که بر نگاه آن نسبت به چگونگی پیشبرد انقلاب اسلامی و تأکید بر تولید و تدوین «مدل جامع اداره» بر مبنای وحی برای اداره و پیشبرد مسیر انقلاب هم تأثیر بسیاری داشته است و یکی از وجوه افتراق و تفاوتهای مهم این جریان فکری با دیگر جریانهای فکری فعال در عرصه فضای اندیشهای کشور به شمار میرود، موضوعی که عمدتاً تحت عنوان «دین حداقلی» و «دین حداکثری» مورد بحث قرار میگیرد. بر اساس نگاهی حداکثری که فرهنگستان علوم اسلامی قم به دین برمیگزیند، دین معیارها و اصولی را در اختیار ما قرار میدهد که بر اساس آن میتوان در موضوعات مختلف به نظرگاه دین دست یافت؛ هرچند این امر به این معنا نیست که عقل و تجربه باید تعطیل و پاسخ هر سؤالی را میبایست از کتاب و سنت استخراج کرد، نه، آنچه در این دیدگاه مورد تأکید است نگاه منظومهای داشتن به دین است که در پرتو آن میتوان از عقل و تجربه هم بهره برد.
مواجهه «فرهنگستان علوم اسلامی قم» با انقلاب اسلامی هم بر مبنای همین نگاه حداکثری به دین است، این جریان که هویت تاریخی و علمی خود را با انقلاب اسلامی تعریف میکند، با ورود جامعه ایران به فضای جدید، تمام هم خود را بر ارائه تعریف نقش محوری و اصلی دین در رهبری جامعه قرار داد. حجتالاسلام سید منیرالدین حسینی هاشمی که پیش از انقلاب اسلامی در عرصه حیات اجتماعی و از طریق فعالیت فرهنگی در شهرهای شیراز و قم فعال بود با انقلاب اسلامی وارد دوره جدیدی از حیات فعالیتهای علمی و فرهنگی و اجتماعی خود شد و هم خود را برای حل مسائل نظام اسلامی قرار داد. بر اساس نگاهی که در جریان غالب انقلابیون که قشر مذهبی و روحانیت را تشکیل میداد و متأثر از نگاه رهبری انقلاب اسلامی به انقلاب بود، مهمترین قدم بعد از انقلاب سیاسی، انقلاب در حوزه فرهنگ و «انقلاب فرهنگی» بود تا نظام ارزشی اسلامی بتواند قالب ساختار اجتماعی و حاکمیت به خود بگیرد و حجتالاسلام سید منیر الدین حسینی هاشمی نیز که از این نگاه تبعیت میکرد، بعد از اعلام فرمان انقلاب فرهنگی از سوی امام خمینی (ره) در خردادماه ۱۳۵۹ بهطور ویژه بر این حوزه تمرکز کرد و با توجه به نقشی که برای عرصه فرهنگ قائل بود پروژه فکری خود را که نقطه کانونی آن «عینیتبخشی دین در جامعه» بود، در این مسیر قرار داد. او در ابتدا با شرکت در جلسات ستاد انقلاب فرهنگی تلاش کرد تا در یک مسیر واحد با اعضای این ستاد در جهت تحقق اهداف منظوره گام بردارد اما بعد از شش جلسه شرکت در جلسات ستاد انقلاب فرهنگی به این نتیجه رسید که «حضور در ساختار اجرایی بهتنهایی حلال مشکلات نبوده و ابتلا به کار اجرایی، ذهن را تنها در حد تأمین نیازهای روزمره پرورش میدهد و تنبل میکند؛ و پاسخ گوی کارهای طولانیمدت نیست» (حسینی هاشمی، ۱۳۸۳: ۲۷۵ و ۲۷۴) و بدین ترتیب مسیر خود را از این ستاد جدا کرد. [ii] تأسیس «دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم» که در ابتدا و از سال ۱۳۵۸ با نام دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان فعالیت میکرد، در همین راستا بود (برای اطلاع بیشتر بنگرید به: (مظفرینیا، ۱۳۹۰: ۵۵)). کار ویژهای که مرحوم حسینی هاشمی برای این مرکز در نظر گرفته بود «سازماندهی تمام تحولات تحقیقاتی و پژوهشی مربوط به تولید علوم اسلامی» بود تا «تولید نرمافزارها و سختافزارهای مورد نیاز برای اداره حکومت اسلامی را اداره کند»؛ بر همین اساس وی این مرکز را پایگاه فعالیتهای فکری و پژوهشی خود در سیر تحقق انقلاب فرهنگی قرار داد. مرکزی که بعد از وفات مرحوم حسینی هاشمی نیز به حیات خود ادامه داد و امروز با ریاست حجتالاسلام سید مهدی میرباقری و با اندیشمندانی همچون حجتالاسلام علیرضا پیروزمند حضوری پررنگ در فضای اندیشه ای کشور دارند.
