| امروز جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:

معرفی پایان‌نامه؛


فلسفه سیاسی علامه طباطبایی و ایران معاصر

رساله دکتری «فلسفه سیاسی علامه طباطبایی و ایران معاصر» توسط احمدرضا یزدانی مقدم نگاشته شده و حجت الاسلام و المسلمین منصوراحمدی، استاد راهنما و حجت الاسلام داوود فیرحی و حجت الاسلام و المسلمین حمید پارسانیا، استادان مشاور این پایان‌نامه در دانشگاه باقرالعلوم (ع) بودند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، رساله دکتری «فلسفه سیاسی علامه طباطبایی و ایران معاصر» توسط احمدرضا یزدانی مقدم نگاشته شده است.

حجت الاسلام و المسلمین منصوراحمدی، استاد راهنما و حجت الاسلام داوود فیرحی و حجت الاسلام و المسلمین حمید پارسانیا، استادان مشاور این پایان‌نامه در دانشگاه باقرالعلوم (ع) بودند.

رساله دکتری «فلسفه سیاسی علامه طباطبایی و ایران معاصر» در پنج فصل تنظیم شده است که پژوهشگر فصل اول آن‌ را  به زندگینامه و سوابق تحصیل و تدریس علامه سیدمحمدحسین طباطبایی اختصاص داده است و در فصل دوم زمینه های عینی و نظری فلسفه سیاسی علامه طباطبایی در ایران معاصر را مورد بررسی قرار داده و در فصل سوم نگارنده به بنیان نظری فلسفه سیاسی علامه طباطبایی اختصاص داده و در این فصل، تحلیل منطقی اعتباریات، تحلیل فلسفی اعتباریات و معرفت شناسی بررسی کرد است.

احمدرضا یزدانی مقدم در فصل چهارم به سامان مفهومی فلسفه سیاسی علامه طباطبایی در زمینه انسان، اجتماع، ملک و حکومت، سنت اجتماعی، مناسبات عقل، دین و اجتماع و قانون اشاره کرده است.

پژوهشگر در فصل پنجم این رساله به تاثیرات علامه طباطبایی در ایران معاصر در اندیشه دو اندیشمند، شهید مرتضی مطهری و آیت الله جوادی آملی پرداخته است.

چکیده و مقدمه این رساله در ادامه می آید:

چکیده:

در این رساله، نسبت فلسفه سیاسی علامه طباطبایی (۱۲۸۱ – ۱۳۹۰) با ایران معاصر، بااستفاده از هرمنوتیک روشی زمینه قصد محور، پژوهیده می‌شود.
ایران معاصر، زمینه عینی و نظری فلسفه ورزی سیاسی علامه طباطبایی است. در این زمینه عینی، مجموعه ای از عوامل داخلی و خارجی به رویارویی ایران با تجدد انجامید.
 این عواملی، که با ورود برخی مفاهیم جدید همراه بود، در اندیشه عالمان شیعه ذیل دو موضوع قانون و حکومت صورتبندی شد و دانشمندان دینی کوشیدند تا به پرسش های ناشی از این دو موضوع، پاسخ گویند.
 دست‌آورد این مباحث نظری، در آثار عالمان مشروطه خواه، به رسمیت شناختن حوزه متغیرات و سپردن آن به شورای نمایندگان مردم، لزوم نظارت بر حکومت، طرح مفاهیمی چون حقوق نوعی و شورایی بودن حکومت، تفکیک دو موضوع «حکومت از آن کیست؟» و «شخص حاکم کیست؟» و تعلق امور نوعی به امام معصوم (ع)؛ بود.
فلسفه سیاسی علامه طباطبایی از زندگی اجتماعی سیاسی وی و حوادث سیاسی دوران او متأثر بوده و این امر در ایده‌هایی چون تفکر اجتماعی، ملک اجتماعی و حکومت اجتماعی، خود می نمایاند.
علامه طباطبایی، در این زمینه عینی و نظری، با استفاده از امکانات سنت فلسفه سیاسی اسلامی، بر بنیان نظریه ادراکات اعتباری، تحلیلی عقلی از موضوع ثابت و متغیر ارائه و موضوعات و مفاهیمی چون انسان، اجتماع، ملک، حکومت و قانون را تبیین و مناسبات خاصی میان عقل و دین، و دین و اجتماع ترسیم و ایده سنت اجتماعی اسلام را پیش می نهد.
 با توجه به نتایج پژوهش حاضر، پژوهش‌های بیشتر در نظریه ادراکات اعتباری، مفاهیم فلسفه سیاسی علامه طباطبایی و مناسبات آن با سنت فلسفه سیاسی اسلامی، تحولات سیاسی و اندیشه سیاسی ایران معاصر، تحول مفاهیم فلسفه سیاسی اسلامی و توانایی های درونی آن پیشنهاد می گردد.

