| امروز پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳ |
سرخط خبرها:


فلسفه سیاسی از منظر فارابی و ابن سینا

تفاوت تحلیل ها و دیدگاه های فارابی و ابن سینا درباره فلسفه سیاسی را می توان در ارتباط با موضوع مهم دین و شریعت تصویر کرد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، مقاله «فلسفه سیاسی از منظر فارابی و ابن سینا» تألیف حجت الاسلام والمسلمین احمدرضا یزدانی مقدم، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در شماره نخست دوفصلنامه تخصصی سیاست نامه مفید منتشر شده است.

مروری بر خلاصه ای از این مقاله در ادامه می آید:

چکیده

هدف این مقاله پژوهش در معنای فلسفه سیاسی از منظر فارابی و ابن سینا است. روش‌هایی که این مقاله در این پژوهش و بررسی استفاده می‌کند عبارتند از: روش‌های استقرایی، تحلیلی و مقایسه‌ای.

مدعای مقاله این است که معنای فلسفه سیاسی نزد فارابی و ابن سینا و در آثار این دو متنوّع بوده و تحول و تطوّر یافته است. این امر به ویژه در تعریف فلسفه سیاسی و حدود و دامنه و مناسبات آن با قانون و شریعت در آثار فارابی و ابن سینا قابل مشاهده است.

از این مقاله به دست می آید که مفهوم فلسفه سیاسی و معنای آن، نزد فارابی و ابن سینا، ثابت و منجمد نبوده و بر اثر فلسفه ورزی و فلسفه پردازی این فیلسوفان تحول و دگرگونی یافته است.

مقدمه

این مقاله در صدد است تا معنای فلسفه سیاسی را از منظر فارابی و ابن سینا بررسی و مطالعه کند. ادعای مقاله این است که معنای فلسفه سیاسی در نزد این دو، دچار تحول و تطوّر شده است، بلکه در آثار متعدد هر یک از این دو نیز شناوری معنای فلسفه سیاسی و شمول و دامنه آن ملاحظه می شود. می توان نظر داد که این شناوری معنای فلسفه سیاسی و دامنه آن در نزد این دو ناشی از ملاحظاتی خارج از الزامات نظری و درونی دانش فلسفه و یا فلسفه سیاسی بوده باشد. از جمله این ملاحظات بیرونی می توان از مناسبات میان فلسفه و فلسفه سیاسی با دین و شریعت در دو حوزه نظر و عمل یاد کرد.

مقاله برای روشن ساختن ادعا و هدف خود که تحول و تطوّر معنایی فلسفه سیاسی در نزد فارابی و ابن سیناست؛ ناگزیر بر تعریف فلسفه و فلسفه سیاسی و دانش ها و اصطلاحات مرتبط و تقسیمات درونی آنها متمرکز شده است. چنان که بر می آید ادعای مقاله، منحصر به فرد است و برای اولین بار است که اظهار می شود؛ از این رو ارجاع مقاله به آثار اصلی این دو فیلسوف است و ارجاع به مفسّران و صاحب نظران تاریخ فلسفه و آثار و منابع درجه دوم چندان وجهی ندارد.

ممکن است اندیشیده شود که تحول معنای فلسفه سیاسی در نزد این دو فیلسوف و یا آثار آنها امری عادی است و تابعی از تحول معنا و شمول فلسفه خواهد بود؛ در حالی که در معمول آثار موجود، چنین تحول معنایی برای فلسفه در نزد این دو یا آثار آنها و یا در مقایسه با یکدیگر مورد توجه و پی گیری قرار نگرفته است. به طور کلی در آثار و تفسیرهای موجود، فلسفه ورزی سیاسی این فیلسوفان چندان جدی گرفته نشده است. برای نمونه می توان معمول آثار تفسیری درباره اندیشه سیاسی اسلام و مبانی اندیشه سیاسی اسلام از نویسندگان ایرانی و غیر ایرانی را ملاحظه کرد. در آثار یاد شده در مجموع فیلسوفان مسلمان دارای نظرات ثابت و لایتغیر و ابدی هستند و چندان تنوع و تحول و تطوّری از آنها دیده نمی شود. به طور کلی آثار امثال فارابی و ابن سینا از نظر این تحلیلگران دارای هیچ توانایی و پویایی درونی نبوده و انگار از ثبات و شکلی ازلی و ابدی برخوردار است.