«غرب» در نگاه فرهنگستان: همهجانبه دانستن تقابل غرب و اسلام
بعد از مواجهه نخستین ما با غرب جدید که در دوره جنگ با روسها و دوره زمامداری فتحعلی شاه قاجار دانسته میشود، غرب حیاتی گسترده در زیست اجتماعی ایرانیان پیدا کرد و به عنوان «دیگری» ما به کانون مسائل هویتی ما ورود پیدا کرد (برای مطالعه بیشتر در این زمینه بنگرید به: (کچویان، ۱۳۸۴)) و در مواجهه با موضوعات مختلف، مشخص کردن نوع رویکرد و نگاه به غرب به قانون نانوشته تبدیل شد، همچنان که انقلاب اسلامی نیز خود را به عنوان یک حرکت در نقطه مقابل تمدن غرب تعریف کرد؛ از همین رو بعد از انقلاب اسلامی در مواجهه با موضوعات مختلف، نوع رویکرد اتخاذی گروهها و جریانهای مختلف در برابر غرب جدید اهمیت یافت. در طول تاریخ دویستساله مواجهه ما با غرب، در مجموع با سه رویکرد مواجه هستیم: نفی به تمامه غرب و آن را یک کل یکپارچه دیدن؛ پذیرش تام و کامل غرب و رویکرد گزینشی در برابر غرب. رویکردی که جریان فرهنگستان علوم اسلامی در برابر غرب اتخاذ کرد رویکردی بود که از دهه ۱۳۳۰ با نمایندگی سید احمد فردید در کشور شاهد ظهور آن بودیم و آن دیدن غرب در یک کل یکپارچه و هماهنگ و درک یک مواجهه عمیق و بنیادی بین سنتهای دینی و الهی با آنچه در غرب ظاهر شده بود، است. فرهنگستان نیز، با چارچوبی دینی تر، غرب را مجموعهای منسجم و یکپارچه و هماهنگ میبیند که تمام شئون آن مبتنی بر یک تمدن مادی است. درواقع نگاه این جریان به غرب یک نگاه تمدنی است و معتقد به انسجام مجموعهای و نظاممند دانستن نظامهای اجتماعی است و بر هماهنگی اجزاء و ارکان نظام اجتماعی با اهداف و آرمانها و مبانی نظری آن تأکید دارد؛ ریشه این نگاه را در دیدن تاریخ به عنوان عرصه تقابل حق و باطل می توان دانست. این نگاه که یکی از اصول مهم فکری فرهنگستان محسوب می شود تاریخ و جوامع را در دو صفبندی کلی قرار میدهد: جریان طاعت که ولایت الهی و اولیاء الهی را پذیرفته اند و جریان عصیان که ذیل ولایت طاغوت قرار دارند. این جریان غرب را جریانی ذیل ولایت طاغوت می داند که در مسیر الحاد و نگاه غیرتوحیدی قرار دارد که باید از آن تبری جسته شود و انقلاب اسلامی به عنوان یک جریان ولایی باید بتواند مسیر متفاوتی برای خود ترسیم کند. بر اساس این نگاه تولید نرمافزارهای اختصاصی مبتنی بر معارف اسلامی، تنها راه ادارهی اسلامی جمهوری اسلامی و رسیدن به تمدن اسلامی است. باوجوداین و علیرغم همهجانبه دانستن تقابل غرب و اسلام، این جریان استفاده ضروری از نرمافزارها و سختافزارهای موجود تمدن غربی را تا هنگامی که بدیلهای اسلامی آن تولید نشده، به شکل عاریتی و برای عبور و گذار از شرایط فعلی، جایز و گاهاً لازم برمیشمارد و نفی مطلق دستاوردهای غرب را تجویز نمیکند تا بر اساس آن نیاز باشد به نظام پیش از تجدد بازگشت کرد، بلکه بر نوعی خاص از اقتباسِ مشروط ، براساس الگو و مدل برآمده از نظام نیازمندیهای بومی و ارزشی دینی تصریح دارد تا از این طریق بتوان اجزاء وارداتی نظام تکنولوژیک غرب را در خود هضم کرد و اثرات سوء آن را به حداقل رساند؛ یعنی همان کاری که غرب پیشتر با پیشینه و دستاوردهای تمدن اسلامی انجام داد.