مقدمه:

بیان مسأله
ایران معاصر، پرسشها و مفاهیمی دارد مانند؛ حضور غرب، عقب ماندگی، نیازهای جهان جدید، دموکراسی، جایگاه مردم، سکولاریسم، تهدیدات اندیشه ای، تهدید دین، تحجر، ماتریالیسم دیالکتیک، مارکسیسم و… .
علامه طباطبایی، به عنوان اندیشمندی مسلمان از خاستگاه فلسفی اسلامی، به این پرسش ها توجه کرده و در صدد پاسخ گویی به آنها برآمده است.
وی، که از بحران اندیشه ای و سیاسی ایران معاصر درکی فلسفی دارد، هم آتاری در فلسفه سیاسی نگاشته است، مانند «ولایت و زعامت»، و هم فلسفه ورزی سیاسی دارد؛ مانند گفتارهایی که در ذیل آیات قرآن کریم در تفسیر شریف المیزان آمده است، و هم امکان استنباط فلسفه سیاسی از مجموعه آثار او وجود دارد.
بدین ترتیب مسأله اصلی این نوشتار، نسبت فلسفه سیاسی علامه طباطبایی با ایران معاصر، پرسش ها و مفاهیم آن است و با توجه به این که پرسش‌ها و مفاهیم یاد شده را می‌توان ذیل عنوان های عام تری چون رویارویی ایران با غرب و یا مدرنیته به شمار آورد: در این صورت پاسخ به این پرسش ها و تبیین مفاهیم یاد شده و عرضه داشت راه حل یا راه حل ها، پاسخ به پرسش مدرنیته است.
از این رو، می توان فلسفه سیاسی علامه طباطبایی را پاسخی به پرسشی مدرنیته و یا مبانی نظری و اندیشه ای مدرنیته ایرانی اسلامی دانست. از این گذشته، علامه طباطبایی شخصی اثرگذار بوده و آثار و آراء او، از طریق شاگردان و علاقه‌مندان وی، در ایران معاصر حضور دارد و تاریخ ایران معاصر و اندیشه ورزی ایران معاصر را بدون توجه لازم به علامه طباطبایی و آتار و آراء او نمی توان پی گرفت.
در واقع، علامه طباطبایی، نهضتی فرهنگی را، پیش از آغاز نهضت سیاسی امام خمینی که به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی انجامید، آغاز کرد و عناصر و تربیت شدگان و همراهان این نهضت فرهنگی، غالباً و یا حتی همگی، از کسانی بودند که در نهضت سیاسی امام خمینی همراهی بلکه حضور فعال و تعیین کننده داشتند.
این نهضت فرهنگی، در ایران معاصر از ابعاد سیاسی قوی برخوردار بوده و به نوبه خود در تقویت نهضت سیاسی در ایران معاصر تأثیر غیرقابل انکاری داشته است.
 علت انتخاب موضوع، اهمیت و فایده آن
پرداختن به این موضوع، ابعاد جدیدی از تاریخ سیاسی ایران معاصر را آشکار می‌سازد و آن نقش اندیشه ای و عملی علامه طباطبایی و تعامل با زمینه اندیشه ای، اجتماعی و سیاسی در ایران معاصر است؛ و نشان خواهد داد که اندیشه فلسفی سیاسی علامه طباطبایی، اندیشه ای ناظر به زمینه و زمانه و پرسش های و مسایل آن است.
در همین راستا توانایی های درونی فلسفه سیاسی علامه طباطبایی را می نمایاند و امکان بهره گیری از این فلسفه سیاسی برای مسایل کنونی را فراهم می آورد و، به نوبه خود، نشان دهنده امکانات فلسفه سیاسی اسلامی و حیات و پویایی آن است.
سابقه پژوهش
گرچه در خصوص موضوع این رساله پژوهشی یافت نشد اما می توان از آثاری که در ارتباط با اجزاء موضوع هستند، یاد کرد. پایین تر، این آثار، در سه گروه، درباره اهمیت و نقش علامه طباطبایی در ایران معاصر و آراء و نظریات وی، به اختصار، گزارش می شود:
اول: علامه طباطبایی و ایران معاصر
گروهی از نویسندگان و تحلیلگران ایران معاصر، به تناسب بررسی ایران معاصر به علامه طباطبایی و اندیشه و نقش او پرداخته اند.از جمله :