مقاله حاضر نخست تلاش می کند با استقراء، آنچه این فیلسوفان درباره فلسفه و فلسفه سیاسی گفته اند را فراهم آورد. سپس آورده های یادشده را در مقایسه با یکدیگر تحلیل کند. از این رو روش مقاله، استقرایی و تحلیل مقایسه ای است. تحلیل مقایسه ای روش شناخته شده ای در علوم سیاسی است (مارش و استوکر،۱۳۷۸، ص ۲۸۱).

این مقاله نشان می دهد که در مراجعه مستقیم به متون اصلی این فیلسوفان با مجموعه ای از اصطلاحات و مفاهیم در ارتباط با فلسفه سیاسی و موضوعات آن رو به رو می شویم که خبر از گستردگی و اهمیت موضوع و توانایی های نظریه پردازی و پویایی درونی فلسفه پردازی این فیلسوفان دارد.

طبیعی است که در مراجعه مستقیم به متون اصلی این فیلسوفان با اصطلاحات خاص آنها روبرو شویم. درباره این اصطلاحات گفتنی است که گاه این اصطلاحات، خاص یک اندیشمند بوده و حتی گاه در آثار گوناگون یک اندیشمند به معانی گوناگون به کار رفته است. این امر نشان دهنده پویایی و حرکت و سیالیت فکر و اندیشه و فلسفه ورزی فیلسوف است و مانند آن را می توان در آثار فیلسوفان بزرگ تاریخ ملاحظه کرد. این موضوع خبر از زنده بودن فکر و اندیشه و اصالت آن داشته و به نوبه خود توانایی و پویایی درونی متن اصیل فلسفی و فلسفه ورزی اصیل را نشان می دهد. در مقاله صورت لزوم اصطلاحات یادشده توضیح داده شده است.

هدف مقاله این است که نشان دهد نگاه از دور و با واسطه به آثار فیلسوفان مسلمان نه تنها کافی نیست، بلکه گمراه کننده است؛ گرچه آسان تر آن است که به جای مراجعه به آثار یک فیلسوف از آثار دسته چندم استفاده کنیم و بر پایه چند جمله از فیلسوف و استفاده از تقسیم بندی ها و تیپولوژی های خودساخته و یا دیگرساخته؛ از جانب خود برای فیلسوف، فلسفه و فلسفه سیاسی بسازیم یا انکار کنیم.

نتیجه گیری

فارابی، فلسفه را در ادامه سیر تحول و تکامل دانش های نظری و حاصل و نتیجه نهایی آنها لحاظ و فلسفه سیاسی را نیز مترتب بر فلسفه نظری معرفی کرده و دستآوردهای فلسفه نظری را پشتیبان فلسفه سیاسی قرار می داد و مناسبات خاصی را میان فلسفه سیاسی و ملّت یا دین در کار می‌دانست.

در مقایسه با فارابی، ابن سینا فلسفه را در نسبت با دیگر دانش های نظری و نتیجه نهایی تحول و تکامل آنها لحاظ نکرده و مناسبات میان فلسفه و دین را نیز واژگونه معرفی کرده است؛ زیرا تحقق صحت فلسفه را منوط به شهادت شرعی و تفصیل و تقدیر آن را با شریعت الهی دانسته است چنانکه در جایی شریعت را اصل و سیاست را فرع به شمار آورده است. این برداشت اولی و ابتدایی از گفتار ابن سینا را، گفتار وی، در الهیات الشفاء، در سنجش دین با فلسفه و تلقی فلسفه به مثابه چارچوب و معیار برای سنجش صحت مدعیات دینی؛ با تردید مواجه می‌سازد. می‌توان گفتارهای متفاوت ابن سینا را در یک چشم انداز وسیع‌تر ملاحظه کرد و نظر داد که از نظر ابن سینا دین، مُبدِع و مَبدء و مشوّق و معلم فلسفه است. با جان گرفتن و قوت گرفتن فلسفه، فلسفه در مقام چارچوب و معیار داوری در باره مدعیات دینی قرار می ‌گیرد.

به طور خلاصه، فارابی از فلسفه سیاسی و علم مدنی و دانش هایی که می توان در مجموع آنها را شبه فلسفه سیاسی و علم مدنی نامید، یاد می کند. تفاوت فلسفه سیاسی و علم مدنی با شبه فلسفه سیاسی ها در روش پژوهش و تحلیل است. روش پژوهش و تحلیل در گروه نخست یعنی فلسفه سیاسی و علم مدنی؛ برهانی و در گروه دوم یعنی شبه فلسفه سیاسی و علم مدنی؛ جدلی، اقناعی، خطابی و تخییلی است.