فرهنگستان و تمدن سازی
همچنان که نمایان است در این نگاه دستیابی به تمدن اسلامی مقصود و هدف نهایی است و تمام اقدامات و تلاشهای صورت گرفته برای دستیابی به این هدف است؛ لذا میبینیم برخلاف جریانهایی که بر عدم دخالت بشر در امر تمدن سازی تأکید دارند و آن را مختص دوره ظهور حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه شریف میدانند این جریان، اجرای دین را منوط به ارائه ساختار نوین تمدن اسلامی میداند و برای این منظور انجام برنامههای تحقیقاتی منسجم را مورد تأکید قرار میدهد تا بتوان از این طریق به «تولید دانش»، «طراحی ساختارها» و در نهایت «تولید محصولات» که سه رکن تمدن سازی محسوب میشوند، دست یافت. بر این اساس باید گفت در این نگاه، جامعه، مدیریتپذیر است اما نه آن نوع مدیریتپذیری که پیشفرض آن این باشد که اراده انسان در آن حذف شده است؛ برعکس، بر اساس این دیدگاه، آن نظام مدیریتی پویاتر است که اراده انسان را مورد توجه قرار داده و به گونهای مدیریت کند که به شکوفا شدن اختیارات انسان و شکوفا شدن استعدادهای بالقوه او بیانجامد.
موضع فرهنگستان در برابر علم مدرن
متناسب با این نگاه است که این جریان فکری بر تحول در علم و تولید علم اسلامی از وجه تمدن سازی و پیریزی یک تمدن جدید بر پایه دین تأکید دارد و به دنبال تحقق کامل اسلام در عرصه عمل و حضور فعال دین در عرصه حیات اجتماعی است. این دیدگاه قائل به تقدم ایمان بر معرفت و به تعبیری تقدم اراده بر فهم به لحاظ معرفت شناختی است به این معنا که نظریه مطابقت را انکار کرده و علم را کشف از واقع نمی داند. بنا بر این دیدگاه فهم پیش از آنکه کشف در آن تحقق پیدا کند، عملی ارادی (در جهت طاعت و یا عصیان) است و کیفیت اراده در کیفیت فهم تاثیر دارد، ارادهِ در مسیرِ طاعت، فهم نورانی و اراده در مسیر عصیان، فهم جاهلانه و ظلمانی را نتیجه می دهد، یعنی فهم پیش از آنکه به صدق و کذب متصف شود، به طاعت و طغیان و حق و باطل متصف می شود و منطقی هم که باید بر عمل فهم حاکم کنیم، منطق حجیت و منطق حقانیت است؛ لذا در این دیدگاه به علم دینی نه با معیار صدق و کذب بلکه در بستر جنگ حق و باطل که در طول تاریخ همواره وجود داشته است، نگریسته میشود، حق و باطل دو گرایشی هستند که علم متناسب با خودشان را تولید میکنند (سوزنچی، ۱۳۸۸: ۲۱۷-۲۱۳)؛ درواقع در این جریان اجزاء یک نظام در ارتباط با هم دیده شده و علم در این تمدن هم همراستای دیگر اجزای نظام است؛ بر همین اساس است که در این جریان، هویت غرب یک هویت یکپارچه دانسته میشود که اجزایش با هم همخوانی دارند، علم آن نیز جزئی از نظام بزرگتر غرب بوده و جهتدار و دارای هویت الحادی و سکولاریستی است و لذا در این نگاه علم جدید به عنوان محصولی از تمدن غرب رد و بر تولید علمی مبتنی بر وحی جهت شکلگیری تمدن اسلامی تأکید میشود. وقتی علمی دینی است که منطقاً بتوان نسبت آن را با وحی مشخص کرد و این زمانی رخ خواهد داد که ولایت الهی بر جریان علم حاکم شود، البته حجتالاسلام میرباقری که بعد از مرحوم حسینی هاشمی ریاست دفتر «فرهنگستان علوم اسلامی قم» را برعهده دارد، در تبیین فرایند اسلامی شدن علوم انسانی تأکید میکند، «معنی اسلامی شدن علم، نقلی شدن و استنباطی شدن علم و تعطیلی تحقیقات میدانی و تجربی و نظری نیست؛ بلکه در یک فرایند پیچیده، عملیات استنباط با تحقیقات میدانی و تحقیقات کتابخانهای و نظری به همدیگر گره میخورند و حاصل آن، علوم انسانی الهی خواهد شد» بر همین اساس است که در اینجا مطلق علم مدرن از وجه اتکای صرف پیشفرضهایش به حس غیرقابل استفاده دانسته میشود و برای تحول در این علم میبایست علاوه بر مبانی و فلسفه علم، در روشهای پژوهش هم تغییر ایجاد کرد تا آن را به علمی متناسب با نظام اسلامی تبدیل کرد و نتیجه حاصله علمی باشد که به تشکیل تمدن اسلامی میانجامد و این محقق نمیشود مگر از طریق پیوند میان نظر و عمل. بر همین اساس است که این خرده گفتمان بر حوزه عمل تأکید ویژه داشته و درصدد استفاده کاربردی از فلسفه و «فلسفه شدن» است تا نتیجه حاصل آمده غیر از تفسیر جهان، تغییرات عینی شود؛ لذا همچنان که ملاحظه میشود برخلاف برخی جریانهای فکری که عمدتاً بر تغییر در مبانی هم تأکید دارند، در این جریان، دامنه تغییر بسیار گستردهتر از صرف تغییر در مبانی و فلسفه علم است.
مهمترین دستاوردهای فرهنگستان
فرهنگستان علوم اسلامی که با هدف ایجاد نظامهای اجتماعی مبتنی بر وحی شکل گرفت هرچند هنوز تا دستیابی به اهداف اصلی خود فاصله دارد، اما در طول افزون بر سه دهه فعالیت خود دستاوردهای مهمی دارد که اهم آنها را چنین میتوان برشمرد:
فلسفهی شدن اسلامی (فلسفه عمل و چگونگی)
فلسفه شدن به عنوان مهمترین محصول فکری فرهنگستان و بهعنوان یکی از سازوکارهای پیشنهادی این جریان برای تحقق ارزشها و آرمانهای تمدن اسلامی، بر کاربردی کردن فلسفه و تبدیل آن به ابزار جریان ارزشها در عمل تأکید دارد؛ به این معنا که «فلسفه غیر از تفسیر جهان باید به ما بیاموزد که چگونه جهان را تغییر دهیم و به سمت وضعیت مطلوب خود حرکت کنیم… مثلاً فلسفه شدن باید به ما قدرت کنترل و بهینهسازی اوضاع اقتصادی جامعه یا حتی تحلیل بهینهسازی وضعیت روانی و اخلاقی یک انسان را بدهد» (فرهنگستان علوم اسلامی قم، بیتا: ۳۵) در واقع برخلاف جریان هایی که تأکید دارند ابتدا باید پایه های فلسفی و نگاه به علم و انسان را تببین کرد در این دیدگاه اشکال اصلی فلسفه اسلامی موجود نه استوار و درست نبودن مبانی و اصول و پایه های آن بلکه مشکل اصلی آن در عدم کاربردی بودن و تجریدی و انتزاعی بودن فلسفه اسلامی است، برخلاف فلسفه غرب که یک فلسفه کاملا کاربردی است؛ بر همین اساس این جریان فکری هم خود را بر تولید فلسفهای جدید گذاشت که بشود نتایج آن را در همه ساحتهای مختلف زندگی (بانکداری، تکنولوژی، هنر، نقاشی، شهرسازی حکومت و…) مشاهده کرد (میرباقری، ۱۳۸۳).
تولید روش عام
مرحله بعد از فلسفه شدن تولید «روش عام» است که «میتواند بر اساس قوانین فلسفه شدن، معادلات و فرمولهای عام برای تحقق تغییرات عینی تولید و ارائه نماید» و بر اساس آن میتوان در تمام حوزههای موضوعی (دینی، علمی و اجرایی) مسئله هماهنگسازی آنها را با وحی محقق کرد. (همان، ۳۶)
سه روش خاص برای حوزههای مأموریتی حوزه، دانشگاه و حکومت
پی ریزی فقه کلان در برابر فقه خرد؛ تولید علوم پایه تجربی و انسانی مبتنی بر جهان بینی و انسانشناسی متخذ از دین و ارائه مدل توسعهی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بر محور دین سه روش خاصی است که در زمینههای خردهتر حوزه، دانشگاه و حکومت مورد نظر است.