بروجردی در فصل ؛ کتاب خود، روشنفکران ایرانی و غرب، با عنوان «خرده فرهنگ مذهبی»، دست کم در سه عنوان از چهار عنوان فرعی این فصلی، از علامه طباطبایی یاد می کند. این امر، نشانگر اهمیت و جایگاه و نقش علامه طباطبایی در تحولات ایران از نگاه بروجردی است.
به گفته بروجردی: «اندکی پس از درگذشت (آیت الله) بروجردی گروهی از اصلاح گران اجتماعی، که دو دهه بعد شخصیت‌های برجسته انقلاب ۱۳۵۷ شدند، گرد هم آمدند تا راهکار مناسبی بجویند. در دی ماه ۱۳۴۱ حاصل گفتگوی اینان در کتابی به نام بحثی درباره مرجعیت و روحانیت منتشر شد.»
وی با ارجاع به (اخوی ۱۹۸۰، ۱۱۹) می گوید: «این کتاب را بعضی به عنوان «مهم ترین اتری که در پنجاه سال اخیر در ایران منتشر شده است» ستوده اند.» و سپس به تفصیل بیشتری وارد مباحث کتاب می‌شود.
بروجردی به مانند جهانبخش، که گفتار او خواهد آمد، میان علامه طباطبایی و گرایش دموکراتیک فاصله و تفاوت می‌یابد و می‌گوید: «روحانیان نیز، به رغم سخنوری های مردمی خود، چندان گرایشی به حکومت دموکراتیک نداشتند. علامه طباطبایی این نگرش را به روشنی بیان کرده است…» و بخشی از گفتار علامه در مقاله «ولایت و زعامت» از جمله مجموعه یاد شده را شاهد می‌آورد. 
از نظر بروجردی «در دهه ۱۳۰ روحانیان دریافتند که تنها راه نجات دادن اسلام از چیرگی مکتب های فکری رقیب دست زدن به یک مبارزه عقیدتی است.» و از آثار امام راحل(ره) و علامه طباطبایی در این باره یاد می کند: «یک راه دست زدن به این مبارزه انتشار کتاب‌های محققانه بود…علامه طباطبایی هم در پاسخ به افراد غیرمذهبی، اصول فلسفه، و روش رئالیسم را به نگارش در آورد و در آن پرورده ترین ردیه روحانیان بر فلسفه ماتریالیستی را در میان آورد.
از نظر بروجردی شکل گرفتن یک خرده فرهنگ ماندگار که توانایی ستیزه جویی ایدئولوژیک داشته باشد شرط دیگری نیز داشت و آن سازگار ساختن الهیات با عصر مدرن بود» و در این راستا از تلاش های محمد حسین نائینی، عبدالکریم حائری، ابوالقاسم کاشانی، و علامه طباطبایی یاد می کند.
توجه بروجردی به نقش اندیشه ای علامه طباطبایی در شکل گیری فرهنگ مذهبی ارزشمند است اما از حد اشاراتی محدود و شکلی در نمی‌گذرد و از جنبه‌های اندیشه ای و عقلی کار علامه طباطبایی، مطالب چندانی به دست نمی دهد.