می توان بر پایه نظرات فارابی از گروه سومی از دانش ها یا شبه دانش ها نیز یاد کرد که غیر از فلسفه سیاسی و علم مدنی و شبه فلسفه سیاسی ها هستند. تفاوت گروه سوم با دو گروه پیشین در این است که آنچه در دو گروه پیشین از دانش ها ارائه می شد حقایقی بود که یا با روش برهانی و یا با روش های جدلی و خطابی به مخاطبان عرضه می شد اما در گروه سوم؛ مظنونات و … به جای حقایق به مخاطبان ارائه می شود. روش این شبه دانش ها نیز مجموعه ای از مغالطات و شعریات و … است.

فارابی تعاریف گوناگونی از فلسفه سیاسی و علم مدنی ارائه کرده است. در تعریف وی از فلسفه سیاسی، قدرت یا توانایی نیز لحاظ شده است. در تعریف فارابی از علم مدنی، از قدرت یا توانایی یاد نشده است. در تعریف فارابی از علم مدنی، مفهوم سعادت آمده است. در تعریف فلسفه سیاسی؛ به مفهوم سعادت تصریح نشده است. بدین ترتیب در معنای فلسفه سیاسی، عمل نیز مورد توجه قرار گرفته است؛ در حالی که در معنای علم مدنی، جنبه نظر برجسته شده است.

درباره تفاوت فلسفه سیاسی و علم مدنی و مجموعه ای از مفاهیم که در این رابطه مطرح می شوند، گفتنی است که بنا بر تفسیر لفظی و ظاهر گفتار فارابی، فلسفه سیاسی مشتمل است بر معرفت اموری که با آنها اشیاء زیبا برای اهل مدینه حاصل می‌ آید و قدرت بر تحصیل و حفظ آن اشیاء زیبا برای اهل مدینه. علم مدنی دانشی است که از دو چیز پژوهش می‌ کند: اول) سعادت؛ دوم) افعال و رفتار و اخلاق و ملکات ارادی. علم مدنی، اخلاق و رفتار و ملکاتی که اگر در اجتماع به کار رود مساکن آباد می‌شود و مردم به خیرات در این دنیا و سعادت نهایی در حیات دیگر می‌ رسند را تشخیص می ‌دهد. در این صورت فلسفه سیاسی و علم مدنی عموم و خصوص من وجه خواهند بود و اگر عملیاتی شدن فلسفه سیاسی در تعریف فلسفه سیاسی بر عهده فلسفه سیاسی نهاده شده باشد؛ عملیاتی شدن علم مدنی بر عهده تعقل و فضیلت فکری نهاده شده است. از مجموعه گفتار و تحلیل فارابی بر می آید که شبه فلسفه سیاسی ها در همین لایه بیرونی فلسفه سیاسی و یا تعقل و فضیلت فکری قرار می گیرند.

در تحلیل نهایی ابن سینا مباحث و موضوعات مربوط به قانونگذاری به طور کلی خارج از دامنه فلسفه سیاسی است. بدیهی است که فلسفه سیاسی کماکان اشراف خود بر چگونگی قانونگذاری را حفظ می  کند، اما وارد قانونگذاری های جزئی نمی شود.

تفاوت تحلیل ها و دیدگاههای فارابی و ابن سینا درباره فلسفه سیاسی را می توان در ارتباط با موضوع مهم دیگری نیز تصویر کرد. آن موضوع مهم دیگر عبارت است از دین و شریعت. از نظر فارابی دین و شریعت به طور کلی از جمله شبه فلسفه سیاسی هاست؛ چنان که در تحلیل نهایی ابن سینا نیز دین و شریعت در خارج از فلسفه سیاسی یا علم مدنی قرار می گیرد. اگر هم دین و شریعت را بتوان بر پایه تحلیلی از فلسفه سیاسی از نظر فارابی، در فلسفه سیاسی لحاظ کرد؛ در این صورت، در بیرونی ترین لایه فلسفه سیاسی قرار می  گیرد. به همین ترتیب با ارجاع به تحلیل نهایی ابن سینا؛ دین و شریعت در بیرون از فلسفه سیاسی قرار می گیرد و اگر هم بر پایه برخی نظرات وی قابل اندراج در فلسفه سیاسی باشد؛ در این صورت در بیرونی ترین لایه فلسفه سیاسی خواهد بود. در هر صورت فلسفه سیاسی کماکان اشراف و موقعیت تحلیلی و داوری خود نسبت به دین و شریعت را حفظ می کند.

انتهای پیام/

کد خبر : 53280
تاريخ ثبت خبر : 28 شهریور 1396
ساعت بارگزاری خبر : 09:53
برچسب‌ها:, ,

دیدگاه شما

( الزامي ) (الزامي)