طراحی سازمان شبکهای تحقیقات اسلامی
چگونگی ایجاد یک شبکه علمی و نخبگانی در کشور که برآیند تلاششان، اهتمام برای عینیتبخشی دین در جامعه باشد دیگر دستاورد این جریان فکری است. به این معنا که روشی به کار بسته شود که بر اساس آن پالایش، جمع بندی اطلاعات و فرضیات با ارزش ها و معارف دینی هم آهنگ شود.
نتیجه گیری
«فرهنگستان علوم اسلامی قم» به عنوان یکی از مهمترین جریان های فکری فعال در عرصه تولید علم دینی و علوم انسانی اسلامی کشور محسوب می شود که بر ضرورت تولید علوم مبتنی بر معارف اسلامی جهت تحقق تمدن اسلامی به عنوان غایت اصلی نظام جمهوری اسلامی تأکید دارد. تاکید بر ضرورت انقلاب فرهنگی برای استمرار انقلاب اسلامی، قائل بودن به جریان تقابل حق و باطل در تاریخ، جامعیت دین و نگاه تمدنی و سیستمی به عالم و جهتداری علوم از مهمترین مبانی فکری این جریان فکری محسوب می شود که باعث می شود در مواجهه با علم رویکرد ویژه ای اتخاذ کرده که آن را از گروه های دیگر فکری فعال در عرصه علم دینی متمایز می کند. بر اساس دیدگاه این جریان معیار دینی بودن علم نه مطابقت با واقع بلکه اتصاف به جریان حق (در برابر جریان باطل) است. برای تولید علم اسلامی فراتر از تغییر در گزاره ها، نظریات و مبانی فلسفی علم مدرن می بایست در روش علم تغییر ایجاد کرد و آن را مبتنی بر وحی قرار داد؛ لذا رویکرد فرهنگستان را می توان تحول در «روش و فلسفه روش » دانست. ضرورت هماهنگ سازی روش های تفقه دینی برای احراز حجیت در حوزه ها ، روش علوم برای ایجاد معادلات کاربردی در دانشگاهها و روش مدل سازی برای مدیریت اجتماعی در دولت و دستگاههای اجرائی نظام اسلامی را می توان دغدغه اصلی فرهنگستان دانست. همچنین فلسفه شدن، تولید روش عام و و سه روش خاص و همچنین طراحی سازمان شبکهای تحقیقات اسلامی را می توان از مهمترین دستاوردهای این جریان فکری برشمرد.
منابع:
[i] حجتالاسلاموالمسلمین سید منیرالدین حسینی هاشمی در بخشی از خاطرات خود به این مسئله اشاره کرده و درخصوص آن میگوید: «در ایامی که مرحوم حکیم در بستر بیماری بودند، حضرت امام، بحث حکومت اسلامی را آغاز کردند که دوازده جلسه به طول انجامید و بنده در آن حضور یافتم و تأثیر عمیقی در من داشت؛ حتی تغییراتی در افق دید و اندیشه من رخ داد. تا قبل از آن در اندیشه حزب و تحزب بودم و بعد از آن به فکر نظام و حکومت افتادم و فرمایشات امام به من خط میداد» (حسینی هاشمی، ۱۳۸۳: ۲۰۰)
[ii] مرحوم حسینی نگاه انتقادی خود نسبت به وضعیت حاکم در بین مسئولین را چنین بیان میکند: «وضعیت ذهنی مسئولین و وضعیت خارجی جهان و دانش بشری، فضایی به وجود آورده که مسئولین تصور نمیکردند منطق جدیدی برای اسلامی کردن علوم، میتوان تأسیس کرد و نمیتوانند پیشفرضها و روش محاسبه و نهایتاً اعلام نتیجه برای کنترل عینی را حسی، فرض نکنند. این که میتوان آمیزهای از این پیشفرضهای حسی و غیرحسی را به وجود آورد و مدلسازی کرد و موضوعات استنباط از وحی را در توصیف عالم، طبقهبندی کرد و آن را بر موضوعات حسی، حاکم قرار داد و به صورت روش علوم به کار برد و به معادلهای اسلامی دست پیدا کرد، در مخیله آنها نمیگنجید» (حسینی هاشمی، ۱۳۸۳)