مجتهد شبستری در گفتگویی با هفته‌نامه جامعه مدنی با عنوان «جریان های سیاسی – دینی ایران پیش از انقلاب»، که بعدها در کتاب او با عنوان تأملاتی در قرائت انسانی از دین به چاپ رسید، از شش جریان فکری سیاسی عمده، از جمله از «طرز تفکر مرحوم طباطبایی و مرحوم مطهری»، یاد کرده و در توضیح این جریان می گوید: مرحوم طباطبایی و مطهری، کوشش می‌کردند بگویند در کتاب و سنت فلسفه اجتماعی – سیاسی، فلسفه حقوق و فلسفه اخلاق اجتماعی وجود دارد.
در این طرز تفکر عمدتاً از فلسفه و عقلانیت سخن می‌گویند و نه از ایدئولوژی.
مرحوم طباطبایی، معتقد است می توان نبوت را از منظر یک فلسفه اجتماعی – سیاسی دید و نبوت بر فلسفه اجتماعی – سیاسی مبتنی است.
ایشان همان نظریات گذشته را که عمدتاً نظریات فارابی و ابن سینا در الهیات شفا است با بیانی جدید مطرح می کند، با کمک گرفتن از بعضی از نظریات که در قرون جدید در فلسفه سیاست مطرح شده است، مثلاً این بحث را پیش می کشد که انسان‌ها در جامعه با هم در حال نزاع هستند و منافع همدیگر را تهدید می کنند و میخواهند یکدیگر را استخدام کنند و برای رفع این وضعیت لازم است قانونی وجود داشته باشد که بالاخره به آن تن بدهند و این قانون را پیامبران می‌دهند و از این قبیل بحث ها، که با خواندن آن‌ها انسان به یاد هابز و نظریاتی شبیه آن می‌افتد. وی در ادامه از منظر مباحت هرمنوتیک نقدهایی را متوجه آراء علامه طباطبایی می‌داند  و نظر می دهد که
یخن طباطبایی و مطهری مبنی بر این که در کتاب و سنت فلسفه اجتماعی ـ سیاسی وجود دارد بیشتر یک سخن آکادمیک بود و به تدوین یک فلسفه اجتماعی – سیاسی منتهی نشد، تا بتوان گفت این ها از کتاب و سنت به دست آمده یا حداقل بتوان گفت مسلمان ها، از موضع
مسلمانی، این فلسفه را دارند.
گفتار مجتهد شبستری تکرار دغدغه های او در باب مباحثی است که علامه طباطبایی طرح کرده است.
منظری را که مجتهد شبستری انتخاب کرده؛ منظری مناسب با فلسفه ورزی سیاسی علامه طباطبایی نیست.
مجتهد شبستری بیشتر این دغدغه را دارد که علامه چگونه این مباحث را از دین استنباط کرده و طریق استنباط او چه بوده و آیا از نظر هرمنوتیک چنین استنباطی قابل دفاع است یا نه.پیش فرض مجتهد شبستری همان است که آمد.
او گمان می کند علامه درصدد تدوین فلسفه سیاسی براساس کتاب و سنت است.در حالی که مطلب برعکس است و علامه در صدد اظهار نظام فلسفی و اندیشه ای و ارزیابی دین و توجیه یا دفاع از دین از منظر فلسفه ورزی است.بدین ترتیب منظر مجتهد شبستری با منظری که در این رساله برگزیده‌ایم کاملاً متفاوت است.
ما در این رساله در صدد پی گرفتن فلسفه ورزی سیاسی علامه طباطبایی هستیم و اگر هم به موضوع بهره‌گیری او از آیات قرآن توجه کنیم از منظر هرمنوتیکی نخواهد بود. بلکه با تفکیک دو شأن فلسفه ورزی و تفسیر در علامه طباطبایی همراه است.
دریافت مجتهد شبستری از این که علامه از سنت فلسفه ورزی اسلامی ایرانی سخن می گوید صحیح است و مشابهتی که میان آراء علامه و نظریات هابز می یابد؛ ابتدایی و ظاهری است.
این کمترین، در نوشتاری، به تفصیل مقایسه ای میان سامان فلسفه سیاسی هابز وعلامه طباطبایی که از مباحث حرکت و انسان شروع و به عرصه حکومت و سیاست کشیده می شود، انجام داده و نشان داده‌ام که فلسفه ورزی این دو به طور کامل از جهت مبانی و سیربحث و نتایج آن تفاوت دارند.

جهانبخش در اسلام، دموکراسی و نوگرایی دینی در ایران از بازرگان تا سروش، قصد دارد تا نقش ظهور مجدد دین را در رابطه با مسأله پیچیده سازگاری اسلام و دموکراسی در طول دوره (۲۰۰۰-۱۹۵۳) بررسی کند.
وی می‌کوشد با بررسی آراء هفت شخصیت برجسته که اندیشه و گفتمان سیاسی – مذهبی دوران پیش و پس از انقلاب را در ایران شکل داده اند، این قصد را محقق سازد.
سه تن از اینان، یعنی بازرگان، شریعتی و سروش از روشنفکران و نوگرایان دینی غیرروحانی و چهار نفر دیگر، یعنی طالقانی، مطهری، علامه طباطبایی و امام خمینی(ره) عالم دینی اند.
وی، در این راستا، به این پرسش‌ها می پردازد: آیا ماهیت و پیآمد تلاش های اندیشمندان مزبور در این زمینه، از دستاوردهای اسلافشان در دوران انقلاب مشروطه متفاوت بوده است؟
تصور آنان از دموکراسی چه بوده؟
آنان مباحث خود را بر چه مبانی شناختی و هنجاری (ارزشی) استوار کرده‌اند؟
مهمترین پرسش جهانبخش، بعد نظری مسأله پیچیده اسلام و دموکراسی است و برای یافتن پاسخ، بافت و فحوای کلام این اندیشمندان را بررسی می کند و به آن عده از مباحث کلان که با رشد و تطور اندیشه آنان، ارتباط مستقیمی داشته باشد، اکتفا می کند.
آگاهی های جهانبخش از علامه طباطبایی در حد کتاب مهر تابان از مرحوم آیت الله حسینی طهرانی است؛ آن هم با دریافتی ناقص.
از این رو می‌گوید: «وی بیشتر به منزله یک عارف شناخته شده است.» در حالی که در جامعه ایران و حوزه علمیه، علامه طباطبایی بیشتر به عنوان یک دانشمند علوم اسلامی و به ویژه به عنوان یک فیلسوف و مفسر قرآن شناخته می شود.
جهانبخش علت پرداختن به علامه طباطبایی را چنین یاد می کند: «در اینجا، تقریباً به طور مفصل به دیدگاه طباطبایی راجع به این موضع پرداخته می شود؛ چرا که وی جریان مقابل علمای مسلمان ایرانی معاصر همچون: طالقانی و بازرگان را نمایندگی می‌کند.»

جهانبخش به جهت «تلاش علامه در احیای ابعاد عقلانی تعالی اسلامی از راه تدریس فلسفه و تفسیر قرآن و نیز روش مبارزاتی ضد امپریالیستی او در دفاع و تقویت اسلام براساس دلایل عقلی و نه روش‌های جزم اندیشانه و تعصب آمیز» علامه را نوگرای دینی به شمار می آورد و برای این امر به دیگرانی هم استناد می کند.
با این حال، دیدگاه علامه را راجع به اقتدار و قدرت سیاسی در راستای دیدگاه علمای محافظه کار می داند. از این جا می‌توان به دست آورد که جهانبخش به یک ایده و جمع‌بندی روشنی درباره علامه طباطبایی نرسیده است.
پس از این مقدمات؛ جهانبخش مقاله «ولایت و زعامت» علامه را در مجموعه بحثی درباره مرجعیت و روحانیت مورد توجه قرار داده و به تحلیل آن می پردازد.
در مجموع دریافت جهانبخشی از مقاله چندان بی راه نیست؛ اما از آنجا که در فهم و ارائه نظرات علامه طباطبایی به همین یک مقاله بسنده کرده، اندک و محدود است و نتوانسته سامان فلسفه سیاسی علامه طباطبایی و مبانی و توانایی های آن را دریابد.
از این روست که پاسخی شکلی و ظاهر گرایانه و محدود به پرسش سازگاری اسلام و دموکراسی از نظر علامه طباطبایی می دهد و می‌گوید: پاسخ علامه سید محمدحسین طباطبایی در برابر این پرسش که آیا اسلام و دموکراسی با هم سازگار هستند یا نه؟ یک «نه» صریح و قاطع بود.
برداشت سطحی و محدود جهانبخش در توصیفاتی که از اندیشه علامه در نکات پایانی و مؤخره دارد نیز بار دیگر خود را می نمایاند.

میرسپاسی در تأملی در مدرنیته ایرانی در فصل ۳ با عنوان «بحران سکولاریسم و خیزش اسلام سیاسی» در ذیل دو عنوان فرعی یعنی «سیاسی شدن تشیع» و «اصلاحات درنهادهای دینی» اشاراتی به نقش اندیشه‌ای علامه طباطبایی در انقلاب ایران دارد.
وی ذیل عنوان نخست، یعنی «سیاسی شدن تشیع» به پدیده «سیاسی شدن اسلام» می‌پردازد و پس از گزارش کوتاهی از تاریخ و اعتقادات تشیع، از موقعیت و نقش و عملکرد روحانیان در دوران سلسله قاجار و انقلاب مشروطیت و پهلوی اول و دوم و کودتای ۲۸ مرداد و نقش و شخصیت حضرت آیت الله بروجردی و نهضت روحانیت علیه حکومت شاه؛ نظر می دهد که «جنبش اسلام سیاسی، مبارزه خود را برای نابودی رژیم و برقراری حکومت اسلامی، از دو جبهه متفاوت، اما بسیار مهم آغاز کرد.
در سطح سیاسی با ظهور (آیت الله) خمینی(ره) به عنوان یک مبارز سرشناس شیعه، اسلام شیعی واجد یک رهبر کارآمد و تعیین کننده شد.»
وی پس از بسط مطلب درباره شخصیت و نظریه سیاسی و ایده‌های اساسی امام راحل(ره) می‌گوید: «در همان دوره ای که [آیت الله ] خمینی(ره) و همراهان روحانی اش، به طور فعالانه جنبش خود را پدید می آوردند، جبهه دومی نیز به وسیله برخی از صاحب نظران شیعه و روشنفکران شکل گرفت.
هدف این گروه، مبارزه با رژیم و تدوین یک ایدئولوژی شیعی بود که با واقعیت‌های ایران جدید مطابقت داشته باشد.
تأثیر حرکت دوم در رشد اسلام سیاسی در ایران، کمتر از حرکت اول در نظر گرفته شده است. اما باید گفت که این حرکت از نظر مردم پسند کردن عقاید سیاسی شیعه و جذاب نمودن آن برای جوانان و طبقه متوسط، به نحو سرنوشت سازی اهمیت داشت.
در جنبش فکری و اسلامی این دوره، اتفاقات برجسته و متعددی رخ داد. یکی از این اتفاقات، انتشار کتاب بحتی در باب مرجعیت و روحانیت بود. دیگری، انتشار سه جلد گفتار ماه بود. واقعه قابل توجه دیگر، انتشار مکتب تشیع بود. اما نقطه عطف در فعالیت روشنفکران شیعی، تاسیس حسینیه ارشاد در شمال شهر تهران بود… هر یک از وقایع فوق شایسته توجه و تحلیل دقیق است.
انتهای پیام/

کد خبر : 56338
تاريخ ثبت خبر : 27 آبان 1396
ساعت بارگزاری خبر : 09:27
برچسب‌ها:, , , ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)